#مربیگری
#آن_روی_دیگر
روزنوشت های یک مربی آن روی دیگر هم دارند
فقط همین نیست که دلت برای کتابخوان شدنشان غنج برود
و برای یک بار نماز خواندنشان
و محبتشان
و پیام های عاشقانه شب و روزشان که برایت میفرستند
و تو خوش خوشانت باشد!
روی دیگری هم هست
آنجا که چند دختر به غایت بدحجاب و پر از
رفتار جلف را ببری بیرون
و هرکسی که رد میشود
نگاه شماتت بارش را نصیب تو کند
آنجا که در وسط خیابان جیغ بکشند و با صدای بلند حرفهای نامربوط بزنند
و تو خجالت بکشی
آنجا که وقتی چشمشان به پسرها می افتد با اداواطوارشان جلب توجه کنند
آنجا که در شوخی هایشان حرفهای رکیک بشنوی
آنجا که یله گی نه فقط در رفتارشان
که در کلامشان هم شرمنده ات میکند
آنجا که مجبوری بدترین یواشکی هایشان را بشنوی و وسط هردو جمله بگویند "خانم تروخدا به مامانامون نگین"
آنجا که مورد سرزنش دیگران باشی
آنجا که متهم شوی به هر چیزی
و داخل آدم! آن هم از نوع ولایی اش حسابت نکنند
اگر میخواهید مربی باشید
باید بچه هایتان را به چنگ و دندان بگیرید و در کارزار فشارهای اجتماعی بشوید مدافع همین دخترکان یله که بدیهیات رفتاری را در خانواده
نیاموخته اند...
امثال ما فقط مدعی هستیم
مربی واقعی آقای #صفایی_حائری بود
که زنده میکرد و رشد میداد و به ثمر میرساند و آدمها را طیف بندی نمیکرد
خدایش رحمت کند که آنچنان با کلامش تازیانه میزد که از خواب چندین ساله بپری و یادت بیاید که اصلا برای چه آمده ای و قراراست به کجا برسی،
برای مربی بودن باید رشد کرد
باید قوی شد
آنقدر که همه آدمها زیر پروبالت جایی برای پناه گرفتن داشته باشند.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann