eitaa logo
قلمدار
215 دنبال‌کننده
138 عکس
3 ویدیو
2 فایل
رسانه‌‌ی تخصصی قلم آیدی مدیر @saeidaa110
مشاهده در ایتا
دانلود
از«گل» تا پوچ فرهنگ ✍سعید احمدی سر سفره‌ی سین‌دار هزاروچهارصدوسه نگاهم افتاد به زمان تحویل سال. برایم جالب بود که مثل ۶۶۶ سه تا شش داشت. ساعت «شش» و سی‌ و «شش» دقیقه و بیست‌ و «شش» ثانیه شاخ گاو جابه‌جا شد و توپ تحویل سال قرمبی صدا کرد. این مرا یاد همان سرگرمی‌های کودکانه‌‌مان انداخت. همان شعرومعرهای کوچه‌بازاری و بندتنبانی که همه چیز را به هم سوزن‌سنجاق می‌کرد که بگوید: ششصدوشصت‌وشیش سه‌تا شیش داره؛ بقالی سر کوچه کیشمیش داره؛ بچه که از خواب پا می‌شه جیش داره؛ حاجی که از مکه می‌یاد ریش داره. خوش بودیم با همین‌ها و با یک انبار و خروار چیزهای دیگر. بچه بودیم. مالک و صاحب هیچ چیز حتی خودمان هم نبودیم. با کم‌وزیاد جیب بابا و کم‌وکیف پخت‌‌وپز مادر و یک سرپناه، سر هر سال‌تحویل، خودتحویل‌بگیر درجه‌یک هم بودیم. دلار و سکه و ریال و دینار و بورس امروز، به اندازه‌ی یک بوس تف‌دار آن روز عمو و عمه و خاله و دایی و غریبه و آشنا روی لپ‌های‌مان ارزش نداشت؛ نبودند که به‌حساب هم بیایند. ما اما امسال و هر سال دیگر را داریم با آمار و ارقام تحویل می‌گیریم و پس می‌دهیم. گاهی عددهایی از جیب کت یا زیر قبای یکی بیرون می‌زند که کاش فقط سه‌تا شش داشت. چرتکه و ماشین‌حساب هم سرگیجه و مالیخولیا می‌گیرد وقتی سه‌ ضرب‌ در دوهای آن‌ها را بالا و پایین می‌کشاند. دم غروب سال صفر_دو شاخ گاو جابه‌جا شد. کجا؟ زیر یک قطعه زمین فرهنگی در ازگل تهران. چگونه؟ با هم‌دستی و هم‌سویی رسانه‌ها. کی؟ موسم معنویت و بهار قرآن. کاری با صادق و صدیق و کاذب و تکذیب این ماجرا ندارم. زگیل چرک‌ و چیلی این داستان‌ فقط برای ازگل نیست؛ تنها برای حوزه هم نیست. منحصر به جناح فلان یا حزب بهمان هم نیست. چشم بینا می‌خواهد و گوش شنوا. فرهنگ و تفکر فرهنگی در این مملکت به اندازه پشم زیر بغل سیاست‌مردان، سیاست‌پیشگان، سیاست‌زدگان و غیر این‌ها ارج و قرب ندارد. قربانی همیشگی این نسق‌کشی‌های سیاسی چیزی نبوده و نیست جز فرهنگ و فرهنگ‌مداران و فرهنگ‌دوستان. از بقالی سر کوچه تا حاجی از خدا برگشته شلنگ مثانه‌ی منافع را گرفته‌اند روی مقوله‌ای مهم و حیاتی و بسیار آبرومند و محترم به نام فرهنگ. فرقی هم نمی‌کند فرهنگ ملی باشد یا دینی. هستند حوزه‌های علمی، دانشگاه‌های ریز و درشت و مؤسسات ازک‌بزک کرده‌ای که بر همین زمین‌های هزارمیلیاردی قد کشیده‌اند و در و دکان آن‌ها خاصیتی به اندازه‌ی یک دکه‌ی دخانیات، کیفیت و کارایی ندارد. بله! یک‌جا هنر و اثر دارند: ایجاد «گسل اجتماعی»؛ چون هر کدام‌شان به بند ناف یک آقایی یا کوتوله‌ی همان آقا با دارودسته‌ی مریدان و نامریدان‌شان آویزان است. بادمجان‌دورقاب‌چین‌ها و مگس‌های روی نجاست هم برای تطهیر یا تنجیس و دیانت یا تکفیر آن قبله‌ی عالم به جان هم می‌پرند و یک‌دیگر را از بناگوش تا پاچه، تکه‌پاره می‌کنند. این‌جایش هم به امثال ما نه این‌که هیچ ربطی ندارد، می‌گذاریمش تنگ بقیه‌ی چیزها که زبان‌بسته بهتر که گویا، به خیر و شر جماعتی که شرشان برای دیگران است و خیرشان برای خودشان. مرادم از دیگران هم اشخاص و افراد نیست؛ بلکه فرهنگ مظلوم مغلوب و بی‌دفاعی است که به نام آن و به کام بندبازان سیاست‌پیشه، چه صدمه‌ها و لطمه‌ها و گزندهایی که ندیده است. این‌ها بیش و پیش از آن‌که فرهنگ‌مدار باشند کاسب زمین و بازارند. خیر فرهنگ برای اینان سرریز و شر اینان برای آن سرشار. این‌جا و آن‌جا، نه فقط حوزه که صدها دانشگاه هم هست که بودجه‌های ملی و میلی صرف زمین و ساختمان‌ آن کرده‌اند؛ بدون این‌که ضرورت و اثربخشی آن را بر جامعه به‌ویژه غنای فرهنگی آن سنجیده باشند. شکل‌گیری هایپرفرهنگ‌ها، سیتی‌فرهنگ‌ها و فرهنگ‌مال‌ها محصول دست‌درازی‌های عوامل قدرت و شوکت به چیزی است که بعدها و دربزنگاه‌ها پاشنه‌ی آشیل تسویه‌حساب جناحی و حزبی قرار خواهد گرفت. فراموش نکنیم که «فرهنگ‌بانان» واقعی و سنتی «مردم‌»اند. هنگامی که اهالی سیاست و دارندگان امضاهای زرین جای آنان را بگیرند، فرهنگ در هر دو ساحت سخت‌افزار و نرم‌افزار آسیب می‌بیند. وقت آن است به پیوست رهنمود رهبر معظم انقلاب در سال نو، برای «جهش تولید با مشارکت مردم» نظام اسلامی به حال ویژه‌خواری‌های صاحب‌منصبان، با نام و عنوان فرهنگ فکری بکند. مشارکت مردمی در امر فرهنگ کم و کمتر از شرکت جدی آنان در اقتصاد و بازار نیست. آن هنگام کی می‌رسد که ما در سپردن سال قبل به تاریخ و تحویل سال نو به زندگی، دست‌کم در این ساحت بسیار محترم، فقط با آمار و ارقامی در حد ۶۶۶ روبرو شویم؟ تا هم چون روزگار بچگی‌مان شعر بخوانیم و خوش باشیم و سر از ناامیدی، افسردگی و فرسودگی درنیاوریم. آیا می‌شود به آن سه‌تا شش تحویل‌سال صفر_سه دل و امید بست؟ 🌱 @ghalamdar
برگی از سفرنامه‌ی ناصرخسرو قبادیانی (۴۲۴ تا ۴۳۱ شمسی) ویرایش و پی‌نگاری: سعید احمدی روز یکشنبه غره رمضان به رمله [شهری در فلسطین] رسیدیم. و از قیساریه [در هفت فرسنگی عکه] تا رمله هشت فرسنگ بود. و آن شهرستانی بزرگ است. و باروی حصین از سنگ و گچ دارد؛ بلند و قوی و دروازهای آهنین برنهاده. و از شهر تا لب دریا سه فرسنگ است. و آب ایشان از باران باشد. و اندر هر سرای حوض‌های بزرگ است که چون پر آب باشد هر که خواهد گیرد. و نیز دور مسجد آنجا را سیصد گام اندر دویست گام مساحت است. بر پیش صفه نوشته بودند که پانزدهم محرم سنه خمس‌وعشرین‌و‌اربع‌مأه اینجا زلزله‌ای بود قوی و بسیار عمارات خراب کرد؛ اما