آرزوی کبوتران جهان هست پرواز دور گنبد تو
عجبا دل که می شود آرام در طواف شلوغ مرقد تو
ای در اوج جفا ظهور وفا ای تو مجهول مانده ی عرفا
می زنم نعره در جلا و خفا رشک سروست قامت و قد تو
ای که پروردگار ایثاری آب از شرم آب شد آری
گاهِ از کام خود گذشتن تو از نگاه و لب مردّد تو
گرچه دستت به پای عشق افتاد به زمین و به آسمان سوگند
می شود باز قفل هر مشکل به کلیدی که هست در ید تو
در تهوّر ورق ورق خواندم همه تاریخ پهلوانی را
گشته ام گشته ام نیافته ام جز علی را کسی سرآمد تو
مُصحف رنج های انسان را از خط تازیانه ها خواندم
روی دوش همیشه تا به ابد مانده تاوان خون ممتد تو
منظر نیک حیرت دل و سر، ای فراسوی عشق و عقل بشر
عشق در اوج خویش می باید بنشیند به درس ابجد تو
چشم دارم به درس پر کرمت به ضریح طلایی حرمت
صلتی گرچه آشکار نبود غزل من چنان که در حد تو
#احسان_عشق_ترکی
#اَنجُمَنِ_شِعرِ_نارَنج
eitaa.com/ghalamhaye_bidar