روح بزرگ
شعر
علی بن ابیطالب امیرمؤمنان، علیهالسلام
اُشْدُدْ حَيَازِيمَكَ لِلْمَوْتِ
فَإِنَّ اَلْمَوْتَ لاَقِيكَا
وَ لاَ تَجْزَعْ مِنَ اَلْمَوْتِ
إِذَا حَلَّ بِوَادِيكَا
فَإِنَّ اَلدِّرْعَ وَ اَلْبَيْضَةَ
يَوْمَ اَلرَّوْعِ يَكْفِيكَا
كَمَا أَضْحَكَكَ اَلدَّهْرُ
كَذَاكَ اَلدَّهْرُ يُبْكِيكَا
فَقَدْ أَعْرِفُ أَقْوَاماً
وَ إِنْ كَانُوا صَعَالِيكَا
مَسَارِيعَ إِلَى اَلنَّجْدَةِ
لِلْغَيِّ مَتَارِيكَا
ترجمهی آزاد:
ببند کمربند را محکم برای مردن
آنک، مرگ به سویت میآید
گاه فرودآمدن بر آستانهات
بر آن شکیبا باش
زره و کلاهخود
ایمنیبخش هنگامهی جنگ و هراس است
روزگاری که به تو، گل لبخند میبخشد
اشک و ماتم هم میدهد
کسانی را میشناسم که با نداری و ناتوانی
روح بزرگی° و شجاعت داشتند
آنان هرگز خود را به بدی و گمراهی نیالودند
🌱
@ghalamdar
مسجد کوفه و دروازهی اژدها
✍سعید احمدی
سال پیش، این عکس را از در ورود به «مسجد کوفه» گرفتم. با اینکه تفاوتی در نقوش آن به چشم میخورد، توی ذوق نمیزند. هندسهی بنا و کاشیهای آن به شیوهی معماری صفوی بوی قدمت میدهند. خواستم تاریخ بنا را بخوانم که همان نوشتهی قرمز گلدرشت و البته ناهمخوان با عناصر دیداری دیگر، چشمم را گرفت. نوشتهاند: «باب الثعبان» به معنای در اژدها. همین نام در بالای در و بین نقوش سفید بین زمینهی آبی پیداست. از فهم تاریخ بنا و کاشیها گذشتم. به این فکر کردم که مسجدی با این رتبه و فضیلت، چه نسبت و تناسبی با اژدها دارد؟ دوست و بلکه برادری عالم و محقق از حوزهی نجف همراهم بود. توضیحاتی داد که جالب بود. دربارهی این نامگذاری سخنان گوناگونی گفتهاند که همه، یک چیز را روایت میکنند. مهمترین و معروفترین سخن این است که امیرمؤمنان علی بن ابیطالب، علیهالسلام در همین مسجد بر منبر نشسته بود. اژدهایی از همین جا به مسجد خزید. مردم ترسیدند. شجاعترها خواستند آن را بکشند. وصی پیامبر از هر دو دسته خواست آرام بگیرند. اژدها نزد منبر رفت و کمی ایستاد؛ سپس از همین در بازگشت؛ شاید از همین جایی که من ایستادم و تصویر گرفتم. اینکه سخن گفت یا نگفت و اگر گفت چه بود و چه خواست و چه شنید، تفاوتهایی در گفتههای راویان وجود دارد؛ ولی همه میگویند که او از «جنها» بود و با این صورت و هیبت نزد امام جن و انس آمد. جالبتر اینکه همین در، نام دیگری هم داشته که آن نیز اسم حیوانی دیگر است: باب الفیل. میگویند روزگاری که امپراتوری اسلامی اموی میکوشید با هر دستاویزی نامی از «علی» نماند فیلی را کنار این در بستند و همواره با تبلیغ و اجبار مردم را وامیداشتند به جای «باب الثعبان» به آنجا بگویند «باب الفیل». روزها و روزگار گذشت و اینجا همچنان «در اژدها» مانده است. یاد این حرف افتادم: چراغی را که ایزد برفروزد هر آن کس پف کند ریشش بسوزد. پیش از ورود به مسجد چند بار گفتم: یا علی! و به سوی محراب عبادت و محل شهادت آن یگانه مرد تاریخ شتافتم.
🌱
@GHALAMDAR
یتیم
#با_شاعران
فیضالله طاهری اردلی (شعر معاصر بختیاری)
وا یتیمِ کیـچههـایِ بی کسی
سر بِنه ری زونـیه دلـواپسی
دی نیا مِن کَلگهها یاری رَسون
هُمدُرنگ و تاتهزایِ بی کَـسون
دی نیـا شوگَـردِ پیرِ کیـچهها
گُسنه وا خوسیم با دل پیچهها
مـه به شـوگارِ دلامـون نی دِرا
آرمونامـون ز إی پـس نی وِرا
بویِ نـونِ تازه إیـدا دستِ هـو
کیچه هرشو تی به ره، سرمستِ هو
بعدِزی کی با یتیم غمخوار إبو؟
با نـدارون هُمنشین و یار إبو؟
هَمسو که تیکِس زخین رنگین اوید
آسمـونِ کـوفه رنگِ خیـن اوید
رَهدَنِس پندونه وَنده مِن گیلیم
دردِ بـی درمُـونِنِ با کـی بِگیـم
قمبر إز غم شیوراره صحو و شُم
چَه مِن خُس پیت اِیاره صحو و شُم
سی کُمیل معنا چه داره دی دعا؟
سوز و بُغضِ و نالهی مولا نیا
بُغضِ تِشنی پُر زِحرف و ناله بید
داغــدارِ یـارِ هـژده سـاله بید
صـد سقیـفه دَردِنِ نا میـنِ دل
صد خـوارج درد بید و خینِ دل
تو «قُرونِ ناطقی» دردت به خُم
خین گِریوُم، حرفُم إیطور اگُم:
مو یتیـمی إز یـو بالاتر نَدیـم
که عدالت بی علـی مَهنه یتیـم
#شعر_معاصر
#شعر_اقوام
#شعر_بختیاری
🌱
https://eitaa.com/vargah
@GHALMDAR
#با_شاعران
عید فطر ما
خورشید و ستارگان و بدر ما اوست
بستان و سرای و صحن و صدر ما اوست
هم قبله و هم روزه و صبر ما اوست
عید رمضان و شب قدر ما اوست
(مولوی جلالالدین بلخی)
#عید_فطر
🌱
@GHALAMDAR
#با_شاعران
گذشت
آمد مه شوال و مه روزه گذشت
و ایام صیام و رنج سی روزه گذشت
صد شکر خدا که روزی روزهی ما
گاهی به غنا و گه به دریوزه گذشت
(فروغی بسطامی)
#عید_فطر
🌱
@GHALAMDAR
#با_شاعران
پهلوان آمد
مولوی جلالالدین رومی
👇
هین که هنگام صابران آمد
وقت سختی و امتحان آمد
این چنین وقت عهدها شکنند
کارد چون سوی استخوان آمد
عهد و سوگند سخت سست شود
مرد را کار چون به جان آمد
هله ای دل تو خویش سست مکن
دل قوی کن که وقت آن آمد
چون زر سرخ اندر آتش خند
تا بگویند زر کان آمد
گرم خوش رو به پیش تیغ اجل
بانگ بر زن که پهلوان آمد
با خدا باش و نصرت از وی خواه
که مددها ز آسمان آمد
ای خدا! آستین فضل فشان
چون که بنده بر آستان آمد
چون صدف، ما دهان گشادستیم
کهابر فضل تو درفشان آمد
ای بسا خار خشک کز دل او
در پناه تو گلستان آمد
من نشان کردهام تو را که ز تو
دلخوشیهای بینشان آمد
وقت رحمست و وقت عاطفت است
که مرا زخم بس گران آمد
ای ابابیل! هین که بر کعبه
لشکر و پیل بیکران آمد
عقل گوید مرا خمش کن بس
که خداوند غیبدان آمد
من خمش کردم ای خدا! لیکن
بی من از خان من فغان آمد
«ما رمیت اذ رمیت» هم ز خداست
تیر ناگه کز این کمان آمد
🌱
@ghalamdar
ویراستاری میکنم
📝
#با_شاعران
🖋
رضا بابایی (زادهی خرداد ۱۳۴۳، وفات: فروردین ۱۳۹۹)
👇
«من زبان پارسی را پاسداری میکنم»
از شراب واژه هر دم میگساری میکنم
میکنم مس را طلا و سنگ را لعل عقیق
بس خر و اَستَر که چون اسبِ سواری میکنم
دشمنم با هر که قانون را «پیاده میکند»
خستهام از این بلیهایی که آری میکنم
دائماً این «بیتفاوت»ها عذابم میدهند
ای بسا شبها که جای «عیش» «زاری» میکنم
از کجا آمد «توسط»؟ من نمیدانم؛ ولی
تا نریزم خون او را بیقراری میکنم
«است» را تا هست، «میباشد» نباشد خوبتر
«پایمردیِ» غلط را «پایداری» میکنم
«درب» را «در» میکنم، «کنکاش» را «کاوشگری»
همچنین «تحکیم» را من «استواری» میکنم
بیپدرمادرتر از ابنزیاد است این «زیاد»
از چنین ننگی زبان را پاک و عاری میکنم
با که گویم من نمیخواهم تو «همیاری» کنی؟
بچهجان! آدم شو و بنویس «یاری میکنم»
گو چنین کردم، مگو «انجام دادم» آنچنان
گر چنین گویی تو را خدمتگزاری میکنم
ای خدا! داد مرا بستان از این «لازم به ذکر»
مُردم از بس مُرده را بیمارداری میکنم
پارسی گو، گرچه تازی نیز گاهی خوشتر است
من بدین رو «تعزیت» را «سوگواری» میکنم
معصیت بالاتر از «در راستا» و «ارتباط»؟
از گناهی این چنین پرهیزکاری میکنم
شد زبان ویران از این «مورد»نویسان مَشنگ
در ره «مورد»زدایی جانسپاری میکنم
گرچه عمران صلاحی متصل میکرد
من بهجِد خودداری از این وصلهکاری میکنم
ای دریغا! عصر رایانه است و فصل واژهها
وصل میجستم ولی ویراستاری میکنم
یا الهی! گر ز ویرایش رها گردانیام
من تو را «تقدیر» نه، بل «حقگزاری» میکنم
بعدِ عمری کار فرهنگی و ویرایش، کنون
از برای پاچهخواری، پاچهخاری میکنم
در حساب جاریام یک نقطه میبینی و بس
گرچه عمری نقطه و ویرگولگذاری میکنم
زندگی مانند جمله، مرگ، همچون نقطه است
دیدن این نقطه را لحظهشماری میکنم🖤
🌱
@GHALAMDAR
#با_شاعران
به هر کجا که اوست ...
علی اسفندیار (معاصر)
👇
قطار میرود
و میبرد مرا
به نقطههای دفترم
به روی خط عاشقی
ولی چه دیر یافتمش
در آن کویر و کوه
چه دور میرود
به جانب جنوب
قطار میرود
و میبرد مرا
به دوردستهای دور از هوس
که شاخهها بیامان آدماند
قطار میرود
و میبرد مرا
به نقطهی شمالی جنون
قطار میرود
از ایستگاه
و مانده عطر تن به روی صندلی
و پا به پای این قطار
انتظار میرود
به هر جهت
به هر کجا که او نشسته است
🌱
@ghalamdar
بهشت بقیع
نگارخانهی اشراق در خیابان صفائیه قم است. نخستین نمایشگاه امسال آن تصاویر برجایمانده از روزگار پیش از تخریب قبور ائمه در قبرستان بقیع شهر مدینه است.
این کار با زحمت و پشتکار مؤسسهای مردمی به نام «بهشت بقیع» به نمایش درآمده است. میخواستم طبق روال، در دفتر نمایشگاه نظرم را بنویسم؛ ولی چون این نمایشگاه در نوع خود بیسابقه به نظر میرسید، سری به دوست و برادر عزیزمان آقای جلالوندی (مدیر گالری اشراق) زدم و شمارهای از مسئولان مؤسسه گرفتم و تلفنی از این ابداع و خلاقیت و زحمت بسیار ارزشمند تشکر کردم.
این نمایشگاه پژوهشمحور الگوی خوبی است برای مجموعههای مردمی و هر کسی که خودش انگیزهای برای کاری دارد که سازمانها و ادارات از آن غافل بودهاند یا به آن اعتقاد نداشتهاند.
باور دارم که دین و فرهنگ، کوشش و مراقبت مردمی و خودجوش میخواهد؛ چه صاحبان حکم و امضا بخواهند و چه نخواهند.
🌱
@ghalamdar
این تصویر از تازهترین عکسهای یافت شده دربارهی حرم ائمهی بقیع (سه ماه پیش از تخریب) است.
جمود و جنون قرائت وهابی و سلفی از اسلام به ویرانی اماکن مقدس اسلامی انجامید که مهمترین آنها قبر پیشوایان معصوم مدفون در بقیع است.
🌱
@ghalamdar