eitaa logo
قݪـم دݪ
177 دنبال‌کننده
185 عکس
188 ویدیو
22 فایل
ارتباط با ادمین @Hamedi_far
مشاهده در ایتا
دانلود
210 - زرد، با موهای بلند، سنگ در دستش اینجا سنگ می اندازد، می بینی؟ تک تیرانداز پاسخ میدهد: »بله، بله، من او را شناسایی میکنم« و اولین نفر میگوید: »او را از جاده خارج کنید.« سپس آن سرباز گلولهای شلیک میکند و مردان جوان اطرافش با عجله او را از زیر رگبار گلوله دیگر طرف می برند، و آن سرباز آن را برای دوستش تعریف کرد، چون به نقطه دیگری اصابت کرده بود. که تایید می کند که او یک تک تیرانداز ماهر با توانایی و تجربه باالیی است. در مقابل این شهامت و جنایت، تعداد بیشتری از نیروهای امنیتی و پلیس فلسطین با تیراندازی علیه آنها و مردم و اطرافیانشان شروع به پاسخگویی کردند و عملیات تک تیراندازی آشکار با هدف قرار دادن حامالن سالح، حتی عملیات پلیس آغاز شد. آنها برخی نقاط تجمع پلیس را بمباران کردند. دولت اشغالگر، آژانسها و رسانههای آن شروع به متهم کردن دولت خودگردان کردند که راه را برای خروج زندانیان از زندانها برای برنامهریزی عملیات علیه اسرائیل باز کرده است و مشخص شد که با این کار راه را برای شروع هموار میکند. اولین اقدام با هدف قرار دادن زندان )سنین( در نابلس بود که یکی از بخشهای آن توسط هواپیما بمباران شد. هدف محمود ابوحنود، در لبه ایستگاه بود و خداوند مقدر کرده بود که او زنده بماند، اما تعداد زیادی از پلیس و نگهبانان زندان کشته شدند و بسیاری دیگر مجروح شدند و در نتیجه، اقتدار بین طرف قرار گرفت. در مورد همه اینها در زندان بیتونیه دهها زندانی در اتاقهای یکی از بخشها محبوس هستند، در یکی از اتاقهای زندانیان شیخ جمال و شیخ عبدالرحمن هم هستند یکی از جوانان فریاد زد: اینها هلیکوپترهای آپاچی در حال پرواز اینجا هستند. آنها را نمی بینید؟و با دست از پنجره اشاره می کند.جوان دیگری فریاد می زند: انگار می خواهند ما را بمباران کنند و هرج و مرج و سر و صدا در اتاق و در در اتاقهای دیگر شروع میشود، شیخ جمال جوانان را به حفظ آرامش و خویشتنداری فرا میخواند و نگهبانی را که پس از مدتی میآیند و طبق عادت نگهبانان با تنبلی و چوبدار راه میروند، به وی میگوید که ما را به مکانی نامشخص ببر وی میگوید که اتاق ها بمباران می شوند و پلیس پاسخ می دهد که نمی تواند اگر این کار را انجام دهد، اجازه انجام این کار را ندارد. شیخ جمال از او می خواهد که افسر وظیفه را صدا بزند و او شروع به عذرخواهی می کند و خمیازه می کشد و شیخ جمال از پشت میله های در بر سر او فریاد می زند، جیغی که او را از مستی و تنبلی بیدار کرد. گفت برای ما به افسر زنگ بزن، نمیفهمی چی میگم؟ممکنه محل بمباران شود، پلیس با عجله میره سمت تلفن انتهای راهرو. آن را برمی دارد و با افسرش تماس می گیرد وی می آید و می پرسد: چه اتفاقی افتاده؟ شیخ جمال برایش تعریف می کند که چه اتفاقی دارد می افتد. افسر سعی می کند به او اطمینان دهد که هیچ اتفاقی نمی افتد. اینجا ما در کنار شما هستیم، شیخ به او توضیح می دهد که هواپیماهای آپاچی اتاق ها را بمباران می کنند. برای هر اتاق یک موشک هدایت شونده خاص است، بنابراین افسر سعی می کند او را آرام کند و به او اطمینان دهد و بر سر او فریاد میزند میگوید ما اینجا در این اتاق نمی مانیم، تحت هیچ شرایطی. افسر پاسخ می دهد: چه کار کنم؟ شیخ پاسخ می دهد: »ما را از اینجا به دفتر و اتاق خود ببرید«. افسر پاسخ می دهد: »نمی توانم، چون دستوری ندارم.« شیخ فریاد می زند: فرمانده خود را صدا کنید. مسئولیت اتفاقاتی که ممکن است برای ما بیفتد او می رود تا تماس بگیرد و جوانان دائما کنند تماشا ً بر عهده شماست. هلیکوپترهایی را که در اطراف ساختمان پرواز می می کنند. به مردان جوان گفت: درها را بردارید، تعدادی از جوانان در حالی که تخت آهنی را حمل می کنند، جلو می آیند و آن را جلو در می اندازند، بارها و بارها به سمت در می آیند، تا اینکه در از جای خود تاب می خورد و به همین صورت در باز می شود به اتاق دوم همه به راهروی جلوی اتاق ها رفتند و ناگهان نیروهای مسلح به چوب و گاز، سپر و وسایل کامل پوشیده از دور آمدند. و فرمانده محل در راس آنها بود و زندانیان شروع به فریاد کردند: هلهله و فریاد زدند یکی از جوان ها گفت از خودت خجالت نمی کشی ما بین موشک های اشغالگر و تفنگ و قنداق تو هستیم خجالت بکشید به خودتان، فرمانده محل به سربازان خود فریاد می زند که بایستند و عقب نشینی کنید و با شیخ جمال شروع به مذاکره کرد و شیخ جمال ماجرا را برای او توضیح داد و به آنها اجازه داد در راهرو و میادین حضور داشته باشند و در صورت لزوم به اتاق ها و
دفاتر پلیس بروند و در آنجا پنهان شوند. وقایع و تحوالت به سرعت دنبال شد، زیرا در برابر زشتی اعمال و ظلم ماشین جنگی ارتش اشغالگر، بسیاری به فکر قیام هایی افتادند که خساراتی به اشغالگران و شهروندان آن وارد کنند. چندین تالش برای انجام عملیات های شهادت طلبانه در داخل مرزهای رژیم صهیونیستی یعنی سرزمینهای اشغال شده سال 1948 اتفاق افتاد. برخی از این تالشها به موفقیت نسبی دست یافتند، با کشتن برخی از آنها، اما بیشتر آنها ضعیف و باعث آسیب 210
211 - دیدگی شدند، اما شروع به گسترش فضای ترس نمودند. در بسیاری از موارد، برخی از مردان جوان توانستند با تفنگ های خود به سرزمینهای اشغالی 1948 وارد شده در آن نفوذ کنند و در آنجا شروع به تیراندازی به سمت کسانی که در بازار، خیابان یا مردم بودند بکنند. در ایستگاه، عده ای کشته و تعداد زیادی زخمی شدند، سپس پلیس و نیروهای امنیتی دشمن در اطراف او تکثیر می شوند و او را می کشند یا دستگیر می کنند. هر روز خیل عظیمی از مردم برای عزاداری بر پیکرهای شهدا بیرون میآیند و از عصبانیت می غرند و خواهان انتقام میشوند. انتقام، و اینکه دشمن تاوان جنایاتش را بپردازد. نیروهای اشغالگر با استفاده از هلیکوپتر و هواپیما، مواضع نیروهای امنیتی و انتظامی این مرجع را مورد هدف قرار دادند، به طوری که ابتدا به دور آنها حلقه زدند، سپس آنها را تخلیه کردند، سپس بمباران و منهدم کردند که گویی می خواستند پیامی را منتقل کنند. این پیام به مقامات که اگر اوضاع ادامه پیدا کند، نابود خواهند شد همانطور که هستند. مقامات خطری را احساس کردند که اگر هواپیماهای اشغالگر یکی از زندان های حاوی زندانیان سیاسی مخالف را بمباران کنند، شروع به آزاد کردن برخی از آنها کرد، زیرا برادرم حسن آزاد شد و بقیه به ساختمان های عمومی ناشناخته منتقل شدند. همانطور که در مورد ابراهیم اتفاق افتاد، آنها در آنجا بازداشت شدند. دولت باراک سقوط کرد و انتخابات جدیدی در اسرائیل برگزار شد و آریل شارون قصاب معروف به ریاست دولت رسید و مشخص شد که اوضاع به سمت تشدید و پیچیدگی پیش می رود. 211
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
212 - فصل سی ام طبق آماری که روزنامه های اسرائیلی منتشر کردند، در ماه اول انتفاضه االقصی که پس از بازدید شارون از مسجد االقصی در 28 سپتامبر سال 2000 صورت گرفت نیروهای اشغالگر نزدیک به یک میلیون گلوله به سمت تظاهرکنندگان فلسطینی در غزه و کرانه باختری شلیک کردند. رهبران اسرائیلی حکومت اشغالگر اعم از ایهود باراک یا آریل شارون که پس از او آمدند به فرماندهان نظامی خود چراغ سبز نشان دادند تا قیام را سرکوب کنند، آن را بشکنند و ریشه های آن را سرکوب کنند و به سربازان خود دستور دادند که تظاهرکنندگان را درو کنند. و مردم ما کوتاه نیامدند، درنگ نکردند، عقب نشینی نکردند و از خود دفاع کردند. جوانان با نیروهای اشغالگر درگیر می شوند و بدون فکر و تردید جان خود را بر دوش می کشند و در مقابل امواج ظلم و کشتار و تروریسم سازمان یافته دولت اشغالگر و ارتش جنایتکار آن می ایستند با شور و شوق بسیاری از آزادگان مردم فلسطین، بدون توجه به اختالف عقیدتی، باور های سیاسی و وابستگی های تشکیالتی شان برخاستند و اسلحه به دست گرفته و تصمیم گرفتند از جان مردم خود در برابر جنایتکاری دولت مافیایی که همیشه شعار دموکراسی و حقوق بشر سر داده است دفاع کنند. با بی عدالتی اشغالگران جنایتکار، اسلحه را باال آورده و شروع میکردند به قتل و کشتار جامی تلخی که مردم ما در نوار غزه، در رام هللا، در نابلس و در تمام شهرها و روستاهای این کشور چشیدند. هسته های چریکی جوان شروع به جمع آوری و کار کردند تا سربازان اشغالگر و شهرک نشینان را به اسارت بگیرند و تلفاتی به اشغال وارد کنند و نیروهای روند اسلو هنوز آنجا بودند. )تشکیل خود گردان( قبل از وقوع قیام از ضرباتی که به آن وارد آمد ضعیف شده بود از ابتدا نتوانستند قوی کار کند، بنابراین ضعیف شروع به کار کرد، اما قابلیت توسعه را داشتند در مورد جنبش فتح که اعضای آن در سرتاسر مراجع پراکنده بودند، بر جوانان کنترل نداشتند و جوانان با اسلحه و توانایی و تصمیم و عزم قاطع بر راه افتادند. مبارزه مسلحانه با اشغال غاصب جنایتکار را بار دیگر از سر گرفتند. مهند ابو حالوة در 30 اکتبر دو نگهبان شعبه بانک ملی در بیت المقدس شرقی را کشت و گردان های شهدای االقصی را مسئول این عملیات اعالم کرد و بدین ترتیب نامی را که توسط گروه های جنبش فتح که شروع به عملیات مسلحانه کردن را اعالم کرد. آنها با نام گردان های شهدای االقصی که حسین عبایات به آنها گذاشته بود فعالیت می کردند و توانایی و شهامت او برای فرماندهی گردان های منطقه بیت لحم و بیت جال و ده ها رزمنده و مقاومت همراهانش خواب را از چشم سربازان اشغالگر و شهرک نشینان