#روزنوشت
#من_از_کودکی_عاشقت_بودهام
روضه که شروع شد دوسه تا از نوجوانترها بیتوجه به روضه
شروع کردند به گفتن و خندیدن،
نزدیکشان بودم
گفتم بچهها وقتی برای امام حسین
روضه میخوانند، اگر گریهتان نمیگیرد
خودتان را غمگین بگیرید
حالت گریه داشته باشید
این روضه حرمت دارد،
چنددقیقه بعد دیدم از بچهها فاصله گرفته و چادری که تازه خریده روی صورتش کشیده،
بچهها چندباری رفتند سراغش
و خواستند چادرش را از صورتش بردارند
جلویشان را گرفتم
روضه که تمام شد با چشم خیس آمد
و گفت "نمیخواستم گریه کنم
اما گریهام گرفت برای اولین بار..."
گفتم "مبارکت باشه دختر
گریه برای امام حسین یه اتفاق بزرگه
قسمت همه نمیشه!"
راه که افتادیم سمت خانه
گفت "دیگه ازون روز بدون چادر بیرون نرفتم"
گفتم "چی شد تو که دوست نداشتی"
گفت "حالا دوسش دارم
مامانم گفت بذارش تو کیفت،
آخه مامانم چادر نمیپوشه،
گفتم مامان دیگه نمیتونم
وقتی نیست انگار یه چیزی کم دارم"
دخترک با تصمیم خودش
فارغ از تحمیل خانواده،
دارد بزرگ میشود...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#من_از_کودکی_عاشقت_بودهام
قرار بود روز عاشورا کوچولوها جمع شوند منزل دوستجان و یک دورهمی و عزاداری و پردهخوانی و خوانش روایت کربلا به حد و اندازه خودشان داشته باشند.
اما پیام دعوت برنامه به شکل عجیبی به انتشار بالا در فضای مجازی رسید. گروهها و کانالهایی را میدیدم که پیام دست به دست میشد و مادرها یکدیگر را به حضور در برنامه توصیه میکردند. حالا یک دورهمی غیرقابل پیشبینی در پیش بود و هیچکس نمیدانست چه خواهد شد.
با تدبیر دوستجان، برنامه از آپارتمانش به سالن اجتماعات مجتمع مسکونی منتقل شد. دوستجانهای دیگر هم آمدند پای کار و هرکسی گوشهای از کار را گرفت.
صبح عاشورا تصویری از همدلی و همراهی بزرگ و کوچک رقم خورد و طوری کارها پیش رفت که گویی از اختیار تو خارج است و مجلس صاحبی دارد که خودش هدایتگری میکند.
مهمانان کوچولو یکییکی وارد میشدند و حسی توأمان با غرور و شعف در چشمهایشان بود، مهمانی متعلق به آنها بود و آنها فارغ از بزرگترهایشان دعوت شده بودند و چقدر خوب همراهی میکردند و چقدر در طول برنامه "خانوم" و "آقا" بودند.
بچهها همه چیز را کاملا جدی گرفته بودند، چه آن لحظهای که درباره قهرمانهای زندگیهایشان حرف زدند، چه آن لحظه که پای پردهخوانی عاشورا نشستند، چه آن لحظه که صف بستند و سینهزنی کردند.
ما با مهمانان کاملا جدی و بزرگی روبرو بودیم که شیرینترین مهمانان دنیا بودند.
آن روز خیلیها در آن دورهمی دوستداشتنی امام حسینی که مهمانانش از نقاط مختلف شهر آمده بودند، سهم داشتند، از میزبان نازنین که با کمالگراییهایش، همه چیز را عالی میخواست تا بچههایی که کارهای پشت صحنه را با مسئولیتپذیری عالی انجام دادند تا بزرگترهایی که خواهرانه دور هم جمع شدند و کار به دستشان انجام شد تا آن صاحب توفیقی که کاربرگهای نقاشی بچهها را رساند و من در کنار همهی اینها ایستادم و نگاه کردم و آموختم... و الحمدلله 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann