#روایت_ساعات_تلخی_که_گذشت
حوالی عصر، خبر حادثه منتشر میشود اما هنوز هیچکس نمیداند دقیقا چه اتفاقی افتاده است،
از بدترین تصورات تا امیدوارانهترینش
در ذهن همه مرور میشود،
دعا، سیل صلوات، آیتالکرسی، امید و امید،
حال کسی خوب نیست،
در راهروی پخش این سو و آن سو میرویم،
به امید آمدن یک خبر خوب،
که احوال پریشان همه را خوب کند،
اما خبری در کار نیست،
روال کار رسانه اینطور وقتها آماده شدن است، یعنی سختترین کار ممکن،
یعنی بنشینی و آیتم آماده کنی برای خبری که ممکن است برسد!
و این خارج از تحمل است، در شرایطی که همه دست به دعا هستند و امیدوار که حتما چیزی نیست و حتما به سلامت تمام میشود، تو و همکارانت باید آیتم عزاداری آماده کنید و به استقبال بدترین نتیجه احتمالی بروید!
فشار روی همه زیاد است و فرصتی برای آرامش نیست، آقای تدوینگر میپرسد برای این فوتوکلیپ، این موسیقی مناسب است؟! نگاه میکنم بغضم میترکد: اما قرار نیست اتفاقی بیافتد!
میگوید چاره چیست باید آماده کنم!
فشار بیشتر شده است، حس تلخ سیزدهم دی ماه و همهی روزهای بد دیگر...
تسبیح از دستم نمیافتد، امیدم زیاد است، زیرنویسهای شبکه خبر هیچ خبر مشخصی ندارند، به سراغ آقای مدیر میروم، هنوز غروب نشده، "خبری دارید و نمیگویید؟!"... سری تکان میدهد، به اتاق پای سیستم برمیگردم، تصویر رئیس جمهور با آن لباس سفید در ضریح مطهر امام رئوف است که دارد غبارروبی میکند و اشک میریزد،
مینشینم و بغضم را رها میکنم، همکاری که پای سیستم کناری است اتاق را ترک میکند تا راحت باشم، راحت!!...
ما کاملا سوگوار هستیم، گریه امان نمیدهد، حال هیچکس خوب نیست، اما حجم کار زیاد است تا پاسی از شب، حالا دیگر از خرما و کشمش تعارفی همکار کناری هم کاری برنمیآید، حجم حادثه کار خودش را کرده است و اجباری که برای خویشتنداری هست
و فشاری که جمع مظلوم همکارانم دارند تحمل میکنند و تا صبح ادامه دارد!
صبح حوالی ساعت ٨... نوار مشکی گوشه قاب شبکه قرار میگیرد، مجری برنامه صبح،
"انا لله و انا الیه راجعون" میگوید و بغض در رژی پخش میترکد،
حالا خبر منتشر شده است، حالا همه عزادار و سیاهپوشِ از دست دادنِ مردِ بیادعایی هستند که بعد از یک عمر دویدن و خدمتکردن، خداوند سنگینی بار تهمتها و زحمتها را از شانهی مردانهی او برای همیشه برداشته است...🌱✨
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann