eitaa logo
مجله قلمــداران
5.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
302 ویدیو
10 فایل
این کانال متعلق به چهار یار هم‌قلم است! کپی یا اشتراک‌گذاری آثار، شرعا حرام‌ است. #به‌جان‌او به قلم ف_مقیمی راه ارتباطی @moghimstory ادمین تبادل و‌تبلیغ @Gh_mmm
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پیام ناشناس من
📪 پیام جدید 💬ممنون بابت زحمتی که برای این داستان می کشید ان شاءالله مأجور باشید اغلب نظرات یکطرفه و جانب داری از پروانه خانمه این نشون میده اکثر اعضا خانما هستن ولی همه میدونیم به هرحال پروانه هم یه نقصایی داره،نقصایی که متاسفانه اکثریت به ویژه قشر مذهبی بخاطربعضی باورهای اشتباه دارن، کاش آقایونِ گروه هم از نیازها و انتظارات شون بگن حدااقل تو صفحه ناشناس درسته نباید واضح بیان کنن ولی میتونن به صورت سربسته اشاره کنن با اینکار بیشتر از خانما به خودشون کمک میکنن، ای کاش مث اون جوون بیشتر عزیزانی پیام بدن که دارن با مشکل دست و پنجه نرم میکنن یا موفق شدن بیان راهکار بدن برای بقیه یه خواهش هم دارم از کسانی که خودشون مشکل ندارن و نمیتونن درک درستی از داستان داشته باشن یکطرفه شخصیتهای داستان رو نقد نکنن.
پیام ناشناس من: 📪 پیام جدید 💬خانوم مقیمی با این وضع و این دید آقایون واقعا ادم میترسه ازدواج کنه:)) کلا من که دیدم به مردا بد بود الان بدترم شد .. بیشتر مردا فقط به خاطر نیازهای جنسی‌شون ازدواج میکنن نه اینکه به فکر بال پرواز باشن که به خدا برسن . . من واقعا دوست ندارم ازدواج کنم به خاطر همین دید مردا به ازدواج ما زنهارو وسیله ای برای لذت هاشون میبینن من حرفای زیادی تو کانالای ازدواج و اینا شنیدم که دختره از پسره قبل ازدواج میپرسید هدفتون از ازدواج چیه پسره هم میگفت حرف خدا و ازین حرفای ابکی . . در صورتیکه بعدش خود پسره گفته بیشتر به خاطر همین نیازش . . درسته این باید با ازدواج نیازه برطرف بشه ولی واقعا وقتی به این فکر میکنم که من دختر مجرد به خاطر برطرف کردن نیاز مرد باید ازدواج کنم حالم بهم میخوره اصلا دوست ندارم ازدواج کنم دوست دارم تنهایی به استقلال برسم نه اینکه وسیله ای باشم برای برطرف کردن اون اقا بقول معروف اقایون تختشون گرم نباشه سرشون تو یه اخور دیگه گرم میشه چرا خودمو محدود کنم به ازدواج که یکسره ازین عواقبش بترسم و نواظب باشم؟ ازدواج هم که واجب نیست . . 📪 پیام جدید 💬ممنون میشم تو کانال جواب بدید تا ببینم جوابم چیه . . من واقعا دیدم به ازدواج بده ‌. . خیلیی خیلیی بد حاضرم نیازمو سرکوب کنم بهش بیتوجهی کنم ولی ازدواج نکنم
هدایت شده از پیام ناشناس من
📪 پیام جدید سلام خانم مقیمی جان . میخاستم بگم واقعا دهه نودی ها از ما دهه پنجاه و شصتی ها انقلابی تر و پای کار این نظام هستند .شک نکنید . پسر دوازده ساله ام دیشب گفت بریم برای فردا شب یعنی امشب فشفشه بخریم . گفت مامان چقدر پول بهم میدی تا فشفشه بخرم ؟گفتم نهایت ۱۰۰ تومن .گفت مامان برای انقلاب میخای فقط ۱۰۰ تومن هزینه کنی؟ راستش منم خجالت کشیدم از حرفش . گفتم خب ۲۰۰ تا ۲۵۰ پول بهت میدم . پسر بزرگم که دهه ۸۰ هست بهش گفت منم کمکت میکنم و منم بهت پول میدم .گفت هر چی برای این انقلاب خرج کنیم بازم کمه . من از خودم خجالت کشیدم و خدا رو شکر کردم برای داشتن چنین فرزندانی. امشب هم از یه ربع قبل از ساعت ۲۱ رفتن روی پشت بام و با کلی ذوق هم فشفشه زدند و هم الله اکبر گفتن . خدا را هزاران بار شکر
📪 پیام جدید سلام خادم المهدی ببخشید دیرجواب می دم الان فرصت کردم زائر کربلا داشتم تازه پیامتون رو خوندم هرکاری اولش سخته وقتی به خودت فرصت بدی صبور وباعشق میشی من ۳۰ ساله خادم المهدی درخانه هستم وازاول محرم تااربعین خونه ام موکب امام حسین ع واین خادمی هم صبورم کرد وهم عشق وعاشقی رو درمن زنده نگه داشت وهم بهم افتخارخدمت وکنیزی حضرت معصومه رو داد وهم خادمی درمسجدمقدس جمکران مقیمی جان صبر.صبر.صبر تونیکی کن و دردجله انداز (بقیه اش رو یادم رفته)
هدایت شده از پیام ناشناس من
📪 پیام جدید سلام ما هم از بچگی از پدرمون هراس داشتیم؛ هیچوقت نمی زد ولی خیلی بداخلاق بود و زهره ترک میشدیم؛ الانم وقتی خونه میاد انگار روی سینه مون سنگین میشه و یک انرژی منفی از وجودش تو خونه منعکس میشه؛ اذیتی نبود که سر مادرم درنیاره ولی خدا مادرم رو که تجسم همه ی مهربانی ها، گذشت ها و سخاوت های دنیا بود برامون، از ما گرفت. بعد رفتنش که خودم تو خونه موندم و بابام، میفهمم که رنج ما در برابر رنج مادرم خیلی ناچیز بوده سرکردن با یک فرد بداخلاق، خسیس، کینه ای، بی گذشت ؛ سوختن و ساختن چون نگران بچه هاتی، با سیلی صورت رو سرخ نگه داشتن چون شوهرت حاجی هست و پولدار ولی آب از دستش نمیچکه و نگران آسیب بچه هات از این قضیه ای... آخ که هر وقت یادم میاد میسوزم ولی میگم مادرجان خوش به حالت که عزیز رفتی و راحت شدی
هدایت شده از پیام ناشناس من
📪 پیام جدید دیشب که پیامتون درباره پدرتون رو خوندم دلم گرفت. یاد اون ناشناسی افتادم که هفته پیش درباره ترسش از پدرش گفته بود. دلم برای دخترایی مثل خودم که پدرهاشون معتادند و کارشون به جایی می‌رسه که جلو بچه‌ها بساط می‌کنند سوخت. من و خواهرام خیلی مسجدی بودیم ولی مسجدی‌ها ما رو دوست نداشتند چون بداخلاقی و اعتیاد بابامون سر زبون بود. تو مدرسه شاگرد اول بودیم ولی پیش همکلاسی‌ها عزیز نبودیم چون حرف زندگیمون زودتر از خودمون به مدرسه رسیده بود‌. البته خوب که فکر می‌کنم خیلی‌های دیگه هم بابای پایه نداشتند نمونه‌اش شوهر خودم. پدرش معتاد نبود. کشاورز بود و بی‌سواد و همیشه خسته... الان دلم برا بچه‌هام می‌سوزه منم معتادم البته به فضای مجازی. منم حوصله بچه‌هام رو ندارم براشون وقت نمی‌ذارم. منم مامان خوبی نیستم.
هدایت شده از پیام ناشناس من
📪 پیام جدید عزیزی که در مورد پدرتون ناراحتید ‌پدر شما وصبرو سکوت شما ودعا براشون به نظرم امتحان خداست. راستش پدر برای من واژه ی مقدسی هست .پدر من مرد خیلی خوبی بود.....گرچه من پدرم رو از دست دادم.گاهی دعا میکنم.فقط ازین دنیا برم پیش بابام.خیلی دلتنگشم...هنوزم فقط عاشق پدرم هستم.
هدایت شده از پیام ناشناس من
📪 پیام جدید سلام منم چند ساله که مثل ...... توی گل گیر کردم هم میفهمم مشکلم چیه هم نمیتونم درمونش کنم.خیلی دارم به خاطرش ضرر میکنم ولی جسارت ندارم احساس میکنم از چشم خدا و امام زمان افتادم........
هدایت شده از پیام ناشناس من
📪 پیام جدید سلام نمیدونم آخر قصه محسن آدم میشه یا نه ولی تجربه زندگی با مردی مثل محسن به من میگه این مرد آدم بشو نیست روز به روز هم بدتر میشه الان خوبه کم کم غیرتش روی زنش رو از دست میده و تلاش میکنه اونم مثل خودش کنه غول توجیه گری کم کم بزرگ میشه خدا به فریاد امثال پروانه برسه من که هلاک شدم واسه حفظ خودم
هدایت شده از پیام ناشناس من
📪 پیام جدید چند بار نوشتم براتون و پاک کردم دلم نیومد خالی بزارم میخوام بگم ضربه خوردن سخته، درست... از خودی خوردن سخت تر تنهایی سخته، درست بین کس و کارت تنها باشی سخت تر ولی دیگه این چیزا آزارم نمیده یا اگر هم آزارم بده یه مامن امن برای خودم پیدا کردم کسی رو پیدا کردم که بیشتر از ما توی سختیه کسی رو پیدا کردم که کس و کارش ماییم ، ولی بین همین ما تنهاست.. هر وقت دلم هوا شو بکنه، یا هر وقت زندگی بهم فشار بیار و بقیه موارد حرفامو براش مینویسم ... آروم میشم شما هم امتحان کنید ... دیگه الان ها همش منتظر فرصتم که تنها بشم و براش بنویسم به خودش گفتم و حتی براش نوشتم به شما هم میگم هرچقدر الان راحت براش مینویسم و میگم ولی میدونم وقتی ببینمش رو ندارم سر بلند کنم چه برسه حرف بزنم ببخشید آقا سید برای همه چیز
هدایت شده از پیام ناشناس من
📪 پیام جدید سلام خانم مقیمی جان اولین راهکار برای خلاصی این هست که تحت هیچ شرایطی اجازه تصور کردن مسائل جنسی و فکرهای شهوت الود رو به ذهنشون ندن، چون این بیماری ریشش روانی و ذهنی هست نه جسمی با خودن گیلم دوستی که گفتن همسرشون مبتلاست خیلی ناراحت شدم و متاسفانه کاش ته این کثافت تمایل روابط نامشروع بود اما تهش ناراحت کننده نیست باید بگم وحشتناکه تهش میشه اسماعیل رنگرز(کسی که چند سال پیش به اتنای7ساله تجاوز کرد و بعدم کشتش) عزیزانی که مبتلا هستید مثل محسن خودتون رو توجیه نکنید که از دبوارکسی بالا نرفتم یا چه میدونم کار من از کسی که روابط نامشروع داره بدتر نیست واز این حرفا، خ. ا مثل یه قطاری هست که واگن اولش خ. ا هست اما واگن اخر وحشتناک وحشتناک تحت هیچ شرایطی به مسائل جنسی و شهوتناک فکر نکنید
هدایت شده از پیام ناشناس من
📪 پیام جدید وبه محض خطوربه ذهنتون در نطفه خفش کنید بهش پر و بال ندید، ذکر بخونید و با آب سرد وضو بگیرید چون فکر های جنسی از ناحیه شیطان هست و شیطان هم از آتش و آب هم که آتش رو خاموش میکنه، و تحت هیچ شرایطی هیچ شرایطی نا امید نشید حتی اگر برای بار یه میلیونوم توبه شکستید،
📪 پیام جدید سلام . این مطلب رو برای اون خانمی مینویسم که از حرفهای بد همسرشون تپش قلب گرفتن و فکر میکنن دیگه هیج وقت مثل قبل نمیشن . اصلا اینطوری نیست . به خدا بسپارید و ازش کمک بخواهید . همچین واستون درست میکنه که آدم باورش نمیشه . هر روز بعد از نماز سوره ی مزمل رو بخونید و به یک چیز شیرین فوت کنید و هم خودتون بخورید و هم به شوهرتون بدید . بهش نگید . مثلا به حلوا یا قند یا مربا . روزی سه بار . صبح و ظهر و شب . حتی اگر نتونستید بهش بخورانید ولی خوندن رو ترک نکنید . تا یک هفته انجام بدید . قبل از یک هفته اثرش رو نشون میده . برای فراموش کردن اون حرفهای ناهنجار از ذهن و دل فرزندان و خودتون هم زیاد آیه ی ( وجعلنا من بین ایدیهم سدا و ...) رو بخونید .
📪 پیام جدید سلام خوبین؟ به نظرم شما باید بگین مامان سبزی قورمه بخرن بعد شما برید پاک کنید و بشورید و خورد کنید و سرخ کنید😁 نکته کلیدی اینه که داداشتون هم باید حتما حضور داشته باشه که کمکتون نکنه و حرصتون بده خلاصه این که بعد از گذشت دو روز کار سخت به زندگی برمیگردید😬 البته شاید کمرتون دیگه کمر سابق نشه ولی عب نداره بازگشت به زندگی ارزش از دست دادن یه کمرو داره😜 ✅تضمینی
📪 پیام جدید مقیمی از بس ادامه رمان به جان او رو ننوشتید ما دیگه از انتظار کشیدن برای ادامه رمان به جان او خسته شدیم.... برا همین پیشنهاد می‌دم از امشب ادامه رمان برگزیده رو ننویسید تا ما منتظر ادامه رمان برگزیده باشیم ولی شما ننویسید ما برای برگزیده نق بزنیم
📪 پیام جدید سلام من مطمئنم اون دنیا سگ محشور میشم🥺😭خدا بهم چندتا بچه داده که لیاقت هیچ کدومشون رو ندارم باهاشون بد رفتاری میکنم. دیروز از صبح روز من نبود پسرم روپوش مدرسش رو تو مدرسه جاگذاشته بود من دِ بگرد و پیدانکن آخرش بعد از نیم ساعت یادش افتاده جا گذاشته مدرسه. با لباسای کهنه ی پارسالش فرستادمش مدرسه کلی بهش سپردم رفتی پیدا کن بپوشا... خونه و زندگی رو جمع کردم ناهار پختم خسته و کوفته نشستم کانالای ایتا رو چک کردم بعد رفتم دیدم پسر کوچیکم یکسالشه روغن سه لیتری رو خالی کرده آشپزخونه و تمام گلیم آشپزخونه و یکم از فرش پذیرایی رو روغنی کرده عین بچه ها یک ساعت گریه کردم و جمع کردم. خودم رو زدمو جمع کردم داد کشیدم و جمع کردم. شوهرم رسیده خونه نماز خونده و یکم کمک کرد و پسر بزرگم از مدرسه اومد روپوشش رو پیدا نکرده بود منم که از صبح داغون دیواری کوتاه تر از اون بدبخت پیدا نکردم تا میخورد زدمش بعد از چندتا زنگ فهمیدم روپوشش دفتر مدرسس. برگردوندمش رفته گرفته بدون اینکه کسی ناهار بخوره فرش و انداختم حیاط گوشش رو شسستم گلیم و روفرشی هم شستم. ساعت۵خواهرم اومد دید تو چه وضعیم کمک کرد آشپزخونه رو هم شستم بعد تازه به اون بدبختا ناهار دادم. مرده بودن از گرسنگی اومدم سر درس پسرم دیدم معلمش تو دفترش پیغام نوشنه که شیطنت کرده و تکلیفاش رو تو کلاس ننوشته دوباره مثل سگ اون بدبخت رو زدم چرا من تمام خستگی هام رو سر اون بدبخت خالی میکنم من چه مادریم مگه پسربزرگم چه گناهی کرده من مادرشم چیککار کنم دخترم اینقدر ازم ترسیده بود پسر کوچکم اینقدر گریه کرد😭😭😭😭😭 ترخدا بگو من چیکار کنم بخدا من روانی ام