eitaa logo
قلم نجیب
114 دنبال‌کننده
412 عکس
149 ویدیو
2 فایل
دل‌نوشته، تحلیل، تبیین از نگاه یک بانو در جنگ نرم. ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/ZeinabNajib
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادر هرکاری کند بچه‌ها یاد می‌گیرند... مثلاً اگر شهید شود... 🥀 بعد از شنیدن این جمله هنوز عبارتی اینچنین هنرمندانه و در عین حال گویا در وصف نقش تربیتی مادر نشنیده‌ام. اما می‌پسندم، شرحی کوتاه بر این عبارت بیان کنم... اگر زینب (س)، ادامه‌ی حسین (ع) شد و کربلا در کربلا نماند؛ دلیلش وجود الگوی شایسته‌ای همچون زهرای اطهر (س) بود برای زینب(س)... مادری که یاد داد روایتگری را به فرزندانش تا پای جان... حال اگر افق نگاهمان فاطمه‌گونه زیستن باشد مسیرش جهاد تبیین است در جنگ روایت‌‌ها... جهادی که برای حضور در خط مقدمش، باید ابتدا، سنگر خانواده را مجهز کرد. پس بیاییم در جبهه‌ی تبیین‌ فعال باشیم تا کودکانمان فرابگیرند. ✍زینب نجیب @ghalamenajib
"خدای_امینت" 🖋حمیدرضا شب‌بویی شاید یکی از خود سوال کند در این وانفسای عالم، نقطه امنی وجود دارد؟ اما پاسخ این است که از امنیت چه میخواهیم؟ - اگر امنیت افق روشن برای آینده است، غزه امروز افق آینده اش پر از روشنایی و نور است آنقدر که برای آن آینده سر از پا نمی شناسند. - اگر امنیت، یک مهر و محبت پر از صلح به همه انسانها است، غزه امروز مردمانی دارد که برای هم نه تنها می میرند بلکه برای هم زنده اند. - اگر امنیت یعنی نسبت به اولیات زندگی خیالی آرام و تخت داشته باشی، غزه امروز بی هیچ نگرانی نسبت به اولیات زندگی‌اش، با خدایش به آرامش رسیده و ذره ای دلش نمی لرزد. - اگر امنیت یعنی نترسیدن و حزن نداشتن، امروز غزه شجاع ترین نقطه و بی‌حزن ترین منطقه عالم است، این را میتوانید این روزها در چهره مردمانش در تبادل اسرا ببینید که چگونه شادی پس از گل میکنند. - اگر امنیت یعنی مردم در امان از دشمن باشد ، غزه رئیس امنیت است زیرا که بزرگترین دشمن بشری را به زانو درآورده تا همه در امان باشد. باور کنیم که غزه چون خدای‌اقصی را انتخاب کرده، امن‌ترین نقطه جهان است و بهتر باید گفت غزه است. @ghalamenajib
در این👆یادداشت تنها مرزهای معنایی "امنیت" جابه‌جا نشد...❗️ وسیع نشد...❗️ بلکه معنای آن تغییر کرد... حقیقتا آیا امنیت همان است که تا امروز به آن می‌اندیشیدیم⁉️ "بازتعریف واژگان" ایشان، مرا به یاد تعاریف واژگان در نگاه رهبر انقلاب می‌اندازد... آنجا که تقیه...صبر...انتظار...تمدن و... را بازتعریف می‌کند و افقی نو در برابر هر اندیشمندی می‌گشاید... قلمشان مانا🤲 @ghalamenajib
🔖 «صندوقچه‌ی اسرار» 🔸 شهید فخری‌زاده، یکی از ۱۸ هزار شهید ترور است که مانند هم‌کیشان خود سهم بسزایی در آبیاری درخت تنومند انقلاب دارد. نقش ایشان چه پیش از شهادت و چه پس از آن در پیش‌برد آرمان‌های این انقلاب مشهود است. به‌یقین، ایمان متعهدانه‌ی این شهید بزرگوار بود که او را در مسیر تحقق اهداف انقلاب اسلامی حرکت می‌داد. حرکت او در جریان تولید علم و اندیشه چنان حائز اهمیت است که فرزند این شهید بزرگوار او را «شهید قلم» می‌نامد و بسیاری از اندیشمندان معتقدند؛ بشریت جیره‌خوار علم او است. 🔸 ایشان از خود هیچ وصیتی جز سفارش به «خدمت صادقانه» به‌جای نگذاشت و رمز پیروزی را در نگاه «توحیدی» می‌دانست. تمسک به قرآن، نگاه فلسفی_عرفانی به حیات بشر، علم‌اندوزی، تولید دانش و کسب بالاترین خصوصیات اخلاقی همچون تواضع، همگی در سایه‌ی دعای مادر و خدمت به خانواده از او شخصیتی ساخته بود که شهادت، عاقبت قطعی او قلمداد می‌شد. 🔸 او که ریاست سازمان پژوهش و نوآوری وزارت دفاع را برعهده داشت در نیویورک تایمز، یکی از پنج شخصیت ایرانی به حساب می‌آمد که نامش در فهرست ۵۰۰ نفری قدرتمندترین افراد جهان قید شده بود و سال‌ها نام وی جزو افراد تحریم شده قرار داشت. شاید همین نکته، شاهد خوبی باشد برای اینکه بدانیم؛ دشمنان پرکینه‌ی ایرانِ قوی او را «صندوقچه‌ی اسرارِ» برنامه‌ی هسته‌ای ایران قلمداد می‌کردند و سال‌ها زیرنظر موساد و هدف شماره یک اسرائیل محسوب می‌شد. آری، او صندوقچه‌ی اسرار بود اما نه از آن جهت که دشمنان کوردل ما می‌پنداشتند بلکه از آن جهت که علم، نزد او حاضر، اخلاق والا، سبک زندگیِ او و خدمت به خلق، غایتش بود. 🔸 امروز بر این باوریم که دشمنان، خائنان و مزدوران این مرزوبوم هر روز به روشی در صدد نابودی ایرانِ قوی بودند و هستند. اکنون توطئه‌هایشان به کشتن ختم نمی‌شود، قدم بعدی آن‌ها قطع راه و رسم و شیوه شهدای ماست. حال، یا به روش تخریب یا به روش تحریف. بنابراین وظیفه‌ی ما در جبهه‌ی امروز در قدم اول تبیین قهرمانان و در قدم بعدی به‌دست‌گرفتن عَلَم و قلم آنهاست. ✍زینب نجیب @ghalamenajib
🇵🇸حرکتی تاریخ‌ساز 🌿از روزی که رهبر انقلاب فرمودند؛ آمریکا [دیگر] قدرت مسلط جهان نیست و بسیاری از تحلیلگران سیاسی دنیا معتقدند که آمریکا رو به افول است و ذره ذره آب می‌شود؛ تقریباً حدود یک سال می‌گذرد. 🌿آن روز آیت‌الله‌خامنه‌ای یکی از دلایل افول آمریکا را در کنار بسیاری از دلایل سیاسی و فرهنگی و اقتصادی، خطای محاسباتی‌‌شان در مسائل دنیا عنوان کرد و بر این اساس فرمودند؛ علائم زیادی وجود دارد که نظم کنونی جهان تغییر پیدا کند و نظم جدیدی بر جهان حاکم خواهد شد.( ۱۱ آبان ۱۴۰۱) 🌿حال امروز پس از یک سال شاهد آنیم که تغییر این نظم جهانی به دست ملت شریف فلسطین آغاز شده و محاسبات آمریکا در منطقه به‌شدت به خطا رفته است. 🌿اگر یکی از مؤلفه‌های این نظم نوین جهانی را "ذره ذره آب شدن آمریکا" بدانیم عملیات طوفان الاقصی را قدمی بزرگ در این مسیر درک خواهیم کرد. 🌿رهبر انقلاب می‌فرمایند: "حادثه تاریخ‌ساز طوفان الاقصی، علیه رژیم صهیونیستی‌ست، اما "آمریکا زدایی" است. طوفان الاقصی توانست جدول سیاست‌های آمریکا در منطقه را به هم بریزد و انشاالله [اگر] ادامه پیدا کند جدول را محو خواهد کرد... آمریکا زدایی یعنی؛ نفی سلطه آمریکا بر منطقه". "این یعنی آب شدن آمریکا" ✍زينب نجیب @ghalamenajib
🌱حاج قاسم هنوز هم فرمانده است.... 🕊امروز به یاد رؤیایی افتادم که بسیار آرامم کرد. اردیبهشت ۱۴۰۰ بود که مدرسه‌ای در افغانستان مورد حمله تروریستی قرار گرفت و تعدادی دانش‌آموز بی‌گناه و معصوم به خاک و خون کشیده شدند. آن روزها حال دلم به‌شدت بد بود. وقتی به دخترم نگاه می‌کردم می‌توانستم بفهمم آن مادر داغ‌دیده چه می‌کشد. نگاهم به عکس حاج قاسم بود و زیر لب «ای وای مادر» زمزمه می‌کردم که خوابم برد. در عالم خواب بر بلندایی ایستاده بودم و روبه‌رویم صحنه‌ی جنگی به پا بود. دود و خاک همه‌جا رو فراگرفته بود در سمت چپم شاهد مادران دلسوخته‌ای بودم که به‌شدت مصیبت‌زده بودند و بی‌تابی می‌کردند. نگاهم به آنها بود و اشک می‌ریختم. ناگهان از غلظت گرد و خاک در هوا کاسته شد و حاج قاسم را در حالی که به سمت ما می‌آمد مشاهده کردم. دانش‌آموزانی چند در گرداگرد او در حال بازی و شادی بودند اما در عین حال او را در مسیر همراهی می‌کردند. حاج قاسم لحظه‌ای ایستاد و به آن کودکان گفت تا من اینجارو سروسامان می‌دهم از این فرصت استفاده کنید، نزد مادرهایتان بروید آنهارا دلداری دهید و با من بازگردید. بچه‌ها به سمت مادرها با خوشحالی دویدند... ناگهان از خواب پریدم تمام وجودم در شعف از دیدن روی ماه حاج‌قاسم... در دلم پر از امید از فرماندهی حاج قاسم... و آرامش در وجودم از آرامش مادران افغانی و چشمم روشن به آینده 🌅اگر تا آن روز فقط اعتقاد داشتم که حاج‌قاسم هنوز فرماندهی می‌کند با این رؤیا یقین حاصل کردم که حاج‌قاسم هنوز هم فرمانده است... ‌....و امروز بیش از هر زمان دیگر به فرماندهی شهدا و دستگیری آنها ایمان دارم. حاج قاسم هنوز حرم‌دار است نقشه و طرح سرزمین فلسطین و آزادسازی قدس هنوز زیر دستان حاج‌قاسم است زیر همان دستی که برایمان به یادگار باقی ماند. آن دست گره‌ها باز خواهد کرد....ان‌شاءالله🤲 ✍زينب نجیب @ghalamenajib
قضاوتی ناجوانمردانه‌‌‌‌... ✍زینب نجیب مدتی پیش مناظره‌ای بین دکتر جمشیدی و دکتر بیژن عبدالکریمی برگزار شد. این دو بزرگوار هر یک از نظرگاه خود به موضوع "امکان اجتماعی الزام به امر حجاب" پرداختند. هرچند در میانه مناظره، بحث شاخه‌شاخه و گاهی به دلیل اختلاف در برخی مبانی، از موضوع فاصله گرفت؛ اما مطالب و موضع‌گیری‌های بسیار جالبی از هر دو طرف بحث مطرح شد و نقاط چالشی خود را به وضوح نشان داد. از برکات این مناسبات علمی_نخبگانی روشن‌شدن زوایای پنهان یک مسئله و بسترسازی برای مباحثات و مناظرات دیگر است. قطعا همین کرسی‌های اندیشه‌ورزی روزی به بار خواهد نشست. علاوه بر نتایج کلی، آن میوه‌ی اصلی مناظره مقابله‌ی جدی با نگاهیست که بین سنت و تجدد معلق است. او نه می‌تواند با افقی نو از سنت، شجاعانه در برابر تجدد بایستد و نه می‌تواند خود را به دامان تجددی در حال افول بسپارد. میوه‌ی دیگر آن تمسک به نگاه هویت تاریخی ماست. تمسک به مطهری، حسن‌زاده، مصباح و آوینی... اما نکته قابل توجه اینجاست که در بین دوستان در هر دو طیف از تفکر، افرادی همیشه آماده‌ی قربانی کردن نوآوری‌های بحث‌اند. آماده‌ی به مسلخ کشاندن یک اندیشه‌ی ناب. این مناظره علمی که بیش از ۲۰۰ دقیقه به طول انجامید؛ ده‌ها نقطه نور برای تاریکی اذهان داشت. اما تا حد زیادی ناجوانمردانه، غیر اصولی و غیرعلمی به قضاوت نشسته شد. طرف صحبت من با مخاطبان و همفکران جناب آقای دکتر عبدالکریمی نیست که البته ایشان نیز در مناسبات دیگری با قضاوت‌هایی بس ناعادلانه نوازش شده‌اند. طرف صحبت حقیر با برخی همفکران و هم‌قطاران جناب دکتر جمشیدی است که نه تنها چشمانشان نقاط روشن بحث را ندیدند، مقدمه‌ی عالمانه‌ی ایشان را نشنیدند و پاسخ‌ها و تحلیل‌های هوشمندانه‌ی ایشان را در میانه‌ی بحث، درک نکردند؛ بلکه تنها به یک عبارت بسنده کرده و آن را همچون تیری زهراگین به سوی جنابش پرتاب کردند. آن هم با پیوستی از کلمات و ادبیاتی ناشایست و به دور از تقوا که نه دل‌سوزانه می‌نمود و نه از روی شناخت درست نسبت به مطلب بود. اما این هجمه فقط قلب و روح جناب آقای جمشیدی را نیازرد؛ بلکه روح بسیاری از شاگردان، همفکران و هم‌قطاران ایشان را به درد آورد. اُف بر شما که برداشتتان از آن همه یادداشت و مناظرات این چنین تقلیل‌گرایانه است. قلمی که در شرایط کنونی در بسیاری از مواضع تنهاوتنها از روی غیرت، جوهری می‌چکاند، با نیش خود خشکاندید. زبانی که به نیت جهاد تبیین باز بود، بستید. شما را چه شده است که با دوست و برادر خود اینچنین می‌کنید. او که یک تنه به روشنگری برخاسته و اطراف خود را همچون شمع روشن می‌کند. اگرچه آب می‌شود اما اذعان دارد؛ ملالی نیست. 🕯 آری، خاصیت شمع، عطای نور و گرماست. او روشن می‌کند هرچند تاریکی نفهمد و قدر نداند. اگر قفل ذهن شما بخش‌هایی از مناظره است همان را برادرانه و عالمانه بپرسید و به انتظار پاسخ شایسته بنشینید. و نه همچون نادانان از پی جهل به تمسخر. این را بدانید، ۱. «ایمان در برابر اسلام» با «ایمان در برابر کفر» تفاوت دارد.۲. «ضروری مذهب» با «ضروری دین»، تفاوت دارد.۳. حکم «انکار حجاب»، با حکم «بی‌حجابی» تفاوت دارد. منابع تخصصی به کنار، فقط همین دانشنامه‌ی عمومی "ویکی شیعه" را ببینید. در پایان باید بگویم؛ دیگر نیازی به دشمنی دشمنان نیست دوستان بسیار روان‌تر از دشمن، سیر تخطئه را هموار نمودند. @ghalamenajib
انتشار یادداشت "حجاب مایه‌ی تکریم و آزادی حقیقی" در هفته‌نامه پرتو @ghalamenajib
قلم نجیب
قضاوتی ناجوانمردانه‌‌‌‌... ✍زینب نجیب مدتی پیش مناظره‌ای بین دکتر جمشیدی و دکتر بیژن عبدالکریمی بر
سلام و رحمةاللّه برخی پرسیدند این مناظره را از کجا می‌توانیم دنبال کنیم صوت و قطعاتی از آن را در کانال بارگزاری می‌کنم. 👇
امکان اجتماعی الزام حجاب.mp3
46.29M
🔻مناظره با موضوع: امکان اجتماعیِ الزام به حجاب 🖇 با حضور: بیژن عبدالکریمی مهدی جمشیدی ۹ آذرماه ۱۴۰۲ (نسخه‌ی کامل صوتی) https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻واقعیت را ببینید -۱ چرا در این مناظره، سخن از حجاب به‌عنوان «ضروری دین» به میان آمد؟! طرف مقابل چه گفت که چنین پاسخی شنید؟! این سخن، خطاب به «روشنفکری تاریخی‌اندیش» بود که دینی‌بودن حکم حجاب را انکار کرد، یا «بی‌حجاب‌ها»یی که از چنین مباحثی بی‌خبرند و اغلب، فقط در عمل، التزام ندارند؟! اگر نیروهای روشنفکری شبه‌دینی تلاش کردند که «زیربنای دینی حجاب» را متزلزل کنند و اعتبار و ارزش وحیانی آن را سست سازند، چاره‌ای جز ارجاع به ضروری‌بودن این حکم داریم؟! آیا «ضروری مذهب»، ضروری دین است و برادران اهل سنت، از اسلام خارج هستند؟! ما زیدیان یمن را نه‌فقط مسلمان، بلکه شیعه نمی‌دانیم؟! ضروری دین یعنی «اجزای قطعی دین در مقام اثبات» یا «اجزای بنیادین دین در مقام ثبوت»؟! ضروری دین، معطوف به «معارف مبنایی» است یا «معارف مشهور»؟! ضروری دین، ناظر به «اسلام ظاهری» است یا «اسلام باطنی»؟! https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻واقعیت را ببینید -۲ آیا تأدیب بر تعلیم، تقدم دارد؟! و جلال بر جمال؟! و سیف بر قلم؟! و میسم بر مرهم؟! و یا باید به تعبیر علامه حسن‌زاده، میان این دو، «توازن» و «تناسب» باشد و هیچ‌یک را نادیده نگرفت؟! پیامبر فقط موعظه و نصیحت می‌کرد یا به «دولت» و «قانون» و «اجرای حدود اسلامی» نیز اهتمام داشت؟! آیا تصریح به این که حجاب باید «جنبه‌ی قانونی» نیز داشته باشد به معنی بگیروببند است ؟! https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیژن عبدالکریمی، مسئله عفاف و حجاب را به گونه‌ای غلط به آقای جمشیدی نسبت می‌دهد. مهدی جمشیدی این نسبت غلط به خود را مستند به نظرات متفکران بزرگ انقلابی پاسخ می‌دهد. جمشیدی اذعان دارد که کسی که بی‌حجاب است، بی‌عفت نیست، بلکه دچار نقصان عفت است. برخلاف نگاه آقای عبدالکریمی که ایشان را متهم می‌کند، مسئله عفت تشکیکی است نه صفروصدی. @cafe_fekr
🔰شما را دعوت می‌کنم به کانال "روایت سوم " @revayat_sevom 🌱درگاهی برای آشنایی با اندیشه‌های امامین انقلاب در باب مقام زن و جایگاه اجتماعی او و البته مقایسه‌ی این نگاه با نگاه غرب به منظور معرفی الگوی سوم زن 📚تمامی محتوای کانال با منبع ذکر شده است.
به نام خالقِ «ن والقلم و مایَسطُرون» 🔖ذبحِ درست‌اندیشی چرا این‌گونه شد؟ در مناظره‌ای ۲۰۰ دقیقه‌ای با محوریت حجاب نمایندگانی از دو طیف فکری، به روشنگری مرزهای هویتی و فکری خویش پرداختند. دریای مواج افکار، به طغیان آمد. فواره‌های امید، برخی روشن و برخی خاموش شدند. ناشنیده‌های ناب گفته شد. مرزها روشن و شفاف گشت. استعاره‌ها به کمک افکار آمدند. استدلال‌ها چون اسبان بی‌باک برهم تاختند. ناظران، لذت شکل‌گیری گفتگو را چشیدند؛ هرچند با رگه‌هایی از برچسب‌زنی، تهمت و تخریب همراه بود و به قدرت عقل، حکمت دین و هیبت کلام، آفرین گفتند. روزنه‌های امید به شکل‌گیری بحث‌هایی برپایۀ منطق در حوزه‌های جنجالی و بر زمین مانده در دل‌ها زنده شد. خواسته‌ای که بارها از لزوم آن سخن به‌میان آمده است. بعد از مناظره، شاید آنکه نمی‌پسندید واقعیت را عریان ببیند؛ لباس تحریف را از کمد سیاست‌زدگی درآورد و بر تن حقیقت پوشاند. شکوفه‌های امید و عقل را با سمِ کج‌روایت آبیاری کرد. در هوای مه‌آلود و سمیِ کج روایت، خنجر ناآگاهی عده‌ای به یاری تحریف آمد و زخمی ماندگار بر حنجرِ میدان‌دارِ ارزش‌های اسلامی زد. بی‌عملان منفعل‌ساز بر طبل خودفهمی خویش کوبیدند و «تنها من می‌دانم» را صرف کردند. چرخ روزگار را به نقطۀ اولیه تفسیرها و تاویل‌ها بازگرداندند و همچنان تبیینِ عالمانه را امری سطحی خواندند. اما همه می‌دانیم که وظیفۀ پیامبران و مبلغان، زدودن گردوغبارِ غفلت و سنت‌های جاهلی از گنجینۀ‌ عقل‌ است. آنانکه مدعی دموکراسی هستند؛ چرا مواجهه مستقیم و شفاف مردم با حقیقتِ دین و عقل را برنمی‌تابند و سعی در وارونه‌سازی حقیقت دارند. برخی داعیه‌داران اسلام، چرا از مواجۀ مستقیم مردم با احکام اسلامی می‌هراسند و جایگاۀ حاکمیتِ اسلامِ ناب را بر تمام شئون زندگی مردم برنمی‌تابند. اسلام ناب را خشن معرفی می‌کنند و به دامن عرفی‌گری می‌غلتند. پرندۀ حجاب تنها با بال کار ایجابی، کار فرهنگیِ دراز مدت و بدون کار سلبی مولودی ناقص است که توان پریدن ندارد. سرنوشت غرب در دهۀ ۷۰ میلادی، نشان می‌دهد که این پرندۀ ناقص چگونه زجرکش تقلیل و فروپاشی ارزش‌ها می‌شود و با چاقوی دو لبه، هویت مستقل زنان و خانواده را به مسلخ می‌کشاند. حال چرا کسانی که خود را در زمرۀ عاقلان امر فرهنگی می‌دانند از این امر طفره می‌روند. صدای برآمده از دردِ بی‌عملی را خاموش می‌خواهند. از برچسب‌زنی‌های متعدد خسته نمی‌شوند و اینگونه، درست‌اندیشی را ذبح می‌کند. ✍ نسا خلیلی @enqelabi_nevesht 📌کانال نوشته‌های انقلابی
سردار اروند(قسمت اول) 🖋زینب نجیب رو کرد به حسن. می‌خواست سؤال مهمی از او بپرسد؛ در چشمانش خیره شد. چشمان جوانی که حدوداً ۱۷ساله می‌نمود؛ اما چنان مسئولیت سنگینی بر دوشش بود که انسان احساس می‌کرد روبروی یک نیروی زبده‌ی نظامی ایستاده است. چشمان معصومش از شدت بی‌خوابی و شنای زیاد در آب، قرمز شده‌بودند. او باید امنیت معبری را برای هزاران‌نفر تضمین می‌کرد. قاسم پرسید: «حسن‌جان، چقدر به این معبر اطمینان داری که لو نرفته باشد؟» پاسخ داد: «با توکل بر خداوند صددرصد.» گفت:«مطمئنی؟» پاسخ داد: «مطمئنم.» البته این اولین‌باری نبود که حسن یزدانی در انتخاب خودش مطمئن بود. آن‌روز که درس در حوزه را رها کرد و از کاشان به کرمان بازگشت تا برای رفتن به جبهه رضایت پدر و مادر خویش را با وجود مخالفت‌هایشان کسب کند؛ به همین‌اندازه به راهش اطمینان داشت. جای تعجب نداشت؛ او در جهاد، فرزندِ خَلَف پدری بود که حتی در دوران طاغوت، برای تعلیم و تربیت فرزندانِ وطن به ساخت مدرسه‌ای مبادرت ورزیده‌بود. نتیجه‌ی تعلیم و تربیتِ مملوّ از معنویت او، جوانانی بودند که در انقلاب و جنگ، نقش‌ها آفریدند و صحنه‌هایی از شجاعت و بصیرت خلق کردند. حسن نیز تحت تربیت چنین پدری بود. به‌محض ورود به جبهه، به‌دلیل هوش بالایی که داشت با صلاحدید فرماندهان، در واحد اطلاعات‌عملیات لشکر ۴1 ثارالله عضو شد و به‌عنوان مسئول محورهای شناسایی مناطق عملیاتی انتخاب گردید. شاید این مسئولیت برای سن او زود به‌نظر می‌رسید؛ اما وقتی هنگام دیده‌بانی حتی برای جواب سلام به دوستان، چشم از دوربین و خط دشمن برنمی‌داشت؛ همگی به انتخاب او و خصلت مسئولیت‌پذیری‌اش مباهات می‌کردند. گزارش‌های دیده‌بانی حسن همیشه مورد توجه فرماندهان قرار می‌گرفت. قاسم از پاسخ حسن یقین حاصل کرد. حالا دیگر جای تردیدی باقی نمانده بود. به موازات فعالیت‌هایی که در امر آموزش و شناسایی صورت گرفته بود؛ رزمندگان اسلام احداث جاده، پل، سوله‌سازی، سنگرسازی و حمل‌ونقل وسایل نظامی وامکانات مورد نیاز را فراهم کرده‌بودند. ساخت پل‌های ارتباطی در میان نخلستان‌های ساحل اروند و آماده‌سازی نهرها و آبراه‌های منتهی به اروند و استقرار قایق‌ها در این نهرها از مسائل قابل توجه بود. احداث پل بر روی «بهمن‌شیر» برای تردد و رساندن امکانات به رزمندگان اسلام از برنامه‌ها و نقشه‌های مهم این عملیات به‌حساب می‌آمد. کارهای بسیاری انجام شد که رعایت اصل حفاظت و پنهان‌ماندن از دید دشمن در اصل آن قرار داشت؛ چراکه راهکُنِش غافلگیری دشمن از اهمّ برنامه‌های این عملیات بود و با این‌همه مشکلات تمام وسایل مورد نیاز رزمندگان و وسایل عبور با استتار کامل در نخلستان‌های حاشیه‌ی اروند برای شب امید مستقر گردید. تمام گزارش‌های شناسایی مرور شده بود و شب ۲۰ بهمن ۱۳۶۴، بهترین زمان برای شروع عملیات در نظر گرفته شد. رمز عملیات والفجر۸ را «یا فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها)» نام نهادند. رمزی که فقط رمز عملیات نبود بلکه رمز پیروزی آنها شد. بعد از ماه‌ها تلاش و تمرین و شناسایی، روز موعود فرا رسید. آن‌روز از صبح همه‌چیز آرام بود. بچه‌ها با قلبی مطمئن و شوقی عجیب، خود را برای یک عملیات بزرگ آماده می‌کردند. کم‌کم غروب شد و هوا رو به تاریکی رفت. قاسم بچه‌ها را به لبه‌ی آب برد. آنها لباس غواصی‌یشان را کنار نیزارها پوشیدند. بچه‌های اطلاعات نیز همراه با گردان‌های غواص آمده بودند. شب عجیبی بود، از عصر هوا به‌طور کامل دگرگون شد. کم‌کم طوفانی به‌پا شد. همه‌‌جای اروند را در طول ۳ماه، وجب‌به‌وجب با روز و ساعت شناسایی کرده‌بودند، هرگز امواج اروند چنین نبود. طبق جدول محاسباتی باید شبی آرام رقم می‌خورد؛ اما گویا اروند، آن شب می‌خواست خارج از عقل حسابگر بشر قصه‌ای دیگر را رقم بزند. قاسم با نام مستعار هاشم همه را دور خود جمع کرد، هر یک از آنان براساس تجربه‌ی خود به‌صراحت گفتند که امکان عبور از اروند وجود ندارد؛ آب رام‌شدنی نیست؛ آب همه را برمی‌گرداند؛ اما چاره‌ای نبود، کار هماهنگ‌شده‌ای بود که باید انجام می‌گرفت. تمام وجود قاسم پر از اضطراب شد، دیگر هیچ تدبیر نظامی‌ای کارساز نبود. نگاهی به آسمان کرد و نگاهی به آب؛ چشمانش را برای لحظاتی بست؛ نام رمز عملیات را زیر لب زمزمه کرد؛ ناگهان جرقه‌ای در ذهنش درخشیدن گرفت؛ در پوست خود نمی‌گنجید؛ نقطه‌ی امیدی در قلبش روشن شد؛ آری توسل به صاحب عملیات، همان رمز پیروزی‌ست. با صدای بلندی فریاد زد: «بچه‌ها اینجا جایی است که ما باید مادرمان فاطمه زهرا را صدا بزنیم». همه‌ی بچه‌ها به‌طرف آب دویدند، سر به کناره‌ی رود اروند گذاشتند و شروع کردند به خواندن «یا وَجیهَةً عِندَاللّه اِشفَعی لَنا عِندَاللّه». زمزمه‌ی بچه‌ها با صدای امواج اروند گره خورده‌بود. طول امواج گاه به ۴متر می‌رسید؛ اما صدای ناله‌ی بچه‌ها تا آسمان هفتم بلند بود... @ghalamenajib
سردار اروند(قسمت دوم) 🖋زینب نجیب  اشکِ چشمانشان با آب اروند یکی شد. ایمان، همه وجودشان را پُر کرد. این اشک رزمندگان اسلام، عصای موسی شده بود. آنها هریک موسایی بودند در کنار رود نیل خود. با این باور که «إنَّ مَعیَ رَبِّی». حسن یزدانی و محمدحسین یوسف‌الهی از گروه اطلاعات‌عملیات بلند شدند و کمک کردند تا بچه‌ها، یکی‌یکی وارد آب شوند. حسن سرِ ستون ایستاده بود، خود را به آب انداخت و گروه به دنبال او یک‌به‌یک راهی آب شدند. او وقتی پا در آب گذاشت؛ به یاد آورد شب و روزهایی را که برای شناسایی دل به آب می‌زد و تا دل دشمن پیش می‌رفت. ساحل دشمن را پشت سر می‌گذاشت و از وسط جولان‌ها عبور می‌کرد. به وسط نهرهای دشمن می‌رفت و پشت خط دشمن را شناسایی می‌کرد و برمی‌گشت. مخصوصاً ده‌شب پایانی که نه خواب داشت و نه خوراک. دو‌شب آخر نیز فرماندهان گردان را با گروهان‌های خط‌شکن با خود برده‌بود تا خودشان منطقه را از نزدیک بررسی کنند. همه‌چیز تحت کنترل بود. زمین دشمن. ادوات آنها. امکاناتشان و غیره. اما اولین سد، سدّ آب بود که باید شکسته می‌شد آب اروند آب چموشی که در محدوده‌ای از زمین محصور بود و وقتی دریا دچار مد می‌شد آب اروند بر خلاف مسیر طبیعی خود حرکت می‌کرد و همین باعث ناآرامی و طوفانی شدنش می‌شد؛ اما زمان‌های دیگر همچون استخری آرام می‌نمود. طبق آنچه شناسایی شده‌بود؛ آن‌شب باید به آرامی سپری می‌شد اما ابرهای باران‌زایی که ناغافل بالای سر اروند ظاهر شدند محاسبات را به‌هم ریختند. حسن یزدانی با صبر و آرامش خاصی به‌پیش می‌رفت و گروه به‌دنبال او. غواصانی که چند‌ماه قبل از این، برای این عملیات بزرگ انتخاب شدند و برای آموزشِ مراحل ابتدایی غواصی به بندرعباس رفتند. زمان تمرین در آنجا پوست بدنشان به‌دلیل شوری آب خلیج فارس به‌شدت تاول زده بود؛ چراکه بعد از شنا، ساعت‌ها آب در لباس غواصی باقی ‌مانده و این شوری آب،  نقاط حساس بدن را زخم می‌کرد. اما هیچ‌یک از اینها باعث نشده بود که اخمی به ابرو بیاورند یا اعتراضی داشته باشند و از ادامه‌ی راه منصرف شوند. حسن به چهره‌های نورانی اینان نگاه می‌کرد. به یاد خاطراتی که بعد از بندرعباس در بهمن‌شیر از خود به یادگار گذاشته‌ بودند افتاد. زمستان سرد و طاقت‌فرسایی که با هرچه تلاش و تقلا باز هم در آب گرم نمی‌شدند و ساعت‌ها تمرین می‌کردند و وقتی برای استراحت دوساعته سر بر بالین گرم می‌گذاشتند، زمانی نمی‌گذشت که باید برمی‌خاستند و از پتوی گرم دل می‌کندند؛ سپس باید پا در آبی می‌گذاشتند که سرمای آن مغز استخوان را می‌سوزاند. وقت استراحت این جوانان و نوجوانان فقط زمانی بود که برای نافله‌های شب به‌صف می‌شدند و شانه‌هایشان از شدت عجز و ناله در برابر عظمت پروردگار هستی می‌لرزید؛ این اوقات، فرح‌بخش‌ترین اوقات فراغت‌شان بود. در چنین هنگامه‌ای چونان پرنده‌ای سبک‌بال در آسمان معنویت پر می‌گشودند و از تماشای «وجه‌الله» سرمست می‌شدند. مگر نه‌اینکه شهید نگاه می‌کند به وجه‌الله و مگر نه‌اینکه تا شهید نباشی شهید نمی‌شوی؟ این سبک زندگی آنان بود. چندی قبل از عملیات، ساعت‌هایی از روز را بعد از تمرین در آب اروندرود، به نخلستان پناه می‌بردند و سر بر خاک گذاشته و با همان لباس غواصی همچون مَشکی پر از آب گوشه‌ای خلوت کرده و به دعا و تضرع می‌پرداختند. حسن همراه با این چهره‌های ماه‌گونه، استوار به سمت شکافتن آب در حرکت بود. اما موجی از پس موج، آنها را از هم جدا کرد. عده‌ای به زیر آب، عده‌ای به جلو و عده‌ای به عقب رانده شدند. دیگر طناب در دست کسی نبود. بچه‌ها یکدیگر را گم کرده‌ بودند. احمد امینی خود را به تعدادی از رزمندگان رساند و گفت: «آب مهریه‌ی زهراست. آب را به فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) قسم بدهید». صدای فریاد «یازهرا» در آن شب طوفانی همه‌ی کائنات را به خط کرده بود. دیگر به هرجا رو می‌شد؛ کسی جز حضرت زهرا را نمی‌دید. وحشتی که تمام وجودشان را گرفته بود جای خود را به امید و آرامش داد. چنان اشتیاقی در دلشان افتاد که هیچ تردیدی به ادامه‌ی مسیر نداشتند. اشتیاق به زیارت «اباعبدالله» آنها را شیدای راهِ پرخطر کرده‌بود. حسن عرض اروند را ۳۰بار طی کرده‌بود؛ اما هرگز با چنین وضعی مواجه نشده‌بود. او می‌دانست که این بی‌نقص‌ترین عملیات است؛ اما با خود می‌اندیشید که حکمت این طوفان چیست؟ بچه‌ها در تلاطم آب گرفتار بودند که یکباره پای خود را روی زمینِ سخت احساس کردند. برخی می‌پنداشتند که پایشان به موانع زیر آب خورده است؛ اما آنها به ساحل دشمن رسیده بودند.  بعد از آن، این صدای بی‌سیم قاسم بود که صوت ضعیفی را در دل شب طنین‌انداز کرد؛ «هاشم، احمد. هاشم، احمد. من به خط دشمن رسیدم، من به موانع دشمن رسیدم.» شاید برای قاسم این صوت آرام و ضعیف شیرین‌ترین صدایی بود که می توانست تصور کند.   پایان قسمت دوم ادامه دارد... @ghalamenajib
انتشار قسمت اول و دوم روایت"سردار اروند" در نشریه پرتو @ghalamenajib
انتشار قسمت اول و دوم روایت"سردار اروند " در روزنامه راه مردم @ghalamenajib
سردار اروند(قسمت سوم) 🖋زینب نجیب احمد امینی، علمدار لشکر ثارالله و خط‌شکن لشکر بود. احمد انسان شجاعی بود؛ اما ویژگی بارز او این بود که معنویتش به‌اندازه‌ی شجاعتش رشد کرده‌بود. او شاه‌کلید پیروزی عملیات والفجر۸ بود. در هرعملیاتی، تک‌تک افراد در جایگاه خود نقش دارند و اگر هریک نباشند؛ قطعه‌ای از جورچین آن عملیات گم شده است. البته برخی همچون شهید امینی، شاه‌کلیدند و برخی همچون حسن یزدانی به‌خاطر نقش حساسش، سردار اروند. قاسم، سجده شکر گذاشت و با دقت همچنان به آن‌طرف آب می‌نگریست. او منتظر بود تا بچه‌های خط‌شکن، کامل برسند تا شروع عملیات را اعلام کند. طبق برنامه‌ریزی باید یک‌ساعته به خط دشمن می‌رسیدند؛ اما با فشار موج این مسافت را نیم‌ساعته طی کرده‌بودند. بچه‌ها یکی پس از دیگری در هر محور به جلو رفته و به بریدن سیم‌های خاردار مبادرت ورزیدند. باید حواس‌شان جمع می‌بود تا بعد از چیدن سیم و جمع شدن از دوطرف، صدایی بلند نشود. به همین‌دلیل وقتی زمان را برای این امر، محدود دیدند؛ عده‌ای داوطلبانه خود را به‌روی سیم‌های خاردار انداختند تا نیروهای دیگر از روی آنها با سرعت عبور کنند. بچه‌ها می‌دانستند که اگر به سیم خارداری گیر کنند نباید تعلل کنند و هرجور که امکان دارد باید خود را رهایی ببخشند. آنها معتقد بودند که سیم خاردار، یعنی یک شیء بی‌جان؛ قطعاً نمی‌تواند آنها را متوقف کند؛ مگر سیم‌خاردار شیطان. بنابراین چنان شجاعانه از این سیم‌ها عبور می‌کردند که گوشت و پوستشان بر صفحه‌ی وسیع سیم‌های خاردار باقی می‌ماند. حسن رو کرد به بچه‌ها و آرام گفت تا می‌توانید «وَ جَعَلنا» بخوانید. از برکات آیه‌ی ۹ سوره یس "وَجَعَلۡنَا مِنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ سَدّٗا وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ سَدّٗا فَأَغۡشَيۡنَٰهُمۡ فَهُمۡ لَا يُبۡصِرُونَ" و معجزه‌های رمز عملیات این بود که دشمن در آن شب، داخل موانع کار می‌کرد؛ همه‌ی نیروهای عراقی داخل مانع بودند و بچه‌ها داخل سیم‌های خاردار خوابیده بودند. عراقی‌ها آمدند. یکی از عراقی‌ها خم شد و بچه‌ها را دید و شروع کرد به شمردن ۱، ۲، ۳، ۴ و تا ۲۰ شمرد؛ اما بدون ایجاد صدا، با چند نفر از دوستانش سوار ماشین شده و فرار کردند‌. از جناح دیگر، یک عراقی بچه‌ها را دید؛ تا آمد صدا بزند که ایرانی‌ها را دیده است؛ یکی از خوک‌هایی که در موانع، رفت و آمد می‌کرد؛ از جلویش فرار کرد و او به عربی فریاد زد: «نه، خوک بود، کسی نبود.» و یا آن زمانی که یک عراقی در هنگام گشت‌زنی پای خود را روی دست یکی از بچه‌ها گذاشت که مشغول چیدن سیم‌های خاردار بود. نفس‌ها در سینه حبس شده‌بود؛ اما آن عراقی متوجه حضور آنها نشد و عبور کرد. الطاف خداوند بر سر بچه‌ها سایه افکنده بود، از موانع عبور کردند و در پشت دشمن استقرار یافتند. شکستن خط اروند یکی از سخت‌ترین عملیات‌های نظامی بود. تا آن‌روز هیچ فرد نظامی از اروندرود عبور نکرده بود و هیچ حرکت نظامی و جرأت نظامی نبوده که از اروند عبور کند؛ اما در این عملیات با نیروهایی بسیار جوان و گاهی نوجوان در کمترین ساعت و کمترین لحظه از نظر زمانی خط، شکسته شد. بچه‌ها عبور کردند و دشمن را دور زدند. دشمن غافلگیر شده بود. سرانجام ساعت ۲۲:۱۰ تاریخ ۲۰بهمن ۱۳۶۴ از سوی قرارگاه خاتم‌الانبیاء (صلوات‌الله علیه) با رمز «یا فاطمه‌الزهرا (سلام‌الله علیها)» دستور شروع عملیات صادر شد. پس از اعلام رمز حرکت، قایق‌ها و انتقال گردان‌ها در زیر آتش خمپاره و توپ و تیربارهای بی‌امان دشمن به‌سرعت انجام شد و در همان ساعت اولیه، خطوط اول اروند توسط رزمندگان اسلام تصرف شده و حرکت نیروها برای تصرف خطوط بعدی آغاز گشت. حضور گسترده‌ی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و عملیات بالگردهای هوانیروز در عمل تدارکات و کارهای رزمی- دفاعی در عملیات والفجر ۸ نقش به‌سزایی داشت. عبور نیروها، تحت نظر قرارگاه‌ خاتم‌الانبیاء (صلوات‌الله علیه)، قرارگاه کربلا و قرارگاه نوح، طبق نقشه انجام گرفت و حرکت و آرایش نیروها در عبور و سرپل‌گیری از دشمن تا دریاچه‌ی نمک که آخرین نبرد «فاو» بود؛ ادامه یافت. مناطق تصرف‌شده شامل شهر فاو، رأس‌البیشه، جاده فاو – بصره، پایگاه‌های موشکی، منابع نفتی، اسکله البکر و الامیه و محورهای ام‌القصر، جاده البحار – بصره، نخلستان‌های حاشیه‌ی اروند، کارخانه نمک و دریاچه نمک را تصرف کرده و با هجوم تانک‌ها و هواپیماهای بی‌شمار، پاتک‌های گسترده‌ی عراق در طول ۹۰روز مقاومت و نبرد فاو توانست توانمندی رزمندگان را به جهانیان نشان دهد. این عملیات فراز و فرود زیادی داشت؛ اما در هرمرحله زبونی دشمن و سرافرازی رزمندگان اسلام بیش از پیش نمایان می‌شد. پایان قسمت سوم ادامه دارد... @ghalamenajib
انتشار قسمت سوم " سردار اروند" در روزنامه راه مردم @ghalamenajib
انتشار یادداشت" حذف حجاب و ترویج بی‌غیرتی، سیاست اول دشمن برای بی‌عفتی" در نشریه پرتو @ghalamenajib