eitaa logo
مجله قلمــداران
5.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
306 ویدیو
10 فایل
این کانال متعلق به چهار یار هم‌قلم است! کپی یا اشتراک‌گذاری آثار، شرعا حرام‌ است. #به‌جان‌او به قلم ف_مقیمی راه ارتباطی @moghimstory ادمین تبادل و‌تبلیغ @Gh_mmm
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام ... از دست خانم مقیمی نجات پیدا کردیم حالا افتادیم زیر شکنجه شما.... آخه به کدامین گناه😐😫😫 چرا پارت رو لحظه سکته دادن ما تموم میکنین ... حالا هرروز هی چشام خل کنم ببینم ادامه ش کی میاد... بعد میخونمش دوباره استرس جدید و سکته جدید... اون دنیا شما نویسندگان رو یه اتاق میزارن هی رمان میدن بهتون... توی اوج و سکته دادن قطع میکنن میگن ادامه ش بعدا‌ ... تا حرص و اشک و هیجانتون همونجوری قفل شه به حق این فیلترشکن فلجم😒 خیلی داستان شیرین و واقعی طوریه.... احساس نزدیکی زیادی بهش میکنم... دمتون گرم 🙂 پارتارو زیاد کنین ...یا توی اوج سکته ندید مارو😑 @HarfBeManBot
سلام من چند روز پیش شروع کردم از اول خوندن داستان... خودم متاهلم و در واقع میتونم بگم چشم و گوش بسته نیستم البته واقعا بعد از ازدواج متوجه مسائل شدم و قبلش چیزی نمیدونستم اما تا به حال فکر نمیکردم مرد ها میتونن همچین دیدی داشته باشن.....تا حدودی با خوندن بخشهایی که از زبان محسن بود حس بد و عجیبی بهم دست داد... این روزا یعنی بعد از خوندن داستان وقتی میرم بیرون و با مرد ها برخورد میکنم دلم میخواد نامرئی بشم و هیچ کس منو نبینه..... یعنی تا حدودی حس بدی بهم دست میده که کسی با این دید نگاهم کنه......هیچ وقت اینطوری از عمق نگاه یه مرد به ماجرا نگاه نکرده بودم
دوست عزیز سلام. افرادی که به حجاب اعتقادی ندارند و فکر میکنن دین برای خودش گفته از نظر علمی هم نمیرن تحقیق کنن ببینن خوب چرا دین اصلا گفته و فقط نادانانه اونرو رد میکنن. از نظر علمی ما چیزی به نام اینکه مسئله ای در بدن عادی بشه نداریم. منظورم چیه؟ مثلا کسی که شروع میکنه استامینوفن کدئین یا ... مصرف میکنه بعد از چند وقت دیگه ۱ دونه بهش جواب نمیده و هی دوز قرصش میره بالاتر و یا داعم مثلا سردرد تشدید میشه این به این معنی نیست سردرد شخص عود کرده،بلکه رشته اعصاب اون فرد دیگه جوابگو نیست و عادت کرده به اون قرص و حالت اعتیاد گونه گرفته... پس عصب نسبت اون دوز قرص بی اثر شده . مگه میشه ما گشنمون نشه ... ما تو دو حالت با مواجهه با غذایی که میبینیم و دلمون میخواد واکنش نشون میدیم... یا میریم اون غذارو تهیه میکنیم میخوریم... یا غذایه دیگه میخوریم با فکر اون غذایی که خواستیم یا مغزمونو باهاش حرف میزنیم که تو نباید بخوای و مبارزه میکنیم با نفسمون و به نوعی سرکوب و کم کم لاغر میشیم. (جریان مفصله و نمیتونم اینجا زیاد طول و تفسیر بدم). ۲. یکی از نیاز های اساسیه ما که از کشنگی مهمتر هست نیاز جنسی هست. افرادی که راحت میان بیرون و نمیدونن چه حق‌الناسی گردنشونه با این کار چون هم انسانهارو دچار آسیب اجتماعی میکنن و هم مردم رو بیمار ... بیمار روحی ... بیمار جسمی ... بیمار جنسی ... بیمار هورمونی... شاید بپرسید چجوری؟ شنیدید قورباغرو چجوری میپزن که زنده بمونه؟ میندازنش تو اب سرد... کم کم ابو به درجه‌ی جوش میرسونن... قورباغه سرش ت**** میخوره اما بدنش کاملا پخته و نمیدونه که مرده ... وقتی فحشا تو جامعه زیاد میشه... فحشا و بی بندو باری و فساد همین کارو با انسانها میکنه... کم کم اونهارو میپزه... در مواجهه افراد چند وجه دارن... انسانهایی که مومن واقعی هستن که میدونن نباید نگاه کنن. اونها که ایمانشون ضعیفتره نگاه میکننو دچار لغزش میشن و کم کم زنشون از چشمشون میفته... اونهایی که کلا ایمان ندارنم چند دستن.افرادی که میبینن و میرن خلاصه یا با طرف یا یکی مثل اونو پیدا میکنن. ۳. افرادی که شرایط و موقعیتشو ندارن مثل نوجوانها و جوانها خودارضایی میکنن که خودش دچار تنبلیه هورمنی میکنه و در زندگی اینها دچار مشکل میشن یا نعوذ ندارن و یا زود انزالی و یا هر دو ... افراد بعدی دسته ای هستن که نه شرایطشو دارن و نه خود ارضاعی روحشونو اروم میکنه و حالت روانی به خود میگیرن و ... به تجاوزو .... به ناچار قتل روی میارن که کم نیستن ... افرادی که ما بهشون میگیم بیمار و به کودک و بزرگ تجاوز میکنن و ... در حالی که مسببش همون خانم بدحجاب و بی حجابه... و دسته‌ی اخر که مثلا بی حجابا دسته‌ی فرهیخته مینامنشون.... افرادی که مثل همون گرسنگیه ... سعی میکنن خودشونو به اونراه بزننو بگن اصلا بهش فکر نکن و عادیه .... در حالی که عادی نیستو خدا بدنه مردو جوری افریده که از بدن و زیبایی زن لذت ببره وهمه‌ی اینها برای بقا و استحکام خانواده است، اونها مثل اون قورباغه کم کم میمیرن... چجوری؟؟ کم کم هورموناشون کم کار میشه... عادی سازی در مرد اینجوریه... کم کم تمام هورمونهای مردانشون با دیدن زیاد این موارد از کار میفته و دیگه برادرامون برادرامون نیستن... میشن خواجه حرم سرا... ۴. و این میشه که دیگه خیلی از جوونها و مردهای ما دیگه هیچ حسی ندارن و مردونگی ها از بین رفته و جالبه بدونید که کلمه‌ی غیرت فقط یک کلمه نیست... هر چه هورمون مردانه زیادتر باشه جاه طلبیه مرد نسبت به زن و بچش و اینکه اونها فقط برای منن و ... بیشتره که بهش میگن طرف غیرتیه... و هر چه هورمون مردانه کمتر بشه طرف بی غیرت تر میشه و در اخر اگر زنشو با کسی هم ببینه میگه.. اون یک فرد دیگس و به خودش ربط داره میخواد با کی باشه... که به اون فرد میگن... اوه مای گاد ... چه فرد نایسی ... چقدر منطقی و شیک و لاکچری... اوه اون واقعا یک جنتلمنه... در صورتی که فقط زن اون طرف میدونه که اون به اصطلاح مرد ... دیگه مردونگی ای نداره و تو وجدان خودشم میدونه زنش مجبوره بره با فرد دیگه... این بود ماجرای هورمونها... البته به غیر از غذاهایی که وارد ایران کردن و سبک زندگی ای که سالهای سال صهیونیستها ت****ن تا با کمک مستر همفر در ایران رواج بدن... امیدوارم تمام پیامهامو بگذارید در کانالتون. ممنون. #م.ذ
سلام علیکم خوب هستید واقعیتش من گهگداری داستانتون رو میخونم . اما بیشتر از طریق خواهرم و تعریفها و توصیفاتی که از شما داره نسبت به شما ارادتی پیدا کردم. من همسرم رو ندارم . کسی که برام دنیا بود این سخنرانیها و گارد گرفتنها همش حرفه .. همش داستانه ..‌ ایشالله سایه ی آقایون از سر خانمها کم نشه ، جو گیر نشید . قدر دون باشید . کاش همسرم بود. فقط زنده باشن ..‌ یه خانوم دست تنها به قول حضرت حافظ: حال وهواش هوای شب تاریک وبیم موج و گردابی چنین حایله -------- همینکه شب بیان خونه، فرزندتون دلش محکم ومطمئن باشه و راحت خواب بره الهی شکر خواهرانه ی من به خواهرهای عزیزم : قدر عافیت بدونید دیدین گفتم!! طبق معمول پروانه محکوم شد!! الهی بمیرم برای پروانهٔ داستان و پروانه های واقعی 😭 با گوشت و پوست و ذره ذره وجودم ، احساسشو درک کردم. سختی زندگیش یه طرف، اون زجری که کشید تا مسائل خصوصیشو اعتراف کنه یه طرف... در گذشته با خودم میگفتم خدا چجوری میخواد تمام دقایق و ساعتهایی که زجر کشیدم و دم نزدم ، از نیازهای طبیعیم گذشتم و نذاشتم احدی از اطرافیانم باخبر بشه و مثل دیگران عادی رفتار کردم، چجوری میخواد جبران کنه؟؟ این دوران برای من که دوباره تکرار نمیشه چجوری میخواد زندگی که نکردمو برام جبران کنه؟؟؟ اما خدا خوب بلده خدایی کنه. فقط باید دعا کرد وصبوری. و البته در کنارش گذشت و مهربونی. همه اینها به بهترین نحو جبران میشه همونطور که برای من طوری جبران کرد که هرگز فکرشم نمیکردم. پروانه جون، بخاطر پویا صبوری کن. میدونم خیلی سخته اما خدا بهترینهارو بهت میده. مطمئن باش. چقدررررر این حرف های آخر پارت پروانه حال من بود ده سال از زندگیم رو با مردی که عاشقش بودم ولی م**** از لمسش چقدر درد سختیه که همه فکر کنند همه چی زندگیت عالیه و تو آدم ناشکری هستی که افسرده ای اضطراب داری دچار حملات پنیک می شی و تو مجبوری به همه نگاه کنی نتونی دردت رو به کسی بگی البته اون روزها گذشت و من الان در سنی هستم که دیگه هیچ نیازی ندارم ولی زخمش همچنان هست انگار این حرف های پروانه خود من بودم از ۱۸سالگی تا سال ها البته ناشکر نیستم قطعا رشدی ک در صبر و تقوا خدا نصیبم کرد جور دیگه ایجاد نمی شد اما نمی دونم چرا یهو امشب دلم رفت به اون سال ها و دام های شیطان و دردی که نمی تونستی با کسی حتی درمیونش بذاری و همدرد شدم با درد پروانه و پروانه ها ممنونم خانم مقیمی عزیز از دردهایی حرف می زنید که شاید نشه به راحتی براش مرهم پیدا کرد و راه نشون می دید خدا خیرتون بده سلام. گفتی قبل عقد؟ کاش قبل عقد میشد واقعیت طرف رو شناخت. کاش قبل عقد..... آه فقط آه چرا حتی تو این پیام ناشناس هم نمیتونم درد دلم رو بگم؟ بعضیا درد دلشون رو با اشک و آه برای بقیه تعریف میکنند و بقیه هم براشون دل می سوزونند. ولی امان از وقتی که نمتونی درد دلت رو برای کسی بگی. امان از دردی که نمیشه گفت. وقتی که نه راه پس داری و نه راه پیش. زندانی که فقط با مرگ ازش نجات پیدا میکنی. : ممنون ازپارت خوبتون . چقدر دردناک بود ودلم برا پروانه سوخت. خدا بقیه شو بخیرکنه.اون بنده خداهایی که تااینجا پیش میرن عواقبشو نمی دونن که عمری گریبانگیر خودشون وهمسرآینده شون میشه.اونا به لذت آنی آلوده میشن بی اینکه آگاهی داشته باشن که چه مضرات جسمی و روحی داره .می خوان نیازشون درلحظه رو رفع کنن ولی هیهات که یک اشتباه ممکنه عمری شخص رو بدبخت کنه وتوچاه بندازه. حالا هرکی دیگه بیاد وسط از مشاور وکارشناس واینا نمی تونه این شخصو شفا بده.هسرشم باید یک عمر با غرایز سرکوب شده وفرو خورده زندگی کنه ودم نزنه.نه راه پس داره نه پیش .خصوصا اگه خانم باشه. نه از زندگیش خصوصا با وجود بچه می تونه دل بکنه نه توزندگی دلخوشی داره که بمونه .
سلام . وقتی تصور کردم ۱۵ سال برگردم عقب، چشمام اشکی شد و.... ینی اونوخ تازه دانشگاهم تموم شده بود. قطعا ی نصفه از راهی ک الان توشم رو بازم میومدم . اینکه بعد دانشگاه اومدم حوزه. ولی تنها حسرت الانم اینه که چرا الان تو ۳۷-۳۸ سالگی تازه استعدادمو کشف کردم چرا تازه دارم وارد مسیر رسالت شخصی و ویژه ای میشم که خدا برام خواسته بوده؟ آهم بلنده و بغضم گلوگیر ازین که الان باید انتهای این مسیر می بودم تو این سن، نه تازه تو شروعش و الفباش😭 بازم خداروووووشکر‌ . ولی پرم از حسرت روزها و دقایق تلف شده و اینکه چ خسران عظیمی رو دچارش شده بودم‌ . خیلی توی انتخاب دوست دقت می‌کردم. خیلی توی انتخاب دوست دقت می‌کردم. خیلی توی انتخاب دوست دقت می‌کردم. به هیچ مردی حتی محارم خودم اعتماد نمی‌کردم. خیلی زود ازدواج می‌کردم. سلام .۱۵ سال پیش در همین ماه مهر از اصفهان مهاجرت کردیم قم وخیلی خیلی برای این اتفاق خوشحالم واینکه تونستم دراین سالها به مادرم خدمت کنم واین ۱۵ سال انتخابام ومسیرم تقریبا خوب بوده البته باتوکل به خدا ومولا از اونجایی که یه نوزاد دوماهه نمیتونه فکر کنه میگیرم میخوابم طلاق میگرفتم قطعا اونجوری که این ۱۵سال رو گذروندم زندگیمو تکرار نمیکنم رو اعتماد به نفسم کار میکنم و ارزش خودمو حفظ میکنم، تلاش میکنم زودتر تو مسیر رشد معنوی بیفتم و ارتباطمو با خدا درست میکنم سلام من اگه برگردم به ۱۵سال قبل جوری رفتار میکنم که به خودم ارزش بدم وبقیه هم به طبع برام ارزش قائل بشن،به همه از علایقم میگم وهمه چیز رو تودلم نمیریختم،بعدم کلا میرفتم تویه شهر دیگه زندگی میکردم دوری ودوستی.والا وقتی یه زن باشی که مجبوری همیشه دیگران رو از خودت راضی نگه داری فرقی نمی کنه جای زندگیت باشی الان با ۱۵ سال پیش هیچ فرقی نداره . چون همیشه محکومی به نادیده گرفتن خودت و احساساتت . دلم نمی خواد هیچ وقت به عقب برگردم چون جون کندم تا به اینجا رسیدم . من فقط ۳۵ سالمه ولی یه زن ۷۰ ساله توی وجودم هست . زندگی منو پیر کرده 😭😭😭 اگر با علم الانم باشه، ازدواج نمیکنم. سر کار میرم، طرف هیچ مذکر محترمی😂 هم نمیرم. تا میتونمم خوش میگذرونم. ولی اگر همون خر پونزده سال پیش باشم، هزار بارم برگردم عقب، بازم همون خریتی رو میکنم که اون موقع کردم. وسلام.😐 سلام کاش میشد کاش بتونم کاری کنم ۱۵ ۲۰ سال بعدی هم این حس رو نداشته باشم😔 خیلی چیزای قشنگی توزندگیم دارم ولی میتونست بهتر از اینم باشه نزاشتن.منم یه ترسی از خواستن تووجودم بود یاد گرفته بودم خودمو باهمه شرایط سازگار کنم اونقدر فکر رنجش دیگران بودم که میبینم بهترین روزای جوونیم بدون هیچ ریسک وهیجانی،بدون هیچ دستاوردی تموم شد.تغییری توی دانستنم نمیبینم مقصر اصلی خودمم. حیف من برمیگردم به سال ۸۷.دوران دبیرستان.باهمه توانم درسمو بهتر میخونم تاکنکور رشته پزشکی که عاشقش بودم قبول بشم.بعدشم میشدم واقعا یه پزشک مفید که دردی دوا کنه.تو فکر ازدواجم نبودم.شاید تاآخر عمر مجرد میموندم.بادوستای پایه.فک کنین چقد درسم خوب بود که کل فامیل معتقدن من حیف شدم.سال ۹۰عقدکردم وبعدش ازدواج بعد اونم راه پیداکردم به حوزه علمیه دوستای پایم پیدا شدن درسمم تموم شد ولی همچنان به اون مفید بودنه نرسیدم.دنبال آزمون استخدامیم که حداقل بشم معلم ولی نشده.نمیخام برگردم ۱۵سال قبل چون دوتا دختر گل دارم که باهیچی عوضشون نمیکنم احساس میکنم براشون کم میزارم.سپردمشون دست خانوم فاطمه زهرا برا تربیتشون.ولی تهش سخته .ظرفیتم کم شده.دعاکنین مفید بشم وبه خواسته ام برسم.اگه برگردم ۱۵سال قبل خیلی کارا ورفتارا رو انجام نمیدم.اما حرف نگفته زیاد دارم اونارو میزنم تااینقد خودمو از درون داغون نکنم.خلاصه که دعام کنید.که هم مفید بشم هم به خواستم برسم.دِینی که گردنمه ادا کنم.دلم میخاد برا سپاهش سردار که نه یه سرباز آماده باشم.ولی گمونم جزئه سیاهی لشکر باشم.بازم دعام کنید. آشفتگیم معلومه نه؟؟
خیلی باحاله برگردی به عقب،قطعا به خودم میگفتن آخ جون،یه فرصت دیگه ،اما ایندفعه قول میدم برای هر چیزه کوچیکی خودم‌ رو‌اذیت نکنم،دنیا و‌ آدماش و اتفاقات برای اینن که تو رو رشد بدن پس اصلا غصه نمیخورم،وهمه‌ی تلاشمو میکنم اولین شخص زندگیم،فقط خدا باشه و‌السلام اگه اینو‌ بتونم درست انجام‌ بدم بقیه چیزا خیلی خوب پیش میره سلام ممنون از کانال قشنگتون من دو تا بچه دارم ۱۷ و ۱۰ ساله. اگه ۱۵ سال برگردم عقب ، تصمیم میگیرم دوتا دیگه بچه داشتم طوری که مثلا الان ۱۳ و ۵ ساله بودن. کاش تو سر ما نمیکردن تو فرزند کافیست! خدا ازشون نگذره... اگه بر گردم به ۱۵ سال پیش بازم با همسرم ازدواج میکنم 😍😍😍 بزرگترین اشتباه زندگیم این هست که فقط دو تا بچه دارم اگه بر گردم تا به سن الانم برسم حتما ۴ تا بچه میاوردم . از گذشته ی خودم راضیم . الحمد الله به خاطر داشتن خدا 😘😘 سلام من اگه به پونزده سال پیش بر می گشتم 🧐دوتا بچه دیگه به دنیا می‌آوردم 🙃🙃😄 سلام روزتون بخیر من اگه برگردم به ۱۵ سال پیش یعنی زمانی که پسر دومم به دنیا آمد ، هرگز سراغ داروهای و روشهای جلوگیری از بارداری نمی رفتم و خودم را کاملاً به خالق هستی می سپردم. و دیگه اینکه برای تقسیم به موقع ارث پدرشوهرم بیشتر تلاش می کردم. از کسی کمک میخواستم که منو از دست خانوادم نجات بده... که کودکی و نوجوانیم پر از مشکل نشه که الان آسیب هاش به چشم بیاد خونواده ی کوچیکی که ساختم هم تحت تاثیر باشن😔 که الان که ازدواج کردم هم از خاطرات و اذیت هاش از روان داغونم همسرم عذاب نکشه تربیت فرزند و دورانی که با پدرو مادرش هستش خیلی سرنوشت سازه من اینو با ۲۳ سال سن درک کردم شاید باورتون نشه ولی وقتی با کانالتون آشنا شدم و داستان به جان او رو خوندم اونقدر بچگیم رو شبیه پویا بود که اون دوران برام تداعی شد و یه مدت مشکل اعصاب روان پیدا کردم همسرم فوق العاده اذیت شد تا قم دنبال دکتر و روان پزشک اومد هیچ کدوم افاقه نکرد تا خودم از کودکیم به حال برگشتم و باردار شدم دعا کنید بتونم واقعا برا دخترم مادری کنم و این مشکلم اون رو هم دچار دردسر نکنه فقط همین از هیچ چیز دیگه ناراضی نیستم موفقیت تحصیلات و ...فقط بچگیم و تربیت بد خانوادم سلام ، اگه برگردم ۱۵ سال قبل : ۱ ، برای زمانم ارزش قائل می‌شدم ۲، بچه‌هام رو راحت طلب بار نمی‌آوردم ۳ ، برای خودم ارزش قائل می‌شدم ۴ ، به ۲ فرزند بزرگم که فرزند شهید هستند بیشتر رسیدگی می‌گردم ۵ ، زودتر به فکر می‌افتادم که از سختی‌های زندگیم پل و نردبانی بسازم برای رشد معنوی و رشد صفت‌هام من از گذشته خودم پشیمون نیستم، چون هر اشتباه یا شکستی برام درس داشت! سعی کردم درس اون اشتباه یا شکست رو بفهمم و اگر مسیرم اشتباهه ادامه ش ندم و خدارو هزار بار شکر که خودش کمکم کرد و دستمو گرفت... الانم وسط یه امتحان سخت ام! اولش خیلی ناشکری میکردم و از خدا شاکی بودم، ولی بعد فهمیدم با این امتحان یه مسیر جدید توی شناخت حقیقت خودم و دنیا به روم باز شده، و ایمان آوردم که قطعا توی هر کار خدا حکمتی هست... اگر این امتحان برام پیش نمیومد، هیچ وقت زمینه رشد معنوی برام ایجاد نمیشد، پس شکر این راهی که اومدم‌میام.با وجوداینکه می دونم چی درانتظارمه، ولی یه کاری ۸ سال پیش انجام دادم. دل یه نفر شکستم کاش می شد برگردم حلالیت گرفتم ولی دل خودم رضا نمیده .گاهی یادش میافتم واقعا برا خودم متاسفم میشم .کاش می شد برگشت کاااااااااش
میشه بگید چرا چاپ نمی‌کنید یا دوباره آنلاین به اشتراک نمیزاریدش؟
سلام دبیرستان اینها بودم فیلم زبان اصلی می دیدم برای یادگیری زبان خبر نداشتم فیلم میخواد چجوری پیش بره! یهو صحنه دار شد و در لحظه مامانم اومدن داخل اتاق! بدون هیچ حرفی فقط در رو بستن و رفتن! تاالان یادم نمیاد فیلم شبهه دار دیده باشم از بس خجالت کشیدم. به نظرم بهترین کار رو کردن. سلام،به عقل الانم کار اون روزم هیچ سر و صدا و خط و نشون و سیلی ای لازم نداشت!به نظرم اصلا لازم نیس خدا تو این فقره از ستار العیوبیِ خودش مایه بذاره.ولی وقتی فقط ۱۳ سالم بود و بابام فهمید دارم یانگوم نگاه میکنم و یکی خوابوند زیر گوشم و شروع به داد و هوار که آی ایها الناس دخترم داره این زنای کافر رو نگاه میکنه،کِیِ که مثل همینا سر لخت و عور بگرده تو خیابون؛منم دیدنِ یانگوم رو عیب میدونستم و موقع نگاه کردن سریالش،دنبال ستار العیوبی خدا میگشتم که یه جوری قضیه رو رفع و رجوع کنه ولی خب ستارالعیوب نشد و منم حالم به هم خورد از تمام چیزایی ک بوی دین میداد و بابام طرفدارش بود.مامانمم جای بغل کردنم دوتا چشم و ابرو برام اومد که مگه نگفتم وقتی بابات نزدیک خونه اس این سریال وامونده رو نگاه نکن؟! شاید این موضوع ربطی به پارت دیشبتون نداشته باشه ولی من در نوع خودم محسن رو خیلی خوب میفهمم.پدری ک مدام دنبال عیبجویی بچه شه و مادری ک در حسرت محبتش موندم تا رفت زیر خاک. زمان زیادی گذشته، من با انتخاب خودم و بدون ترس بابام شدم محجبه ترین دختر خانواده و در عین حال کسی ک یانگوم صداش میکنن به خاطر دستپخت خوبش! داستان یانگوم دیدن این خانم منو برد به دهه ۶۰منم دخترنوجوون و پدری که اصلا اجازه نمی‌داد فیلم سینمایی جمعه ها رو ببینیم چون سرلخت بودن و اوشین شنبه که میشد همه در مدرسه درباره اوشین حرف میزدن ولی ما که تی وی هم داشتیم اوشین نمی‌دیدیم چون پدرم اجازه نمی‌داد ولی فیلمهای ایرانی رو خودش جمعمون می‌کرد و میگفت بیایید الان شروع میشه حتی زمانهایی که تی وی نداشتیم ما رو می برد خونه اقوام تا اون سریال رو ببینیم برخورد پدرم رو هنوزم دوست دارم واقعا دیدن سریال های خارجی که حجاب ندارند روی ما دختران و پسران کوچک تاثیر گذاره خدا کنه روزی برسه که سیمای جمهوری اسلامی غنی و بی نیاز از مصرف خارجی بشه سلام من الان وقت کردم پارت دیشب رو بخونم دوستی که گفتن حاجی (بابای محسن) هم حق داشته حرفشون یک جورایی درسته، حالا درسته که پدرو مادر باید خودشون رو کنترل کنن اما کنترل کردن خیلی سخته اول این رو بگم که ما تلویزیون نداریم چند وقت پیش دختر 9 ساله و دختر 7 ساله من با دختر خواهرم که 9 سالشه خونه مامانم بودن، شب اونجا بودن، فردا بعدازظهرش که من رفتم دنبال دخترام، هم از راه رسیدم هنوز چادرم رو کامل در نیاورده بودم، مامانم ب من گفتن تلویزیون روشن بوده بچه ها داشتن کارتون میدیدن، دختر بزرگم گفته من این فیلم رو دیدم ببینین چه طوری بچه دار میشن، الان میرن اینجا و بچه دار میشن، من هم تا این حرف رو شنیدم عصبانی رفتم تو اتاق و یکی خوابوندم تو گوش دخترم، بعد دختر کوچیکم و دختر خواهرم اومدن و ماجرا رو فهمیدن، دختر کوچیکم میگه مامان اصلا طهورا این حرف رو نزد، این حرف رو زینب (دختر خواهرم) زده، برای ما که کلا تلویزیون نداریم و با تلویزیون مخالف هستیم خیلی سنگین تموم میشه اگه بچه ام همچین حرفی رو بزنه واقعا شرمنده دخترم شدم، طفلی یک کتک الکی خورد، بعد مامانم اومدن میگن، وای من اصلا صدای طهورا و زینب رو تشخیص ندادم و از دخترم عذرخواهی کردن، اما خب عذرخواهی بی فایده جالب اینجاست که این موضوع رو مامانم دیگه ب خواهرم اصلا نگفتن یعنی اگه این حرف، حرف بدی باشه چه توسط دختر من زده بشه چه توسط دختر خواهرم خودم این ماجرا رو برای خواهرم تعریف کردم
یک مدت بود وقت نمی‌کردم پیام‌های ناشناس رو چک کنم الان رفتم دیدم . می‌خوام باهاتون به اشتراک بگذارم👇👇👇 بابای محسن پسرشو دوست داره. آرزوشه که پسرشون سالم و صالح باشه. الان بابای محسن داره می‌بینه پسرش صالح نیست و کاری ازش برنمیاد. دیگه بچه نیست با کتک زدن و زندانی کردن اصلاح بشه. خطاهای پسرش رو می‌فهمه و دلش می‌سوزه. پدر محسن، پسرش روو دوست داره ولی وقتی خطای محسن پشت خطا رو می‌بینه مستاصل شده این تبدیل شده به خشم، اعتراض که من ازت راضی نیستم. این‌که بگیم روش درست چیه مال توی کتاباست که بخونیم و ژست روشنفکری بگیریم، درست رفتار کردن در مقابل خطای عزیزان خیلی سخته. محسن هم باباش رو دوست داره. خیلی سخته کسی رو که دوست داری ازت ناراضی باشه و تو نتونی رضایتش رو بدیت بیاری. محسن نمی تونه رضایت باباش رو بدست بیاره چون تو یه باتلاقی افتاده که بیرون اومدن ازش خیلی سخته. درگیری محسن با خودش و حس عذاب وجدانی که داره، اینکه باباش کسی که دوست داشت باعث افتخارش بشه از خطاهاش خبره داره و شنیدن تیکه‌هاش شرایط رو سخت می‌کنه. بازم موندن و تیکه شنیدن و احترام پدر رو نگه داشتن ژست روشنفکرانه است. خیلی سخته تحمل کردن طعنه و سکوت کردن. فلذا هر کدوم رفتار طبیعی خودشون رو دارن سخت نگیر بابا..گور بابای این زندگی چقدر خوبه اینقدر طبیعی و واقعی می‌نویسی... آدمهای قصه‌ات با یه تلنگر متحول و عارف نمیشن، آدمهای خوبت اشتباه میکنن و معصوم نیستن، آدمهای بیخود قصه هم روزنه‌ای از نور دارن که اگه پی‌اش را بگیرن از بیخودی درمیان... خلاصه که دمت گرم بنظرم چون موضوعی هست که نمیتونن پروانه‌ومحسن با هم درموردش راحت صحبت کنند و مشکلات رو چاره اندیشی کنند،ما که صحبت های یکیشون رو میخونیم فکر می کنیم که مقصر رو‌میشناسیم و راهکار میدیم‌درحالیکه پروانه خبر نداره توی‌ذهن محسن چه خبره سلام . وقتتون بخیر چقدر حال پروانه رو درک می کنم . الان توی این شرایط گیر کردم . شوهرم با خانواده اش سر یک موضوع الکی قهر کرده . با مادرش قهره . با خواهرش صمیمی ام موضوع رو بهش گفتم . در جریان بود . گفتم که یه کاری کنید اینا با هم آشتی کنن . خیلی بده آدم توی این شرایط باشه خیلی فشار عصبی به آدم وارد می شه . مشکل اینجاس خانواده اش از چشم من می بینن . می گن اگر تو بخوای اینا با هم آشتی می کنن . درصورتی که من هم با همسرم صحبت کردم هم با خواهرش که مشکل حل بشه . ولی خب فایده نداشته . من باید چی کار کنم . موندم واقعا 😭 . مادرش هم یه زن قدیمی هست با افکار عجیب و غریب که صحبت من باهاش فایده ای نداره و کار بدتر می شه . حالا شوهرم افتاده رو دنده ی لج که اول باید مادرم کوتاه بیاد . تو رو خدا اگه راهکاری دارید بگید 😭
سلام خیلی واقعی مینویسید دست مریزاد هرچند ادم استرس میگیره و یاد خاطرات ناخوشایندی میفته ولی قلم و تحلیلتون عااالیه محسن خیلی خاک بر سره تو ذهنش خیلی قابل درک و پسر خوبیه ولی رفتاری که انجام میده خیلی زشته سلام اینکه پروانه حق داره بله قبول. زیادم قبول. محسن باید از خجالت پروانه بمیره روزی هزار بار چون پاک مونده براش چون اونقدر بهش اعتماد کرده و واسش خوشحاله فکر میکنه محسن خودشه نه فیلم. اینقدر قاتی نکنید رو محسن محسن بودن خیلی سخته انگار خودتو از یه باتلاق میخوای بکشی بیرون تو تمایلت به بیرون اومدنه ولی پات گیره این باتلاقه باید صدبار جون بدی ، آخرشم یه دستی باید باشه و با تمام وجودتم بخدا التماس کنی تا معجزشو بفرسته تا رها شی ولی شدنیه شده که میگم شدنیه سلام خانم مقیمی. پارت دیشب رو الان خوندم،خیلی متاثرشدم. من یه خانم مقید ومحجبه و حافظ قرآنم. تاقبل از ازدواجم اصلا بلدنبودم برقصم،چون هیچوقت نگاه نکرده بودم. بعد عقد دلم میخاست برا شوهرم برقصم،شیطون گولم زد چندتافیلم رقص دانلود کردم که ببینم و یاد بگیرم..با دیدنش تحریک شدم و دیگه ندیدم اما متاسفانه بعداز اون هربار رابطه داشتم با شوهرم، تصاویر اون فیلمها میومد تو ذهنم و ارضا میشدم،الان ۶ سال درگیر این قضیه ام ،خییلی عذاب وجدان دارم،چون شوهرم فک میکنه از اون دارم لذت میبرم ولی درواقع با تصورات ذهنی ام ارضا میشم،بدیش اینه هرچندوقت یه بار باید به چیزای جدید فک کنم تا ارضا بشم..هرچی استغفار و توسل کردم فایده نداشت، هرچی خودمو تهدید کردم فایده نداشت.. خیلی اذیت میشم از این مشکل،درسته که خ.ا نیست،ولی عذاب وجدان دارم و میترسم به کناه کشیده بشم.. توروخدا اگه راهکاری دارین کمکم کنین
سلام بنابه فتوای مراجع فقط رقص زن برای شوهرش جایزه(بجزآیت الله بهجت) نیت این خواهرعزیزمون خیربوده وقصدداشته محبت همسرشوبدست بیاره اماکاش قبلش فکرمیکردن که آیاایشون ظرفیت دیدن چنین فیلم هایی رودارن؟؟؟ متاسفانه نه فقط ایشون همه ی ماحتی سازندگان این کلیپ هابادیدنشون تحریک میشن!!! این خاصیت لذت حرام خصوصالذت جنسیه مدام دلت میخوادباشه وبایدمدام مراقب بودکه تودامش نیفتی که اگه بیفتی افتادنت باخودته امابلندشدنت باکرام الکاتبین درمورداین دوستمون این کلیپ هارومتاسفانه طوری میسازن که مجریانشون بشدت محرک باشن باچهره،حرکات،رفتارهایی مثل هم آغوشی هاو... وفیزیک عالی که که رقصنده هادارن به معنای واقعی کلمه کاری میکنن ببیننده رومیخکوب کنن اصلارسالتشون همینه پول میگیرن که ذائقه مخاطب روتغییربدن!!! دوست عزیزاول ازهمه قرص ومحکم اراده کنیداین افکارروازخودتون دورکنیدمیتونیدحتی ازرواشناس اسلامی(نه غربی)کمک بگیرید قدم اول درست شدن فکرتونه وقتی فکرش به سراغتون میادخودتون مشغول چیزای مختلف کنید نمیدونم کابینتوبهم بریزدوباره مرتب کن هرکاری (یادت باش مبارزه بانفس یه جهاده)بعدم بدون بهترین کیس همسرته وبس!
مجله قلمــداران
#پیام_ناشناس سلام بنابه فتوای مراجع فقط رقص زن برای شوهرش جایزه(بجزآیت الله بهجت) نیت این خواهرعزیز
بحث سر دیدن فیلمو خوندن رمانو.... شد و جنبه‌های مختلف نسبت به اون... منم یه سوال داشتم ولی تاحالا نشد برم دنبال جوابش حالا یا یادم رفته یا.... من خودم وقتی رمان می‌خونم، یه رمان معمولی یا مذهبی از صحنه‌هایی که مرده و زنه به هم محبت می‌کنن یا همو می‌بوسن بغل می‌کنن چمیدونم از این حرفا... خوشم میاد دوست دارم چطوری بگم اممم دلم مالش می‌ره یا گاهی هیجان دارم که بعدش چی میشه (البته این مورد فکر نکنم مشکلی باشه چون کلا صحنه‌های حساس رمان چه جنسی باشه چه نه همینه آدم...) آره شده گاهی احساس نیاز هم بکنم و هیجانم بره بالا که خوب اگه امکانش باشه با شوهرمم اما بدون هیچ فکر مسمومی خداروشکر، خیلی طبیعی و عادی... اگه امکانشم نباشه که هیچی دیگه کنار میام از یادم میره و... می‌خواستم بدونم عیب داره در این حد حس؟ یعنی نباید رمان بخونم؟ چقدر برای این خانم حافظ غصه م شد. فقط خواستم بگم بهشون چشمها و ذهنهایی که خیلی پاک هستن انگار یه حرمت دیگه ای دارن. عین یه صفحه سفید که یه لکه رنگ و روغن بندازی روش. سخت پاک میشه، البته تا وقتی که ندونی حلّالش چیه و با هر ماده ی شوینده ای بخوای پاکش کنی. ولی نگران نباشید. خیلی راهها هست که هنوز شما امتحان نکردید. براتون دعا میکنم و ازتون میخوام به یک مشاور مذهبی مجرب مراجعه کنید. سلام پارتهای قبلی کمتر ولی با خوندن پارتهای جدید بیشتر یاد داداش مرحومم میفتم، فکر میکنم افکار محسن درموردخودش، توجیهاتش برای اشتباهاتش، برخوردش با اطرافیانش و حتی دلایل دوری کردن اطرافیان(خواهر، مادر و ...) از محسن و حتی برخورد خواهر محسن با محسن خیلی شبیه شخصیت داداش من هست، و متاسفانه با شناختی که از داداشم داشتم میدونم که یه مقطعی از عمرش( از سن نوجوانی تا دو سه سال قبل از فوتش (سن سی و پنج سالگی)) هم درگیر گناه های بصری، هم متاسفانه خیانت به همسر و ... این مسائل و حتی باعث شد با کارهایی که در حق همسر و فرزندش بکنه دید بقیه ی اعضای خانواده نسبت به خودش کاملا عوض بشه اما خانم مقیمی نمیدونم چی شد داداشم یه دفعه به خودش اومد و تقریبا یک سال آخر زندگیش رو کاملا رفتارو روحیاتش عوض شد! و توبه کرد! نمیدونم خدا توبه داداشم رو قبول کرد یا نه و کارهایی که قبلا انجام میداد بخشیده شد یا نه ولی چیزی که ما میدیدیم و همسرش برامون تعریف میکنه کاملا پشیمون بوده و در حال تلاش برای جبران اشتباهاتش بود هر چند دیر! ولی بود!!! و من هنوز امید به اصلاح محسن دارم
مجله قلمــداران
مخم درد گرفته بود از بس که سر صحنه‌ی جدید فکر کردم و به نتیجه نرسیدم رفتم یه چرخی بزنم تو پیامهای نخ
تو رو خدا خانم مقیمی به افراد مبتلا بگید فقط یه کار کنن. قدم اول و برندارن! همون قدم اولی که فکر میکنن باهاش تحریک نمیشن و اتفاقی نمیفته! شاید بنظرشون مسخره بیاد ولی از همون جا شروع میشه. ازون طرف هرجور شده واجباتشون و ترک نکنن، بلکه کمی مستحب چاشنیش کنن. حتی با حال بد، حتی با ناامیدی، یه سلام به اهل بیت بدن. بخدا قسم دستش و میگیرن. من ازین راه و نتیجه گرفتم. میشه. خدا خودش کمکش میکنه. ممکنه طول بکشع ولی میشه نماز استغاثه به حضرت زهرا رو هم بخونن. مادر خودش دستشون و میگیره. سلام خانم مقیمی جان. راجب این دوست عزیزمون و پیام آخری ک گذاشتید میخواستم بگم دلم خییییلی گرفت . منم این روزها رو گذروندم. بااااارها عهد کردم و عهد شکستم. باااارها ویران شدم از درون و دوباره بلند شدم.میخوام بگم نفسم از جای گرم بلند نمیشه بیرون گود ننشستم بگم لنگش کن. منم ی روزی دقیقا وسط وسط گود بودم. می‌خوام بگم ب نظر خودم تنها چیزی که منو نجات داد همونیه که متاسفانه این دوستمون داره ازش ناامید میشه. شیطان خوووووب بلده چجوری ببره. امید مارو از خدا و ببخشش. عشقی رو خدا ب بنده گنه کار توبه کارش داره رو به والله منو این نجات داد. من صدها بار توبه شکستم. میرفتم تو حموم غسل کنم و زااااار میزدم حس لجن بودن بهم دست می داد. با خودم میگفتم خجالت نمی‌کشی میخوای با این کارات جلوی خدا بایستی و نماز بخونی؟ قسم میخورم روایاتی منو نجات دادن . قضیه اون جوون شیعه ک مست بود و تو کوچه روبرو امام کاظم ع در اومد از خجالت یهو رو برگردوند که امام تو اون حال نبیننش. امام رسیدن بهش و از پشت دست زدن رو شونه اش و سه بار گفتن: جوون گناه نکن، گناه نکن، گناه نکن، اما اگه گناه هم کردی روتو از ما برنگردون😭😭😭😭 این روایت منو شکست داغون کرد و از نو ساخت. یا وقتی شنیدم که چطور اگه شما تو ی بیابون از تشنگی رو ب هلاکی و بعد یهو آب خنک گوارا پیدا کنی خوشحالی اون لحظه قابل وصف نیست خوشحالی خدا از برگشتن بنده گنه کار به سمتش هزاران برابر بیشتره جوری که اگه بنده میدونس چقددددد خدا به بنده گنه کار توبه کارش مشتاقه، اون بنده از شوووووق جون میداد. اینا منو ساخت. دیگه هر وقت بعد گناه شیطون میومد ناامیدم کنه که خدا ولت کرده، نماز بخونی هم نمیبخشدت، الان گرفتار خشم خدایی میگفتم ببین اگه خدا نبخشتمم این یه چیزیه بین منو خدام. به تو هیییییچ ربطی ندارد. 😭😭😭😭 به خداااااایی خدا همین اعتماده دست منو گرفت. همین لطف خدا بود که آروم آروم پاکم کرد. تورو خدا اینو به اون دوست عزیز مون بگید که به هیییییییچ وجه مذاکره شیطان ناامیدش کنه حتی اگر برای بار هزارم و یکم توبش رو شکست. چون قطعااااا ته این امید پاکیه قطعاااااا 🖤https://daigo.ir/pm/ahmmHX
