eitaa logo
قلم های بیدار
130 دنبال‌کننده
119 عکس
42 ویدیو
2 فایل
کانال شعر قلم های بیدار
مشاهده در ایتا
دانلود
تقدیم به حاج قاسم سلیمانی با احترام به فیلم "به وقت شام" ساخته ی تشهّد سحر شاهدان کرب ‌و بلایی شهود هرشبه‌ی آیه‌های سرخ خدایی شهادت آینه و بازتاب آینه‌هایی شهید را خودت آیینه‌ی تمام‌نمایی خلاصه اینکه دلاور خلاصه‌ی شهدایی در این میانه بنازم مدافعان حرم را شناختند چه رندانه خاندان کرم را که جای پای شهیدان گذاشتند قدم را به دست خوب کسانی سپرده‌اند علم را مدافع حرم عشق با تمام قوایی بدا به سالک عرفان اگر فساد بگیرد و سبک زندگی‌اش بوی انجماد بگیرد خوشا کسی که سر دار اجتهاد بگیرد رسد به رتبه‌ی حلاج و از تو یاد بگیرد به حاج همّت و چمران قسم، تو از عرفایی بتاز تا صف آل ذلیل را بشکافی سر قبایلی از این قبیل را بشکافی سپاه ابرهه و فرق فیل را بشکافی و قدس منتظر توست، نیل را بشکافی برای حضرت موسای این زمانه عصایی *** در آن طرف حججی‌ها خراب چشم سیاهش در این طرف دل جامانده‌هاست چشم به راهش و قاسمان سلیمانی‌اند خیل سپاهش درآب‌های کف دست کیست چهره‌ی ماهش پس ای بهار، پس ای برق ذوالفقار کجایی؟ @ghalamhaye_bidar
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 نسل شلمچه، فکه، نسل کربلا هستیم نسلی که می گویند پایان یافت، ما هستیم هان ای اتاق فکرها! هان ای تریبون ها! ما خط بطلانی بر آمال شما هستیم سی سال و اندی...؟ نه! هزاران سال خورشیدیست با زخم خنجرخوردن از پشت آشنا هستیم رفتن؛ نبودن؛ سرنوشت شوم تاریکیست ما بوده ایم از ابتدا، تا انتها هستیم ما از شما...آری سریم؛ آری "سر" یم، آری حتی اگر بر نیزه ها از تن جدا هستیم در قیل و قال جیغهای رنگی عالم با حنجر سرخ شهیدان همصدا هستیم دست از جناب عشق هرگز بر نمی داریم مدیون ایشانیم اگر ما و شما هستیم . @ghalamhaye_bidar
🔹مسیر روشن🔹 حقیقت مثل خورشید است در یک صبح بارانی نمی‌ماند به پشت ابرهای تیره زندانی حقیقت کشتی امنی‌ست در بین تلاطم‌ها که ما را می‌برد تا ساحل از دریای توفانی حقیقت برکهٔ آبی‌ست در گرمای تابستان میان یک کویر تشنهٔ خشک و بیابانی حقیقت شوق پیغمبر به سلمان است تا آخر نه سلمانی که دارد با خودش آیات شیطانی اگر آیینه‌ای از شرح حال ما سخن گوید بگوید آه! حیرانی! بگوید آه! حیرانی بیا دل‌سوز هم باشیم نه پاسوز یکدیگر «خدارا یک نفس بنشین گره وا کن ز پیشانی» برادر! با جدل؛ با تفرقه؛ بازندهٔ جنگیم به قحطی می‌رسیم این‌گونه در اوج فراوانی شنیدم از روایات صحاح و متن مُسندها میان درس‌های خارج آیات ربانی من از احوالتان غافل نبودم لحظه‌ای حتی و از اقوالتان، هر چند می‌دانم که می‌دانی برای اتحاد ما همان صبر علی کافی‌ست که با صبر است اگر مانده‌ست نامی از مسلمانی سپید از گریه شد چشمان پیغمبر، برادرها! که پشت میله‌های ظلم، یوسف مانده زندانی... سرانجام مسیر سید قطب است همراهی مسیر روشنی که نیست فرجامش پریشانی به شوقت «یاء وحدت» هم کنار قافیه آمد همین‌که هدیه آوردم گلی در دست گلدانی الهی که بهار از کوچه‌های دور برگردد که دنیا یخ زده در بین این عصر زمستانی @ghalamhaye_bidar
مرا ببخش اگر واژه‌های معصومم خبررسان خبرهای ناگوار شدند خبر درشت، خبر سنگدل، خبر اين بود: پرنده‌ها همه در آسمان غبار شدند... @ghalamhaye_bidar
رباخواری در اصفهان خانه ای داشت با آجرهای سرخ مردم آن را نامیدند گریخت و اکنون کتابخانه شده است... بچشان کاسه‌ی زهری به تلنگر ساقی که هم از توبره خوردیم و هم آخور ساقی! از چه در کوچه‌ی میخانه دکان واکرده است شیخ طرّار ریاکار رباخور ساقی! کر و کوری که مکرّر دم از انکار تو زد بده جامی که بیفتد به تکرّر ساقی(: آجر خانه‌اش از مرمر سرخ است و دریغ خادم میکده نانش شده آجر ساقی روی هم چیدن مستانه فروریختنی است واگذارش که نشیند به تکاثر ساقی @ghalamhaye_bidar
سحر می روید از تاریکی شبهای ایرانی تنفس می کند صبح از دل فردای ایرانی تمام قیس ها مجنون تر از فرهاد می گردند اگر لب تر کند شیرینی لیلای ایرانی خیال زعفران گل کرد در خرمای خوزستان نبات اصفهان خندان شده در چای ایرانی عرب لر بختیاری کرد قشقایی بلوچ و ترک خلیج فارس یعنی جوشش دریای ایرانی نه از رومم نه از زنگم، همان یک رنگ بی رنگم که دل دادم به رنگارنگی زیبای ایرانی زمین یک روز می فهمد جهان یکسر نمی ارزد بدون عشق آری عشق_این کالای ایرانی @ghalamhaye_bidar
تبریک به برگزیدگان هفتمین جشنواره بین المللی : بخش تک اثر شعر کهن: اول: اکرم هاشمی سجزئی از اصفهان دوم: یاسین نجارزاده از اصفهان سوم: ابوالفضل محمدزاده آقایی از اصفهان بخش تک اثر شعر نو: دوم: فهیمه قائدی برای شعر از اصفهان سوم: علیرضا رجبعلیزاده کاشانی از اصفهان بخش مجموعه شعر کهن: سوم: به طور مشترک حسنا محمدزاده از اصفهان و علی فردوسی از اصفهان @ghalamhaye_bidar
غزلی از با موضوع خوانده شده در محو در رفت و آمد مردم، در شلوغ پیاده‌رو گم بود پیرمردی که در نفس‌هایش، ردی از گرد پای مردم بود خیره بر کفش‌های براق و کفش‌هایی که خاک می‌خوردند با زبان سیاه و ساکت واکس با همه گرم در تکلم بود کفش‌های دهن‌گشاد مدام خیره بر دست‌های او بودند کفش‌هایی که وصله می‌خوردند روی لب‌هایشان تبسم بود او ولی با نگاه غمگینش در نخ دخل و خرج خود می‌رفت هر زمان رفت وام بستاند حق یک عده در تقدم بود پای درس و کتاب فرزندش همه‌ی دسترنج خود را داد گاه باید به او کمک می‌داد پسرش که کلاسِ... چندم بود؟ دم هر سازمان و ارگانی دستگاهی‌ست جای او حالا پیرمردی که کل عمرش را خیره بر کفش‌های مردم بود @ghalamhaye_bidar
☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️ منتخبی از آرشیو کانال در تلگرام با قریب به 50 موضوع متنوع شعری @ghalamhaye_bidar
🚩انجمن شعر نارنج 🌻سه‌شنبه‌ها 📖 و ⏰ از 6 عصر تا اذان مغرب 🏠 جنب پایانه بابلدشت،کوچه شهید مقارزاده،نبش کوچه شهید جلوخانیان،پلاک 18 @ghalamhaye_bidar
با سراب وعده ها رؤیایمان را ساختی هر چه همت داشتیم از آب و تاب انداختی با کلیدت بافتی زنجیر بر فردای ما ای عمو! خورشیدمان را پشت کوه انداختی با چه امیدی معاش مردمت را کوختی؟ با چه تدبیری نمای منزلت را کاختی؟ «دوش از میخانه آمد سوی مسجد شیخ ما» شیخ! بر منبر فقط بر اهل تقوا تاختی دشمنت را دوست خواندی، دوستت را ناسپاس خویش را در آینه دیدی ولی نشناختی… https://eitaa.com/ghalamhaye_bidar
🚩انجمن شعر نارنج 🌻سه‌شنبه‌ها 📖 و 💡کارشناسی و اجرای امروز با مهدی جهاندار و صادق میرصالحیان ⏰ از 6 عصر تا اذان مغرب 🏠 جنب پایانه بابلدشت،کوچه شهید مقارزاده،نبش کوچه شهید جلوخانیان، پ 18 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/ghalamhaye_bidar https://sapp.ir/ghalamhaye_bidar