هدایت شده از وزیری
سلام مقیمی جان
تحلیل های قصه میخونم چرا هیچکس به یه موضوع ظریف اشاره نکرده
کل اگر طبیب بودی سرخود دوا نمودی
چرا واقعا و اساسا پروانه به محسن شک کرد ، محسن اگر کاری از دستش بر می اومد واسه کسی که دیگه بیمار نبود
پروانه اولین خواسته ش وقتی از اتاق بیرون اومد این بود: زود خوب شو
که خودش واسه محسن یه سوژه س
حالا این شوهری که کل زورش را سر بدن خودش گذاشته شده کبریت بی خطر برا بقیه
بعد خوب شد تازه باید پروانه بهش شک کنه
ضمن اینکه این محسن دور از جون شما همه ... میخوره کار نکرده نذاشته حالا پروانه شکش به زن بازی اون رفته که اساسا جای شک نداره
هدایت شده از ستاک
سلام
چرا من تحلیل اخری که تو کانال گذاشته شده رو درک نمی کنم ؟
یعنی اگه هر کدوم از ماها جای پروانه بودیم به شوهرمون شک نمی کردیم ؟
محسن شاید در زمینه ای سرد مزاج باشه ولی دلیل نمیشه پروانه اون رو کبریت بی خطر بدونه !
یعنی از محسن دیگه هیچ جور خیانتی بر نمی یاد ؟ خودمون که می دونیم با همه مثلا خویشتنداری که می خواست به خرج بده ،کل مدتی که با الناز بود از نوک پا تا فرق سرش رو داشت تحلیل می کرد ،
رنگ مو ،پوست بدون عیب ،زیبایی ،هیکل ،عطر ،
همش در حال انالیز بود البته با کمی چاشنی عذاب وجدان !!!!!!
به نظر منم که پروانه بهش گفت خوب شو ،منظورش به ضعف تواناییش نبود و اشاره به بیماریش نداشت منظورش بود ادم خوبی شو کارهای بد نکن !!
هدایت شده از مشعلی
سلام وقت همگی بخیر
سادات خانم خسته نباشید
نکته ای به ذهنم رسید دوست داشتم با دوستان به اشتراک بذارم.
اینکه بگیم پروانه حق داشت یا نداشت به محسن شک کنه شاید درست نباشه.
پروانه یک زنه که در گوشی شوهرش یه پیام دیده که هرطور بخواد تعبیر و تفسیرش کنه محسن متهم به خیانت میشه. علاوه بر اون محسن هیچ توضیحی در رابطه با اون پیام نداده و یک هفته سکوت اختیار کرده!
و اینجاست که هجوم افکار به ذهن پروانه ی ضربه خورده جاری میشه.
از یک طرف میگه محسن خیانتکاره. دلیلش هم اینه که با من سرده. یا شایدم اگر بهتر از من رو ندیده بود در روابطمون شکست نمیخورد. حتما من پارتنر خوبی براش نیستم و ...
از طرفی میخواد توجیه کنه
میگه نه محسن خیانتکار نیست. اون اگر میتونست که در روابط خودمون گرم بود. اگر مشکل نداشت که دکتر پروانه تشخیص میداد.
بعد دوباره هجوم افکار منفی:
محسن زبون باز خوبیه. حتما تونسته دکتر رو هم خام خودش کنه
توجیه : نه مگه میشه دکتر روانشناس ماهریه مو رو از ماست میکشه بیرون
افکار منفی: اما تو پیام، زنه گفته بود محسن محلش نداده. پس محسن مریضه و لابد اگر مریض نبود خدا میدونه چند بار محلش میداد!
توجیه: اما محسن محلش نداده
افکار منفی: اما معلومه که با هم سر و سری دارن. خیانت که فقط ...
و اماااااا این کشمکش ذهنی پروانه بیچاره در یک هفته مثل یه نوار کاست هی رفته جلو و عقب
تا اینکه پروانه بعد از اعترافات محسن میره و میگه
"با اینکه قانع نشدم اما باورت دارم"
چرا که بعضی از توجیهات ذهنی پروانه به خودش ثابت شدن و تونست بر این باور بایسته که شوهرش واقعا بیماره و نمیتونسته خیانت کنه.
برای همین اینجا بهش میگه خوب شو
چرا که همین بیماری در این مرحله از زندگی محسن رو نجات داد و از خیانت مبرا کرد
در اینجا دقت عمل نویسنده محترم کاملا مشهوده
چرا که با این جمله نشون میده تنها نکته ای که در این مدت پروانه سعی میکرده در دست و پا زدن هاش در کشمکش های ذهنیش باهاش زندگیش رو نجات بده اثبات بیماری و در نتیجه ی اون اثبات عدم خیانت محسن باشه.
علاوه بر اون پروانه از محسن میخواد که دیگه پاش رو کج نذاره. چونکه میدونه محسن تا زمانی که در مسیر قبلی حرکت میکنه نمیتونه خوب بشه. و اگر پاش رو کج نذاشته بود درگیر چنین اتفاقاتی نمیشد
هدایت شده از M@z
سلام سادات عزیز ممنون که وقت میگذارید تا یک داستان واقعی و زیبا بنویسید ❤️
سپاس خیلی قشنگ بود مث همیشه.امیدوارم تمام لحظاتتون عروسی و شادی باشه.🌺
داشتم بعدش فکر میکردم ما خانمها با حرف زدن چه لفظی وچه مکتوب قانع و توجیه میشیم مخصوصاً اگه با جزئیات باشه☺️ چه عالی که آقامحسن حرفهاشو رو برای پروانه نوشت. واقعا محسن مرد احساساتی هست.که اکثر مردای امروز بخاطر تغذیه یا تربیت یا هرچیز دیگه اینطور شدند اما...اما
احساسات کنترل نشده! که گاهی به یک جنس مخالف خط میدی یا غیرتت میره یا خودت به خطا کشیده میشی و اینجاست که نیاز به ایمان و خویشتنداری تو نوجوانی و جوانی ظاهر میشه.به قول شاعر در جوانی پاک بودن شیوه پیغمریست ور نه هر گبری به پیری میشود پرهیزکار
حالا بعضی مردها اینطور نیستند نمیگم احساس ندارن😉 اما به این شدت نیست نمیتونند پشیمانیشون رو به زبان بیارند و خدا رو شکر عقلشان نمیرسه که بنویسند یعنی اصلا معتقد به این جور کارها نیستند و سوسول بازی میدانند اما...اما
این مردان خیلی غیرتی هستند اکثرا حواسشان هست که خطا نکند.در روابط خانوادگی محتاط اند و در زندگی شخصیشون اگه خانمشون باهاشون راه بیان عالین.
قضاوت با شماست.پس هر کسی رو همینطور که هست قبول داشته باشیم و در هر دو صورت حواسمان به زندگیمون باشه.
https://eitaa.com/joinchat/773914688Cebfbca7170
لینک تالار👆👆👆👆👆
لینک پیام ناشناس هم که داری؟👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://daigo.ir/pm/ahmmHX
‼️👆👆👆👆👆👆‼️
هدایت شده از مشعلی
سلام وقت همگی بخیر
سادات خانم خسته نباشید
نکته ای به ذهنم رسید دوست داشتم با دوستان به اشتراک بذارم.
اینکه بگیم پروانه حق داشت یا نداشت به محسن شک کنه شاید درست نباشه.
پروانه یک زنه که در گوشی شوهرش یه پیام دیده که هرطور بخواد تعبیر و تفسیرش کنه محسن متهم به خیانت میشه. علاوه بر اون محسن هیچ توضیحی در رابطه با اون پیام نداده و یک هفته سکوت اختیار کرده!
و اینجاست که هجوم افکار به ذهن پروانه ی ضربه خورده جاری میشه.
