eitaa logo
قلمزن
485 دنبال‌کننده
715 عکس
122 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
از روزی که فروریخت، خبیث و نوکرانش هی آشوب نشان دادند، هی فریاد نشان دادند، هی سیاهی و تاریکی و مرگ و نفرین و ناامیدی و بیچارگی و شکست را نشانمان دادند، اینطرف هم دوستان داخلی فکر کردند حالا که جنازه‌ای هست، هی بنشینند و مویه بخوانند و اشک تمساح بریزند و بگویند که همه چیز تمام است، یکی گزارش میداد بوی تعفن اجساد می‌آید، یکی گزارش میداد موش‌های عظیم‌الجثه به جان اجساد افتاده‌اند، یکی فقط عزاداری و آشوب را به تصویر می‌کشید! و ما دورترنشسته‌ها هی فکر کردیم که آبادان و آبادانی‌ها از دست رفته‌اند و هی چشم کشیدیم که یکی بیاید و بگوید آنجا واقعا چه می‌گذرد و کسی نگفت، راستش را بخواهید امروز که استوری‌های صفحه و نوشته‌های آقای را که از آنجا روایت می‌کنند، خواندم، حالم خوب‌تر شد، نه اینکه فاجعه، فاجعه نباشد، هست! اما اینکه آنچه می‌گذرد، چطور روایت شود و کجاهایش روایت شود به نیت تو به نگاه تو به دلسوزی و دغدغه تو وابسته است، اگر مأموریت تو سیاه‌نمایی باشد فقط سیاهی از دوربین و قلمت تراوش می‌کند و فقط حال آدمها را بد میکنی آنقدر که پیر و جوان فکر کنند که دیگر دلیلی برای زندگی وجود ندارد! امروز آدمهایی را دیدم که از همه جای کشور رفته‌اند و زیر گرمای عجیب آبادان بی‌نام و نشان شبانه‌روزی عرق می‌ریزند و کار می‌کنند، امروز زنان آبادانی را دیدم که سینی سینی شربت آبلیمو می‌چشانند و و لقمه به کام امدادگر می‌رسانند، امروز راننده‌ای دیدم که می‌دانست ممکن‌است لاشه نیمه‌جان ساختمان رویش آوار شود اما کارش را میکرد، امروز دیدم که حتی صلاة ظهر وسط داغی العطش آبادان، همچنان عرق می‌ریختند و جان می‌کندند و بتن بتن آوار برمی‌داشتند تا چشم‌انتظاری مادری را پایان دهند، تا زودتر جمع شود این لکه درد و زودتر آبادان نفس بکشد، امروز در روایت‌های دلسوزانه و دردمندانه دیدم که در این سرزمین آدمهایی زندگی می‌کنند که هرقدر دشمن داخلی و خارجی بخواهد دلشان را خالی کند، نمی‌تواند! اما اینطرف نشسته‌اند و پا روی پا انداخته‌اند و دایه دلسوزتر از مادر شده‌اند و هر روز روضه‌ای‌ می‌خوانند و تظاهر به دلسوزی می‌کنند. و من چقدر این روزها دلم خواسته یک دوربین بردارم و بروم پلان به پلان این روزهای آبادان را عاشقانه روایت کنم، آری اگر روایت نکنیم، روایت‌مان می‌کنند! ف. حاجی وثوق @ghalamzann