از کتاب درسیای بچگیام
چیزی یادم نمیاد جز یه نگاه
که همون صفحه اول می درخشید مث ماه
پیرمرد چشم امیدش به ما بود
امیدش به ما دبستانیا بود
با هزارتا آرزو چشم امیدش می شدیم
توی بازیای بچگی شهیدش می شدیم
حالا ما بزرگ شدیم حال امیدتو بپرس
حال و احوال کوچولوی شهیدتو بپرس
::
خوش نداشتیم عکس ماهت
روی سکه ها وکنج اسکناسا بشینه
زینت قابای خاتم بشه و
روی میز باکلاسا بشینه
عکستو قاب می گیرن فقط تماشا می کنن
اسمتو میارن و رسمتو حاشا می کنن
چشم بیدار تو رو دیدن ولی
دلشون خوابه هنوز
بی خیال نگاه شرقی تو
چشمشون به اون ورِ آبه هنوز
این روزا دلم گرفته ولی باز
بغضمو می خورم و همراه پابرهنه ها داد می کشم:
حالا من چشم امیدم به توئه
من هنوز
انتظار فرج از نیمه ی خرداد میکشم
#محمدمهدی_سیار
#ترانه
#امام_خمینی
@ghalamhaye_bidar
#داغ_عدالت
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
چون علی نشناخت خود را در جهان، یک حقشناس
ماند در آیینه سیمای درخشان علی
از علی کی زودتر ای صبح، سر برداشتی؟
یک شب از بالین شب تا صبح پایان علی
گرچه ای بغض، آبرویت را علی هرگز نریخت
همچو سنگ آویختی دست از گریبان علی
چاشنی دارد اگر مرگ و حیات از شور عشق
آبرویش مایه دارد از نمکدان علی
از دهانی بر دهانی میرود چون بوی گل
قصه ی از گوشهای خَلْق، پنهان علی
در میان آید اگر پای عدالت مینهد
داغ بر دست برادر، خشم سوزان علی
پرچم فتحی درخشان بود در روز نبرد
چون درفش صبح صادق، گَرد جولان علی
کودک باهوشِ عقل و علم بازیگوش را
با هزاران خون دل، پرورده دامان علی
در کویر خاک، باغ لاله پوش کربلا
هست چشم انداز سبزی از گلستان علی
کعبه از شوق لقای او گریبان چاک زد
هست یعنی کعبه هم از سینه چاکان علی!
نقش آن چاک گریبان، ماند در بیت عتیق
تا نشانی باشد از زخم نمایان علی
ای غم! از درد علی، بویی نیاوردی به دست
عودسان هر چند عمری سوختی جان علی
نالهٔ مجروح دارد ساز غم، امشب مگر
خورده زخم از ناترازان فرق میزان علی؟
داده بود انگشتری را بر گدای دیگری
داد جان را بر شهادت، لطف حیران علی
در میان تنگدستیها، شهادت مرده بود
گر نبود او را دمادم روزی از خوان علی
کی شهادت با علی یکدم جدایی داشتهست؟
بوده این مسکین تمام عمر، مهمان علی!
با شهادت از رگ گردن علی نزدیکتر
او در این حسرت که بیند روی تابان علی
نیست چندان اعتباری گوهر جان را، «فرید»!
تا بگویم ای سر و جانم به قربان علی
#قادر_طهماسبی
#امام_خمینی
#قلم_های_بیدار
eitaa.com/ghalamhaye_bidar
sapp.ir/ghalamhaye_bidar
ble.im/ghalamhaye_bidar
یه روز اومدی با یه رویای خوب
یه دنیا که توش قلبی از سنگ نیست
زمینش فقط مال مستضعفاس
تو هیچ گوشه ایش صحبت از جنگ نیست
یه روز اومدی تا به دنیا بگی
میشه دنیارو غرق بیداری کرد
میشه جای مرزای یک سرزمین
تو قلبای مردم وطن داری کرد
یه حس جدید و به ما هدیه کرد
شکوهی که توی صدای تو بود
زیر سایه ی تو وطن قد کشید
زیر سایه ای که ابای تو بود
نه تخت سلیمان نه اهرام مصر
یه زیلو برای هدایت بسه
شبیه کسی جز خودت نیستی
برا یکه بودن شهامت بسه
یه روز اومدی با یه رویای خوب
یه رویا که امروز دنیای ماست
ببین خواب دنیا سبکتر شده
جهان چشم به راه قدم های ماست
#امیر_سهرابی
#امام_خمینی
#ترانه
#قلم_های_بیدار
eitaa.com/ghalamhaye_bidar
sapp.ir/ghalamhaye_bidar
ble.im/ghalamhaye_bidar
غزلی از #میلاد_حبیبی
#خوانده_شده در انجمن نارنج
تقدیم به #امام_خمینی (ره)
"میز مدیران"
چنان با بودنش این خاک غرق نور ایمان شد
که گویی شب به دست مهربانی نورباران شد
به روی هر لب آهی بود از غم ، از ستم ،از رنج
یکایک آه ها با هم گره خوردند... طوفان شد
چه طوفانی که از ریشه درخت ظلم را می کند
چه طوفانی: که از آن کاخ شاهنشاه ویران شد
یقین کردیم ما هر قدرتی جز عشق پوشالی است
پس از آنی که سعد آباد تسلیم جماران شد
دریغ آن پیرمرد مهربان از آن زمان که رفت
تمام حرفهایش در دل تاریخ پنهان شد
یکی دنیا به کامش مزه کرد و راه دیگر رفت
یکی جا زد میان راه؛ برگشت و پشیمان شد
از آن روزی که ما از آرمان هایش گذر کردیم
خمینی در میان شهر، تنها یک خیابان شد
دریغ آن پیرمرد مهربان با آنهمه اوصاف
فقط یک قاب عکس ساده بر میز مدیران شد
@ghalamhaye_bidar
🌙رمضان
ماه رمضان شد، می و میخانه بر افتاد
عشق و طرب و باده به وقت سحر افتاد
افطار به می کرد برم پیر خرابات
گفتم که تو را روزه به برگ و ثمر افتاد
با باده وضو گیر که در مذهب رندان
در حضرت حق این عملت بارور افتاد
#امام_خمینی
@ghalamhaye_bidar