eitaa logo
مجله قلمــداران
5هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
308 ویدیو
10 فایل
این کانال متعلق به چهار یار هم‌قلم است! کپی یا اشتراک‌گذاری آثار، شرعا حرام‌ است. #به‌جان‌او به قلم ف_مقیمی راه ارتباطی @moghimstory ادمین تبادل و‌تبلیغ @Gh_mmm
مشاهده در ایتا
دانلود
در پست 47 وقتی بن و یاسمین در اتاق دعوا می کنند: تئودور صورتش را کج‌وکوله می‌کند و رو به من می‌گوید: _ خیلی خوب! فکر کنم مشکل خانوادگیه! به ما مربوط نمی‌شه. بیا بریم پسر. دستش را روی بازویم می‌گذارد تا من را از آنجا دور کند(برای محافظت ازش سعی داره از اونجا دورش کنه) که با نگاهم عمق اعتراضم را نشانش می‌دهم. نمی‌دانم چه برداشتی از حالتم کرد که بلافاصله به طرف آن دو می‌چرخد و تغییر موضع می‌دهد: _ ولی به هرحال اونا احتیاج به راهنمایی دارن!(تئودور وقتی می بینه ماتیاس نمی تونه بی خیال بشه و از طرفی نمی تونه حرفی بزنه تصمیم می گیره از یاسمین محافظت کنه ....چون ماتیاس یاسمین رو دوست داره بنابراین در لیست تئو در بین کسانی قرار می گیره که باید ازشون محافظت بشه) و البته یادمون نره وقتی در مهمونی بزرگی که در پست 27 دیدیم لئا شال پوشیده بود و همچنین لباس آستین دار که پوز جان مایر رو (که همیشه می گفت حجاب رو به اجبار تو ذهنت کردن و انتخاب خودت نیست و به خاک مالید) بد نیست یادمون بیاد مسبب این اتفاق کی بود(البته که خداوند به واسطه تئودور) تئودور: لباست رو دوست نداری؟ سرخ می‌شوم: _ نه.. _ اگه آستین داشته باشه چی؟ _ خیلی راحت نظرت رو بگو! اینجا شاهزاده تویی! پس هرچی بگی، باید اجرا بشه! تئودور: تا فردا برای ایشون لباسی طراحی کنید، که راضیشون کنه! وقتی که ماتیاس گم شده بود رو هم که همگی می دونیم چکار کرد و اما امروز تئودور با گفتن رازی که از همه حتی ماتیاس مخفی کرده بود و یادآوریش هم آزارش می ده رو فقط برای محافظت از ماتیاس و یاسمین بیان کرد برای اینکه دور کردن یاسمین از ماتیاس و برگزاری مراسم توبه یعنی زنگ خطر (حسم می گه مراسم توبه همراه با یک قربانی خواهد بود به اصطلاح برای بخشیده شدن گناه خصوصا که مت و ياس دارای نور کافی شدن) و این بار هم تئودور زبون ماتیاس شد و با گفتن اون حرف ها سعی کرد فکر خاخام رو از اینکه عشق بین یاسمین و ماتیاس و خیانت ماتیاس دور کنه و به بیان علت اصلی دوری از یاسمین اشاره کرد تا خاخام بفهمه که اگه لئا رو از ماتیاس دور کنه باز هم نمی تونه موجب بشه یاسمین به بن علاقه مند بشه و به جای بردنش از اینجا به فکر دیگه ای به حال پسر متوهمیش کنه که اور دوز نکنه بی موعود شن من دوست دارم خداوند به واسطه کمک کردن تئودور به ماتیاس دستش رو بگیره و کمکش کنه تا من همه فحش هامو فقط برای بن و خاخام متمرکز کنم🤭🤭🤭
بسم الله الرحمن الرحیم و پیروی کردند سخنانی را که (دیوان و) شیاطین در ملک سلیمان (به افسون و جادوگری) می‌خواندند، و هرگز سلیمان (با به کار بردن سحر به خدا) کافر نگشت و لکن شیاطین کافر شدند که سحر به مردم می‌آموختند.(102 بقره) بعضی از یهودیان از همون اول دنبال سحر و جادو و طلسم با کمک اجنه شیطانی بودند بین انسان و اجنه یک حائلی وجود داره که هر کدوم زندگی جداگانه خودشون و دارند و همیشه کمک گرفتن از این گونه اجنه شیطانی ...توسط خدا و اولیا الهی نهی شده و اون ها نمی تونن هیچ آسیب و یا ارتباطی با انسان داشته باشن و مردانى از آدميان به مردانى از جن پناه مى ‏بردند و بر سركشى آنها مى‏ افزودند(6 سوه جن) تنها راه ارتباط اینه که انسان خودش به سراغ اون ها بره و نتیجه این پناه بردن به اجنه چیزی جز تسلط اون ها بر شخص نیست همونطور که در برگزیده به خوبی به بیان این مطلب می پردازه خاخامی که برای رسیدن به حکومت جهانی به اجنه شیطانی پناه آورده و شیطان در ازای اون می گه برو یاس رو برام قربانی کن یعنی در ازای کوچکترین کاری که برای این جور افراد قرار هست انجام بده در خواست هایی مثل توهین به ادیان قتل کشتار و ... رو داره همونطور که بهش وعده داده بود اگه می خوای راه نفوذ به فکر مت و یاس رو نشونت بدم برو اونیکا رو قربانی کن برام اجنه قدرت ذهن خواهی دارند به جز ذهن انسان های مومن رو بنابراین یک وعده تو خالی بهش داده بود و اگه همونطو که سردامدار ادعا کرد خاخام یک پیشگو می بود باید می فهمید نمی تونه اونیکا رو قربانی کنه در حالی که خاخام حتی بعدش نمی دونست اونیکا درربیمارستان زنده می مونه یا نه پس خاخام یک پیشگو نیست بلکه به اجنه پناه آورده تا با استفاده از قدرت ذهن خواهنی اون ها، افکار افرادی مثل خودش رو در قالب پیش گویی بیان کنه و سرکارشون گذاشته همونطور که شیطان اون و سرکار گذاشته در حال حاضر خاخام بیش تر به برده اون عفریته ها شبیه هست به حدی که در صورت سرپیچی از اون ها با شکنجه و آزار اون ها مواجه می شه 👇🏻👇🏻 حالا باید با خشم شیطان و سوء‌ظن بقیه چه کار می‌کرد؟(برگزیده 97) اینم خشم شیطان وقتی که کاری که خواسته بود و نتونست به سرانجام برسونه👇👇 _ بنیامین از اون شب حالش وخیم تر شد.(100) اینم از عاقبت پناه اوردن به این موجودات 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 و مردانى از آدميان به مردانى از جن پناه مى ‏بردند و بر سركشى آنها مى‏ افزودند(6 سوه جن) مسلط شدن اون ها بر خود شخص و پیروانش گاهی وقت‌ها مجبورم می‌کنند خودم را در اختیارشان بگذارم و هر چه جیغ می‌کشم کسی حال بدم را نمی‌فهمد!(107) اینم از عاقبت پناه اوردن به این موجودات که خیلی زیبا و قابل لمس توصیفش کردین خانم مقیمی....نمی دونم چقدر این وقایع به بن ربط داره ولی خاخام هم به زودی به سرنوشت بن دچار می شه ولی هنوز برای قربانی اصلی بهش نیاز دارند کارشون که تموم شد دهنش سرویسه اما نکته وحشتناک ماجرا این هست که توی همین ایران خودمون هم تعداد افرادی که به این جن گیر ها مراجعه می کنند کم نیست اگه می دونستن با همون یک بار راه و برای نفوذ اجنه به زندگیشون باز می کنند هیچ فکر حتی فکر فال قهوه و تاروت و کف بینی و پیش بینی این کوفتیا به ذهنشون خطور نمی کرد درسته که خیلی هاشون کلاه بردارن و به ماوراء وصل نیستن اما نمی شه گفت همه اشون ...خیلی هاشون بودن مثل همین خاخام با کمک اجنه چنان نشانه های درست و دقیق می دن(پیش بینی نمی کنن ولی یا با ذهن خوانی افرادی که به قدرتشون ایمان آوردن یا با صحنه سازی با کمک همین اجنه) مردم چنان اعتقادی بهشون پیدا کردن که راه رو برای ادعاهای بزرگ براشون فراهم می کنند به حدی که حتی استغفرالله ادعا کردن امام صاحب زمانن از همه جور قشری من دیدم که رفتن سراغشون شاید اون ها هم مثل من تا هنین دیروز نمی دونستن پشت این قدرت خارق العاده پیدا کردن اشیا گم شده و باز کردن بخت و مهر بین زن و شوهر ها چه چیزهای کثیفی وجود داره پای موجودات شیطانی رو به فکر و ذهنشون با دستای خودشون به زندگیشون باز نمی کردن خانم مقیمی خواستم ازتون تشکر کنم که هر پست به مسائل روز و مهم جامعه می پردازید... می تونم بگم بعد از هر پست شما مسائلی رو فهمیدم که تا الان حتی بهش فکر هم نکرده بودم و بعد از فهمیدنش منم عین سوسک پیف پاف خورده سر و ته شدم و خواستم ازتون تشکر کنم پست دیروز هم یکی از مسائل مهم هست که من تازه فهمیدم پشت پرده خیلی از فیلم ها آماده سازی مردم برای دین نوین جهانی بر پایه جن پرستی نوین و باوروندن این مطلب به مردم هست که برای زندگی راحت باید به این اجنه مراجعه کنید غافل از اینکه قرآن به مسلمان ها هشدار داده نزدیک اینجور مسائل نشده در حالی که ما غافلیم از این مساله
مجله قلمــداران
🌸تحلیل خوب بخوانیم🌸
وقتی که خاخام باراک سحرگاه بیست و پنجم کیسلِو اولین شمع حنوکا را کنار شمع شماش روشن می‌کرد (129) تا جایی که من فهمیدم هر شب یک شمع توسط؛ شمع شماش روشن می شه شب اول دو شمع و دیگر شب ها یک شمع به تعداد شمع های شب قبل اضافه می شه شمع شماش که شمع میانی و خادم هست برعکس اسم خدمتکاری که برای این شمع گذاشته شده خانم ربکا اون رو به پادشاه بنیامین و یاسمین تعبیر می کنه اگر ما پادشاه بنیامین رو نماد شمع شماش بدونیم که منبع آتش هست و بقیه شمع ها رو روشن می کنه و یاسمین رو شمع کناری بنیامین در نظر بگیریم که شب اول کنار شمع شماش توسط خاخام باراک روشن شد و هفت شمع باقی مانده رو هفت قاره در نظر بگیریم من اینجور برداشت کردم که در مرحله اول یاسمین باید توسط پادشاه به اتش کشیده بشه و بعد از این عمل در مراحل بعدی هر کدام از قاره ها به ترتیب به اتش کشیده خواهد شد از اونجایی که یاسمین می گه اثری از نارضایتی در چهره بقیه دختران به جز خودش دیده نمی شه پس با از میان برداشتن یاسمین، مراحل بعدی آسان تر هست چون تمام قاره ها از خدمت کردن به بنیامین به عنوان نماد اسرائیل راضی هستند اما با این وجود برای رسیدن به حکومت جهانی باید به آتش کشیده بشن تا بتونن حکومت تمام قاره ها رو به دست بگیرن منتهی باید اول از سد دشمن اول یعنی یاسمین به عنوان نماد ایران بگذرند با توجه به نماد شمع نه شاخه و تعبیر خانم ربکا وقتی خاخام اسحاق می گه👇🏻 من روزی را می‌بینم که شیر مثل گاو کاه خواهد خورد از اون جایی که در سوره بقره بیش تر به قوم بنی اسرائیل پرداخته شده من گاو رو نماد اسرائیل می دونم و اگر شیر رو تمام کشورهای مسلمانی که بر علیه اسرائیل هستند در نظر بگیریم خاخام به سردامدار می گه روزی می رسه که تمام دشمنانمون به خدمت قوم صهیون در خواهند اومد و از اون ها تبعیت می کنند (مثل دولت عربستان که گاو شیرده صهیون شدند) اما در راه رسیدن به هدفشون دو طفلی وجود دارند که مانع سیدن به اهدافشون هستند👇🏻 و طفل شیر خواره با سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفلِ از شیر بازداشته شده، دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت. اگر منظور خاخام از این دو طفل رو یاس (ایران) و ماتیاس (حزب الله) در نظر بگیریم اینجا به نظرم خاخام داره می گه یاسمین مطابق میل اون ها سخنرانی نخواهد کرد خصوصا که در پست 104 اشاره می شه به این نکته که خاخام نماز خوندن ماتیاس رو دیده پس طبیعی هست که بدونه ماتیاس در جبهه یاسمین هست و احتمال اینکه ماتیاس، هویت واقعی یاسمین رو برملا کرده رو در نظر گرفته ماتیاس: نگاه‌های خاویر برخلاف جلسات قبلی احترام بیشتری داشت. و این بیشتر از قبل من را دچار ترس می‌کند! او احتمالاً دربارۀ من خیلی چیزها می‌داند. ولی ترجیح می‌دهد همچنان کنارشان باشم.(109) پس خاخام برای هر دو یاس و ماتیاس برنامه داشت که می گه👇🏻 مات شدنشان را بیستم دسامبر جشن می‌گرفت!(104) و برنامه ماشیح در گهواره رو به برنامه جدید با حضور اختصاصی یاس و ماتیاس در بیست دسامبر تغییر داده چون به خوبی از شخصیت و ایمان محکم یاسمین و ماتیاس اطلاع داره احتمال می ده که اون متن رو نخونه خصوصا که یاسمین در پست قبل می گه قول می‌دهم باعث سربلندی‌ات باشم.(129) خوندن اون متن هیچ سربلندی برای ماتیاس نداره و اینکه به تئودور می گه اون نامه رو بعد از مراسم به دست ماتیاس برسون یعنی اینکه ممکن هست حرف هایی بزنه که به به مذاق خاویر و سردمدار خوش نیاد و به دردسر بیوفته و اون هم احتمالا حرفی بود که به خاخام در پست 109 می زنه👇🏻 من آماده‌م تا منجی حقیقی رو به جهان معرفی کنم.»(109) و اینکه می گه تمام باورهایم را با دیدن اندوهش از دست می‌دهم... یعنی می دونه با گرفتار شدنش، ماتیاس حتما عکس العمل نشون می ده برای همین به تئودور می گه مواظبش باش اما ما هادی و مامور شماره 1و 2 رو داریم پس برای بعد حرف های یاسمین جای نگرانی نیست چون به امید خداهادی حواسش به یاسمین و عماد هست و مواظبشونه اگر خاخام زندانی نبود احتمالا شرایط به نفعش داشت پیش می رفت اما با زندانی شدنش این وظیفه به عهده سردمدار گذاشته شده برای همین می گه👇🏻 شیطان درون خویش را بکشید و خمیر نان عید را نیکو به عمل آورید. به نظر من ماتیاس و یاسمین رو به عنوان دشمنانشون در جهان رو می خوان از سر راه بردارن تا راحت تر بتونن به اهداف بعدی که تصاحب کل دنیا هست برسن برای همین خاویر می گه 👇🏻 با حذف ایشون ما و پروژه‌های ناتموم بعدی نابود می‌شیم این یعنی اینکه صهیون فقط با اسلام مشکل نداره بلکه خواهان به خدمت گرفتن تمام مردم جهان هستند که در حال حاضر تنها مانعشون اسلام و مسلمانان هستندکه عبور از این دژ محکم راه رو برای رسیدن به هدف نهایی هموار می کنه
مجله قلمــداران
🌸تحلیل خوب بخوانیم👆🌸
سلام خانم مقیمی وقت بخیر خب این قسمت من هیچ تحلیلی ندارم و دوستان عزیز ایتایی و تلگرامی به زیبایی این قسمت رو تحلیل کردن، من فقط می خواستم ازتون به خاطر نوشتن این پست و ساخت این کلیپ غیرتمندانه که برای من یکی از بهترین کلیپ های برگزیده بودتشکر کنم. راستش وقتی در فصل یک یاسمین (با مهره های سفید) با ماتیاس (با مهره های سیاه )شطرنج رو بازی کرد که ماتیاس آغاز کننده اش نبود ولی ادامه دهنده این بازی بود و در نهایت یاسمین رو برد با خودم گفتم کله فندقی مو قرمز چی می شد حالا می ذاشتی یاسمینون ببره🥺🥺🥺 اما در پست اخر عین بازی شطرنج یاسمین ، ماتیاس رو در لحظه آخر خاص و ویژه ماتِ صلابت و ایمان راسخ و شجاعت خودش می کنه این پست یاسمینی با و شکوه و وقار لباس سفید وارد بازی می شه👇🏻 درود بر شما بانوی مقدس ما. به خدا قسم این وجاهت و نیک‌منظری من رو یاد باتشیبا همسر برگزیده‌ی پادشاه داوید می‌ندازه. و در سمت مقابل یاسمین: صدها کلاه می‌بینم که همگی سیاه‌پوش افکار صاحبانشان هستند. و در لا به لای صدها مهره های سیاه، مهره هایی با رنگ سفید نفوذ کردند هادی:موقعیت؟ سفید سفید سفید درست عین نبرد خیر(به رنگ سفید) و شر(به رنگ سیاه) و شروع نبرد👇🏻👇🏻 یاسمین علوی: موعود خواهد آمد یاس با گفتن این حرف مورد تشویق حضار قرار می گیره و به خیال خودشون یاسمین در زمین اون ها بازی می کنه و در ادامه یاسمین: او قومی را بر قومی برتری نخواهد داد مگر به سبب نزدیکی به خودش خب اینجا احتمالا فهمیدن یک جای کار اشتباهه چون یهودیا خودشون رو برتر از قوم های دیگه می دونن پس سکوت می کنن یاسمین علوی: همان‌هایی که به گمان خود، از هم اکنون برای نبرد پایانی، سربازانشان را فرا خواندند. نمونه ای از این نبرد پایانی رو در فیلم هاشون می تونیم ببینیم که تلاش می کنند مسلمان ها رو انسان های خون ریز و خطرناک جلوه بدن که باید نابود بشن و نقطه اوج این پست تلاش برای شناساندن درست و واقعی منجی و امام دوازدهم شیعیان که اون ها در فیلم هاشون درست برعکس نشون دادن یاسمین: فراز را به عربی بخوانم. با خوندن خطبه به زبان عربی احتمالا خیلی ها فهمیدن یاس مسلمان هست اما نه مسلمانی که ما شناختیم بلکه مسلمانی که صهیون ها در فیلم ها و برنامه هاشون نشون دادن و لابد هر لحظه منتظر منفجر شدن سالن هستند🧐🧐🧐 اما این پایان بازی نیست و عدو شود سبب خیر رو اینجا می تونیم ببینیم👇🏻 چطور؟ یکی از حضار : اون شیعه‌ست! رافضیه اگر چه یاس رو از دین برگشته خطاب می کنه و با نیت بد گفته می شه اما در عمل ذهن شنوندگان رو به چالش می کشه اگر مسلمان هست پس چرا می گه شیعه ؟ وقتی می گه از دین برگشته یعنی با افکار اون ها مخالف هست و در نهایت جدا کردن اصل شیعه و داعش توسط دوستان خود صهیون ها اگر چه احتمالا از این مراسم هیچ خبری به بیرون درز پیدا نخواهد کرد حتی اگر هیچ کدوم از حضار به حرف های یاس اهمیتی ندن باز هم یاسمین در اون لباس سفید رنگ و زیبا اون تابویی که صهیون ها از مسلمانان با چهره کریه و اعمال خبیثانه ترسیم کردن رو به زیبایی می شکنه این تابو شکنی هم در پست ها و هم در کلیپ ها بسیار جذاب و پر از حس ناب برای من مخاطب بود به نظرم اگر یک صهیون این کلیپ رو که در اون یک مسلمان در لباس سفید و با وقار و نیکو منظر به دفاع از امام زمانش می پردازه ببینه چهره هاشون به شدت دیدنی می شه به طور کلی نه در این پست بلکه در جای جای رمان این نبرد بین سپاه سیاه و سفید رو می تونیم ببینیم و در آخر یاسمین حضار به ویژه خاویر و سردمدار رو کیش می ده تا این بار مهره های سفیدی که در بین مهره های سیاه نفوذ کردن وارد بازی بشن و با مات کردن مهره های سیاه پایان این نبرد رو به زیبایی رقم بزنن، ان شاالله ما ناامید نیستیم چرا که ناامیدی از شیطان است اون موقع است که سید عمادمون این بار از خجالت حرفایی که به نیروهای ایرانی گفته باید سر تا پا گیلاس و بهار نارنج بشه اما چون دوستش داریم به روش نمیاریم😉😉 اما در واقع این حرف سید عماد تلنگری برای من مخاطب بود که همیشه پس زمینه ذهنم پیش بینی هایی می کنم که ناخودآگاه یک سرش می رسه به حرف عماد و عدم اعتماد به توانایی نیروهایی که تلاش ها و از جان گذشتن هاشون رو چه در فصل اول و چه در فصل دوم دیدیم پس تا ثانیه آخر به تلاش هاشون اعتماد می کنیم و امیدواریم😎😎😎😎
داشتم به پست های دیروز فکر می کردم هنوز گیجم نمی دونم چی بیشتر از همه افکارمو بهم ریخته دوست دارم یه گوشه بشینم و فکر کنم از کدوم درد بیشتر از اون یکی درد کشیدم مادر سید عماد؟ زبیده؟ غیرت عماد؟ دیدم هیچ کدوم به اندازه خودم و افکارم ناامیدم نکردند خودم از خودم ناامید شدم وقتی فهمیدم مفهوم فقل حسبی الله رو بد فهمیدم، اینکه فقل حسبی الله گفتنم واقعی نیست تا وقتی باورش دارم که همه چیز اونجور که من می خوام پیش بره، نه اونجور که خدا مصلحت می دونه معنی فقل حسبی الله رو مادر عماد درک کرده که در مقابل دستور یک...، مقاومت می کنه به فرزندش شیر نمی ده و اندامشو در مقابل چشمان ناپاک به نمایش نمی ذاره و بقیه اش رو می سپره به خدا تا خودش تقاص ظلمی که در حقش شده رو بگیره تا من از خواب بیدار بشم که صهیونیست فقط در حق غیر مسلمان ها مرتکب جنایت نمی شه و اتفاقا اون ها هدفشون ناموس مسلمان هاست که سربازان آینده رو تربیت می کنند برای جنگیدن مقابلشون داشتم به ربکا فکر می کردم که تا فهمید یاسمین مسلمان هست رفتارش باهاش چقدر تغییر کرد، بعد دیدم من هم یکی ام عین ربکا تا قبل از پست آخر نسبت به نادیا احساس تنفر داشتم اما دیروز اولش دنبال انکار خواهر عماد بودن بودم بعد رسیدم به اینکه تحت تاثیر محیط تربیت شده آخر هم فهمیدم اصلا من رو چه به قضاوت کردن وقتی افکارم به اندازه ربکا می تونه سطحی و منفعل باشه سمیه نصر مظلومانه رفت پیش خدا تا قاضی عادل، به شکایتش رسیدگی کنه نمی دونم چطور این پست رو نوشتید و نمی تونم تصور کنم چقدر دردناک بوده براتون نوشتنش ولی حتما می دونستید برای من لازم هست که بدونم چرا حاج قاسم ها و حججی ها رفتند که مفهوم کلیپی که چند وقت پیش در کانال قلمداران گذاشتید با موضوع نجات دختر بچه ایزدی از تکفیری ها خوب برام جا بیوفته که اگر اون دختر بچه نجات پیدا نمی کرد سرنوشتش می شد عین نادیاها حالا یا به اجبار یا با تربیت خاص که بفهمم خدای کودکان پاکی مثل اونیکا، زبیده، عماد یکیه، هر دو رو به یک اندازه دوست داره، اما انگار من باید بفهمم جنایت قرار نیست فقط در حق اونیکاهای غیر سادات انجام بشه اصلا چه فرقی می کنه نادیا، ناموس عماد باشه یا ناموس یکی دیگه که برای بردگی تربیت شده باشه، اگر ناموس عماد نباشه مشکل حل می شه؟ حتما باید ناموس خودمون رو ببینیم تا غیرتمون به جوش بیاد، پس من چه فرقی با تئودور دارم که همش می گم چرا اینقدر به فکر خودش و سرمایه خودشه این قسمت ها باید نوشته می شد که من بیدار بشم قبل از اینکه دیر بشه که بفهمم مرگ همیشه برای همسایه نیست معبود من گرفتاری بزرگ شد و بلای پنهان آشکار گشت
این قسمت ها از عماد و زبیده گفته شد از فرعون های زمانهء کودک کش از دخترانی که به اسارت برده می شوند. و (به یاد آرید) هنگامی که شما را از ستم فرعونیان نجات دادیم که از آنها سخت در شکنجه بودید، (به حدّی که) پسران شما را کشته و زنانتان را زنده نگاه می‌داشتند، و آن بلا و امتحانی بزرگ بود که خدا شما را بدان می‌آزمود.(بقره- 49) امتحان بزرگی که سید عماد تلاش می کنه انکارش کنه و آرزو می کنه دیگه با نادیا رو به رو نشه. از موفاری گفته شد که به خوبی از شکستش آگاهی داره اما به سست ترین ریسمان(شيطان) چنگ زده و برای بقاء به آزار و اذیت عماد روی آورده با تحقیر، با نشانه گرفتن غیرتش، غافل از اینکه عماد قبلا با تحقیق و مطالعه و به کمک ماری از اصالت دین و نژادش آگاهی داره. موفار خواست با گفتن گذشته اش و آوردن ماری روحش رو آزار بده و از خدا ناامید کنه در حالی که نتیجه کاملا برعکس شد و خودشون تحقیر شدن وقتی عماد می گه خدای من همان خدای موساست که از اون شیرخوارگاه نجاتش داده و اون ها هیچ قدرتی برای مقابله با خدای عماد نداشتند. و چقدر با این جمله موفار به هم می ریزه چون تمام تلاش هاش برای ناامیدی سید عماد از خدا، دین و نژادش و تقدیم روح پاکش به شیطان، نقش بر آب می شه. البته تا حدودی ناامیدی سید عماد رو در جاهایی مثل وقتی که دست و پاهاش بسته است و نمی تونه از ماری دفاع کنه می بینیم اما خیلی خوب می تونه با یاداوری دست های بسته امام علی و حرف زدن باهاشون، راه نفوذ شیطان رو ببنده. حرفایی که جنسش با شب اولی که با امام علی حرف زد خیلی فرق داشت، اونجا ماتیاسی بود که فقط به فکر نجات یاسمین بود. اینجا سید عمادی هست که با وجود اینکه فعلا با یاس کاری ندارن اما باز به خاطر ماری و نادیا داره عذاب می کشه حالا به این چالش رسیده که آیا فقط در امان بودن یاسمین کافی بود براش؟ پس چرا حالا که خدا آرزوش رو برآورده کرده و یاس در این چند پست آخر در امان بود باز هم داره عذاب می کشه؟ آیا دایره دعاهاش برای آزادی یاسمین محدود نبوده؟ هر چند که با آوردن خاخام باراک معلوم شد به زودی برای شکنجه عماد به سراغ یاس هم می رفت👈اگر به نوارهای مرزیشون حمله نمی شد و نخست وزیر و خاویر از ترس به هول و ولا نمی افتادن و دستور توقف شکنجه رو نمی دادن اگر هادی هم فقط به فکر نجات یاس بود و فعلا که اون ها با یاس کاری نداشتن، شکنجه روحی عماد و ماری رو بر اساس مصلحت نادیده می گرفت، معلوم نبود تا کجا موفار می خواست پیش بره. موفاری که اگر نتونه این ماموریت رو انجام بده با خشم شیطانِ کینه توز رو به رو می شه. یک بازی دو سر باخت، خشم شیطان از یک طرف و خدای موسایی که به دستورش دریا، موسی و یارانش را از خود عبور داد اما فرعون و یارانش را بلعید. او (موفار) تا همین چند دقیقه‌ی پیش بلعیده شدن اسرائیل را در دهان زمین دیده بود و می‌دانست نفرین شیطان رهایشان نمی‌کند (برگزیده فصل دوم141). اما در گوشه دیگری از اتاق یاسی حضور داره که با رنج های عماد و ماری رنج می کشه. یاسی که این روزها وقتی به سرگذشتش فکر می کنم، به یاد یک نقطه از زمین می افتم. فلسطین!!!! ارض موعودی که می دونیم در یک بازه زمانی در اختیار بنی اسرائیل بوده و پس از سرگذشت های بسیار، حالا سرزمین مسلمانان هست. و جد یهودی یاسمین که به دین اسلام روی میاره و مسلمان می شه. و حالا صهیونیزمی که ادعای مالکیت فلسطین و یاسمین رو دارند و در تلاش برای برگرداندن هر دو به قیمت 👇 وعده تهدید اجبار جنگ هستند. برگرداندن یاس به قیمت پاک کردن حافظه و برگرداندن فلسطین با کشتار و آوارگی انسان های مظلوم. فلسطینی که همانند یاسمین شاهد رنج های اونیکاها و زبیده ها و کشتار غریبانه یوسف ها و...بوده و هست. جنایت های آشکار در حق یاس و فلسطین که با حمایت کشورهای حامی اسرائیل همراه هست. تلاشی ناکام برای دست یابی به هر دو که با مقاومت مسلمانان رو به رو هست. جنگ میان هادی، حزب الله و.... (مسلمانان) با موفار برای باز پس گرفتن یاسمین (فلسطین) از متجاوزان. پس به امید بازگشت یاسمین (فلسطین) به آغوش خانواده (اسلام) و نابودی فرعون های زمانه. مرز ما عشق است هر جا اوست، آن جا خاک ماست سامرا، غزه، حلب با تهران چه فرقی می کند؟ و این داستان ادامه دارد.... به زودی 👇🏻 אנו מציעים תפילות בירושלים (البته که از بیوگرافیتون اینو برداشتم🤭🤭، معنیشم فکر کنم گفتین در قدس نماز می خوانیم پس به امید اون روز)
سلام خوبین من از فلسفه و عرفان و این جور چیزا سر در نمیارم ولی جمله ای که ماتیاس می گه بال های روح من هم اِیرفویل دارد برام جالب بود اِیرفویل (سید عماد) با عبور هوا از اطراف آن (یعنی جریان هوا وقتی به ایرفویل می رسه از بالا یا پایین اون رد می شه و) ایجاد اختلاف فشار در بالا و پایین مقطع مینماید. اگر جریان هوا رو مصائب و امتحانات زندگی در نظر بگیریم و سید عماد هم ایرفویل، یعنی وقتی با سختی هایی رو به رو می شیم دو حالت داره: یا مشکلات بالای سر ما حرکت می کنه و ما له می شیم🤪🤪🤪🤪🤪 یا با موفقیت جریان هوا رو (امتحانات الهی ) پشت سر می گذاریم و با کمک بال های روحمون اوج می گیریم😎😎 نمی دونم برداشتم درسته یا نه ولی انگار عماد داره می گه وقتی با اتفاقات و مسائلی رو به رو می شیم این ماییم که انتخاب می کنیم حرکت بال های روحمون به سمت بالا باشه یا پایین. سید عماد: بال های روح من هم اِیرفویل دارد و روتیت ( حرکت به سمت بالا) می‌کند. و چه چیز زیبا تر از اینکه حس کنی بعد از رو به رو شدن با مصائب و مشکلات روحت داره به سمت بالا و خدایی شدن حرکت می کنه. ماتیاس وقتی با یاس آشنا شد خیلی فشارها رو تحمل کرد، می تونست وجدانش رو خاموش کنه و الان تو جزیره رد دیاموند در کنار ماری زندگی راحتی داشته باشه (در کنار افسردگی حادش که اوایل رمان دچارش بود)، سرمایه اش رو داشته باشه، توجیه هم که فراوونه :عماد واقعا قدرتی نداشت برای تنها جنگیدن با ام آی سی ولی در اون صورت احتمالا الان بال های روحش به سمت پایین در حال حرکت بود. اما استیون هرناندز فصل یک به تنهایی برای کمک به یاس رفت جلو، در حالی که داشت بال های روح خودش رو به حرکت در می اورد برای تکون خوردن. سید عماد: کریسمس سال قبل از کجا می‌دانستم که امسال برگزیده، منجی‌ام می‌شود و به جای اینکه او یهودی بشود من مسلمان خواهم شد؟ در فصل یک منیت و غرورش رو در مقابل یاس و خدای یاس زیر پا می ذاره (همون بالا رفتن روحش با زیر پا گذاشتن غرورش) اما یک جریان هوای دیگه هم بالای سرش بود اون هم ناامیدی از خدای وقتی یاسمین به جای فراری دادنش در زندان اسرائیل گرفتار شد. در فصل دوم این جریان هوا رو هم زیر پا می ذاره با رسیدن به کلمه فقل حسبی الله، با اعتماد به خدای یاس، با شناخت امام حسین، امام جواد، پدر شهیدش، حلال زاده بودنش و کنترل نفس خودش، عاشق شدنش، ازدواجش😍😍، نادیا، شکنجه ماری و....😔😔 انگار هر ثانیه بالا رفتن هواپیما، ِیادآور یکی از مسائل و امتحاناتی بود که ازش عبور کرده بود و روحش در حال اوج گرفتن و خالص شدن بود ولی تا قبل از این پست باز یک فشاری بالای سرش بود اون هم اینکه چطور یاس رو نجات بده. حالا با آزادی یاسمین، بال های روحش آسوده خاطر اوج گرفتن. عماد: دارم پرواز می‌کنم به طرف آینده‌ای نامعلوم ولی امیدوار‌کننده.. آینده نامعلوم، گذشتن از ماری و .... این همون جریان هواییه که هنوز هم بالای سرشه اما سعی می کنه با خوش بین بودن به آینده، بال های روحش رو برای عبور از این مرحله و گذشتن از عزیزترین هاش اگر چه سخت، یاری کنه💪🏻💪🏻. وقتی یاسین گفت نون و پنیر ارزونیتون دختر نمی دیم بهتون معلومش می شه خوش بین بودن چطوره🤪🤪🤪🤪 البته که کدوم داماد بهتر از سید عماد از خداشم باشه😒😒 والا خودمم نفهمیدم چی گفتم🤕🤕🤕 فقط برای خالی نبودن عریضه🤫🤫🤫
سلام خدمت عزیزان تالار و خانم مقیمی عزیز تبریک بابت برگزیده که بالاخره به جایی که می خواستید رسید👏👏 تبریک ویژه‌تر که بالاخره از امشب از شر سوال‌های گاه‌و بی‌گاه و بعضا پیش‌پاافتاده من توی پی وی که هر بار با صبوری و دقت جواب می‌دادین و من رو بیش‌تر شرمنده می کردین. ولی بیاید قبول کنید اگه همین سوالا نبود من هنوز نمی دونستم ادیسون مخترع برق نبود🥴🥴🥴 برگزیده برای من یک مسیر بود یک مسیری که سه مرحله داره برگزیده فصل‌۱ قبل از شروع حرکت همیشه یک سری هشدارها و نکات کلی بیان می‌شه فصل اول برای من این حس رو داشت که ایستادین رو‌به رومون و دارین از اونچه که قرار هست باهاش روبه‌رو بشیم صحبت می‌کنید. از نقاب‌ها گفتین از تفاوت اونچه از پشت نقاب‌ها می بینیم و حقیقت پنهان‌شده زیر نقاب‌ها از تلاش‌های عده ای برای برگرداندن یاس از دین و مذهب خودش. همه این‌ها رو گفتین تا بدونیم توی دنیای حقیقی با چه افرادی سروکار داریم. ۲ فصل دوم برگزیده نویسنده از قبل مسیری رو مشخص کرده و این‌بار قدم به قدم در قالب ماتیاس همراه با خواننده یک مسیر پرپیچ و خم رو طی می‌کنه. تو این مسیر اعتماد نویسنده رو به مخاطب، با دادن کدها و باور به اینکه‌ مخاطب به دنبال این کدها خواهد رفت می‌شه دید. اولین باری که شبهه خاخام اونم بدون پاسخ سریع یاس خوندم شوکه شدم👇 ‌ خاخام اسحاق: بیا جواب این سؤالت رو با اسناد علمی بدیم! بد نیست بدونی با وجود اینکه تعدادمون قلیله، ولی در یکصد و پنجاه سال اخیر، چهارده میلیون نفر از ما، صد و هشتاد جایزه نوبل‌و دریافت کردند!... در حالی که دشمنان ما، با وجود جمعیت زیادشون، تنها سه جایزه گرفتن اینجا دیگه یاسی نبود که فوری جواب بده😔😔😔 و چقدر خوب که بهمون اعتماد کردین و می‌دونستید با توضیحات فصل اول راجع به قدرت رسانه ها مخاطب باور نمی کنه و اجازه دادین خودمون عین یاس پازل‌ها رو کنار هم بگذاریم تا به جواب برسیم، و در ادامه مسیر از سیرت واقعی صهیونیست از جنایاتشون از تحریفاتشون از دزدی اموال(ماتیاس) تا دزدی از مغز یاس گفتین، روزی که از سرقت علمی بن گفتین خیلی برای یاس ناراحت شدم اما بعد فهمیدم با چیزهایی که در طول مسیر دیدم از این افراد عجیب نیست، و چقدر در مکان مناسب و باور‌‌پذیر جواب امثال خاخام اسحاق رو دادین. نمی‌گم همه‌ جایزه‌هاشون دروغ وفریبکارانه‌ست ولی همه حقیقت هم اون چیزی نیست که گاه تو فضاهای مجازی مطرح می‌کنن و نویسنده خوب مخاطب رو آماده کرد که خودش برای رویارویی مناسب با شبه‌های آینده در جامعه آماده بشه. و ماتیاس پترسون آمریکایی لاییک که با هدف مقدس نجات دنیا وارد پروژه ام‌ای‌سی می شه، چیزی که حداقل از بچگی تو فیلم هایی مثل ارباب حلقه‌ها، جنگ ستارگان و... توی ذهن ما وارد کرده بودند که دنیا در حال نابودیه و مردان جان بر کف آمریکایی🥸🥸 به فکر نجات دنیا هستند. اعتراف می کنم خیلی زیرکانه و هوشمندانه، به جای ایستادن مقابل این تفکر غلط که ناخواسته وارد ذهن ما شده بود، خیلی روان‌شناسانه از همون نقطه وارد شدین و ماتیاس رو در قالب یک مردِ آمریکایی در تلاش برای نجاتِ جهان رو با مخاطب همراه کردید و هر چه جلوتر رفتیم خودمون به این باور رسیدیم که هیچ کدوم از این شخصیت فیلم‌ها و سربازان آمریکایی‌در خاورمیانه نمی تونن منجی جهان باشن و ذهنمون رو هنرمندانه به سمت منجی حقیقی جهان، فرمانده و اماممون سوق دادین و فهمیدیم انسان‌های خوبی مثل سید عماد و یاس چطور می تونن سرباز امام‌زمان باشن. و ممنونم بابت کدهای بسیاری که در طول این رمان برای بیدار شدن مخاطب قرار دادین و من هر بار بعد از فهمیدن هر کدوم حقایقی که ازش بی خبر بودم، بیش‌تر فهمیدم چقدر می‌تونم عین ربات ذهنم رو محدود روزمرگی‌ها کرده باشم.نمی دونم اولین بار کی گفت ربات ولی من خیلی دوست داشتم روز آخری اعتراف کنم که واقعا عین ربات نیاز به اطلاعات بیش‌تر یا به روز رسانی دارم. خیلی اطلاعات از برگزیده دریافت کردم خیلی چیزها هست که هنوز باید یاد بگیرم و چقدر فاصله دارم با یک انسان حقیقی مثل عماد که کنترل ذهنش و اعمالش دست خودش، خدا و فرمانده‌اش هست. تا این نقطه از مسیر رو با یاس و عماد جلو اومدیم و فکر کنم برگزیده ۳ همه خوانندگان این رمان باشن که هر تصمیم می‌گیرن مسیری که تا اینجا اومدن‌رو چطوری ادامه بدن. به جلو برن، مسیر رفته رو برگردن یا.... خب من که ترجیح می‌دم همین نقطه بشینم و منتظر رمان بعدی خانم مقیمی باشم که ما رو سوار کنن 🚌🚎 و جلو ببرن که مطمئنا حتی اگه با رمان جدید نیان با شنیدن اسم رمان جدید با آجر میان سراغم و به سمت جلو هدایت می فرمایند.🤭🤭🤭 و در آخر تشکر می‌کنم از همه مادر و پدر و عمو دایی خاله عمه و فرزنده خونده های کـوچولوی برگزیده خدا قوت در پناه حق
diamond می‌تونه ماری باشه، کسی که هیچ‌وقت فرزندانش رو پیدا نکرد ولی همیشه شکرگذار خدا بود، و بدون هیچ قید و شرطی برای خدا اسلام رو می‌پذیره.
عاقبت اندیشی پروانه دلش می‌خواست بره خونه خواهرش دلش می‌خواد بره و گم و گور بشه ولی نمی‌ره به خاطر آثاری که روی اطرافیانش داره یا دلایل مذهبی این‌که تو این شرایط روحی بد و خواسته دلش (گم و گور شدن و رفتن خونه خواهر) تونست فکر کنه اگر من این کار رو بکنم روی زندگی اطرافیانم چه تاثیری می‌تونه داشته باشه و بعد زد تو دهن نفسش خیلی جنم می‌خواد. من حرفای ضد زن و مرد و احکام مذهبی نرفتنشو بلد نیستم نظری هم در موردش ندارم. فقط این برام جالب بود که پروانه چطور نفسش تحت کنترل عقلشه و می‌تونه هر جا بخواد جلوی نفسش بایسته. کاش این رمز موفقیتشو به محسن هم می‌گفت🤭🤭 کاری که محسن نمی‌تونه بکنه. دلش می‌خواد و انجام می‌ده. آقا محسن روشش این‌جوریه که من این کار رو دلم می‌خواد پس انجام می‌دم. دیگه فکر نمی‌کنه زنش چه آسیبی می‌بینه. زنش آسیب ببینه چه تاثیری رو زندگی پسرش داره. پسرش آسیب ببینه چه تاثیری روی زندگی آینده‌اش می‌ذاره و الی آخر. من نمی‌دونم مادر محسن اون رو تو بچگی چطوری بار آورده ولی شرایط زندگی پروانه طوری بوده که گاهی دلش چیزی رو می‌خواسته ولی به خاطر مسائلی از اون‌ها گذشته. مثل زمانی که دانشگاه قبول شد ولی چون شدنی نبود بی‌خیال شد یا ... پروانه امروز تونست جلوی خودش رو بگیره قبلا بارها تو این موقعیت گیر کرده و تصمیم گرفته که الان دیگه عمل کردن براش راحت‌تر شده. نمی‌گم همیشه موفق بود. مثل وقتی زد تو گوش بچش و پشیمون شد. ولی همین‌که گاهی بتونی جلوی خواسته دلت رو بگیری بهتر از اینه اصلا نتونی. یک جور تمرینه مثل کسی که روزه می‌گیره اگه بخوره خدا سوسکش نمی‌کنه، آبروشو هم نمی‌بره ولی نمی‌خوره.
the end or not the end masale the in ast قسمت آخر رو من اسمش رو می‌گذارم یوم حسرت میدونی زندگی ما آدم‌ها با اگرها و ای کاش‌ها داره طی می‌شه محسن اگر اون روز روی پل نمی‌رفت اگر پدرش تو بچگی کمی پدرانه‌تر و با تجربه‌تر رفتار می‌کرد اگر با صولت دوست نمی‌شد اگر با دوستش گناه کبیره نمی‌کرد اگر کنترل نگاهشو به دست می‌گرفت و هزاران ای کاش‌هایی که خدا می‌دونه همه آدم‌ها وقتی برمی‌گردن به عقب می‌گن کاش هیچ وقت اون یک ثانیه نگاه اون یک دقیقه گناه رو انجام نمی‌دادیم که همون یک دقیقه‌ها همون این دفعه چیزی نمی‌شه یک عمر زندگی آدم‌ها رو تباه می‌کنه. قسمت آخر عین فیلم‌های اصغر فرهادی باز بازه ولی نه مثل اون بی سر و ته با معنی و اتمام حجت که: محسن بارها و بارها با پوتین‌هایی رو‌به‌رو خواهد شد و هر روز و هر ساعت حق انتخاب داره اینکه از روی پوتین‌ها و لگ براق‌ها رد بشی یا نه؟ تصمیم فقط یک ثانیه است اگه رد نشدی که باز هم می‌شه یوم حسرت و تکرار بی‌پایان حسرت‌ها اما اگر از لگ براق رد شدی اون وقت می‌رسی به خدا. اون وقت که باران رحمت الهی سرتاپاتو از می‌شوره و سبک و خالص می‌شی از گناه.