قلمزن
#روستانوشت #یک_تجربه_تازه_در_بوییدن هوا سرد است و هوای یک روستای کوهستانی به مراتب سردتر، کف زمین ی
#روستانوشت
#گردش_دستهجمعی
قرار است با بچهها قدرت توصیف کردن را کار کنم. مقدمهای که بعد به خوب نوشتن آنها کمک خواهد کرد. جمع شدهاند خانه یگانه و ریحانه، شروع میکنیم، میگویم چشمهایمان را ببندیم و یکی شروع کند به توصیف یکی از مکانهای روستا، مثلا فلان باغ، فلان جای آب، فلان کوه، فلان دره... اولش سخت است. مقاومت میکنند و عاقل اندر سفیه میگویند خب چیزی ندارد که بگویند و یک پوزخند هم چاشنیاش میکنند که من شهری بیاطلاع خجالت بکشم از پیشنهاد مسخره خودم...
کوتاه نمیآیم و بعد از چنددقیقه گفتن و خندیدن، جلسه جدی میشود، یکی که توصیف میکند، بقیه تکمیل میکنند و گاهی صدایشان هم بالا میرود که ثابت کنند خودشان درست میگویند. حالا از بازی خوششان آمده و این تمرین تازه، خوب فکرکردن و بهتر دیدن برایشان دارد. این مرحله که تمام میشود، میگویم حالا یکی از این جاهایی که گفتید، پیشنهاد کنید که برویم گردش، ذوق میکنند. با هم رقابت دارند تا هرکسی جایی که خودش میگوید انتخاب شود.
از مامان یگانه و ریحانه کمک میگیرم که انتخابم خطا نباشد و خطری نداشته باشد و سرانجام همه با هم به توافق میرسیم که کوه بالای روستا را برویم. بچهها روی شیب تند روستا به سمت بالا میدوند و من هم قرار نیست کم بیاورم. سرما بیداد میکند و بچهها با صورتهای سرخ میدوند و دوسه تایشان هرازگاهی با پشت دست بینی خود را تمیز میکنند!
روستا روی شیب تند است و من شهرنشین هی دلم میلرزد که کوچکترها نیفتند و روی سنگهای کوه نلغزند. هی میگویم فلانی مراقب باش فلانی بالاتر نرو فلانی دست فلانی را بگیر... و این نشان میدهد که هنوز با آنها خیلی فاصله دارم.
روی سنگهای کوه مینشینیم. حالا نوبت تمرین گوش دادن است. میگویم همه ساکت باشیم و گوش کنیم و هرکسی بگوید چه چیزی شنیده است. صداهای دلنشین روستا به گوش میرسد، صدای خروس، صدای سگ، صدای زنگوله گوسفندان، صدای جریان آب و مادری که فرزندش را صدا میکند. حالا با هم درباره صداها حرف میزنیم. تنوع خوبی دارد آنچه شنیدهاند و آنقدر حرف میزنیم و عکس میگیریم که از سرما بیحس میشوم اما دلم نمیخواهد این ساعتها هیچوقت تمام شوند...
(ادامه دارد... اگر خدا بخواهد)
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann