#شهید_به_خون_آرمیده
قدم به سرو ز طــوفان خمیده می ماند
رخم به غنچه ی پاییز دیده می ماند
درین چمن به لب خشک من، تبسم تلخ
به خنده ی گل از شاخه چیده می ماند
چنان به سوز و گدازم که لاله در نظـــرم
به داغدار گریبان دریده می ماند
ز تیغ حادثه دارم دلی به سینه ی خویش
که بر شهید به خون آرمیده می ماند
دو چشم من به دو جام بلور خورده به سنگ
سرشک من به شراب چکیده می ماند
ز التهاب درون شعله زار سینه ی من
به آشیان در آتش کشیده می ماند
دلم ز بس شده آماج تیر دشمن و دوست
به صید از هـمه عالم رمیده می ماند
ز سرد مهری ایام شعله ی نفسم
به آه کودک مادرندیده می ماند
چگونه بال گشایم ازین قفس که دلم
به مرغ بسمل در خون تپیده می ماند
از آن ز جلوه ی صبح امید نومیدم
که عمر من به شب بی سپیده می ماند
" سخا" بهار جوانی گذشت و قصه ی من
به داستان به پایان رسیده می ماند
#استاد_سخای_اصفهانی
@ghalamhaye_bidar