#یاد_ایامی
«بازخوانی یک خاطره ناب»
(نگارنده قصد ندارد دلی را بسوزاند اما اگر دلی سوخت حکما روزیاش همین سوختن بوده است...)
شب میلاد آقا ابوالفضل است
ریسه و چراغیست که شب بین الحرمین را مثل روز روشن کرده،
جمعیت آن قدرزیاد است که همه ناخودآگاه هروله می کنند،
یکی نشسته و یک کیک تولد جلویش گذاشته و رویش شمع روشن کرده است
یکی نشسته و جلویش یک سینی گذاشته تا دستت را تویش بزنی و با حنای نذری دستانت را رنگی کنی
یکی هم نشسته و جلویش یک طبق گذاشته و تویش شیرینی و شکلات و انواع خوردنی هاست
یکی هم سینیاش را پراز آجیل کرده است،
یکی هم ایستاده و با یک پاکت شکلات همه را مهمان میکند
یکی ایستاده و دست می زند
یکی ایستاده و هلهله می کند
یکی فریاد می کشد
یکی گیج و حیران گاهی سینه می زند و گاهی کف می کوبد
یکی رو به حرم آقا ایستاده و دارد به زبان خودش فریاد می کشد و حرف میزند
از یک طرف یک گروه جوان ایرانی
وارد بین الحرمین می شوند،
دست می زنند و با شور می خوانند :
آقام ابوالفضله...آقام ابوالفضله...
از یک طرف دیگر یک گروه جوان عراقی هلهله کنان وارد میشوند:
یا عباس! حلال المشاکل
یاعباس! حلال المشاکل...
نمی دانی کدام طرفی بروی
نمی دانی کدام طرف بایستی
همه یکدل و یکصدا هستند
ضربان همه ی دلها یک ریتم دارد
بچه ها کلاه تولد روی سرشان است
و فشفشه ها در آسمان رقص کنان بالا و پایین میروند
خودت را به ضریح آقا میرسانی
خانمها کِل میکشند!
فکر کن دور ضریح حضرت ابوالفضل کل می کشند و می خوانند
"عالم سنه گورباندی"...
دوباره به بین الحرمین برمیگردی
باران شکلات است که روی سرت میریزد
کیلو کیلو...فرصت جمع کردن نیست
باران شکلات قطع نمیشود
می بارد و حس می کنی دارد طوفان میشود
حالا دیگر جمعیت از خود بیخود شده
ایرانی و عرب،
دستهارا بالا گرفتهاند و انگار میرقصند
نه رقص نیست...سماع است
و سماع نیست
عاشقانه ترین تصویر عالم است
و کسی نمیپرسد
روز چهارم شعبان، روز ولادت حضرت عمو،
میان بینالحرمین
چرا همه ی آنهایی که می خوانند
و همه ی آنهایی که دست می زنند
و همه ی آنهایی که می رقصند
و همه ی آنهایی که شکلات میبارند
همه و همه صورتهایشان خیس است...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann