eitaa logo
قلمزن
454 دنبال‌کننده
697 عکس
115 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی ها را به حال خودشان رها میکند و دست خیلی هارا هم می گیرد... 🌸 پی نوشت: قرآن آقای ملکی را بخوانیم و به نوجوانان و جوانان هدیه دهیم. @ghalamzann
@ghalamzann روز خوب خدا: 🌸صبح با خانم ب که در آن اتاق محقر زندگی می‌کرد تماس گرفتم و پیگیر اوضاعش شدم، گفت شناسنامه جدیدش درحال صدور است و کمیته امداد قرار است حمایتش کند، خانه جدید هم دارد جور می‌شود با کمک خیرین. 🌸چندروز قبل یک نفر از تهران تماس گرفت و گفت مدتی قبل در مشهد مقابل حرم خانمی را دیده که شرایط خوبی نداشته و شماره اش را گرفته، شماره را داد و خواهش کرد در مشهد پیگیر وضعیت زندگی اش شویم، امروز موفق شدیم پیدایش کنیم، جایی در قلعه ساختمان مشهد، با شرایط نامطلوب، قول دادیم به دیدنش برویم ان شاالله. 🌸در سالن اداره همکار عزیز اهل خیر را دیدم که پیگیر کار نیازمندان بود و مثل همیشه تاکید کرد که همراه خواهد بود. 🌸خیّری که این روزها برای خرید خیلی زحمت میکشند، اطلاع دادند که حبوبات برای توزیع بعدی امروز تهیه شده است. 🌸بسته های نیازمندان آماده توزیع بودند اما حیف بود اقلام ماه مبارک بدون زولبیابامیه باشد، بانی یافت شد و ساعت 4 عصر 50 بسته زولبیابامیه رسید. 🌸10 عنوان کتاب داستان در 5 بسته توسط بانی برای کودکان نیازمند رسیده بود، از محتوایشان مطمئن نبودم، عصر سریع خواندمشان، خوب بودند، افزوده شدند به بسته نیازمندان. 🌸پنیرها هم امروز به جمع اقلام پیوستند و به کمال رسیدند! 🌸در آخرین لحظات بسته بندی امروز، تعدادی عروسک رسید و به بسته ها اضافه شد. 🌸متولی برچسب ها که توفیق زیادی در این موضوع دارند، برچسب ها را رساندند: "نذر ظهور" و خانواده خادم مسجد زحمت کشیدند و برچسب ها را روی اقلام چسباندند. 🌸کیسه های برنج که شب قبل توسط نوجوانان و جوانان محله خریداری شدند همراه با مرغ ها، بسته های غذایی را کامل کردند. 🌸چند تیم به شکل خانوادگی متقاضی توزیع در نقاط مختلف شهر شدند و از ساعتی قبل کارشان را شروع کردند. 🌸سرشب مادر بزرگوار شهید از بالا تشریف آوردند و با همان دقت همیشگی، مبالغی را لای دستمال کاغذی برای نیازمندان تحویل دادند. 🌸و آخرین اتفاق خوب که بیش از همه خوشحال کننده بود و شکرانه ای بزرگ داشت: دقایقی قبل یک نیکوکار تهرانی تماس گرفت و گفت که ماهانه 2 میلیون تومان به شکل ثابت برای خانواده "آقاسید" خواهد ریخت، خانواده "آقاسید" یک خانواده مضطر و بیمار در گوشه ای ازین شهر هستند که "آقاسید" را سال گذشته از دست دادند. الحمدلله علی کل نعمه🙏 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
@ghalamzann دوستان همراه به لطف خداوند و کمک خیرین, یک محل نسبتا مناسب و امن برای سکونت این مادر و دو فرزند کوچکش تدارک دیده شده است، جهت ایجاد خوداشتغالی برای ایشان و رفع مشکلات حاد فعلی، به دنبال تهیه چرخ خیاطی هستیم اگر کسی اضافه دارد و یا می‌تواند به هر شکلی تهیه کند لطفا اطلاع دهید. پیشاپیش قبول حق🌸 @ghalamzann
