#کتابی_که_باید_منتشر_شود
#یک_جهان_زیبایی
میگویم این همه #حلاوت و #عشق و #آرامش و #مهربانی که در #اربعین نوش جان میکنیم، در واقع تصویر کوچکی از #مدینه_فاضله بعد از ظهور است، دنیای بعد از آمدن منجی همهی این زیباییها را دارد منهای معایبش، منهای اسرافها و سختیهایش...
میگوید اما اگر اربعین نباشد در عراق آب هم دستت نمیدهند!
میگویم اول آن که اینطورها هم نیست و اتفاق عجیبی نمیافتد، تازه میشود شبیه شرایط عادی همه کشورها و ملتها، مگر جاهای دیگر چیزی را رایگان به مسافر میدهند؟! در ثانی اگر همیشه اینطور بود که یعنی ظهور اتفاق افتاده و حکومت امام علیهالسلام شکل گرفته است!
ما در اربعین فقط #برگ کوچکی از #کتابی را ورق میزنیم که بشر هزاران سال چشمانتظار آن بوده است. این همه شفقت و مهربانی و از خودگذشتگی و "مال من، مال تو باشد" و التماس برای آنکه میزبانیات کنند و هر آنچه خوردنیست برایت مهیا کنند (اعم از انواع غذاهای ایرانی و عراقی و فست فودی و انواع نوشیدنیهای ملل و انواع تنقلات) و انواع خدمات از هر نوعی، روزی از همین روزها، ملکهی جهان خواهد شد و سلوک عادی مردم و باعث حیرت نخواهد بود.
نه اینکه هدف این همه خوردن و آشامیدن باشد، قطعا خیر و قطعا باید همه چیز به تعادل برسد، اما دنیا به همین زودیها به جایی میرسد که همینقدر زیبا و نورانی و دوستداشتنی خواهد بود، کافیست دلمان بخواهدش و برای حروفچینی و انتشار چنین کتابی، نقشهای خود را پیدا و ایفا کنیم.
✍ ف. حاجی وثوق
(اربعین ١۴٠٣)
@ghalamzann
آقای نادر ابراهیمی:
"به فرزندان خود،
اگر به راستی خواهان خوشبختی عمیق آنها هستید و اگر میخواهید که در قلبهایشان همیشه مهری باشد و عطوفتی و صفایی
و شوقی و سلامتِ آرامشبخشی،
#حبالوطن بیاموزید"
(متروی تهران - ٣ شهریور ١۴٠٣)
@ghalamzann
#پیادهروی_اربعین_تهران
#پیش_به_سوی_عصر_ظهور
کوله را به امانات راهآهن تحویل میدهم، هنوز تا زمان حرکت چندساعتی مانده است، کنار خیابان میروم و اولین تاکسی را سوار میشوم، با ماشین تا دروازه غار میشود رفت و از آنجا باید تا میدان شوش که مقطعی از مسیر پیادهروی است، پیاده بروی. خانم جوانی کنارم در تاکسی مینشیند که روسری ندارد و یک شال در دستش گرفته، آرایش کاملی هم دارد، میپرسد شما هم پیادهروی جاماندگان میروید؟ میگویم بله، میگوید "من هم دوست دارم بیایم اما نمیدانم چه فایدهای دارد" میگویم "باصفاست خیلی، بیایید ببینید متوجه میشوید" میگوید "بله تعریفش را زیاد شنیدهام"، اواسط مسیر با هم پیاده میشویم، شالش را سرش میکند و خداحافظی میکند و به جمعیت پیاده میپیوندد.
قدم به قدم هر کسی دارد خیری میرساند، یکی آب سرد میدهد، یکی شربت آبلیمو، یکی داخل قابلمهاش شربت آناناس درست کرده که پر از پالپهای نگینی شده است، یک نفر چند جعبه هلو و گلابی و آلو سیاه گذاشته و یکی یکی دست مردم میدهد و مداوم تاکید میکند که "نَشُسته است، حتما بشویید"
یکجا برشهای سرد هندوانه دست مردم میدهند، خانمی ظرفهای کوچک شلهزرد نذریاش را تقسیم میکند، کودکی بستههای ویفر "رنگارنگ" را به کودکان میدهد، یکجا سیبزمینی سرخشده، یکجا ظرفهای غذا توزیع میشود و مسیر پیادهروی شده است مشایه، با آن همه صفا و سخاوت...
✨ما داریم همان رنگ مهربانی را میگیریم، داریم شبیه میشویم، خلوص و صفای اربعین دارد به همه جا سرایت میکند و اینجا تهران است، #پایتخت_ایران همان جایی که برخی از ما به مدد فیلمها و تولیدات مجازی،
فقط تصویری تیره و فاقد نور و پر از ناهنجاری از آن دیدهایم، اما اینجا در مسیر پیادهروی جاماندگان، احساس میکنی که این سرزمین همچنان در مسیر تمدنسازی الهی قرار دارد
و رد پای مردمان خداباور در آن پررنگ و
استوار است. الحمدلله علی کل نعمه...🌱
✍ ف. حاجی وثوق
(اربعین ١۴٠٣ - تهران)
@ghalamzann
🔸دوستان عزیز دهه هشتادی
"خیریه سمپادیا"
هدیههای قشنگتون تو کربلا و نجف و مشایه به دست کودک و نوجوان رسید. اونقدر براشون خوشحال کننده بود و اونقدر هر دونهاش لبخند روی لبشون نشوند که قابل توصیف نیست.
نمیدونید چقدر و چندین بار گریهی بچههای خسته با هدایای شما بند اومد و چه ذوقی میکردند.
نوجوونای خادم عراقی وقتی پیشونیبند میگرفتند و متوجه میشدند از مشهد امام رضا جان اومده چقدر خوشحال میشدند و زیارتش میکردند.
خواستم بگم دونه به دونه هدیههاتون به جایی که باید میرسید، رسید و حتما مورد قبول قرار گرفت، چون بچههای زیادی رو خوشحال کرد. حتما به همه کسانی که تو این مسیر کمکتون کردند و حمایتتون کردند اطلاع بدین که چقدرررر ارزشمند و بابرکت بوده کمکهاشون،
الهی سال دیگه تکتکتون زائر بشین
و خودتون به دست بچههای خادم و زائر برسونین به امید خدا... 🌱✨
✍ ف. حاجی وثوق
(اربعین ١۴٠٣)
@ghalamzann
#مشهدیها_مهمان_داریم
▫️اربعینرفته و نرفتهها!
وقت میزبانی و خدمت ما فرا رسیده،
موکبهایی راه افتادهاند که نیازمند حمایت ما هستند، زائر روستایی و شهری پیاده میآید، دمپاییاش پاره شده، لباس کم میآورد، جوراب میخواهد، دارو میخواهد، غذا میخواهد، اسکان میخواهد،
#کودکان_زائر خستهی سفر هستند و با هدیهای میتوان دلشادشان کرد.
▫️اگر نذر یا نیتی دارید و دوست دارید سهمی داشته باشید، این حساب تا پایان ماه صفر به این موضوع اختصاص دارد:
5859831007297715(روی شماره بزنید، کپی میشود. اگر بعد از این تاریخ واریزی انجام شود صرف نیازمندان خواهد شد) ▫️اگر میتوانید هدایای کوچکی برای کودک و نوجوان برسانید، لطفا اطلاع بدهید. ▫️الهی نام همهی خدمتکنندگان، ذیلِ نام بزرگ میزبان اصلی، حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام ثبت و ضبط شود...🌱✨ ف. حاجی وثوق @ghalamzann
این دختر کوچولو را کسی میشناسد؟
خیر، مدل لباس یک مزون کودک نیست،
فرزند یکی از سلبریتیها هم نیست،
بلاگر هم نیست،
متعلق به هیچ شیرخوارگاهی هم نیست و قرار نیست به فرزندی گرفته شود.
احتمالا کمتر از یکسال دارد.
تعداد دندانهایش اینطور نشان میدهند.
کسی او را میشناسد؟!
بگذارید بگویم،
این کوچولو به دلیل ترسیدن از صدای انفجار در #فلسطین، قلبش ناگهان ایستاد، ضربان قلبش متوقف شد، فقط ترسید و از دنیا رفت،
آیا تابحال ترس کوچولوها را دیدهاید؟!
اما نامردهای دنیا
همچنان اعتراضی ندارند و سکوت کردهاند!
و شما که این مطلب را میخوانید،
اگر فقط ناراحت شدید و غصه خوردید،
باید بدانید که فایدهای ندارد
چون امروز دیگر غصه خوردن
کفایت نمیکند...
🔸سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون
آنان که ظلم و ستم کردند، به زودی خواهند دانست که به کجا بازخواهند گشت.
(الشعراء - آیه ٢٢٧)
✍ ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#روزنوشت #فلسطین_تنها_نیست
امروز هیئت دختران #باران جمعشان جمع بود، اینبار برای انجام یک کار مهم، کوچک و بزرگشان چندساعت دور هم نشستند و با دقت و خلاقیت، کارهایی کردند کارستان،
یازده دانه سیاه، یازده دانه سفید، یازده دانه سبز کنار هم روی نخ قرمز تسبیح قرار میگرفتند و منگوله قرمز به آن وصل میشد تا هر کدامشان بشوند تسبیح #سبحةالاقصی و بروند در موکبها هدیه بشوند به زائران پیادهی امام رضا علیهالسلام...
امروز خوب و روشن و دوستداشتنی گذشت، کنار دهه هشتادیها و دهه نودیهایی که قدمهای بزرگ برمیدارند، تبرّی و تولّی را تمرین میکنند
و مسیر رشد و بزرگ شدن را
به جماعت میگذرانند.
و مربیانی دارند به غایت دلسوز و دغدغهمند و دور از سروصدا و حواشی،
خداوند عاقبت این جمع را نورانی و سبز و متعالی و پر خیر و برکت قرار دهد🌱
✍ ف. حاجی وثوق
(دهه پایانی ماه صفر ١۴٠٣ - مشهد)
@ghalamzann
#پیام_نورانی
"سلام مجدد خواهر بزرگوار
شرمنده از مزاحمت های مکرر
هر زمان موکب نیازمند هزینه شد لطفا بمن اطلاع دهید
هستند دلهای بیقراری که
برای میزبانی مهمانان امام رئوف منتظر نشانه ای هستد تا دلخوش دارند که دعوت شده اند 😭😭
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید"
ایشان را درست نمیشناسم، سهمشان را برای موکب زائرین پیاده پرداخت کردهاند، هرجا نیازی هست، کمک موثر و کارگشا دارند، باز چنین پیامی ارسال میکنند.
اینان همسایگان خَلَف آقای رأفت و مهربانی، حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام هستند... 🌱✨
(دنیا و آخرتشان آباد و نورانی)
@ghalamzann
قلمزن
#مشهدیها_مهمان_داریم ▫️اربعینرفته و نرفتهها! وقت میزبانی و خدمت ما فرا رسیده، موکبهایی راه ا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پذیرایی از زائران پیاده
توسط دختران نوجوان و جوان دهه هشتادی
در موکب احبابالرضا علیهالسلام
خداوند از همهی کسانی که سهمی داشتند، بپذیرد🌱
@ghalamzann
هدایت شده از خیریه شهدای نوفللوشاتو
📗✏️طرح تهیه #نوشتافزار برای کودکان نیازمند
🔸در هنگام بازگشایی مدارس، هیچ چیزی به قدر نوشتافزار جدید برای یک کودک جذاب و خوشحالکننده نیست.
🔹 شما میتوانید در تهیه ابزار تحصیلی کودکان نیازمند مشارکت کنید یا از آنچه فرزند شما اضافه دارد، اهدا نمایید.
🔸برآورد یک بسته متوسط شامل 3 دفتر و مداد و خودکار و پاک کن و تراش برای ابتدایی تقریبا ٧٠ و برای دبیرستان تقریبا ١٠٠ هزار تومان است.
شما چند کودک را میتوانید خوشحال کنید؟
🔹شماره کارت خیریه فقط تا اول مهر به این حرکت ارزشمند اختصاص خواهد داشت:
5892107046373190(شماره قابل کپی شدن میباشد) #خیریه_شهدای_محله_نوفللوشاتو @kheiriyehnofel
May 11
#اعلام_نیاز
برای شام فرداشب موکب نیازمند ١٠٠٠ بشقاب خورش خوری هستیم
کسی میتواند امانت برساند؟
#رسانهها_بشتابند
#این_میزبانی_نورانی_را_دریابید
#دهه_هشتادیها
دوستان محترم رسانهای!
هر کجا هستید، آب دستتان هست زمین بگذارید و شتاب کنید برای تولید محصول و انعکاس آنچه این روزها در مواکب #مشهد و مسیرهای #خراسان میگذرد،
دنیای عجیب و حیرتانگیزی دارند مواکب، آنچه برای #اربعین انجام دادهاید، مقبول حق،
اما از روزهای پایانی #ماه_صفر و اتفاقاتی که در همسایگی #امام_رضا علیهالسلام رقم میخورد غافل نشوید که رونوشتی از اعجاز #مشایه و اربعین است و بر ماست ثبت و انعکاسش،
حیف است نباشید، حیف است کم باشید، حیف است کم بگذارید، در مواکب اتفاقات شیرینی دارد رقم میخورد، خادمین #نوجوان و #جوان دارند غوغا میکنند، همین نسلی که خیلی وقتها معایبش را گفتهاند، بیایید محاسنش را نشان دهید، بیایید خادمین بینام و نشان دهه هشتادی را در مواکب
پیدا کنید، بیایید قشنگیهای این نسل را
فریاد بزنید.
قصههای یک به یک زائرین را دریابید،
مواکب پر از روایتهای ناب هستند،
مبادا غافل بمانیم که فرصت در همین
چندروز پایانی است.
✍ ف. حاجی وثوق
(مشهدالرضا علیهالسلام)
@ghalamzann
#کودکان_زائر
بچهها مسیرهای طولانی را چندروز پیاده آمدهاند، زیارتشان را هم رفتهاند، لحظهای هم نمینشینند، بعد از چند بازی نشستنی و رنگ آمیزی و... حالا نوبت به گلکوچیک رسیده است، ۵ گل که خوردند دروازهبان را عوض کردند و مهدیه رفت داخل دروازه، اینکه پسرها یک دختر را داخل دروازه گذاشتند، جالب است، تا اینجای کار مهدیه چندبار توپ را گرفته است، باید دید تا آخر بازی چه میکند... ⚽️
✍ ف. حاجی وثوق
(موکب زائران پیاده امام رئوف)
@ghalamzann
#کودکان_زائر
این نقاشی نرجس است،
او مثلا یک طوطی کشیده است،
دختر کوچولوی ۴ سالهای که تقریبا نابیناست. یک عینک صورتی با شیشههای ضخیم دارد که نمیدانم چه کمکی به او میکند.
نرجس شیرینزبان است، خودش میگوید از تهران آمدهاند روستای بیبیجانش و از آنجا پیاده آمدهاند مشهد برای زیارت،
نرجس از بچههای دیگر کم نمیآورد، کنار آنها نقاشی میکشد، میپرسم چه کشیدی؟ میگوید طوطی... بعد نقاشیاش را میدهد برایش نگه دارم و میگوید "خاله مواظب باشین باد نقاشی منو نبره"، بعد مدادرنگی صورتی را میگیرد و در حالیکه به جای دیگری نگاه میکند چندخط روی کاغذ میکشد و میگوید "نوشتم یازهرا" و میخواهد آن را به بچهها نشان بدهم، همین کار را میکنم، حمید که از او بزرگتر است با صدای بلند میگوید "کو کجاست" و نرجس میگوید "نمیبینی مگه" حمید میگوید "دروغگو"! آرام به حمید میگویم "نرجس نمیبینه فکر میکنه نوشته، نباید بهش بگی دروغگو"، حمید متوجه میشود و خیلی غیرتمندانه میگوید "دیدم چقدر خوب نوشتی"! نرجس ریز میخندد و نقاشی ادامه پیدا میکند... 🎨
✍ ف. حاجی وثوق
(موکب زائران پیاده امام رئوف)
@ghalamzann
#اعلام_نیاز
برای ظهر امروز
نیاز به نیروی داوطلب برای توزیع ساندویچ در یکی از ورودی های مشهد برای زائران پیاده است.
لطفا اگر کسی امکانش را دارد اطلاع بدهید، متشکرم
#آنجا_که_عاشقانت_یک_دم_حضور_یابند
#دل_در_حساب_ناید_جان_در_میان_نگنجد
ناظره خانم یکی از زائران پیاده است، پیرزنی که زیر آفتاب روی موکت داخل حیاط موکب نشسته و پاهایش را دراز کرده است.
کنارش مینشینم و خداقوتی میگویم و میپرسم چرا توی آفتاب نشستید، میگوید سردم شد آمدم اینجا گرم شوم، میپرسم از کجا آمدید؟ میگوید اسلام آباد، میپرسم از آنجا پیاده آمدید؟ میگوید نههه آنجا که راه زیاد است، آمدیم تربت جام، از آنجا پیاده آمدیم (و این توضیح را طوری با حسرت میدهد که گویی کارش را ناقص انجام داده که از خود اسلام آباد نیامده است!)
بعد زانویش را با دست مالش میدهد، میپرسم درد دارید؟ آرام میگوید در راه زمین خوردم دوبار، پایم زخم شده، کسی نفهمد. میپرسم چرا مادر؟! بیا برویم اتاق بهداری، پایت را ببینند، آرام میگوید نمیخواهم همکاروانیها بفهمند، به من میخندند و دیگر مرا با خودشان نمیآورند و بغض میکند!
با خجالت میگویم من فاطمه سادات هستم جای دخترت، بیا برویم بهداری کسی متوجه نمیشود. به گریه میافتد و میگوید اتفاقا اسم دخترم فاطمه سادات است، الان زنگ زد حالم را پرسید، چیزی نگفتم که نگران نشود، اگر بدانند دیگر نمیگذارند بیایم، من هر سال آمدهام... و با صدای بلند گریه میکند.
کم آوردهام، آنقدر که نمیدانم اینجا در مقابل ناظره خانم، این پیرزن اسلامآبادی دقیقا که هستم و در دنیای متفاوت اینها چهکارهام!!
راضی میشود پایش را ببینم، از روی زانو تا پایین زخم است، میگوید خیلی سوزش دارد و اذیتم میکند، باز راضیاش میکنم که دور از چشم بقیه به بهداری بیاید، چادرش را روی صورتش میگیرد که کمتر دیده شود، پیرزن از اینکه زمین خورده خجالت میکشد و من و همهی دنیا داریم در زمین فرو میرویم...
✍ ف. حاجی وثوق
(موکب احبابالرضا علیهالسلام)
@ghalamzann