#توپ
⚽️⚽️⚽️⚽️🖋🖋
نویسنده: #حسین_قدیانی
یکی از چهارشنبههای زمستانی و برفی ده سال پیش، بعد از زیارت امامزادهصالح باصفای تجریش، کت دیپلماتم را برده بودم که خیاط پاساژ البرز، اندازهی یک سانت آستینش را کوتاه کند اما آقامصیب برای ما کلاس گذاشت: «حاضرم پارچه بیاوری تا از نو برایت یک دست کت و شلوار بدوزم ولی به لباس خیاطی دیگر دست نزنم!» بردم کتم را محلهی خودمان تا خیاط پاساژ نخل مینیسیتی، خواستهام را عملی کند ولی ممدآقا هم همین که کت را توی تنم دید، درآمد: «اینکه خیلی خوب به تنت نشسته!» کفری شدم: «مگه این کت برای من نیست؟ دلم میخواهد یک سانت کوتاه کنی آستینش را!» کفری شد: «پنج سانت بود، قبول میکردم! گیرت روی همین یک سانت است فقط؟» گفتم: «در حرفهی خیاطی، همهی دعوا سر همین یک سانتها و نیم سانتها است دیگر!» کفریتر شد: «پس ببر بده همون کسی که برات دوخته، بگو یک سانت آستینش رو کوتاه کنه! من فقط به لباسهایی دست میزنم که خودم دوخته باشم!» راستش نه متوجه حرف آقامصیب شدم و نه ممدآقا؛ تا اینکه دست روزگار، درست ده سال بعد مرا کرد سردبیر روزنامهدیواری حق و سر و کله زدن با مطالب بچههایی با میانگین سنی بیست. این تجربهی متفاوتی بود از سردبیری کوتاهمدتم در مجلهی یاد ماندگار که در بیست و پنج سالگی از زعمای ادب و هنر دفاع مقدس متن میگرفتم. بگذارید اینجور تعریف کنم سختی ویرایش قلم نویسندههای عمدتا دهههشتادی روزنامهدیواری را: حاضرم روزی ده تا متن در نقد و حتی در مدح سردار نقدی بنویسم اما هیچ متنی از متون این بچهها را ویرایش نکنم! سختی ویرایش قلمشان، یک طرف؛ سختی ویرایش خودشان، یک طرف! کار با نسلی که نوشتن را عوض استاد، از اینستاگرام آموخته، چنان سخت است که حالا در آستانهی دوازدهمین شمارهی حق، قریب یک ماه است که هر شب را با خوردن سه تا قرص سپری میکنم! ما که برای رساندن مطالبمان به روزنامه، سه تا اتوبوس عوض میکردیم، شدیم این؛ ببین این وروجکها که فقط با یک کلیک متنشان را به دستم میرسانند، چی میخواهند بشوند! البته مؤدب و حرفشنو هم کم نداریم در بینشان که مثل زهراها تدین و حسنی یا جواد شاملو یا ریحانه رزمآرا متن به متن، روانتر میشود قلمشان! فیلم این متن اما ویرایش جسم و جان خودم است! چند شب پیش دکتر ازم پرسید: «به چی خیلی علاقه داری؟» گفتم: «توپ!» گفت: «قرصها اثرشان را از دست دادهاند! هر روز نیمساعت روپایی بزن!» درآمدم: «وسط روپایی عیبی ندارد هی با خودم اسم #مارادونا را تکرار کنم؟» خندید و درآمد: «خدا دیوانهی دههشصتی نصیب هیچ دکتری نکند! یکی از یکی خلترید!».
📚🖋⚽️