ربوده بودند. حسین عبایات در شهرک )جیلو( در حومه بیت المقدس که در نهم نوامبر ماه سال 2000 در غزه ترور شد و در غزه اولین گروه از گردان های شهدای اقصی تشکیل شد و عملیات خود را علیه نیروهای اشغالگر و شهرک نشینان آغاز کردند و جمعیت انبوهی که در بسیاری از مناطق به ویژه برای تشییع پیکر شهدا به خیابان ها ریخته بودند، شروع به سر دادن شعارهای تندی علیه نمادهای مرحله قبل که با همکاری اسرائیل و آمریکایی ها خاتمه یافته بود کردند. و این جمعیت مکرر شعار آزادی اسرای را میدادند که در مراکزی به اسم نیروهای مخالف نگهداری می شدند، گاه درخواست آزادی آنها توده ها را شوکه کرده بود. دیوارها فرو ریختند، زندان ها باز شدند و کسانی که در آن بودند آزاد شدند. ابراهیم و برادرانش آزاد شدند و صدها مجاهد در غزه و کرانه باختری، که بالفاصله شروع به آماده شدن برای ایفای نقش خود در حفاظت از مردمی کردند که در معرض جنگ دزدی دریایی ارتش اشغالگر قرار گرفته بودند. یکی از این مجاهدان هنگامی که نگهبانانش به او خبر دادند که آزاد می شود، احساساتی نشد و عجله نکرد تا خود را برای رفتن آماده کند، بلکه نشسته بود و تکان نخورد و از این موضوع تعجب کردند و از او درباره این کارش پرسیدند گفت: نمی خواهد برود و می توانند او را تا مدتی دیگر نگه دارند، او را حمل کردند و به دست و پاهایش دستبند زدند و در موتر گذاشتند و به سمت محل اش بردند دستبند اش را باز کردن و از موتر بیرونش کردند. بازگشت ابراهیم از زندان را جشن گرفتیم و اسراء و یاسر در حالی که او آنها را می بوسید و با آنها بازی می کرد به گردن او چسبیدند و از بازگشت او خوشحال شدند و تعداد زیادی از 212
213 - دوستان و همسایگانش در خانه به استقبال او آمدند و به او تبریک گفتند. از این رو فرصت را غنیمت شمرده و در حضور همگان در مورد دروغ صلحی که بر مردم ما به فروش رسیده و تالش و مجاهدت و فداکاری آنها را در طول یک سال سالهای انتفاضه اول را به هدر داده است صحبت کرد. و این است که شریک صلح دیروز، شبانه روز سالخی می کند و نسبت به ما هیچ رحم و شفقتی نشان نمی دهد .وی بار دیگر تاکید کرد که ایده صلح با اشغالگران دروغی است که برای مردم ما عرضه می شود و هر از چند گاهی برای فریب مردم ما از طریق آزادی و کرامتشان به بازار عرضه می شود اشغالگران مجبور شدند تحت فشار حمالت از جنوب لبنان فرار کنند. اشغالگران در سال 1993 آماده فرار از غزه و کرانه باختری بودند در روزی که مقاومت با ضربات خاص خود کورشان کرده بود و بسیاری از رهبران آن در آن زمان فریاد زدند که این کار را انجام خواهند داد. بنابراین ما فلسطینی ها آمدیم. و نردبانی را گذاشتیم تا دشمن ما از درخت جنایاتش پایین بیاید و نه تنها او را از مخمصه رهایی بخشیدیم بلکه خود را نیز درگیر کردیم در قراردادهایی که در آن حق او را بر سه چهارم سرزمین خود به رسمیت شناختیم و ما درگیر هماهنگیهای امنیتی و موافقتنامههای همکاری برای زدن مقاومت شدیم، مردم شریف دستگیر شدند، به زندانها انداخته شدند و ظلم و شکنجه در حق آنها انجام شد، به زبان ساده ما تبدیل به محافظه کار شدیم. برای امنیت اشغال، و با این همه چه به دست آوردیم؟ امتناع او از به رسمیت شناختن حقوق ما. و وقتی به آن پایبند بودیم جهنم ماشین جنگی خود را به روی ما و مردم ما گشود و در اینجا روزانه ده ها شهید می دهد و صدها زخمی و مجروح می دهد و اینجا هم هلیکوپترهای آمریکایی آنها موشک های خود را به سوی مردم شریف ما شلیک می کنند. مردمی از هر جناحی که روح آزاده و سرافرازشان از پذیرش، تسلیم و تعظیم در برابر عیاشی اشغالگران سرباز زده است. ای برادران، َم ْس ِج این سرزمین، سرزمین مقدس و پاک و مبارکی است که خداوند در آن فرمود: ِد ْ ًال ِّم َن ال ْی َعْبِدِه لَ ِ ْس َر ٰى ب َ ِذي أ َّ ُسْب َحا َن ال نَّ ِ َی ُه ِم ْن آَیاِتَناۚ ِإ ِ ُه لِنُر ِذي َبا َر ْكَنا َحْولَ َّ َصى ال قْ َْأْلَ َم ْس ِجِد ا ْ لَى ال ِ ِإ ِ َح َرام ال َب ِصی ُر ْ ُه ُهَو ال َّس ِمی ُع ال /1 سورة االسرای ْ ترجمه: پاك ]و منزه [ است ذاتیكه شبى بنده اش را از مسجد الحرام به مسجد االقصى اى كه در پیرامونش بركت نهاده ایم، برد تا از نشانه هاى خود به او بنمایانیم، اوست كه شنوا و بیناست. این سرزمین، سرزمین سفر شب و معراج است، سرزمینی مبارک، و سرزمین بندگی و جهاد تا روز قیامت است. و نمی تواند کسی جلوی این کار را بگیرد تا به یاری خداوند امیدهای ما برآورده شود. توده های عربی و اسالمی با واقعیت در فلسطین تعامل کردند و در پایتخت های کشورهای خود از رباط تا صنعا تا جاکارتا به خیابان ها ریختند و میلیون ها نفر در حمایت از قیام فلسطین و علیه جنایات و ظلم به خیابان ها آمدند و شعار علیه قتلعامهای اشغالگران دادند، و صدایشان بر خیبر، خیبر، ای یهودیان میپیچد... لشکر محمد برمیگردد و فریاد میزند: انتقام، انتقام... ای تیپهای قسام. در اوائل ماه جون مرد جوانی در ساحل تلآویو از موتر پیاده میشود و با لبخندی مطمئن بر لبانش، به سمت شهربازی کنار ساحل میرود و جمعیت زیادی از مردان و زنان جوان را میبیند. در مقابل یکی از شهربازی ها شلوغ با اطمینان و آرامش در میان آنها می لغزد و دکمه برق را با دست فشار می دهد صدای انفجار کر کننده ای طنین انداز می شود، فریاد و ناله بلند می شود و آمبوالنس ها، پرسنل امنیتی، پلیس و کارشناسان مواد منفجره هجوم می آورند ده ها کشته و زخمی به جا میگذارد. در اتاق مادرم نشسته بودیم و می خواستیم به اتاق خود برویم که برنامه های معمولی تلویزیون قطع شد و پخش زنده از محل شروع شد و بیانیه هایی در محکومیت و نکوهش این عملیات تروریستی آغاز شد. از همه طرف به ابراهیم نگاه کردم که انگار به او میگفتم: نظرت در این مورد چیست، او منظور مرا فهمید و گفت: مگر نمیبینی این دنیای ظالم، هشت ماه متوالی مردم ما سالخی میکنند و ارتش اشغالگر در حال خون ریختن است. با سالح های جهنمی بر سر ما، و با استفاده از زرادخانه سالح های پیشرفته خود علیه ما، هواپیماها، تانک ها و تمام سالح هایش و جهان در حالت کر و الل قرار دارند. و در هر عملیاتی از طرف ما، مظلومان، شکست خورده اند. و حزب ستمدیده ای که حق خود را برای حداقل زندگی آزاد
و شرافتمندانه مطالبه می کند، حتی از طرف برخی از مردم ما، صداهای نکوهش کننده ی بر آنها بلند می شود، اما همه اینها بی ارزش است. میلیون ها نفر از رباط تا جاکارتا روزها است که در خیابان ها تهدید می کنند و این را مطالبه می کنند، آیا جهان آن را نشنید؟ آنها شعار می دهند. انتقام، انتقام، ای تیپ های قسام، توده های ملت ما چه انتقامی غیر از این می خواستند، اگر توده های ملت ما این را می خواهند و این حق ماست که از خود دفاع کنیم، پس چه ضرری دارد؟ 213
214 - در ماه جنوری، نیروهای اشغالگر با هلیکوپترها، هواپیماها، تانک ها و موشک های خود تالش کردند تا نیروهای ویژه خود را با روش های مخرب خود با استفاده از عوامل خود برای انجام نود و پنج عملیات ترور در کرانه باختری و نوار غزه انجام دهند که در حدود هشتاد مورد از آنها موفق شد و جان ده ها تن از فعاالن و کادر را گرفت. گلولههای موشکی به پنجرهها و دفاتر مرکز مطالعات اسالمی در نابلس که در ساختمانی پر از آپارتمانهای مسکونی قرار دارد نفوذ کرد و جمال سلیم، جمال منصور و چهار کارگر دیگر در مرکز و جمعیت کشته شدند. در نابلس و در تمام شهرها و روستاها و اردوگاه های کشور بیرون آمدند و شعار دادند و خواستار پاسخ بازدارنده به اشغالگران به خاطر جنایات آن شدند و صدها هزار نفر با صدای بلند فریاد زدند: انتقام، انتقام، ای گردان های القسام. خواستار پایان دادن به جنایات اشغالگری هستند که شروع به اعمال سیاست روشنی میکنند که رهبران آن مخفیانه آن را سیاست شکار فعاالن نامیدند که از طریق آن نیروهای اشغالگر اجازه دارند هر فعال فلسطینی را از هر جناحی شکار کنند. نام آن فعاالن را در لیست بلندباالیی از افراد مورد هدف قرار میدهند و نام آنها را در هر یک از تحقیقات انجام شده توسط اطالعات اشغالگر آمده است. یک روزنامه نگار جوان فلسطینی به دنبال هدفی مناسب برای عملیات چریکی بزرگ عازم شهر بیت المقدس می شود و روز بعد رستورانی شلوغ را پیدا می کند که یک بمب مخفی در یک آالت موسیقی حمل می کند و مرد جوانی پشت سر او دست خالی راه می رود. به طوری که نیروهای امنیتی در همه جا مستقر می شوند تا اگر به او مشکوک شوند حمله کنند. وقتی نزدیک رستورانت میرسد سرعتش را کم میکند و او سرعتش را افزایش میدهد، بسته را از آن میگیرد و وارد رستورانت میشود. گنجشک چند دقیقه بعد از ورود، ماده منفجره را منفجر میکند، صدای انفجار با صدای بلندی میپیچد و اجساد مردهها تکثیر میشوند. درهای رستورانت با سرعت گرفتن آمبوالنسها، مردان امنیتی و کارشناسان مواد منفجره باز میشود جیغ و زاری بلند میشود در این عملیات بیش از پانزده نفر کشته و ده ها نفر مجروح میشوند. ابراهیم و حسن به همراه جوان سومی به نام عدنان در کارگاه تراشکاری و بایگانی که حسن در منطقه عشقوله غزه دارد، بی سر و صدا و به دستور مرد جوان در حال آماده سازی سازه خمپاره هستند. و پرتابگر آن را آماده می کنند، بعد از اینکه آن را با مواد منفجره و پیشرانه پر می کنند و در صندوق عقب موتر می گذارند و به سمت جنوب حرکت می کنند در حومه شهر منطقه مسکونی و توپ را نصب می کنند و موشک را به داخل آن پرتاب می کنند در حالی که شعار می دهند "بسم هللا و هللا اکبر و من پرتاب نکردم ولی خدا پرتاب کرد" و در حالی که خود را روی زمین می اندازند دور می شوند. صدای انفجار، و گلوله به سمت آسمان میرود، سپس در شهرک نزدیک نتزاریم سقوط میکند. این سه مجاهد همدیگر را در آغوش گرفتند و موفقیت خود را تبریک گفتند، سپس به کارگاه برگشتند و پس از آماده کردن اولین توپ و پنج گلوله که ابراهیم با خود حمل می کرد، در آنجا ده ها گلوله و توپ ساده را آماده کردند و به موتر آنرا جابجا نموده و به سمت شمال پرواز میکنند و آنجا در اردوگاه جبالیا درب یکی از سربازان را زد و به نوبت یکی از جوانان بیرون میرود و موتر را با او به حومه شهر می برد. در مناطق مسکونی شمال، توپ را نصب کردند و اولین گلوله را به سمت شهرک نتسانیت شلیک کردند، سپس موتر را به عقب بردند، در آنجا ابراهیم مرد جوان و توپ و چهار گلوله دیگر را زمین گذاشت و سریع به کارگاهی که توپ را در آنجا پر میکردند بازگشتند بعد آنکه بسته بندی تکمیل شده بود و پنج گلوله آنها را داخل موتر گذاشت و به سمت جنوب رفت و درب یکی از خانه های اردوگاه خان یونس را زد. یکی از مردان جوان با او به حومه اردوگاه رفت و توپ را نصب کرد و گلوله اول را زد و سپس بازگشت. جایی که مرد جوان پایین آمد و توپ و گلوله های دیگر را گرفت. رهبری اشغالگر را تهدید به شلیک گلوله های خمپاره ی به سمت شهرک های آنها کرد و قلب برخی از کسانی که در خط مقدم کرانه باختری و غزه زندگی میکردند به لرزه افتاد و صدای آنها بلند شد. برخی از افراد منطقی از ما می خواهند که این بازی ها را که هیچ فایده ای ندارد و ممکن است باعث آسیب شود، متوقف کنیم. ابراهیم و حسن مشغول آماده کردن تعداد بیشتری از آنها بودند که اخبار و آن تماس ها را شنیدند و لبخند میزدند و ابراهیم گفت: وای اینها چه می خواهند؟ آنها می خواهند که نیروهای اشغالگر ما را بکشند و ما
کاری جز زاری و برافراشتن پرچم های سفید و التماس رحمت از قصابی که رحم نمی کند، کنیم. کار کنید عزیزانم کار کنید این جهاد است جهاد...پیروزی یا شهادت باید اسلحه را با وجود سادگی بسازیم و برای توسعه آن تالش کنیم هر روز ظرفیت تخریب آنها را افزایش دهیم بردشان را زیاد کنیم و به آنها ضربه بزنیم. 214
215 - با آن دشمنی که این همه توان نظامی را دارد، علیرغم سادگی سالح های ما، و عدم تدبیر ما، به یاری خداوند معادله جدیدی در درگیری ایجاد خواهیم کرد، ما در علم ترور تعادل ایجاد خواهیم کرد. بازدارندگی ما را بمباران می کنند پس ما آنها را بمباران می کنیم، خداوند از عمر بن خطاب راضی باشد که گفت: وهللا لو لم اجد اال ذر لحاربتهم به به خدا سوگند اگر جز دانه جو چیزی نمی یافتم با آن می جنگیدم. ما الحمدهلل خیلی از چیزهایی که بهتر از )جو( است و باید باشد داریم ما باید با هر چه داریم با آنها بجنگیم و همیشه باید برای توسعه آن توانایی ها تالش کنیم، زیرا ما در ابتدای راه آن نبرد هستیم که رسول خدا صلی هللا علیه وسلم بر او در حدیث صحیح ذکر شده در این مورد به ما گفته است: قیامت نمی آید تا با یهود بجنگید تا سنگ بگوید ای مسلم یا عبدهللا این یهود پشت سر من است بیا او را بکش این روز می آید و نزدیک است ان شاء هللا. "متفق علیه" ابوعلی مصطفی دبیر