سلام خانم مقیمی پیام اخرتون در مورد عهد شکنی دوستمون، چقدرررر برام آشنا بود 7 سال درگیرش بودم، 7 سالی که هر لحظه اش با عذاب گذشت، هر کاری بگید کردم، هر چله ای که فکر کنید، هر عهد و زیارتی که بود، ی مدت خوب میشدم و دوباره ادامه میدادم، از این عذاب میکشیدم که ظاهرم ی دختر مومن و مقید و معصوم بود ولی از درون حالم از خودم بهم میخورد خصوصا وقتایی که بهم میگفتن دخترم التماس دعا تو دلت پاکه تو خیلی خوبی! بعضی وقتا بعد از خوندن اون داستانا میخواستم فقط بمیرم، حتی با خدا حرف زدنمم نمیومد، میگفتم خدایا من خیلی بدم نمیام نماز بخونم ولی دلم طاقت نمیاورد چند دیقه به غروب مونده میرفتم نماز میخوندم میگفتم من باز اومدم با روی سیاه اومدم، فک میکردم ازدواج کنم مشکلم حل میشه ولی انقد عادت کرده بودم که 3 ماه بعد از عقدم دوباره این کار رو کردم و مشکلاتی که تو رمانتون هست، از ی جایی به بعد به همسرمم گفتم، البته خودش هم حدس زده بود ولی به روم نمیاورد خیلی کمکم کرد ولی بازم نتونستم، یک سال اخر پیش مشاور میرفتم ولی انچنان تاثیر نداشت، وقت دهی دکترم طولانی بود و هزینه ها زیاد،🖤باردار بودم و نمیدونستم و اون کار رو کرده بودم، نمیدونید چه حالی بودم 😭 میخواستم بچه ای که عاشقش بودم بمیره ولی به دنیا نیاد، میگفتم این بچه بدی میشه، خلاصه و هر لحظه حال داغونمم بیشتر میشد، بارداری ام هم نتونستم ترک کنم، افسردگی شدید داشتم، تا اینکه یک ماه مونده به زایمانم ی دوره ای رو دیدم در مورد چله ترک گناه و تغییر عادت ها، تا لحظه اخر دودل بودم میگفتم اینم جواب نمیده، ثبت نام کردم، خداااایی خیلی خوب بود، تقریبا مباحث رایج بود ولی با یک نگاه متفاوت تر، همون توصیه ای که خودتون به اون دوستمون کردید، تو این دوره میگفت 40 روز مراقبه کن و هروقت فکر اون گناه اومد سراغت بگو 1 ساعت دیر تر میرم سراغش، بعد یک ساعت از تب و تابش افتادی حتی اگر بری سراغش هم ایرادی نداره یک ساعت تونستی در مقابلش مقاومت کنی، خوبیش این بود که استاد دوره بدون اینکه گناه تو رو بدونه قدم به قدم آموزش میداد و تو هر روز عملی میکردی و گزارش میدادی خلاصه که با اومدن دخترم دیگه حتی اون موضوع رو سرچ هم نکردم و الان 18 ماهه، خیلی حالم خوبه و احساس خوشبختی میکنم حتی مشکلاتم در رابطه جنسی با همسرم کمی بهتر شده، 🖤 آرامشم بیشتر شده خدا منو بخشیده چون اجازه این توبه و بازگشت رو به من داده ان شاء الله که آثار سوء این گناه هم از بین رفته باشه خصوصا در مورد دخترم میدونم خدا خیلی مهربونه و دخترمو بیشتر از من دوسش داره و دخترم میتونه از بندگان خوب خدا باشه برای عاقبت بخیری همه مون دعا کنید به اون دوستمون بگید من دلم روشنه شما هم ی روز نجات پیدا میکنی فقط دست از ریسمان الهی برندار و تو هر حالتی بودی نمازت رو بخون گناه هم کردی برو نمازتو بخون بگو خدایا غلط کردم ولی خدا رو ول نکن ناامید نشو تموم میشه این درد قول میدم بهت اون دوره تو سایت ایمانور برگزار میشه و برای ترک هر گناهی مثل غیبت و... کاربردیه و حتی برای ایجاد عادت های مثبت مثل مطالغه و ورزش خانم مقیمی دمت گرم که دغدغه ات رو گذاشتی از این سرطان مینویسی که شاید برای یک نفر هم که شده چراغ راه باشه ان شاء الله دنیا و آخرتتون پر نور باشه بخدا دلم خون شد از پیام این جوونها😭😭😭😭خییییلی دعاشون کردم. بچه ها ناامید نشید. خدا خودش بنده شو میشناسه که گفته صدبار اگر توبه شکستی بازآ😭😭😭 https://daigo.ir/pm/ahmmHX
سلام خانم مقیمی عزیزقلمت ماندگار جانم به خود خدا قسم شاید کمتر کسی اندازه ی منو همسرم برا پسرم وقت می‌داشت ومیزاره و برا تربیتش ت****ه حتی با وضو بهش شیردادم تا الان که نوجوونه و مبتلا به خودارضایی .. که به طور اتفاقی بعداز چندبار که حمومش طول کشید فهمیدم اولش هم پسر همسایمون کامل آموزش داده بود بهش که فلان کارو تو حموم با خودت کنی فلان میشه و لذت میبری پسرم به زور درساشو‌ پیش میبره به شدت درگیر این کاره چندباری از عذاب وجدان اومده سراغم که چکار کنم مامان من اسیرشدم بهم مشاوره بده. چون بنده رشته م روانشناسی بوده و مشاور هستم نخواستم حرمت‌ها بشکنه براش از روانشناس وقت گرفتم باهاش صحبت کنه متوجه هستم دائم درحال ترکش هست و دوباره سمتش میره عذاب وجدان داره ولی دیده بانیوالدین فقط لجبازترش میکنه به روش نمیارم فقط میگه کاش میشد ازدواج میکردم اینقدراذیت نمی‌شدم امیدم وازدست ندادم خدا خودش آگاهه قطعا دمتون گرم که بی پرده از دردامثال محسن نوشتین به خدا ۹۰ درصد نوجوونها و جوونهای الان درگیر این مشکل شدند هرچند درطول تاریخ بشراین مشکل بوده ولی الان شدیدتروهمه‌گیرشده برا پسر من دعا کنیم سلام ما نیز گرفتار یه همچین چرخه ای شدیم اونم خیلی زود پسر نوجونی که اروم اروم قل خورد سمت ....وبعد تو واگویه هاش لابه لای حرفاش شنیدم علت کاهل نمازی هاشو که من میدونم چقدرررر بدم یه کاراییییی کردم یه ..... وفهمیدم روش نمیشه بیاد سمت خدا واین ارتباط هی کم رنگ وکم رنگ تر شد اولش که دیدم تو داستان محسن نمازاش یکی درمیون شد ونبود یادم افتاد کاش درمون این درد واین ناامیدی رو هم میتونستم تزریق کنم تو رگ های نا امید این جوون ولی فقط از دستم دعا میاد این شبها میگم خانوم مگه شما نور نیستین؟شما محدودیت ندارین به قلبش ببارین.. مادرانه کمکش کنید از دست من که کاری برنیومده شما مادری کنید سلام خانم مقیمی من خیلی درد دارم درد روحی دیشب خونه ام روضه حضرت زهرا گرفتم ولی فکر نکنم حضرت زهرا روضه من رو قبول کرده باشن میدونید من تو بچگی پدرم رو ازدست دادم من فرزند بزرگ خونه بودم مادرم چون تو جوونی همسرش رو ازدست داد ازدواج نکرد و موند بچه هاش رو بزرگ کرد ولی از نظر ذهنی به همسرش نیاز داشت من بعدا متوجه شدم فکر بد میکرد من تو بچگی خوابیدن پدر و مادر رو دیدم عمل زنای عمه ام رو دیدم و هزار صحنه ناجور دیگه چهارم دبستان بودم ازم سو استفاده شد من فامیل پاکی نداشتم من نوجوانی چندبار متاسفانه خود ارضایی کردم ولی نمیدونستم خود ارضایی هستش ولی یه کاری میکردم که لذت ببرم ولی به خدا قول دادم و ترک کردم ولی من بزرگ شدم و الان مشکل بزرگ من ذهن من هستش روحم بیماره من فکر بد میاد تو ذهنم خیلی بد نسبت به همه، بهمین خاطر میگم حضرت زهرا روضه من رو قبول نمیکنه یه موقع دوست دارم سرم رو به دیوار بکوبم حالم از خودم بهم میخوره روح وذهنم رو تو بچگی ناپاک کردن ازشون متنفرم وحلالشون نمیکنم کمکم کنید چیکار کنم. میدونید اون سری خواستم بهتون بگم داستانتون رو جمع کنید چون با یه چیزای جدیدی آشنا میشم ودوبار ه فضا سازی ذهنی من شروع میشه من جهنمی هستم من متاهلم وبه همسرم چیزی نمیگم چون فکرش در مورد من عوض میشه گناه من چی بوده که بچگی من نابود شده وروحم رو آلوده کردن میدونید قبلا افکار ذهنی من به این شدت نبوده الان عمل زناشویی آدما تو ذهنم تصویر سازی میشه ومتنفرم به نظر شما خدابا من چیکار میکنه اگه میخواین تو کانالتون بزارید اشکالی نداره شاید کمکم بشه ومشکلم حل بشه خیلی خسته ام خیلی دوست دارم نجات پیدا کنم من نه خ ا میکنم نه فیلم نگاه میکنم نه تصویر،ذهن من نابود شده وذهن من مدام افکار جنسی داره کمکم کنید سلام خانوم مقیمی جان خسته نباشید واقعا امروز که این پیام هارو خوندم گفتم بیام و منم بگم که چ آسیبی از این موضوع خوردم من خودم آلوده به این گناه نبودم ولی همسر سابقم بشدت معتاد به این کار بود من توی دوران نامزدی متوجه این موضوع شدم و بشدت توی روحیه من تاثیر منفی گذاشت و متاسفانه چون ایشون میدونستن که من این موضوع می‌دونم علنا بعد از رابطه با من چون به انزال نمیرسیدن جلوی چشم من استمناء میکردن و میگفتن تقصیر توعه که من اینکار میکنم چون تو عرضه نداری و کم کم این شد کار هرشب ایشون جلوی من و نگگگگم براتون از عذاب وجدان من همش گریه میکردم میگفتم خدایا گناه همسر من تقصیر منه که نمیتونم اونجوری که اون میخواد باشم کم کم گفتن که بیا من این فیلمارو نگاه میکنم ولی تو این کار برای من انجام بده منم چی میدونستم سنم کم بود و قبول میکردم میگفتم حداقل اینجوری گناه نمیکنه و منم برام گناه نوشته نمیشه که همسرمو نتونستم به لذت برسونم
و کم کم این شد بهانه برای خیانت ایشون و این شد تیر خلاص برای صبر من و جدا شدم و اینم بگم لطفاً پیش هر پزشکی نرن به گفته خودشون به پزشک مراجعه کرده بودن و اون پزشک گفته بود شاید فقط با خانوم خودت اینطوری هستی ببین با بقیه ام اگر همچین حسی داری پس مشکل از توعه اگر نه که از خانومته و خدا لعنت کنه اون پزشکو که همچین راه حلی دادن و الان اصلا نمیتونم ازدواج مجدد داشته باشم چون از رابطه جنسی بیزااااارم و بخاطر آسیب هایی که به روان من خورده حتی اسم رابطه جنسی هم حال منو بد می‌کنه 😔 توروخدا اگه همچین مشکلی دارن ازدواج نکنن تا وقتی که درمان نشدن چون آسیب های خیلی زیادیم به همسرشون میزنن اون حس کافی نبودن و جذاب نبودن خیییییییلی بده انشاالله که خدا به همه کمک کنه و همه رو از این گناه نجات بده به حق فاطمه زهرا😔 چجور میشه کسی که تو منجلاب افتاده رو نجات داد وقتی خودش کاری نمیکنه اما باعث اذیت و آب شدن خانوادش میشه 😔😔😔
این چند وقت اینقدر حال خودم خراب است که دلم میخواهد یک نفر بیاید و فقط بغلش کنم و اشکهایم را روی شانه اش بریزم یک نفر که با همین بغل همه ی حرفهای نگفته ام را با جان و دل بشنود الان فقط دلم میخواد پری را هرجا که هست پیدایش کنم و بغلش کنم تا هردو یک دل سیر اشک بریزیم و درد دل سبک کنیم طرز تفکر پروانه و بالتبع طرز رفتارش خیلی اشتباهه.خیلیییییی ضعیفه خو که چی فقط ناشناس بحرفیم 😐 دیگه جمله جواب نیست برخورد باید فیزیکی باشه خو که چی مثلاً.... والا 😒 دیگه اعصاب ندارمم سوال واقعاً دعا جواب میده همچین آدمایی برگردن چقدر سخته خوندن زندگی خودت. کاش زود این رمان تموم می شد. چرا تلخیهای این داستان تموم نمیشه😩😩 دلم پارتهای خوشگل و عاشقونه میخواد. مثل پارتهای پناه و لیلا😍 خانم مقیمی عزیزخداقوت، قطعا نوشتن این پارتها براتون خیلی سخته. چقددددر خوب مینویسید . قلمتون مانا💚 اوف... نفسم بند اومد. چرا اینهمه واقعی مینویسی. یادم رفت تو خونه خودمم سلام به خانم مقیمی عزیز. چقدر داستانتون قشنگ و واقعی هست که انگار حس میکنیم همین الان توی داستان داریم زندگی میکنیم . امشب با خواندن این قسمت برای اولین بار که از اول داستان دارم میخونم حالم بد شد میدونید قیمت امشب وصف حال جامعه ی الان و وضعیت پوشش خانمهای الان هست .ما خودمون توی کار فرهنگی حجاب و عفاف هستیم .چقدر تلاش میکنیم که جوان‌های الان را متوجه کنیم که این پوشش شما چه بدبختی سر زندگی هم جنس خودتون درمیاره ولی انگار اصلا گوش شنوا ندارن و براشون مهم نیست که یک زندگی دیگه را دارن نابود میکنن .چقدر خدایا خودت کمک این جوانها کنید کنید و زندگی امثال پروانه را نجات بدید سلام خدا قوت پروانه رو واقعا از ته دلم درک کردم وقتی با همسرم بیرون میرم این بی بند وبارها رو میبینم خدایی بعضی هاشون خیلی خوشگلن ناخدا گاه سرم برمیگرده به صورت همسرم که آیا اونارو نگاه میکنه یا نه خیلی حال بدیه چه بدبختیه پروانه واسه پروانه و امثال پروانه میسوزه .خودشونو فدا میکنن که زندگیشونو بسازن ولی یک سری همه این تلاشهارو میسورونن .چطوری باید بهشون گفت تو را خدا به فکر خودتون نیستید به فکر زندگی هم جنس خودتون باشید که با این نوع پوشش و رفتارتون آتیش میندازید توی زندگیشون. سلام دلم چندجا لرزید یکی سر روضه حضرت قاسم یکی سر قسم املم حسین یه دلم خنک شد که گفت حلالشون نمیکنم ورای همه حرف خوبایی که میزنن که با گناه کار ال وبل ولی مچاله میشه قلب آدم از رنجی که توان بیانش نیست بعضی درها رو آدم باصدای بلند میتونه فریاد کنه میتونه گریه کنه براشون مردم میان همدردیت و دورت رو میگیرن حالا ممکنه دوسه تا نسخه وقًاوت هم باشه ولی برخی دردا فقط مال توئه مال همین دل بی صاحاب نه میتونی به کسی بگی نه درمونی میدونی براش ولب وا کنی خمره آبروت ترک میکنه میشکنه پس هیچی نمیگی همه چی آرومه من چقدر خوشبختم وقتی تو چشمات نگاه میکنن ومیگن تو که چیزی کم نداری میخوای خودتو آتش بزنی که نوجونی که خیلی زود یهو بزرگ شد تو گوشیش ویه پارتنری که میدونی دوره اما نزدیکه گناه شون میدونی نماز فقط اگه تو بگی بخون وپیله کنی هست وگرنه نیست میدونی هیت ومسجد وزیارت واینا بقچه اش بسته شده سر اینکه تنگاری گمون میکنه گناهکاره خدا هم این همه گناه رو نمیبخشه کلا رفته تو بحرش دیگه کاش درمونی برای این دردای یه مادر پیداشه تا هیچ زن ودختری بعدا غصه نخوره کاش میشد برم از یه مادر نمونه مادری رو یاد میگرف پروانه ها بفهمید. محسن ها و صولت ها آدم های روانی هست. شما نه پزشک هستید نه درمانگر فقط با ادامه دادن به این رابطه سمی یه نسل سمی تر بر جای میگذارین... یا الله، چقدررر شبیه بن‌بست های زندگی منه، هربار با خوندن دعواها دلم خون میشه از یادآوری قضایا نه اینکه مشکلم با پروانه مثل هم باشه یا کلمات و صحبت ها، اون حس ها، اون طرز برخوردا اون بیچارگی، همشو میفهمم میتونم زار بزنم واسه بن‌بستایی که راه برگشت هم پیدا نمیشه خدا عاقبت همه رو بخیر کنه اون دنیا رو سفید باشیم مثل مرگ می‌مونه...وقتی به خیال خودت اوضاع رختخوابت به کامه،، اسم فک و فامیلت بیاد وسط! مثل مرگ می‌مونه...وقتی میری روضه استخون سبک کنی یه شیطون بیاد عدل بشینه ور دلت به حرف مفت زدن! مثل مرگ می‌مونه...وقتی دونه دونه دروغ و خیانت و **** از شوهرت می‌ریزه کف زندگی! زن، هرچی هم که قوی، هرچی هم که با سیاست، هرچی هم که همه چیز دون، نابود می‌شه وسط این همه بدبختی... تو رو خدا بهش نگید ضعیف نگید لوس.دلم می‌خواد دوتا دستمو بذارم دور صورت پروانه و بگم واسه هرکاری که می کنی حق داری!
📪 پیام جدید 💬هرچندسخته ولی پروانه اگه میخواد زندگیش از این وضع نجات پیدا کنه باید هرجوری شده راهکارهایی که خودش بعنوان یه همسر میتونه برای درمان شوهرش استفاده کنه یاد بگیره متاسفانه پروانه مشکل اصلی محسن رو نفهمیده که حق هم داره چون خیلی پاک و سالم زندگی کرده پروانه خیلی زودباوره چرا بعد از چندوقت متوجه فیلم دیدن محسن شدهمون وقتی که دور دکترپروانه رو خط کشیدبایدبهش شک میکرد شاید همین خوش خیالی باعث بارداری ش شد نبایدبه همین راحتی جلسات مشاوره رو ول میکردن
📪 پیام جدید 💬امثال محسن بدجوری مریضن خدا کمکشون کنه بتونن خوب بشن حداقل زندگی شون از هم نپاشه محسن اگه بتونه رابطه خودشو با خدا و امام حسین بهتر کنه جای امیدواریه اما چون اراده ش ضعیف شده تنهایی نمیتونه نیاز به همراهی اطرافیان داره پروانه میخواد به محسن کمک کنه ولی با مقوله ی علمی و پزشکی این بیماری آشنا نیس باید اول شناخت پیدا کنه تا بتونه کاری براش بکنه
📪 پیام جدید 💬سلام خانم مقیمی نمیدونم پیام منو میخونی یا نه!؟ این قسمت و چطور نوشتین! من که بغض کردم با احوالات پروانه داستان... من خودم دبیر هستم می بینم نوجوانان چقدر به آموزش نیاز دارند ولی این حرفها رو نه میشه آشکارا گفت و نه در نهان.. بدجور دستمون بسته است... از طرفی هیچ جایگزینی برای سیرابی روح بچه های مردم نداریم واگرهم ظاهرا هست فقط رفع تکلیف بالادستی هاست. این چیزا به برنامه ریزی بلند مدت نیازمند.... کاش یک هم می زد تو گوش اونهایی که گوش شنوا ندارند و بی خیال بچه‌ ها شدند .. امیدوارم پیامم و ببینی و داخل کانالتون بذارید
📪 پیام جدید 💬دخترایی که حجب و حیا دارن سرسفره پدر ومادر بزرگ شدن و نون حلال خوردن با جنس مخالف مراوده نداشتن نه فیلمی دیدن چه می دونن مردا چی می خوان نیازهای مردا رو نمی شناسن مردا هم که زن نجیب می گیرن باید دل به دل زناشون بدن و بدونن دختری که گرفتن هیچّی بلد نیست کمکش کنن یاد بگیره اگرم زن رو فقط برای ماچ و بوسه می خوان و میخوان حرکاتی بزنن که تو فیلما می بینن... مثل محسن که زن رنگ و وارنگ این همه دیده باید یکی مثل النازو می گرفت پس چرا خودش از الناز چندشش شد پس نمی تونیم بگیم پروانه ها مسبب حال وروز محسن ها هستن محسن ها تناقض دارن هم ذات وغیرت ایرانی شون می گه پروانه، هم ذهن و چشم دریده خودشون می گه الناز خودشون تکلیف خودشونو نمی دونن البته فقط فیلم نیست زنای رنگ وارنگ خیابونم دخیلن (چند پارت قبل حقیقت جامعه امروز مون) (برعکس این قضیه هم صدق می کنه)
📪 پیام جدید 💬سلام مقیمی جان این جناب ابوطالب رنجبر را دقیق میشناسی شما؟ موسسه خیریه داره؟ اینطور جمع کردن پول و کار خیریه به نظرم جالب نیست... یه وقت دردسر نشه براتون، دنیوی و اخروی منظورمه.😔
📪 پیام جدید 💬پانزده سالم بود یادمه صبح جمعه دیرتر از همه پاشدم،رفتم سر سفره مثل هر صبح انگار که کوه کنده باشم بی حال نشستم ،میخواستم شروع کنم به خوردن بابام گفت تسلیت میگم بهت دخترم ازلحنش فهمیدم هر چی هست مربوط به سیاست واین جور چیزاست ،چون هیچ وقت دیدگاه من و بابام یکی نبود ،حتی اعتقادات و باور هامون. مامانم گفت آره خیلی ناراحت میشی چشم غزه ای به هردوشون رفتم گفتم یعنی چی حرفا؟ مامانم گفت سردار سلیمانی رو کشتن گفتم چرا سر صبحی با خط قرمزام این جوری آزارم میدید؟ بزارید صبحونه ام رو بخورم بابام گفت نگاش کن فکر می‌کنه دروغ میگیم بلند شدم با حرص رفتم سراغ تلویزیون،شبکه خبر رو باز کردم،چرا سیاه زده بالای تلویزیون ؟!،چرا زیرنویس ،شبکه قرمزه؟،چرا بغداد؟،چرا فرودگاه؟،چرا شب جمعه ؟،چرا سردار ؟،نه دروغه دارم خواب میبینم،اون روز چند ساعتی نشستم جلوی تلویزیون،اگه به من بود تا چهلم می‌شینم اما نمیشد بابام گیر میداد هنوزم گیر میده،یه بار از ته دلم واسه سردار گریه نکردم از اون روز به بعد نه من آدم قبلی شدم نه زندگیم زندگی قبلی!هیچ وقت فکر نمی‌کردم روزی واسه کسی که یه بارم ندیدمش این همه اشک بریزم.)
📪 پیام جدید 💬سلام کاش آدمایی مثل محسن روکاش لعنت نکنیم کاش ازخدابخوایم هدایتشون کنه دفعات اول که انجام میدادم اسم کارم رونمیدونستم فقط برام لذت بخش بود اماعذاب وجدان نابودم میکرد😔 من۶سال اعتیاداشتم بارهاقسم خوردم عهدبستم بارآخره دیگه نمیرم سراغش اماهمون آش وهمون کاسه اراده انسان ضعیف میشه بدترازهمه صدای توسرته تاوقتی گوش ندی ولت نمیکنه تعریف هی یادآوری دیگه نمازنمیتونی بخونی بارهابعدازنمازازخدامرگم رومیخواستم میگفتم اون تورودرحال اینکاردیده حالامثلاکه چی نمازمیخونی من اسم کارمونمیدونستم اماحس گناه داشتم عذاب وجدان داشت نابودم میکرد تااینکه یه روزتصمیم گرفتم وگذاشتمش کنار هردفعه هم مقاومت میکردم خیلییییییی سخت بود این گناه رفتت باخودته امابرگشتت باکرام الکاتبین انشاءالله هرکی مبتلاست ترک کنه اونایی که نیستن هرگزامتحان نکنن چون فقط عذاب وپشیمونیه حس بدیه حس میکنم خداهیچ وقت منونمیبخشه کلاسی رفتم اون موقع فهمیدم چه خاکی به سرم ریختم مصمم ترشدم که دیگه بمیرم سمتش نرم هنوزم بعضی وقتاتوخواب وبیداری تحریک میشم خودموتهدیدمیکنم که به همه میگم دستمومیبرم نمک میزنم تنهانمیمونم رمان شمااتمام حجته برام ممنون
📪 پیام جدید 💬من از بچگی بهش مبتلا بودم ولی نمی‌دونستم دردایی که می‌کشم اسمشون چیه. واسه من لذت نبود، درد بود، زجر بود، خود زهر بود و نمی‌تونستم فرار کنم. زندگی واسم مثل یه قفس آهنی بود. یه نفر مدام تنهاییمو می‌گرفت. نمی‌دیدمش اون اوایل؛ فقط صداشو می‌شنیدم. اگه طبق فرمانش پیش نمی‌رفتم اونقدر زجرم می‌داد که مجبور می‌شدم برم جلو. تا دوازده سالگی نمی‌دونستم اسم این زهر چیه. ولی وقتی با امثال خودم آشنا شدم رفتم دنبالش؛ عوارضشو که دیدم یاد چشای خودم افتادم که از بین رفتن. جسمی که هیچ‌وقت وزن نمی‌گرفت و موهایی که همیشه می‌ریخت. از همون دوازده سالگی باهاش مبارزه کردم و توی ۱۶ سالگی تموم شد. فکر نمیکردم درمان داشته باشه ولی درمانش فقط انجام ندادن بود و نه گفتن به نفس اماره. امثال من کوه‌نوردن؛ باید برن جلو. فقط برن جلو. همین. 📪 پیام جدید 💬با این قسمت داستان فقط های های گریه کردم. هنوزم دارم با گریه مینویسم. کاش محسن زندگی منم میفهمید اشتباهاتش رو، کاش میفهمید خرد شدن و شکستن من رو. کاش خدا معجزه میکرد 📪 پیام جدید 💬سلام دیشب که داستان خوندم به خودم لرزیدم توبه کردم و اشک ریختم و برگشتم کلا از زمانی که داستان می خونم هی با خودم عهد می کنم که بزارم کنار خیلی سخته ولی باید بشه هر وقت داستانو میخونم با خودم میگم بخاطر آیندم بخاطر اون زنی که باهام ازدواج کنه بخاطر اونا بزارم کنار و دیشب واقعا عهد بستم که بزارم کنار فقط خدا خودش کمکم کنه
📪 پیام جدید 💬سلام ممنون بخاطر پارتهایی که واسمون نوشتید چقدر هم زیاد بودند مرسی مقیمی جان😘😘 خیلی دوست دارم بدونم صبح که بشه،یه روز ک بگذره واکنش محسن چیه الان که طبیعی بود واکنشش،از اینکه پروانه اون رو دید غافلگیر شد،غرورش خرد شد و از دیدن حال پروانه ناراحت شد و اقرار کرد من منتظر اون محسن قلدرم ببینم دو فردا دیگه که احساس عذاب وجدانش تموم شد چیکار میکنه؟واکنشش چیه؟رفتارش نسبت به پروانه چجوریه؟؟ آیا واقعا متحول شده هر چند من چشمم آب نمیخوره محسن به این راحتی ترک نمیکنه فک کنم باید تلنگری بزرگ تر بخوره و سخت تر👍 💬چند وقت پیش تو کلاس بودم بچه ها همه بیرون بودن منو با دو سه نفر دیگه تو کلاس بودیم یکیشون گفت که من فلان مشکل دارم به من گفت انجام میدی با خودم گفتم جوابشو چی بدم و پیچوندم و جواب درست و حسابی ندادم یهو اون یکی که سرش تو گوشی بود اون گفت چند سال که انجام میده و فیلم هم میبینه هر کدوم از خودشون گفتن یکی گفت سه چهار روز که پاک به منم گفتن انجام نده اصلا بیچاره میشی همشون درک می کردم بعد ها متوجه شدم چند نفر دیگه هم به این قضیه اعتیاد دارن همه از سیزده و چهارده سالگی تازه اینجا مدرسه تیزهوشان مال بچه درس خونا حتی فکرش هم نمیکردم. مشکل از همه چی می تونه باشه حتی از تغذیه آره مهمترین عامل تغذیه هست مصرف مرغ های هورمونی باعث بلوغ زود رس میشه و بعد از اون انسان نیاز داره و کسی رو نداره که باهاش برطرف کنه پس چیکار می کنه؟؟؟ حتی نمیدونه کاری که داره می کنه چیه و بعد ها که اعتیاد پیدا کرد متوجه میشه و با کوله باری از احساس گناه دنبال درمان می گرده. عوامل محرک در جامعه هم تاثیر زیادی داره مثل بد حجابی و ماهواره و... البته نداشتن اطلاعات اگه من می دونستم این جوریه هیچ وقت سمتش نمی‌رفتم. 💬پروانه جان! عزیزم... زن‌ها، همه به یه نحوی؛ یه احمقِ عاشقن!.. 💬یه بغض فرو خورده توی دلم با این جان ترکید و هنوز دارم هق می زنم و اشک میریزم خواستم بگم کاش ... دیدم یه نفر عین حرف دل من رو زده چقدر حسودیم شد به پروانه که محسن بالاخره دیدش بالاخره فهمیدش بالاخره باورش کرد ... به قول دوستمون کاش معجزه می شد 💬سلام خانم مقیمی جان خداقوت میگم بهتون تو این جان محسن رو خوب به تصویر کشیدید دقیقا حال آدم بعد از انجام این گناه همین میشه صبر کرده بودم فعلا چیزی نگم ولی دلم نذاشت می‌خوام برای اون عزیزانی که دچار این بیماری هستن یه چیزی بگم یادم نمیاد از کی مبتلا هستم شاید از نه سالگی و الان ۱۸ سالمه هربار خواستم توبه کنم نشد تنها موقعیت خانواده ام بود که منو به سوی توبه هول میداد چون روم نمیشد تو محرم سینه بزنم و باحجاب باشم واشک بریزم بعدش گناه کنم. تازه شروع کردم به ترک کردن این دفعه تا اینجای کار که بیست و چهار روز میگذره یه بی‌خیالی عجیبی دارم که انگار اصلا مبتلا نبودم و نیستم خیلی امید دارم خیلی زیاد یه خواهش دارم کاش بشه یه کانالی زد و به کسایی که دچارن کمک کرد هر وقت کم آوردن بهشون راهکار داد برام دعا کنید سربلند بیرون بیام و دعاگوی همتون هستم تا خوب بشید ندیده و نشناخته دوستون دارم . لطفاً شروع کنید و ترک کنید من به نیت امام رضا شروع کردم ،حواسش بهم هست حتی بیشتر از خودم .صداش کنید جوابتون رو میده اون ضامنه، ضامن هر کسی که دلشکسته ست ،هر کسی که شرمنده ست .تنها کسی که شما رو میفهمه خود آقاس 💬سلام مقیمی جان شوهر من نیمچه محسنِ ، ینی مشکلش ریشه ای و به این شدت نیست ، اما درگیره... این قسمت خیلی ما بود، وقتایی که میفهمیدم و تو بغل هم گریه میکردیم وقتایی که سرد میشدم و هیچ دلم نمیخواست ببینمش ، وقتایی که عشق و نفرت قاطی میشن و دوست داری بمیری اما بین این دو گیر نکنی وقتایی که با شوهرت بیرونی و یه زن بی حجاب می‌بینید حتی اگه شوهرت نگاه نکنه تو دائم ذهنت سمتِ گذشته اس...شوهر من یه فرد مذهبیه که درگیر بود یه دوره شدید و حالا کمتر اما به محض احساس ضعف و خستگی و دعوا ، حس میکنم میره سمتش و وقتی بعدش میاد کنارم ازش نفرت دارم...اما دوستم داره، گریه میکنه ، حاضر به طلاق نیست و همیشه میگه‌تنهام نذار.... منم مثل پروانه وقتی باردار شدم همش استرس داشتم نکنه با من بوده و تو فکر کسی دیگه نکنه بچم خراب شه و هزار و یک فکر... اما تربیت بچه هامو می‌سپارم به خدا ... در کل ممنون سادات جان، امیدوارم آخرش خوب تموم شه و پر از راه حل و درس خداقوت
💬سلام خانم مقیمی شوهر من یه چیزی میبینه بیرون سریع میاد با لذت برا من تعریف میکنه، من خودم خوبم فقط قدم 156 هست،. خیلی بی انصافه همیشه میگه من الان میفهمم زن قدبلند چقدر خوبه، کاش تو یکم بلندتر بودی، یه وقتایی خوابای ناجور میبینه، همیشه میگه خوش به حال دختر پسرا عشق و حال میکنن، با وجودی که مذهبیه اما زل میزنه تو چشم نامحرم حرف میزنه شوخی میکنه، دکتر میریم رعایت نمیکنه پرستارا زن باشن، منم اوایل فکر میکردم شوهرم خیلی چشم پاکه، همیشه با داداشاش از زن دوم و صیغه ای حرف میزنن، یعنی همسر منم مثل محسن گرفتاره؟ دیدم توی گوشیش یه چیزایی اوایل ازدواج میگفت من از نظر علمی نگاه میکنم کسی بهمون یاد نداده باید یاد بگیریم، بعدها از من هم میخواست کلیپ های رقصی که مدشده بود دخترای اینستاگرامی با حجاب مثلا پخش میکردن نگاه کنیم میگفت روی من تاثیر نداره من باور میکردم، بعدها پینت بادی رو میگفت بریم ببینم یه هنره قشنگه هر سری یه بهانه داره، من باید چکار کنم؟ 😔 من نمیخوام پروانه باشم 😭
اوضاع خرابه پروانه بی اعتماد شده و رفتار های محسن اوضاع رو بدتر میکنه. محسن فقط به اندازه احساس خودش قد کشیده. بلد نیست دیگران رو درک کنه. این خیلی برای پروانه سخته. محسن با هر بخشش، خیالش راحت میشه و برمیگرده به دنیای کوچکش. دنیایی که پروانه توش جا نمیشه . پروانه بزرگه. پاکه. پر از صفات پسندیده. با عیب هایی که اگه به زندگیش احساس خوب پیدا میکرد، برطرف کردنش سخت نبود. بر عکس پروانه، محسن خوبی هاش رو بزرگ میدونه و عیب هاش رو نه. عذاب وجدانش رو با توجیهات خطا خاموش میکنه و حاضر نیست بره سراغ سرچشمه مشکلاتش. این برای پروانه سخته که تو صحبت های محسن ، هیچ حرفی نبود که نشون بده پروانه رو درک کرده. 📪 پیام جدید اینقدر بدم میاد با قیافه ی عاقل اندر سفیه به پروانه نگاه میکنن دوستان و میگن باید این کار رو می‌کرد ، باید اون کار رو می‌کرد... بابا یه ذره همدردی، این دختر الان چند وقته یه محبت ساده از همسرش ندیده ابتدایی ترین نیاز زناشویی ش نادیده گرفته شده چند وقته همه ش داره حرص میخوره از مشکل خودش بگیر تا مشکل محسن با مژگان با پدرش تا کار کردن پیش کسی که مالش شبهه داره از رفاقت ش با صولت که هیچ رقمه کوتاه بیا نیست باز هم مشکل اصلی محسن که روز به روز پیشرفت می‌کنه خودخواهی محسن و .... با همه ی اینها یه زن اصلا توان ایستادن سر پا رو داره، چه برسه به اینکه بخواد به شوهرش اقتدار هم بده؟ بنظرم پروانه خیلی هم خوب کرد رفت میتونست خیلی بدتر از اینها رفتار کنه،میتونست با محسن مقابله به مثل کنه، ولی نکرد سلام خانم مقیمی خسته نباشید این قسمت عالی بود وخیلی ناراحت کننده دلم خیلی برای محسن و همچنین پروانه سوخت خیلی صحنه ها واقعی بودن قشنگ حس ناراحتی بهم دست داد فردا قرار خواستگار برام میاد به جایی اینکه به فکر سوالات خواستگاری باشم ولی مدام فکرم می رم سمت محسن و پروانه انگار شخصیت های داستان واقعی هستن 😂😂 من میخوام شروع کنم داستان از ابتدا بخونم ولی فعلا اصلا وقت ندارم میخواستم بدونم چقدر زمان دارم برای خوندنش‌ ؟
📪 پیام جدید اعترافات شیطان به یک زن امروز خیلی کار کرده بودم خسته ی خسته بودم سر یک مسئله کوچک با همسرم حرفم شد .نه من کوتاه اومدم نه اون....تا اینکه دعوا حسابی بالا گرفت وکار به توهین وفریادو.....کشید. اخرش این من بودم که با گریه به اتاق پناه بردم. شب از ناراحتی خوابم نمیبرد، دنبال گیف مهران مدیری وجواد رضویان گشتم که زیرش هشتک انتقام سخت بود.کلمه انتقام رو جستجو کردم ..چشمم به یه جمله از نوشته ی اعترافات شیطان به یک زن خورد،کنجکاو شدم....همون قسمت رو خوندم.برگشتم از اولش خوندم.ترسم گرفت....به خودم گفتم نباید جواب شوهرم رو می دادم.شبطان دوست نداره محبت توی خانواده باشه. سرم رو روی بالشتم گذاشتم .گفتم فردا اشتی میکنم.به این فکر کردم خوشبحال خانم مقیمی حتما اینجور مواقع عصبانیتش رو کنترل میکنه. هرچی سردلش هست رو نمیگه افرین بهش با یک نوشته ی خوب منو تشویق به اشتی با همسرم کرد.گفتم برکت به قلمت دختر....گفتم حالا که اینطوره همین الان میرم همسرم رو میبوسم وباهاش اشتی میکنم.از سالن تا اتاق پنج ثانیه هم راه نبود.ولی تو ذهنم اومد اگه شوهرت باز بدتر کنه چی؟ حرفهای بدی بهت زد واقعا دوست نداره و....منم خنده ام گرفته بود .گفتم هرچی ...من امشب اشتی میکنم. دم در اتاق پام سست شد ایستادم .گفتم اگه همین اشتی هم اطاعت امر شیطان باشه چی ؟زیر لب گفتم خدایا بخاطر تو که محبت بینمون باشه نه شیطان .حتی اگه ناراحت باشم. رفتم جلو خوابیده بود .تا متوجهم شد.توی خواب وبیداری گفت امروز اذیتت کردم معذرت میخوام .منم گفتم :نباید جوابتو میدادم.ببخشید .بغض کرده بودم ناراحت بودم ولی خوشحال از اینکه برگشتم سرجام ولی بازم توی ذهنم میومد صحنه های دعوا ...گفتم بیخیال عصبانی بود یه چی گفت .... هدفم از گفتن اینها این بود که بدونید قلم یک انسان توانمند که خالصانه برای خدا روی کاغذ قدم برداره این قدر زود اثر میکنه ان شالله...من بعد دعوا گفتم حتی اگه گل وشیرینی هم بگیره التماسم بکنه باهاش اشنی نمیکنم.این دفعه فرق میکنه...اما فکرشم نمیکردم با اینکه طلبکارم خودم پیش قدم بشم. خانم مقیمی با قدرت به نوشتن ادامه بدیدشما ماموریت بزرگی دارید وقطعا شیطان برنامه ها داره ...هروی دارید از خداست....اما خدا بعضی هارو انتخاب میکنه که بقیه به دینش هدایت بشن.اینو با عقیده میگم ...تورو خدا قلمتون رو جدی بگیرید. امیدوارم این پیام ها و بخونید.وبدونید ازتون ممنونم.