به لطف خداوند و همراهی بانوان بخشنده، 4 عدد چرخ خیاطی برای 4 بانوی نیازمند سرپرست خانوار با هدف ایجاد خوداشتغالی، اهدا گردید. قبول حق. @ghalamzann
@ghalamzann همیشه هم اخبار خوب نیستند و همیشه قرار نیست حالمان خوب باشد! اجازه دهید آرامش امروزتان را به هم بریزم چون با سه تماس تلفنی پی درپی از سه مادر مضطر، در لحظاتی پیش، رنج و اندوه پیاپی رسیده اند، دوستانی که معتقد هستید اینها نباید گفته شوند، درخواست میکنم داوطلب توزیع شوید، ما اقلام را در اختیار شما می‌گذاریم بروید توزیع کنید و میدانی تجربه کنید تا این همه راحت، تلاش در زیباجلوه دادن چهره شهر نداشته باشید، متاسفم بابت اینکه قصد دارم ملاحظه ای نداشته باشم چون لرزش صدای استیصال این سه مادر که به طور اتفاقی در طی 15 دقیقه متوالی برقرار شده است این ملاحظه را از بنده گرفته است! از قلعه خیابان زنگ زده است، میدانید کجاست؟؟ جایی آنطرف قلعه ساختمان! می‌گوید حیاط خانه نشست کرده، چیزی برای خوردن نداریم، جرات نمی‌کنیم وارد حیاط شویم، به دادمان برسید. از قلعه خیابان یکی دیگرشان زنگ زده که مادرجان کوچه ما خطرناک است، اگر یک خانم میخواهید بیایید نیایید، می‌ریزند سر ماشینتان و همه چیز را می‌برند، می‌گوید چندبار کمک برایم آورده اند، همه را برده اند به خودم نرسیده است... سومی دستفروش است، زنگ زده که دستفروش شب بازار بوده ام و چندماه است شب بازار تعطیل شده، گرسنه ام و افطار می‌مانم چه بخورم، این مادر 61 سال سن دارد! اگر حال امروزتان خراب شد بگذارید بشود، ما بیش ازینها باید رنج و درد گرسنگی ولی نعمتان را بکشیم، به خدا سوگند تک تک ما که هرروز غذای گرم میخوریم و در بستر نرم می آرامیم، مسئولیم! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
دوستانی که داوطلب و پیگیر کمک رسانی به این موارد شدید، عازم مناطق ذکر شده هستیم ان شاالله خبرهای دقیق تر را خواهم گفت خداوند حفظتان کند🙏 @ghalamzann
اینجا حیاط نشست کرده ی پیرزن! نه قصه است نه لوکیشن سینمایی، جرات نمیکردیم قدم جلوتر بگذاریم، این بالا یک اتاق محقره که پیرزن دعوتم کرد کمی بنشینم.... @ghalamzann
سبل الراغبین الیک شارعه... پی نوشت: اینکه فکر کنی تو رغبت و شوق پیدا کرده ای و بعد او مشتاقت شده، حق نیست، حق این است که او به تو رو کرده، او تو را خواسته، او مشتاقت شده، و بعد تو رغبت پیدا کرده ای... و او راه "راغبین" را به سوی خودش هموار کرده است! @ghalamzann
@ghalamzann اینجا به احترام خستگی و دلزدگی و حال بد روحی شما سکوت کرده است، قرار بود گزارش مشاهده میدانی به تفصیل نوشته شود، گفتگوهایی که ضبط شد، عکس ها و فیلم هایی که گرفته شد، و احوالاتی که دریافت شد، اما به احترام شما درباره کوچه های عجیب و آلونک های پرجمعیت و بچه های قدونیم قد رها شده در کوچه ها و دختران و پسران سرگردان محله و مردان جوان بیکار و پهن شده در کنار خیابان و دختران نوجوان مورنگ شده ی آواره در محله و "شهرک عجیب ایتام" و کارتن خواب های کنار دیوارهای خیابان و باقی موارد، سکوت میشود و نخواهید شنید که در این منطقه، کرونا فقط یک شوخی رسانه ای ست و اولویت آخر مردم هم نیست و نخواهید شنید که وقتی پیرزنی هنگام گفتگو نفسش می‌رود و صورتش کبود می‌شود و به سرفه می افتد و صدای خس خس سینه اش ترسناک است، حتما کرونا هم گرفته و نفهمیده و برایش اهمیتی هم ندارد، و نخواهید شنید که مریم خانم با چهاربچه قدونیم قد بدون پدر، در کوچه ای که جمعیت متراکمش با نگاه های تهدیدآمیز و ترسناک زندگی می‌کنند نتوانست بسته اقلام را در آلونکش تحویل بگیرد و ناچار شد چندخیابان آنطرف تر بیاید تا در امنیت بیشتری مواد غذایی اش را دریافت کند، اینجا به احترام خستگی شما در سکوت خواهد بود، از او بخواهیم سعه ی صدر را تا امتحان تحمل رنج های بزرگ را از ما نگیرد و مارا برای خدمتگزاری به بندگانش، خود پرورش دهد و بار آورد🙏 @ghalamzann
@ghalamzann 14 ساله بود، دفتر 60 برگش را برداشته بود و به گمان خودش یک کتاب درست کرده بود، شرایط اجتماعی کشور را در چهارگروه دختر و پسر و زن و مرد مثلا تحلیل کرده بود و یک طراحی در صفحه اول دفتر و یک نام روی جلدش چسبانده بود و دفتر 60 برگش شده بود مثلا کتاب، وقتی شما دیدید با توجه کامل صفحه به صفحه اش را نگاه کردید، با هیجان تعریفش کردید، اسمش را گذاشتید نوجوان نویسنده، او از خجالت در اتاق پنهان شده بود و به تمجیدهای شما گوش می‌کرد و از شوق با خودش می خندید، بعدتر برایش کتاب خریدید کتاب "کشف المحجه"! او حتی نمی‌توانست اسم کتاب را درست بخواند و بفهمد، اما کار خودتان را کرده بودید، باید میدوید تا به سطح کتاب برسد، و هنوز میدود و با اینکه نرسیده است اما شما دویدن را برایش شروع کردید، تمام نوجوانی و جوانی اش با نامه ها و نوشته های شما گذشت و جهت هایی که نشانش میدادید و نقطه عطف زندگی اش شد همان 14 روزی که در مجاورت شما بود و صدای مناجات شبانه شما را می‌شنید و سلوکتان را می چشید او حتی نامه هایی که برایتان دیگران می‌نوشتند از کتابخانه شما برداشته بود و خوانده بود، راضی باشید! شما بیش از آنکه در تصور بگنجد موثر بودید تا جایی که نامتان را گذاشت "منجی" ، نامی که مسما داشت، ناجی همه ی بن بست هایش بودید و هستید! استاد! روزتان مبارک او تا ابد وامدار شما خواهد بود و به دعایتان محتاچ🌸 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
یک بانی خوش ذوق، افطاری سبک برای حاشیه شهر فراهم کرده بود، شیر و کیک و پنیر و مربا و نان و خرما گرفته بود تا سفره های خالی رنگ بگیرند، بچه های مسجد غروب پنج شنبه در کناره های شهر، مناطق عباس آباد و فرخ آباد و اروند، با انگیزه و پرانرژی توزیع شان کردند، اپیزودهای زیبا از تولید تا توزیع، وامدار بانیان و بچه های مسجدند🌸 @ghalamzann