کل جبهه مردمی از موتر خود پیاده شده و از پله های دفترش در ساختمانی در شهر رام هللا باال می رود و دقایقی پس از نشستن او روی کوچ دفترش یک هلیکوپتر آپاچی نزدیک می شود و آنرا نشانه میگیرد و میزند در ساختمان و دفتر را بمباران می کند فریادهای و اعتراض خجالت آمیز رسانه های اسرائیلی بلند می شود که چگونه نیروهای اشغالگر یک شخصیت سیاسی و یک رهبر فلسطینی را هدف قرار میدهد و جهان متمدن چشمان خود را می بندد و گوش خود را کر می کند. هفتهها بعد، دو مرد جوان یک هفته را در هتل حیات در بیت المقدس سپری میکنند، جایی که وزیر رهوام زعیوی، یهودی افراطی که خواستار اخراج فلسطینیها است، وی جنرال ارتش اشغالگر بود و به عنوان نخستوزیر برای جنگ خدمت میکرد علیه آنچه را تروریسم فلسطینی می نامید. هنگامیکه در ساعت مقرر می خواست تا اتاقش را ترک کند، کمی بعد از ساعت هفت، یکی از جوان ها با او مالقات می کند و او را به نام صدا می کند. یک لحظه بعد گلوله هایی از اسلحه آن مرد جوان شلیک می شود و آن جنایتکار کشته می شود. دو مرد جوان به سمت موتری در گاراژ هتل می روند و از آنجا حرکت می کنند تا محل را ترک کنند. در عرض چند دقیقه جهان در هتل و اطراف آن برعکس میشود دولت اشغالگر تهدید میکند و صداهایی به طرف فلسطین بلند میکند که مقاومت را متوقف کند، عملیات استشهادی را متوقف کند و گلولههای خمپاره را متوقف کند. ابراهیم با شنیدن آن صداها و آوازها لبخند میزند و میگوید: این طوالنی نخواهد بود... این طوالنی نخواهد بود، زیرا اشغال به ما اجازه چنین کاری را نخواهد داد، به حمله خود ادامه خواهد داد و ما را برای زانو زدن از خواسته های مان متوقف میکنند. حاکم و جالد ما یک اشغالگر است و ما نمی توانیم زانو بزنیم و از همه حقوق خود دست بکشیم و چون دشمن ما را قبول نمی کند تا ما این کار را نکنیم دیری نخواهد پائید و دشمن ما دوباره به ما فشار خواهد آورد که تسلیم شویم و البته ما تسلیم نخواهیم شد. او با این تصور علیه ما کشتار و تجاوز را از سر خواهد گرفت. ما قبول می کنیم پس باید به آماده گی و آماده سازی ادامه دهیم. بیا حسن بیا.. ابراهیم و حسن و سومین جوان عدنان به سمت خان یونس می روند و در آنجا با یکی از مجاهدین آشنا می شوند و با او به مغازه تراشکاری و خورده جات آهن در خیابان جالل می روند و در آنجا کار می کنند. برای تهیه موشک و توپ روش کار را برای صاحب کارگاه و مجاهد دیگر توضیح می دهند، سپس به کارگاه دیگری می روند تا صاحب آن را آموزش دهند، سپس به کارگاه چهارم و پنجم می روند. جوانی از گردان های شهدای االقصی در حالی که کیفی در دست دارد در وسط تل آویو از موتر پیاده می شود و با سرعتی ثابت به سمت یکی از تاالرهای عروسی که مملو از اشغالگران است پیش می رود. کیسه را باز می کند و یک اسلحه کالشینکف، چند گلوله و چند نارنجک دستی را بیرون می آورد و نزدیکتر می شود و شروع به تیراندازی و پرتاب بمب می کند. سپس آتش بیشتری شلیک می شود تا اینکه نیروهای بزرگی از ارتش اشغالگر آمدند و با او و روحش درگیر شدند. پس از کشته شدن و مجروح شدن ده ها نفر از آنها او به باالترین آسمان ها برخاست. 215