#عصرِ_ترانههای_چهار_پاره
خشکیدهتر شدم ایماه عکست توی کدوم چشمهس
اینجا که هـرچی میبـینم دالـون تنـگ و تـاریـکه
اینجا که هر چی میبـینم راهـی به سرپنـاهی نیس
روحِ بـــزرگِ مـن دیـدی دنیـا چقـدر کـوچیـکه؟
حسین صفا
بله! حرف شما را کاملاً قبول دارم؛ هر دورهای یک قالب، قالبِ غالب است و اکثریت آثار آن دوره در آن قالب خلق میشوند. ولی این را هم قبول دارم که هنرمندانِ یک عصر، اتفاقی به یک قالب متمایل نمیشوند. باید دلیلی داشتهباشد که ترانههای این روزگار عمدتاً چارپاره است و آن هم فقط یک نوع از انواع چارپاره. بگذارید با هم امکانات چارپاره را مرور کنیم.
چارپاره قالبی است که از چند بندِ چهار مصرعی تشکیل شده و در هر بند دو مصرع حتماً همقافیهاند. رایجترین حالتِ قرارگیری قافیهها، همقافیه شدنِ مصرعهای زوج در هر بند است. این را هم یادمان هست که تجربههایی در کوتاه و بلند کردن مصرعهای چارپاره صورت گرفته اما گویی این تجربهها راهی به دهی باز نکردهاند. چارپاره در اوج رواج خود، پُلی بود میان شعر کلاسیک و نو. چرا که از میان تمامی قوالب کلاسیک قید کمتری به قافیه داشت و میدان وسیعتری برای بیان اندیشهها و حرفهای زمانه به شُعرا میداد. چارپاره این امکان را داشت که شُعرا مانند مثنوی بتوانند تا هرکجا که میخواهند حرف بزنند و بیآنکه مانند مثنوی در هر بیت اسیر الزام قافیه بشوند به روانی داستانی را بگویند. از طرفی بند بند بودن آن این امکان را میداد که هرکجا سخن میطلبد فضا را تغییر دهند یا دیالوگ بیاورند. اما با پذیرفته شدن شعر نو محاسن چارپاره رنگ باخت و معایبش بیشتر به چشم شعرا آمد. چرا که به هر حال الزام وزن و قافیه را به قوت دیگر قوالب کلاسیک داشت. همچنین دور بودن قافیهها از هم، از موسیقی شعر کم میکرد بیآنکه جایگزینی برای رفع این کمبود داشته باشد. در چارپاره شعرا مجبور میشدند در یک بند یک موضوع را کش بدهند و این ضرب آهنگ کلام را کند و در نتیجه شعر را کسالت بار میکرد.از این رو هرچه در تاریخ جلو میآییم شُعرا تمایلشان به چارپاره کم میشود.
آنزمان که امثال فروغ و سپهری و سیمین به تمامی دست از چارپاره میشویند، توجه ترانة نوین به چارپاره جلب میشود. یعنی دهه چهل.
در دوران اوج جولان چارپاره در شعر، متن غالب موسیقی تصنیف بود. تصنیف از نظر کوتاه و بلندی مصرعها و قرارگیری قافیه به تمامی تابع موسیقیاست چرا که اکثریت تصنیفها بر روی آهنگ گذاشته میشدند. با روی کار آمدن نسل جوان که دغدغههای به روزتری ذهنشان را درگیر کرده بود، ترانة نوین کم کم جریان اصلی را در دست گرفت. دوران ظهور ترانة نوین دوران رواج آهنگ گذاشتن بر ترانه است. ترانه سُرایان نوین برای انتخاب قالب با آنکه دست به آزمون و خطاهای بسیار زدند اما انگار به دام چارپارهای افتادند که از دهههای پیش، در شعر رو به افول گذاشته بود. چارپاره امکان روایت داستان را داشت و ساختار بند بند داشتنش اجازه میداد ترانهسرایان آن دوره که به ترانههای دیگر کشورها بیتوجه نبودند ساختاری شبیه ترانههای اروپایی انتخاب کنند. اما به هر روی با انقلاب وقفهای طولانی در این جریان افتاد.
این وقفه با آمدن ترانهسرایان جوان داخلی و باز شدن نسبی فضای موسیقی جریانی دگر گونه را دنبال کرد و به افراط کشیده شد. به طوری که می توان ساختار اکثر ترانههای دهة اخیر را بدون گوش دادن یا خواندن حدس زد: چارپارهای با تقریباً شش بند که دو بند آنها به عنوان ترجیع تکرار میشود. شاید علت این کلیشه اقبالی ست که با جان گرفتن دوباره ترانهسرایی در داخل کشور اواخر دهه هفتاد نصیب این کلیشه شد. یعنی با موفقیت چشمگیر چندین ترانه با این اسلوب خیل عظیمی از آهنگسازان و ترانه سرایانی که جسارت کمتری برای انتخاب قالبها و فرمهای متنوع موجود دارند، دست به تولید سرسام آور آثاری با این کلیشه زدند. حجم بالای استفاده از این چارچوبِ از پیش تعیین شده ترانه سرایان تازه وارد را مجبور به تبعیت میکند. چرا که ترانهسرایان مجبورند کاری را ارائه دهند که ذهن مسموم شدة آهنگسازان و خوانندگان خریدارش باشد. این سیکل معیوب سالهاست که به همین کیفیت دامنگیر ترانه ماست و آهنگسازان و خوانندگان به سختی ترانهای که از ساختاری دیگرگونه پیروی میکند را قبول میکنند. اما این ساختار کلیشه خالی از هنری هم نیست.
ساختار شش بندی با مدت زمان سه چهار دقیقهای آهنگها همخوانی دارد و ترانهسرا با ایجاز هرچه تمامتر و کاری کمتر می تواند در انتظار موفقیت احتمالی ترانهاش بنشیند. چارپاره تقید کمتری به قافیه دارد و پیدا کردن دو قافیة مناسب برای چهار مصرع به مراتب کار سادهتری ست تا یافتن قافیه برای قالبهایی چون غزل و حتی مثنوی. دور بودن قافیهها از هم میدان بیشتری به ترانه سرا میدهد. اما نقصی هم دارد. قافیه زنگ کلام است و...
👇👇👇