@ghalamzann خانه این خانواده سه ونیم نفره، که چهارمین شان یک ماه دیگر اضافه می‌شود در "کال زرکش" مشهد است، در محله ای فوق محروم و فضایی آلوده و نابهنجار، در خانه کوچکشان که فقط یک هال دارد و یک آشپزخانه، فرش و تلویزیون مرتب هم دارند، شاید بعضی هایمان این را نپسندیم و تعریفمان از نیازمند کسی باشد که در فضای نمور و بدون زیرانداز و وسایل معمول زندگی کند، بعضی هایمان حاضر نمی‌شویم به چنین مواردی کمک کنیم بعضی هایمان معتقدیم که نیازمند باید جلوی چشم ما گرسنگی و نداری اش برجسته باشد تا دستی برسانیم، این بعضی ها به این زن باردار آبرومند گرسنه گفته بودند برو تلویزیون و فرشت را بفروش و مواد غذایی بخر، دلش شکسته بود، میگفت سالها طول کشیده تا با پول کارگری شوهرم اینهارا خریده ایم، آبرومندند، کرونا مضطرشان کرده و چند ماه است درآمدی ندارند، یعنی اجازه ندهی انسان آبرومند کرامتش خدشه دار شود، اجازه ندهی به خاک سیاه بنشیند و بعد وجدانت اجازه دستگیری دهد، یعنی برای کمک کردن هایت، عکس از خانواده و شرایطش نخواهی، یعنی اینها درست به اندازه ی ما آدمند. پس اندازه ی گرسنگی آدم‌ها و داشته هایشان را هنگام دستگیری روی ترازو نبریم! پی نوشت: چندشب پیش در یک برنامه توزیع، یکی از توزیع کنندگان وقتی بسته هارا به نیازمندان تحویل میداد با نهایت ادب و تواضع بسیار عذرخواهی می‌کرد که مارا ببخشید، کوچک شماییم، ناقابل است، شرمنده ایم و... و اکرام دقیقا یعنی همین احساس دین داشتن به طبقه نیازمند جامعه! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
دوستی عزیز پیشقدم شده تا برای شب میلاد کریم اهل بیت علیه السلام، تعدادی بسته افطاری سبک بیاورد تا راهی خانه های نیازمندان شوند، این کار می‌تواند گسترده تر باشد می‌تواند پای مشق و تمرین تک تک مارا در موضوع کرامت باز کند، می‌توانیم شریک باشیم چند بسته غذای گرم طبخ کنیم و بیاوریم، حتی یک بسته، می‌توانیم کیک و کلوچه و شکلات بیاوریم می توانیم هر کدام از اقلام سفره افطار را به قدر توانمان تامین کنیم حتی یک جعبه خرما می‌توانیم... تک تک ما به قدر بضاعت مان می‌توانیم برای شب میلاد، یعنی جمعه ای که در پیش است، مشق کرامت کنیم سخت نیست جایگزین یکی از مهمانی های افطاری هرساله هم نخواهد بود یک "یاعلی" می‌خواهد و یک تصمیم برای رقم زدن یک اتفاق خوب در شب میلاد کریم ترین رفیق خداوند، اگر دوست دارید این سفره را بزرگتر کنید با هر یک از اقلام سفره افطار، لطفا اطلاع دهید. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
@ghalamzann وقتی از توزیع برمیگردی حال و هوایت جور دیگریست این را حتما همه ی کسانی که تجربه توزیع آن هم با چاشنی مجالست و مهمان خانه ی نیازمندان شدن را چشیده اند، خوب می‌دانند، خدا می‌داند قصدم مکدر شدن هیچکس نیست، قصدم وصف حال و هوای یکی از خانواده های دوست داشتنی این شهر است، لطفا تحمل کنید: خدیجه خانم زنی ست به شناسنامه جوان، مثلا 32 ساله، اما به چهره 45 ساله و شاید بیشتر، با یک چهره آفتاب سوخته اما بسیار خندان، مردش کارگر سرگذر است، قربانی کرونا، سه ماه است بیکارند هم خودش که کارگر خانه مردم بوده هم مردش که روزمزد بوده است، خانه کوچکشان را جایی در کناره های شهر، آخرهای شهیدمیرزایی 40، با جستجوی بسیار پیدا می‌کنیم، خدیجه خانم با چادر سفیدش دم در ایستاده است با شرمندگی مارا به داخل خانه هدایت می‌کند، پسرک کوچک 4 ساله که بعدتر می‌فهمیم نامش سیدیونس است خیلی مردانه مارا به داخل دعوت می‌کند، و دخترک 9 ساله تازه مکلف شده با چادر رنگ و رورفته و مقنعه سفید مدرسه کنار اتاق ایستاده و برخلاف برادرش ساکت است، اورا بی بی زهرا معرفی می‌کنند و یقین دارم نه جشن تکلیفی داشته است و نه کسی برایش از آن چادرهای گل گلی و روبان بسته و سجاده های خوشگل خریده است اما مرد خانه: بدون اغراق صورتش را ندیدم، در تمام مدت سرش با زاویه بسته به سمت پایین بود و هرگز بالا نیاورد، و قرار نیست بگویم که هیچ چیز به اندازه حالت مرد در آن خانه ویران کننده نبود!! خدیجه خانم باردار است و دکتر برایش استراحت مطلق! تجویز کرده است، اما میدود و زندگی اش را جمع می‌کند، وسط خانه بساط نخ تسبیح و دانه هایش پهن است، می‌گوید این روزها تسبیح نخ میکنم، مردش هم ضایعات و بازیافت جمع می‌کند و این روزهای بیکاری را می‌گذراند، سیدیونس با آن رفتار مردانه اش مبهوتمان کرده است، دو پلاستیک پر از خوردنی‌های رنگارنگ و جذاب به دستش میدهیم، اول خیلی مردانه می‌گوید لازم نیست!! بعد می‌گذارد کنار خانه، کاملا بی تفاوت، انگار نه انگار یک پسر 4 ساله با آن جثه ریزش، با انبوهی از تنقلات جذاب مواجه شده است، حتی نگاه به آنها نمی‌کند، چندباری می‌گویم برو هرچه دوست داری بردار و بخور، می‌خندد و سرش را به بالا تکان می‌دهد، یعنی نمی‌خواهم!! بی بی زهرا تمام مدت چادرش را با دستش گرفته، صورت زیبایی دارد و به نظر نورانی! خدیجه خانم میگوید تازه مکلف شده و روزه می‌گیرد، می‌گوید یک روز سحر بیدار نشده نگذاشتم روزه بگیرد تمام روز گریه کرده است، کاری به حواشی زندگی این خانواده و مشکلاتشان ندارم اما نمیتوانم تعجب نکنم از نظام تربیتی عجیب حاکم برخانه، بچه هایی با عزت نفس بالا و فوق العاده مودب و دوست داشتنی در حدی که دلت میخواست فقط نگاهشان کنی، در آن خانه محقر، در کناره های شهر، اگرچه یخچالی خالی بود و سحرشان به نان و ماست گذشته بود اما چهارونصفی آدم، عاشق و شاکر کنار هم زندگی می‌کردند. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
خوردنی های شب نیمه ی رمضان یک به یک میرسند و هدایای کوچک و بزرگ، غذاهای گرم هم در راهند، نوجوانان محله دارند مهیای توزیع می‌شوند، طوفانی در پیش است... @ghalamzann
خانواده سه ونیم نفری کال زرکش به زودی چهارنفر می شوند، به همت بندگان خوب خدا، مقدمات استقبال از نی نی کوچولو مهیا شد، لباس نوزادی و رختخواب و پوشک و عسل و روغن زرد، مرغ و گوشت هم به زودی اضافه می‌شوند و با اقلام غذایی فردا تحویل خانه کوچکشان می شوند، دعای خیرشان بدرقه زندگی هایتان🌸 @ghalamzann
@ghalamzann روزی که اینجا نوشته شد طوفانی در راه است به واقع تصور اینهمه حضور و همدلی نبود، بسته هایی بود که می‌رسیدند، غذاهای گرم، بيسکوئيت و کلوچه و آبمیوه، انواع شکلات و تنقلات، نان و پنیر و سبزی و خرما و حلوا، کیک های خانگی،مربا جات خانگی، و و و... سونامی عجیبی بود از تماس تلفنی و پیامک و دایرکت و ده ها پیشنهاد و عرضه و تحویل، شب قبل عده ای داوطلب آماده کردن سبزی خوردن شدند، دونفر بانی نان ها شدند، پنیرها، خرماها و خوردنی های دیگر، بسته بندی ها انجام شد غذاهای گرم از چند نقطه شهر رسیدند، بچه های مسجد دیگ های حلیم را مهیا کردند، کیک های خانگی برش خوردند و بسته بندی شدند، بسته های نان و پنیر و سبزی و خرما آماده شدند، شله زردها رسیدند، بسته های میوه نوبرانه با سلیقه تمام تحویل شدند، هدایای بچه ها دریافت شدند و و و... سرانجام دیشب، شب میلاد کریم اهل بیت علیه السلام، بیش از 1000 بسته از انواع خوردنیجات که بیش از 300 تای آن غذای گرم بودند، در مناطق محروم توسط بچه های مسجد توزیع شد. تک تک شما که سهمی در این طوفان همدلی داشتید، دست خدا یارتان🌸 @ghalamzan
100 اسباب بازی فرستاده است تا روز عیدی برسد به دست کودکان نیازمند... (عکس بخشی ازین هدایا را نشان می‌دهد) "خانه شادی" در بهشت رضوان نصیبتان🌸 @ghalamzann
@ghalamzann «جان را من آفریدم و دردش بداده ام» "دردِ جسمانی" ایجاد می شود: وقتی انفصالی اتفاق می افتد ، انفصالِ میان اعضا، وقتی سلول ها از هم فاصله می گیرند ، وقتی ناهمواری بوجود می آید ، وقتی نظم و اتصال طبیعی جسم به هم میخورد ، قطع این ارتباط و انفصال موجب درد می شود، "درد روحانی" ایجاد می‌شود:  وقتی انفصالی اتفاق می افتد،  وقتی جدا می‌شود از جایی از چیزی از کسی به همان اندازه که عظمتِ روح با جسم قابل قیاس نیست ، عظمت و شدّتِ دردهایشان به مقایسه نمی آید. @ghalamzann
@ghalamzann درخواست یک: دخترک 7 ساله است، در اسفندی که گذشت به دلیل بی‌حالی و ضعف مورد آزمایش قرار می‌گیرد، نتیجه سرطان خون است، شیمی درمانی شروع می‌شود، آمپول هایی که در هفته باید تزریق شوند و قیمت هرکدام... اول این تصور ایجاد می‌شود که برای بچه ای که ماندنی نیست چرا هزینه می‌کنند، اما پزشکان خبر خوش آورده اند، بدنش به شیمی درمانی جواب داده است، این یعنی خانواده باید همه ی دنیایش را بگذارد برای آنکه دخترک زنده بماند، نترسیم که دستمان نمی‌رسد و بضاعتمان اندک است، از اندک های ما زندگی دوباره جریان پیدا می‌کند، دخترک سید است، سهم سادات هم به او می‌رسد. درخواست دو: شب بیست و یک ماه مبارک، شب مردی بزرگ است که انبان به دوش می‌گرفت و نمیگذاشت گرسنه ای در شهر بماند، میخواهیم شب بیست و یکم، غذای گرم به گرسنگان برسانیم هرکسی می‌تواند حتی یک وعده غذای یکنفره برساند، خبرمان کند. @ghalamzann