از یک طرف میگه محسن خیانتکاره. دلیلش هم اینه که با من سرده. یا شایدم اگر بهتر از من رو ندیده بود در روابطمون شکست نمیخورد. حتما من پارتنر خوبی براش نیستم و ...
از طرفی میخواد توجیه کنه
میگه نه محسن خیانتکار نیست. اون اگر میتونست که در روابط خودمون گرم بود. اگر مشکل نداشت که دکتر پروانه تشخیص میداد.
بعد دوباره هجوم افکار منفی:
محسن زبون باز خوبیه. حتما تونسته دکتر رو هم خام خودش کنه
توجیه : نه مگه میشه دکتر روانشناس ماهریه مو رو از ماست میکشه بیرون
افکار منفی: اما تو پیام، زنه گفته بود محسن محلش نداده. پس محسن مریضه و لابد اگر مریض نبود خدا میدونه چند بار محلش میداد!
توجیه: اما محسن محلش نداده
افکار منفی: اما معلومه که با هم سر و سری دارن. خیانت که فقط ...
و اماااااا این کشمکش ذهنی پروانه بیچاره در یک هفته مثل یه نوار کاست هی رفته جلو و عقب
تا اینکه پروانه بعد از اعترافات محسن میره و میگه
"با اینکه قانع نشدم اما باورت دارم"
چرا که بعضی از توجیهات ذهنی پروانه به خودش ثابت شدن و تونست بر این باور بایسته که شوهرش واقعا بیماره و نمیتونسته خیانت کنه.
برای همین اینجا بهش میگه خوب شو
چرا که همین بیماری در این مرحله از زندگی محسن رو نجات داد و از خیانت مبرا کرد
در اینجا دقت عمل نویسنده محترم کاملا مشهوده
چرا که با این جمله نشون میده تنها نکته ای که در این مدت پروانه سعی میکرده در دست و پا زدن هاش در کشمکش های ذهنیش باهاش زندگیش رو نجات بده اثبات بیماری و در نتیجه ی اون اثبات عدم خیانت محسن باشه.
علاوه بر اون پروانه از محسن میخواد که دیگه پاش رو کج نذاره. چونکه میدونه محسن تا زمانی که در مسیر قبلی حرکت میکنه نمیتونه خوب بشه. و اگر پاش رو کج نذاشته بود درگیر چنین اتفاقاتی نمیشد
قسمت جدید رو امشب بارگذاری کردم
یادت نره بخونی
https://eitaa.com/ghalamdaraan/27845
هدایت شده از ف.سادات مدقق
محسن ننه مرده قبلا به دکتر پروانه گرفته بود که وقتی عصبی میشم اختیارم دست خودم نیست و نمیفهمم چی میگم.حتی بعد دعوا هم یادم نمیاد چی گفتم.و بعد که آروم میشم پشیمون میشم.
فک کنم این ها همون عوارض ضعف و بیماری شه.و اینکه محسن همیشه سعی کرده نقابی روی صورتش بزنه و بقیه از گندکاری هاش چیزی نفهمن.وقتی میبینه پدرش که انقدر همیشه مواظب بود تا جلوش سوتی نده داره یکی یکی سوتی هاشو میشمره ناخودآگاه عصبی میشه .و دیگه کنترل خودشو از دست میده. محسن میخواد جلوی پدرش همیشه مثبت باشه و تایید بشه.نه فقط پدرش جلوی همه.و حالا پرخاش اون یه راه فراره برای اینکه حقیقت رو کتمان کنه و نپذیره که بقیه ازکارش خبر دارن.
محسن الان به شدت تحت فشاره.و بخاطر ضعف و ناتوانی ش در برابر اعتیادی که داره طبیعیه که عصبی باشه.مثل یه معتاد در حال ترک چه حالی داره.
مطمئنم یکی دو قسمت بعد محسن بابت این شکرخوری ش گل و شیرینی خریده و دست بوس باباشه.😌(البته که این فانتزی ذهن خودمه تا بتونم آروم بگیرم.)