eitaa logo
قلمزن
484 دنبال‌کننده
715 عکس
122 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انا لله و انا الیه راجعون سردار جبهه فرهنگی عمار حقیقی کم‌نظیر و نادر کاش خداوند جای شماها را برایمان پر کند... @ghalamzann
غمت مباد که دنیا ز هم جدا نکند رفیق های در آغوش هم گریسته را... @ghalamzann
"مفیدتر از مویه بر رحلت زنده یاد نادر طالب زاده، که اینک از آن بی نیاز است، خوانش تجربه فرهنگی و رسانه ای اوست، که از قضا در این روزگار پرفتنه، بدان سخت محتاجیم. بی‌تردید آنچه او در چهار دهه اخیر آزمود و اندوخت، در زمره یکی از پرتوفیق ترین یافته ها در ساحت اندیشه و رسانه است، که اگر آنها را بازخوانی و رده بندی کنیم، بیش از چاپ پوستر و بنر و برگزاری نکوداشت های کم عیار، به سود ما تمام خواهد شد. از او آموختیم، که پدیده های نوظهور نظری و رسانه ای را، *نخست باید به دقت و درستی شناخت* و سپس از در نقد و تخطئه آنها در آمد. با داد و هروله و البته استهلاک بودجه های فرهنگی، مشکلی حل نخواهد شد! از او آموختیم که لازم نیست که به سرعت برق و بادی همه چیز را حل کرد و به عبارت بهتر حل نکرد! *آهسته و پیوسته رفتن،* بسا بیشتر و بهتر نتیجه می دهد. از او آموختیم که برای حضور در مصاف فرهنگی موجود، لازم نیست همه چیز بدانیم و همه کار انجام دهیم، تنها اگر *در حوزه تخصص خود وارد شویم* و پایمان را به اندازه گلیم مان دراز کنیم هم، می توانیم موفق باشيم! از او آموختیم که برای پایه گذاری یک جریان فرهنگی موفق، *حتما نیاز به موسسه، ردیف چشمگیر و خدم و حشم پرشمار نیست.* انسان عالم و زمان آگاه، با بهرگیری از سعه علمی و کاربردی خود، می تواند به ایجاد جریانات موثر دست زند، بی آنکه چندان به قراول و يساول نیاز داشته باشد. از او آموختیم که چهره های موثر، علاوه بر تحمل يورش دشمن، *باید اقدامات ایذایی خودی های حسود و کم‌دان را هم تحمل کنند* و بی آنکه آنها را به چیزی بگیرند، به کار خود باشند، و نهایتا از او آموختیم که می توان به بصیرت، *در پس افسون گری غرب، فردای زارش را دید* و این را از زبان صدها اندیشمند سُکنا یافته در آن دیار، واگویه کرد! صد افسوس که خود نماند، تا برآمدن پیش بینی هایش را، در آینده ای نزدیک شهود کند. اما این قلم، فارغ از خاطرات که اینک مجال روایت آن نیست، هماره و ناخودآگاه، او را در رده سید مرتضی آوینی می دید، بی آنکه در صدد این همانی باشد. یعنی راستش کیمیای نگاه معرفت اندیش و روزآمد فرهنگی و رسانه ای، مرا در یافتن نظایر زیادی برای او، مستاصل می کرد! اکنون نیز که او ما را ترک گفته، کسی را در قامت او نمی یابم، هر چند که به لطف جبرانگر حق امید دارم. روحش شاد و یادش گرامی باد." (محمد رضا کائینی) @ghalamzann
دویدن‌هایت را دوست دارم و خسته نشدن‌هایت... آرزویم اجابت بالاترین آرزوی توست🌱 @ghalamzann
معلم بودن شغل که نه اما خصلت برخی از آدم‌هاست، آدم‌هایی که ناخودآگاه برایت مرجع آموختن و یادگرفتن هستند اگرچه ندانند و حواس‌شان نباشد، خودم را مدیون میدانم به کسی و کسانی که دانسته و ندانسته سبب شدند یاد بگیرم و شاگردشان باشم و یاد گرفتن آنقدر مقوله جذاب و ماندگاری‌ست که میتوانی بنشینی و یکی یکی به یاد بیاوری و حظ ببری و قدردانشان باشی و یاد گرفتن فقط در کلاس نشستن نیست که گاهی از یک کلام یک سکوت یک زبان بدن و یک رفتار، درس‌های ماندگاری دریافت میکنی که کلاس‌ها برایت چیزی ندارند، در دوران مجاورتم با شما، از شما که به من آموختید ممنونم و جز دعای خیر بضاعتی ندارم که آن هم خودتان باید برای اجابتش دعا کنید. خداوند عالم بهترین‌ها را نصیب‌تان کند. روزتان مبارک🌸 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تکریم یعنی وقتی قرار است زحمات کسی را به تصویر بکشی و از او قدردانی کنی، حواست به کرامت او باشد، او را همردیف همه‌ی آدمهای شهر ببینی، به او ترحم نکنی، وقتی می‌خواهی اورا زحمت‌کش نشان دهی یادت باشد که او محترم است، خانواده دارد، فرزند دارد، کار خوب رسانه‌ای یعنی کمک کنی جایگاه یک آدم یا یک طیف از جامعه محترم بماند و عزتش محافظت شود. در کنار کارهای معمول رسانه که وقتی سراغ کارگر و پاکبان می‌رود، او را رنجدیده و شاکی و قابل ترحم روایت میکند، امروز کاری دیدم که ارزشمند است و نگاه احترام وتکریم جامعه را همراه می‌کند، دست مریزاد به تولیدکنندگان این اثر و نگاه درست‌شان به جامعه مستدام. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
قابل تأمل : دوستی عکس خانوادگی آقای عزیز را در گروهی منتشر کرد، تا بگوید در چنین فضایی بوده و... دوست دیگری آمد و نوشت "ممکن است دوست نداشته باشد عکس مادر و خواهرش به این شکل دست به دست شود،حتی اگر برای خودشان مهم نباشد" دوست دوم درست می‌گفت، خیلی‌ها دارند عکس را دست به دست می‌کنند، "شاید" و "حتما" آقای نادر راضی به این منتشرکردن‌ها نباشد، "حریم" آدمها حرمت دارد. @ghalamzann
فقط تا 16 اردیبهشت فرصت دارید تا در این رویداد ویژه شرکت کنید: Jahanshahr-8.ir لطفا توجه بفرمایید این فرصت نباید از دست برود، همین حالا برای یکی از سه شب باقیمانده برنامه ریزی بفرمایید و در کنار خانواده یک اتفاق متفاوت را تجربه کنید، آنچه باید بدانید در مطلب بعدی خواهد آمد. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
با رویداد جهانشهر در صفحه آقای کمیلی آشنا شدم، حقیقت این است که آنجا احساس تکلیف کردم که در این رویداد شرکت کنم با همان هدف تکریم حاشیه شهر و این حرفها... در واقع همان نگاه غلط همیشگی که ما باید به ایجاد هویت در منطقه کمک کنیم! اما جهانشهر چیزی فراتر ازین دست نگاه‌های والدگری و دلسوزانه است، این اتفاق همان چیزی است که ما به آن نیازمندیم، ما که می‌گویم یعنی همه‌ی کسانی که این سوتر شهر نشسته‌اند و هی برای حاشیه شهر تدبیر می‌کنند و هی دلشان می‌سوزد، این ما هستیم که به حضور در این رویداد نیازمندیم به حضور در مکان و منطقه و مردمی که اتفاقا عین هستند و آنقدر این هویت وزن دارد و آنقدر شکوه دارد که بارها سر خم کنی پیش عظمت آنچه هست و دارایی این مردم است. در طول برنامه بارها از خود میپرسم کدام طرف این رویداد را گرفته است و کدام قسمت بار را برداشته است و این رویداد کم‌نظیر کجا قرار است دیده شود‌‌؟! از بدو ورود که جوانک افغانستانی راهنمایی می‌کند که کجا پارک کنی تا ورود به فضایی که مولفه‌های فرهنگی ملت‌ها چیده شده است، تا زیبایی و شکوه عروسک‌های خانوم و ، تا طعم دل‌انگیز و خوشمزگی و موسیقی ملل اسلامی که هر کدامش سابقه‌ای دارد به طول تاریخ این جماعت تا پرسش مهربانانه‌ی "به‌خیرید؟ جانتان جور است؟" تا مهرنوشته‌ی "چیشماتو به دلم شه" تا شور و حال و جریان زندگی که در تمام مدت آنقدر حالت را خوب نگه می‌دارد که دلت می‌خواهد همانجا نگهش داری، عجیب اتفاقی‌ست رویداد جهانشهر به میزبانی گلشهر، عجیب حال و هوایی دارد، عجیب زنده است و مردمش دوست‌داشتنی‌تر از آن هستند که تصور کنی، اصلا گلشهر نه، هر جایی که به آن می‌گویند حاشیه شهر، اگر درست دیده شود دیگر حاشیه نخواهد بود، اگر درست احیا شود، اصل و هویت و عصاره و جانِ حیات شهر خواهد بود. و "شهر" آنگاه که افقِ اجتماع، به تحقق رسیدن تمدن اسلامی می‌شود، دیگر جغرافیا نمی‌شناسد، تو در قاب شهر، را می‌بینی، امتی که قرار است زیر یک سایه‌‌ی بزرگ، دیگر همسایه نباشند که بشوند ، روزی که خدا بخواهد. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
جلسه کتابخانه این بار قرار است در دفتر آقای سعیدی مدیر تشکیل شود، زودتر میرسم و تا جلسه شروع شود، به پیشنهاد ایشان قفسه‌های کتاب کودک و نوجوان را رصد کرده‌ام و حالا مقابلم تعداد زیادی کتاب رنگی رنگی که بوی کاغذهایشان یکی از بوهای دوست‌داشتنی دنیاست، چیده شده‌اند، کتاب‌ها متفاوت و متعددند، یکی یکی نگاهشان میکنم و شوق خواندن باعث می‌شود در جلسه خیلی سربه‌راه نباشم و حواسم بیشتر اینطرف باشد! آقای سعیدی یادی از مرحوم می‌کند که چقدر منتظر بود یک مجموعه داستانی مرتبط با اهل بیت علیهم‌السلام چاپ شود و حالا به چاپ رسیده و ایشان جایش خالی‌ست... جلسه که تمام می‌شود تعدادی از کتاب‌ها را به لطف آقای سعیدی با خودم می‌آورم و بعد می‌نشینم و خوب نگاهشان میکنم و خوب می‌خوانم‌شان، مجموعه‌ داستانی فرهنگ هم در میان کتاب‌هاست، موضوعی که همیشه برایم جذاب و ویژه بوده است یک مقوله خاص در سلوک دینمدارانه که حکما یکی از بایسته‌های تمدن اسلامی نیز خواهد بود، اما علیرغم اهمیتش و دوست‌داشتنی بودنش و جریان حیات‌بخشی که دارد، چندان برای آدمها ملموس نیست و گستره‌اش و انواعش و مسیری که دارد، به عنوان یک اتفاق معروف جا باز نکرده است، این مجموعه برای کودکان با تصویرگری جذاب که توسط آقای خوب و خلاقانه نوشته شده است، مصادیقی را برای نوع مخاطبش مطرح می‌کند که برای دنیای آدم بزرگها هم جالب توجه است، اینکه بتوانی یک موضوع مهم اجتماعی را به این شکل و در حدواندازه کودکان تبیین و یا ترویج کنی، ارزشمند است و پیشنهاد میکنم این مجموعه را نه فقط برای فرزندانتان که برای خودتان هم بخوانید. حالا کتاب‌ها می‌روند که در کتابخانه محله ساکن شوند و جای خودشان را با کمک مربیان بین بچه‌های محله باز کنند بعون‌الله 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
امروز در برنامه «تا آسمان» شبکه خراسان رضوی یکی از بهترین‌ کارشناسان در موضوع آقای دکتر ساعت ۱۱:۴۵ پنجشنبه ۱۵ اردیبهشت ارسال نظرات وسوالات: پیامک 30000625 @ghalamzann
ظلمت نفسی و تجرّأت بجهلی بجهلی بجهلی... @ghalamzann
وارد مسجد که می‌شوم روی پله ها نشسته‌اند، می‌دوند و می‌آیند و یکی به کنایه که با گلایه در آمیخته است می‌گوید "اع مسجد هم میاین خانوم؟" کم نمی‌آورم و به خنده می‌گویم "رد می‌شدم گفتم سری بزنم" آن یکی می‌گوید "امام علی رو که شهید کردند یکی گفت مگه علی نماز می‌خونده؟!..." بچه ها ربط حرفش را احتمالا نمی‌فهمند خودم و خودش به ربط معنادار کلامش که نشان می‌دهد بزرگ شده، می‌خندیم... یکی می‌گوید" خانوم میدونید زهرا چه خوابی دیده؟!" آن یکی می‌گوید" زشته نگووو" اما بقیه دوست دارند گفته شود، دخترک که هنوز نوجوانی‌اش پر نشده و رنگ کمرنگی به صورتش و لب‌هایش مالیده که دوست بفهم و دشمن نفهم باشد، جیغ کوچکی می‌کشد و با هیجان می‌گوید "وااای خانوم اگه بدونین چه خوابی دیدم" و بچه‌ها که معلوم است یک بار شنیده‌اند جیغ می‌کشند که "دوباره بگووو..." حالا من را کنار خودشان نشانده‌اند و دخترک دارد با هیجان از خوابش می‌گوید که عروس شده و داماد یکی از پسرهای محله است که اسمش را هم می‌گوید ! و لباس سفیدش آنقدر زیبا بوده که دامنش روی زمین محله کشیده می‌شده و دخترهای دیگر برایش قند می‌سابیدند و به او حسودی می‌کردند! حالا صورتش گل انداخته و از شدت هیجان نمی‌تواند خوب توصیف کند، هرچندجمله همه جیغ می‌کشند و از خنده ریسه می‌روند، یک جایی هم می‌زند توی سر کناری‌اش که "تو نمیذاشتی بله رو بگم و هی میگفتی عروس رفته گل بچینه"... بچه‌ها مسجد را روی سرشان گذاشته‌اند، دخترکانی که بزرگشان به سختی 13 ساله می‌شود و این حکایت دخترها بوده از نسل‌های مادربزرگ‌ها تا به امروز که از عروس شدن و لباس عروس پوشیدن دلشان غنج برود و برای هم تعریف کنند، با خنده‌هایشان همراه می‌شوم و گه‌گداری یک ورود مادرانه که فرعی نروند و مثلا کوچکترها را لحاظ کرده باشند و کاش ما مادرها حواسمان باشد که بچه هرجایی می‌تواند در معرض چیزی قرار بگیرد که نباید... کاش فکر نکنیم اگر در مسجد هستیم دیگر شرایط امن است و می‌توانیم حواسمان را از بچه‌ها برداریم،برای بچه‌ها در هر مکانی، مدرسه یا پارک یا مسجد یا جمع فامیل یا هر جای دیگر، همواره خطر محسوب می‌شوند، یک کاملا جدی، حواسمان باشد که خردسال و کودک و نوجوان نمی‌توانند دوستان امنی برای یکدیگر باشند. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
بالاخره "دیدن این فیلم جرم است" را دیدیم، چرا اینهمه دیر، بماند! فیلم تمام شده و خیلی وقت است هنوز دارد اشک می‌ریزد، نمی‌توانیم آرامش کنیم و حق دارد، این فیلم چرا ساخته شده نمی‌دانم، هدف سیاسی‌اش که و چه بوده، باز هم نمی‌دانم اما همه‌ی امید یک نوجوان و جوان را ناامید می‌کند، همه‌ی ایمان و اعتقادش را به آنچه برایش می‌دود، از او می‌گیرد، چرا برای این فیلم اینهمه تبلیغ شد؟ چرا همه‌ی بچه‌ها را همه‌ی مجموعه‌ها جمع کردند و بردند سینما و فیلم را نشانشان دادند؟! من که فیلم را ندیده بودم اما تا می‌شد به بزرگترها می‌گفتم برای بچه‌ها مناسب نیست، اما عین یک تکلیف انشاء‌شده هرجا که دیدم بچه‌هایشان را برده بودند، چرا؟! آیا بزرگترها می‌دانستند در این فیلم چه اتفاقی می‌افتد؟! بمیرم برای معصومیت دخترها که وقتی برگشته بودند هی می‌نوشتند ما نفهمیدیم چرا همه با هم دعوا می‌کردند، همه ایرانی بودند که... و انبوه سوالاتی که منِ فیلم‌ندیده نمی‌دانستم باید چه بگویم! اصلا این فیلم می‌خواهد چه بگوید؟ نه اینکه نفهمیده باشم اما من، به عنوان یک شهروند این مملکت سوال دارم از مجموعه و آدمهایی که پشت ساخت این فیلم بودند، چرا ساختید؟ با چه هدفی؟ کدام لجن را خواستید نشان دهید؟ کدام تعفن را خواستید هم بزنید؟! آدم خوب‌های مملکت را که فقط سه چهارنفر بودند نشان دادید، دم شما گرم، اما یادتان بماند رسالت شما اینطور ادا نمی‌شود که حال جوان جامعه را آنقدر بگیرید که اعتماد و یقین و امیدش را به نابودی بکشانید، من این فیلم را یک بازی سیاسی میدانم و برخلاف خیلی‌ها اصلا قبول ندارم که آژانس شیشه‌ای دو باشد، حتی اگر چهارتا سکانس شبیه به هم داشته باشند، و یک سوال اساسی: به یک تسویه حساب سیاسی به چه قیمتی می‌شود مجوز اکران داد؟! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
پست احتمالا موقت: با همه‌ی ارادتی که به این اثر دارم و جایی که بین بچه‌ها باز کرده و حس و حال خوبی که به وجود می‌آورد، اما با اجازه‌ی همه‌ی طرفداران و تولیدکننده کار، یک سوال دارم، چرا یک کودک دهه‌ی نودی باید خودش را نسل بداند؟! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
بسیار ممنونم از دوستانی که بدون تضعیف کار و با حفظ احترام به کار، اونچه دریافت کردند، ارسال می‌کنند 🌸 @ghalamzann
به کسی ندارم الفت به جهانیان مگر تو اگرم تو هم برانی سر بی‌کسی سلامت... @ghalamzann
اینجا کسی به عاشقی ما محل نداد تنها تو بوده‌ای که محل داده‌ای به ما... @ghalamzann
دوری ز تو خسارت ما را زیاد کرد راضی مشو که بیشتر از این ضرر کنیم @ghalamzann
سلامِ نماز مغرب را که می‌گویم یک جفت دست از پشت می‌آیند و روی چشمانم را می‌گیرند، دست‌هایش را می‌شناسم،اسمش را که می‌گویم دستانش را حلقه می‌کند و خودش را می‌چسباند، وسط صف نمازیم و باید بی‌صدا ادامه دهیم، دستش را می‌گیرم و به راهرو می‌رویم، می‌گوید در کوچه‌ با خدا حرف زدم و بعد آمدم، می‌گویم با خدا چه میگفتی؟ انگشت اشاره‌اش را در هوا تکان می‌دهد و می‌گوید گفتم اگر خانوم امشب نیاید... می‌خندم و می‌گویم برای خدا خط و نشان کشیدی؟! می‌گوید بله، خط و نشان کشیدم، می‌گویم خب حالا که با همیم پس خداراشکر، می‌گوید دفترم را آورده ام تا نوشته‌ی جدیدم را بخوانم، با شوق گوش می‌کنم، یاد داستانک نوشتن‌هایش بخیر که اوایل کرونا شروع کرد و هرروز برایم می‌فرستاد، خوب می‌نویسد و بااحساس هم می‌خواند، از نوشته‌اش تعریف می‌کنم، دفترش را می‌بندد و با نگرانی میگوید، الان میخواهید نماز عشارا فرادا بخوانید و بروید؟ این را از شب‌های سال گذشته به یاد داشت که عجله داشتم و فقط مغرب را جماعت می‌خواندم، می‌گویم نه، جماعت می‌خوانم، ذوق می‌کند و کنارم می‌نشیند، نماز که تمام می‌شود راهی می‌شوم اصرار می‌کند بمانم بغض می‌کند و باز همان حال همیشگی، برایش می‌گویم که بیرون منتظرم هستند و باید بروم... هنوز نرسیدم که پیامش می‌آید و شاکی است و میگوید فقط 15 دقیقه بودید، برایش مینویسم یادت باشد طول زمان مهم نیست و برایش از عرض و عمق زمان می‌گویم و اینکه گاهی چنددقیقه با هم بودن آنقدر حال آدم را خوب می‌کند که ساعتها نمی‌کنند و من در همین چنددقیقه با تو حال خوب دریافت کردم، حالش انگار بهتر می‌شود و می‌گوید تابحال به عرض و عمق زمان فکر نکرده بودم... نوجوان نیازمند توجه است، نیازمند همدلی، نیازمند همزبانی، کافیست مطمئن شود که کلامش، فکرش، خنده‌اش، اندوهش، دلتنگی‌اش برایت قابل ادراک و احترام است، آنوقت هرخدایی را که بگویی، بنده می‌شود. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
خادم با لهجه غلیظ عراقی‌اش فریاد می‌زند جماعت... و مردم را به نماز جماعت دعوت می‌کند، زن می‌آید و دخترک نوجوانش را کنارم می‌نشاند، دخترک از آن‌هایی‌ست که مردم می‌گویند عقب‌مانده ذهنی، لباس مندرسی پوشیده است و نشسته و دارد می‌خندد، زن می‌گوید او نماز نمی‌خواند، به خنده‌های دخترک می‌خندم و او ذوق می‌کند، زن صورت عجیبی دارد، سه چهارم صورت مانند یک برآمدگی عجیب و سیاه بالا آمده، چشمانش میان این سیاهی به سرخی می‌زنند، گویی یک غده بزرگ زیر صورتش نهفته باشد، انگشتان دستش کمتر از استاندارد ما آدم‌هاست و همان که هست شکلی متورم دارد، نمی‌دانم کریه‌المنظر به این صورت می‌گویند یا نه... اما می‌تواند حتی ترسناک باشد که نیست، می‌توانم از نگاه کردن پرهیز کنم که نمیکنم، در چهره زن، همین چهره عجیب که می‌تواند چندش‌آور باشد، حسی وجود دارد که دوستش دارم، نیمه‌ی مدرنم می‌پرسد این زن و فرزندش از کدام نعمت الهی بهره برده‌اند و من از کدام نعمت بی‌بهره مانده‌ام... دوربین حرم روی کرین حرکت می‌کند، زن با هیجان بلند می‌شود و می‌ایستد و دست تکان می‌دهد تا دوربین تصویرش را بگیرد، بعد می‌نشیند و به من می‌گوید اینکار را کردم که بخندی، شوخی بود... می‌خندم و بغض بیشتر فشارم می‌دهد! می‌گویم می‌شود برای بیماری‌ام دعا کنی؟! با تعجب به چهره‌ سالمم نگاه می‌کند و می‌گوید بیماری‌ات چیست؟! می‌گویم صعب العلاج است، از کسی کاری برنمی‌آید فقط خود آقا باید شفا بدهد، چشمانش اشکی می‌شوند، انگشتان کج و کوله‌اش را روی دستم می‌گذارد و می‌گوید شفا می‌گیری و به سمت آقا اشاره می‌کند و می‌گوید به همین ابالفضل شفا میگیری... ف. حاجی وثوق @ghalamzann