کس را از مردم خللی نرسید. در این شهر رخام [سنگ مرمر] بسیار است. و بیشتر سراها و خان‌های [خانه‌های] مردم مرخم [مرمرین] است به تکلف [تجمل] و نقش ترکیب کرده. و رخام را به اره[ای] می‌برند که دندان ندارد. و ریگ مکی در آن جا می‌کنند و اره می‌کشند بر طول عمودها نه بر عرض؛ چنانکه چوب از سنگلاخ الواح می‌سازند. و انواع و الوان رخام‌ها آنجا دیدم از ملمع [رنگارنگ] و سبز و سرخ و سیاه و سفید و همه لونی. و آنجا نوعی زنجیر است که به از آن هیچ جا نباشد و از آنجا به همه اطراف بلاد می‌برند. و این شهر رمله را به ولایت شام و مغرب فلسطین می‌گویند. سوم رمضان از رمله برفتیم. به دیهی رسیدیم که خاتون می‌گفتند. و از آنجا به دیهی دیگر رفتیم که آن را قریةالعنب می‌گفتند. در راه سداب [گیاهی دارویی] فراوان دیدیم که خودروی بر کوه و صحرا رسته بود. در این دیه چشمه آب نیکو خوش دیدیم که از سنگ بیرون می‌آمد. و آنجا آخرها [طویله‌ها] ساخته بودند و عمارت کرده. و از آنجا برفتیم روی بر بالا کرده؛ تصور بود که بر کوهی می‌رویم که چون بر دیگر جانب فرو رویم شهر باشد. چون مقداری بالا رفتیم صحرای عظیم در پیش آمد؛ بعضی سنگلاخ و بعضی خاک‌ناک. بر سر کوه شهر بیت‌المقدس نهاده است. و از طرابلس که ساحل است تا بیت‌المقدس پنجاه‌وشش فرسنگ و از بلخ بیت‌المقدس هشتصدوهفتادوشش فرسنگ است. 🌱 @ghalamdar
برگی از سفرنامه‌ی ناصرخسرو بیت‌المقدس۱ ویرایش و پی‌نگاری: سعید احمدی خامس رمضان سنه ثمان‌و‌ثلاثین‌و‌اربع‌مأه در بیت‌المقدس شدیم. یک سال شمسی بود که از خانه بیرون آمده بودم و مادام در سفر بوده که به هیچ جای مقامی و آسایشی تمام نیافته بودیم. بیت‌المقدس را اهل شام و آن طرف‌ها «قدس» گویند. و از اهل آن ولایات کسی که به حج نتواند رفتن در همان موسم به قدس حاضر شود و به موقف بایستد و قربان عید کند؛ چنانکه عادت است. و سال باشد که زیادت از بیست‌هزار خلق در اوایل ماه ذی‌الحجه آنجا حاضر شوند و فرزندان برند و سنت کنند و از دیار روم و دیگر بقاع، همه‌ی ترسایان [مسیحیان] و جهودان [یهودیان] بسیار آنجا روند به زیارت کلیسا و کنشت که آنجاست. و کلیسای بزرگ آنجا صفت کرده شود به جای خود [کلیسای بزرگ را در جای خود توصیف خواهم کرد]. سواد [پیرامون] و رستاق [روستا] بیت‌المقدس همه کوهستان همه کشاورزی و درخت زیتون و انجیر و غیره تمامت بی‌آب است. و نعمت‌های فراوان و ارزان باشد. و کدخدایان باشند که هر یک پنجاه‌هزارمن روغن زیتون در چاه‌ها و حوض‌ها پر کنند و از آن‌جا به اطراف عالم برند. و گویند به زمین شام قحط نبوده است. و از ثقات شنیدم که پیغمبر را علیه‌السلام‌ و الصلوة به‌خواب دید یکی از بزرگان که گفتی: یا پیغمبر خدا! ما را در معیشت یاری کن. پیغمبر علیه‌السلام در جواب گفتی: نان و زیت شام بر من. اکنون صفت [توصیف] شهر بیت‌المقدس کنم: شهری است بر سر کوهی نهاده. و آب نیست؛ مگر از باران. و به رستاق‌ها چشمه‌های آب است؛ اما به شهر نیست؛ چه [زیرا] شهر بر سنگ نهاده است. و شهری است بزرگ که آن وقت که دیدیم بیست‌هزار مرد در وی بودند. و بازارهای نیکو و بناهای عالی و همه‌ی زمین شهر به تخته‌سنگ‌های فرش انداخته. و هرکجا کوه بوده است و بلندی، بریده‌اند و همواره کرده؛ چنانکه چون باران بارد همه‌ی زمین پاکیزه شسته. در آن شهر صناع بسیارند. هر گروهی را رسته‌ای جدا باشد. و جامع مشرقی است و باروی مشرقی شهر باروی جامع است. چون از جامع بگذری صحرایی بزرگ است، عظیم، هموار. و آن را «ساهره» گویند. و گویند که دشت قیامت، آن خواهد بود و حشر مردم آنجا خواهند کرد؛ بدین سبب خلق بسیار از اطراف عالم بدانجا آمده‌اند و مقام ساخته تا در آن شهر وفات یابند و چون وعده‌ی حق، سبحانه‌و‌تعالی در رسد به میعادگاه حاضر باشند. خدایا! در آن روز، پناه بندگان، تو باش و عفو تو! آمین یا رب‌العالمین! برکناره‌ی آن دشت، مقبره‌ای است بزرگ و بسیار مواضع بزرگوار که مردم آن‌جا نماز کنند و دست به حاجات بردارند. و ایزد سبحانه‌تعالی حاجات ایشان روا گرداند. اللهم! تقبل حاجاتنا و اغفر ذنوبنا [و] سیئاتنا و ارحمنا برحمتک یا ارحم‌الراحمین! 🌱 @ghalamdar
برگی از سفرنامه‌ ناصرخسرو بیت‌المقدس۲ ویرایش و پی‌نگاری: سعید احمدی میان جامع و این دشت ساهره وادی‌ای است عظیم ژرف. و در آن وادی که همچون خندق است بناهای بزرگ است بر نسق [شیوه] پیشینیان. و گنبدی سنگین دیدم تراشیده و بر سر خانه‌ای نهاده که از آن عجب‌تر نباشد تا خود آن را چگونه از جای برداشته باشند؟ و در افواه [زبان‌ها] بود که آن خانه‌ی فرعون است و آن وادی جهنم. پرسیدم که این لقب که بر این موضع نهاده است؟ گفتند: به‌روزگار خلافت عمر خطاب، رضی‌الله‌عنه بر آن دشت ساهره، لشکرگاه بزد و چون بدان وادی نگریست، گفت: این وادی جهنم است. و مردم عوام چنین گویند: هر کس که به سر آن وادی شود آواز دوزخیان شنود که صدا از آن جا برمی‌آید. من آن‌جا شدم؛ اما چیزی نشنیدم. و چون از شهر به سوی جنوب، نیم‌فرسنگی بروند و به نشیبی فرو روند چشمه‌ی آب از سنگ بیرون می‌آید؛ آن را «عین سلوان» گویند. عمارات بسیار بر سر آن چشمه کرده‌اند. و آب آن به دیهی می‌رود. و آنجا عمارات بسیار کرده‌اند و بستان‌ها ساخته. و گویند: هر که بدان آب سر و تن بشوید رنج‌ها و بیماری‌های مزمن ازو زائل شود. و بر آن چشمه وقف‌ها بسیار کرده‌اند. و بیت‌المقدس را بیمارستان نیک است. و وقف بسیار دارد. و خلق بسیار را دارو و شربت دهند. و طبیبان باشند که از وقف مرسوم ستانند. و آن بیمارستان و مسجد آدینه بر کنار وادی جهنم است. و چون از سوی بیرون مسجد آن دیوار که با وادی است، بنگرند صد ارش [از آرنج تا نوک انگشت] باشد به سنگ‌های عظیم آورده چنانکه گل و گچ در میان نیست. و از اندرون مسجد همه سردیوارها راست است. و از برای [چون] سنگ صخره که آنجا بوده است، مسجد هم آنجا بنا نهاده‌اند. و این سنگ صخره، آن است که خدای عزوجل موسی، علیه‌السلام را فرمود تا آن را قبله سازد. و چون این حکم بیامد و موسی آن را قبله کرد بسی نزیست و هم در آن زودی وفات کرد تا به روزگار سلیمان، علیه‌السلام که چون قبله صخره بود مسجد [را] گرد صخره بساختند؛ چنانکه صخره در میان مسجد بود و محراب خلق. و تا عهد پیغمبر ما محمد مصطفی، علیه‌الصلاة‌ و‌ السلام هم آن [را] قبله می‌دانستند و نماز را روی بدان جانب کردند تا آن‌گاه که ایزد، تبارک‌وتعالی فرمود که قبله، خانه‌ی کعبه باشد و صفت آن به جای خود بیاید. می‌خواستم تا مساحت این مسجد بکنم. گفتم اول هیئت و وضع آن نیکو بدانم و ببینم؛ بعد از آن مساحت کنم. مدت‌ها در آن مسجد می‌گشتم و نظاره می‌کردم؛ پس در جانب شمالی که نزدیک قبه یعقوب، علیه‌السلام است بر طاقی نوشته دیدم در سنگ که طول این مسجد هفتصدوچهار ارش است و عرض صد‌وپنجاه‌وپنج ارش به گز ملک؛ و گز ملک آن است که به خراسان، آن گز را «شایگان» گویند؛ و آن یک‌ارش‌و‌نیم باشد؛ چیزکی کمتر. زمین مسجد فرش‌سنگ است و درزها به ارزیز [قلع] گرفته. و مسجد شرقی شهر و بازار است که چون از بازار به مسجد روند روی به مشرق باشد. درگاهی عظیم نیکو مقدار سی‌گز ارتفاع در بیست‌گز عرض، اندام داده برآورده‌اند. و دو جناح باز بریده درگاه. و روی جناح و ایوان درگاه منقش کرده همه به میناهای ملون که در گچ نشانده بر نقشی که خواسته‌اند؛ چنانکه چشم از دیدن آن خیره ماند. و کتابتی همچنین به نقش مینا بر آن درگاه ساخته‌اند و لقب سلطان مصر بر آنجا نوشته که چون آفتاب بر آنجا افتد شعاع آن، چنان باشد که عقل در آن متحیر شود. و گنبدی بس بزرگ بر سر این درگاه ساخته از سنگ منهدم. و دو در تکلف [زیبا] ساخته روی درها به برنج دمشقی که گویی زر طلاست. زرکوفته و نقش‌های بسیار در آن کرده هر یک پانزده‌گز بالا و هشت‌گز پهنا. و این در را «باب علیه‌السلام» گویند. چون از این در در روند بر دست راست دو رواق است بزرگ؛ هر یک بیست‌و‌نه ستون رخام [مرمر] دارد با سرستون‌ها و نعل‌های مرخم ملون؛ درزها به ارزیز گرفته. بر سر ستون‌ها طارق‌ها از سنگ زده بی گل و گچ بر سر هم نهاده؛ چنانکه هر طاقی چهار‌_پنج سنگ بیش نباشد. و این رواق‌ها کشیده است تا نزدیک مقصوره. و چون از در در روند بر دست چپ که آن شمال است رواقی دراز کشیده است شصت‌وچهار طاق همه بر سر ستون‌های رخام. و دری دیگر است هم بر این دیوار که آن را «باب‌السقر» گویند. و درازی مسجد از شمال به جنوب است تا چون مقصوره از آن باز بریده است ساحت مربع آمده که قبله در جنوب افتاده است. و از جانب شمال دو در دیگر است در پهلوی یکدیگر؛ هر یک هفت‌گز عرض در دوازده‌گز ارتفاع. و این در را «باب‌الاسباط» گویند. 🌱 @ghalamdar
امشب است 🕯 با شاعران سلمان ساوجی (قرن هشتم هجری) 🔽 عاشقان را از جمالش، روز بازار امشب است لیلة‌القدری که می‌گویند، پندار امشب است حلقه‌ها، بین بسته، جان‌ها، گرد رخسارش چو زلف قدسیان را نیز گویی روز بازار، امشب است عاشقان! با بخت خود شب زنده دارید امشبی ز آنکه در عمر خود آن شوریده، بیدار امشب است پای دار، ای شمع و منشین، تا به سر خدمت کنیم پیش او امشب، که ما را خود سر و کار، امشب است عود در مجلس دمی خوش می‌زند بی‌هم‌نفس آری! آری! وقت انفاس شکربار، امشب است جنس فردا پیش نقد جان من، امشب، به می می‌فروشم، کان بضاعت را خریدار، امشب است زاهدان! یک دم مجالی چون کنم تدبیر چیست؟ چون پس از عمری، مجال صحبت یار، امشب است گفته‌ای سلمان، که سر ایثار پایش می‌کنم گر سر ایثار داری وقت ایثار، امشب است 🌱 @ghalamdar
روح بزرگ شعر علی بن ابی‌طالب امیرمؤمنان، علیه‌السلام اُشْدُدْ حَيَازِيمَكَ لِلْمَوْتِ فَإِنَّ اَلْمَوْتَ لاَقِيكَا وَ لاَ تَجْزَعْ مِنَ اَلْمَوْتِ إِذَا حَلَّ بِوَادِيكَا فَإِنَّ اَلدِّرْعَ وَ اَلْبَيْضَةَ يَوْمَ اَلرَّوْعِ يَكْفِيكَا كَمَا أَضْحَكَكَ اَلدَّهْرُ كَذَاكَ اَلدَّهْرُ يُبْكِيكَا فَقَدْ أَعْرِفُ أَقْوَاماً وَ إِنْ كَانُوا صَعَالِيكَا مَسَارِيعَ إِلَى اَلنَّجْدَةِ لِلْغَيِّ مَتَارِيكَا ترجمه‌ی آزاد: ببند کمربند را محکم برای مردن آنک، مرگ به سویت می‌آید گاه فرودآمدن بر آستانه‌ات بر آن شکیبا باش زره و کلاه‌خود ایمنی‌بخش هنگامه‌ی جنگ و هراس است روزگاری که به تو، گل لبخند می‌بخشد اشک و ماتم هم می‌دهد کسانی را می‌شناسم که با نداری و ناتوانی روح بزرگی° و شجاعت داشتند آنان هرگز خود را به بدی و گم‌راهی نیالودند 🌱 @ghalamdar
مسجد کوفه و دروازه‌ی اژدهاسعید احمدی سال پیش، این عکس را از در ورود به «مسجد کوفه» گرفتم. با اینکه تفاوتی در نقوش آن به چشم می‌خورد، توی ذوق نمی‌زند. هندسه‌ی بنا و کاشی‌های آن به شیوه‌ی معماری صفوی بوی قدمت می‌دهند. خواستم تاریخ بنا را بخوانم که همان نوشته‌ی قرمز گل‌درشت و البته ناهمخوان با عناصر دیداری دیگر، چشمم را گرفت. نوشته‌اند: «باب الثعبان» به معنای در اژدها. همین نام در بالای در و بین نقوش سفید بین زمینه‌ی آبی پیداست. از فهم تاریخ بنا و کاشی‌ها گذشتم. به این فکر کردم که مسجدی با این رتبه و فضیلت، چه نسبت و تناسبی با اژدها دارد؟ دوست و بلکه برادری عالم و محقق از حوزه‌ی نجف همراهم بود. توضیحاتی داد که جالب بود. درباره‌ی این نام‌گذاری سخنان گوناگونی گفته‌اند که همه، یک چیز را روایت می‌کنند. مهم‌ترین و معروف‌ترین سخن این است که امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب، علیه‌السلام در همین مسجد بر منبر نشسته بود. اژدهایی از همین جا به مسجد خزید. مردم ترسیدند. شجاع‌ترها خواستند آن را بکشند. وصی پیامبر از هر دو دسته خواست آرام بگیرند. اژدها نزد منبر رفت و کمی ایستاد؛ سپس از همین در بازگشت؛ شاید از همین جایی که من ایستادم و تصویر گرفتم. این‌که سخن گفت یا نگفت و اگر گفت چه بود و چه خواست و چه شنید، تفاوت‌هایی در گفته‌های راویان وجود دارد؛ ولی همه می‌گویند که او از «جن‌‌ها» بود و با این صورت و هیبت نزد امام جن و انس آمد. جالب‌تر اینکه همین در، نام دیگری هم داشته که آن نیز اسم حیوانی دیگر است: باب الفیل. می‌گویند روزگاری که امپراتوری اسلامی اموی می‌کوشید با هر دستاویزی نامی از «علی» نماند فیلی را کنار این در بستند و همواره با تبلیغ و اجبار مردم را وامی‌داشتند به جای «باب الثعبان» به آنجا بگویند «باب الفیل». روزها و روزگار گذشت و اینجا همچنان «در اژدها» مانده است. یاد این حرف‌ افتادم: چراغی را که ایزد برفروزد هر آن کس پف کند ریشش بسوزد. پیش از ورود به مسجد چند بار گفتم: یا علی! و به سوی محراب عبادت و محل شهادت آن یگانه مرد تاریخ شتافتم. 🌱 @GHALAMDAR
یتیم فیض‌الله طاهری اردلی (شعر معاصر بختیاری) وا یتیمِ کیـچه‌هـایِ بی کسی سر بِنه ری زونـیه دلـواپسی دی نیا مِن کَلگه‌ها یاری رَسون هُمدُرنگ و تاته‌زایِ بی کَـسون دی نیـا شوگَـردِ پیرِ کیـچه‌ها گُسنه وا خوسیم با دل پیچه‌ها مـه به شـوگارِ دلامـون نی دِرا آرمونامـون ز إی پـس نی وِرا بویِ نـونِ تازه إیـدا دستِ هـو کیچه هرشو تی به ره، سرمستِ هو بعدِزی کی با یتیم غمخوار إبو؟ با نـدارون هُمنشین و یار إبو؟ هَمسو که تیکِس زخین رنگین اوید آسمـونِ کـوفه رنگِ خیـن اوید رَهدَنِس پندونه وَنده مِن گیلیم دردِ بـی درمُـونِنِ با کـی بِگیـم قمبر إز غم شیوراره صحو و شُم چَه مِن خُس پیت اِیاره صحو و شُم سی کُمیل معنا چه داره دی دعا؟ سوز و بُغضِ و ناله‌ی مولا نیا بُغضِ تِشنی پُر زِحرف و ناله بید داغــدارِ یـارِ هـژده سـاله بید صـد سقیـفه دَردِنِ نا میـنِ دل صد خـوارج درد بید و خینِ دل تو «قُرونِ ناطقی» دردت به خُم خین گِریوُم، حرفُم إی‌طور اگُم: مو یتیـمی إز یـو بالاتر نَدیـم که عدالت بی علـی مَهنه یتیـم 🌱 https://eitaa.com/vargah @GHALMDAR
عید فطر ما خورشید و ستارگان و بدر ما اوست بستان و سرای و صحن و صدر ما اوست هم قبله و هم روزه و صبر ما اوست عید رمضان و شب قدر ما اوست (مولوی جلال‌الدین بلخی) 🌱 @GHALAMDAR
گذشت آمد مه شوال و مه روزه گذشت و ایام صیام و رنج سی روزه گذشت صد شکر خدا که روزی روزه‌ی ما گاهی به غنا و گه به دریوزه گذشت (فروغی بسطامی) 🌱 @GHALAMDAR