@ghalamzann "در شب قدر، باید انسان در خود توسعه ای به وجود آورد و محدود فکر نکند که نان و آب و. .. نداریم. باید به نیروهای باطنی خود فکر کند. آنها را بررسی کند و ببیند که با آنها چه کرده؟ با ذهنی که خدا به او داده، با قلبی که داده، چه کرده؟ با تخیل و توهّم و تفکر و تعقّل خود،چه کرده؟ با اینها چگونه برخورد کرده است؟... با این نیرو و دریچه ای که ما را به وحی آسمان ها و به شهود این طرف و آن طرف دنیا نائل می کند، چه کرده ایم؟ آدمی باید جایگاه و کار خود را در مجموعه ملت ها و در این جهان گسترده، بشناسد. بداند که چه می خواهد بکند؟ تقدیری داشته باشد. بفهمد که وقتی پای بچه اش می شکند، سرش می شکند، لوله خانه اش آب می دهد، آیا باید همه غم های عالم در او صف بکشد؟! همّ و غمّ او همین ها باشد؟! به حقِّ حقّ قسم، وقتی در روز قیامت، خداوند اولیای خود را محشور می کند و ما می بینیم که غم و غصّه های آنان چه بوده، به حال خود گریه می کنیم و شرمنده می شویم که چقدر غصّه های ما حقیر بوده است!" @ghalamzann
@ghalamzann چند خاله ی مجازی باذوق و باسلیقه برای بی بی زهرا و سید یونس هدیه خریده اند حالا بی بی زهرا یک چادر با گل های صورتی دارد و چند لباس قشنگ، و مقداری لوازم التحریر، و سیدیونس هم لباس قشنگ و اسباب بازی، و برای خدیجه خانم مادرشان هم هدایایی گرفته اند، قرار بود ببریم درب خانه و با چند بادکنک برای بی بی زهرا جشن روزه اولی بودنش را بگیریم و هدیه ها را بدهیم، اما خیر محترمی کمک نقدی کرده بودند و خواسته بودند در خلوت و در غیاب خانواده به مرد خانه تقدیم شود تا عزتش محفوظ بماند، بعد به این فکر کردیم که حکما این پدر هرگز نتوانسته است بچه هایش را خوشحال کند و هرگز نتوانسته است برای دخترش جشنی بگیرد یا هدیه ای تهیه کند، کارِ قشنگ تر این میشد که هدایا همراه مبلغ نقدی در غیاب خانواده به پدر تحویل شود تا او سرافراز و با غرور وارد خانه شود و به اهل بیتش بسته ها را هدیه کند، قرارمان شد سر خیابانشان، مرد آمد، مرد هنگام تحویل گریه اش گرفت، مرد با افتخار و لبریز از غرور پدرانه راهی خانه شد در حالیکه از شوق نمی‌توانست حرفی بزند و می‌گفت بچه ها چه ذوقی خواهند کرد، و ما چه می‌دانیم که خداوند برای آنهایی که امشب این همه شادی را روانه این خانه کوچک در کناره های شهر کرده اند، چه خواهد کرد... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
"کسانی که به فقرا کمک کنند و به خانواده‌های مستضعف سر بزنند،زیادند، اما آن کسی که اولاً این کار را در دوران حکومت و قدرت خود انجام دهد،ثانیا کار همیشه او باشد، ثالثاً به کمک کردن مادی اکتفاء نکند، برود با این خانواده با آن پیرمرد با این آدم نابینا با آن بچه های صغیر بنشیند مانوس شود دل آنها را خوش کند فقط امیرالمومنین علیه السلام است" امشب، در شب شهادت مرد انبان به دوش نیمه های شب، بیش از 800 غذای گرم به همت شما در سفره افطار نیازمندان قرار گرفت، غذاها را پختید، با سلیقه ی تمام ظرف کردید، طوری تزئین کردید که انگار واقعا مهمان دارید و سفره افطاری پهن کرده اید، شله زردها و شیربرنج هایتان رسیدند، و شیر و خرما و تنقلات، و بسته های گوشت، سنگ تمام گذاشتید تا پا جای پای گذاشته باشید، غذاهایتان رزق و روزی بیماران صعب العلاج نیازمند در کناره های شهر شدند، دست مریزاد شب قدرتان پر از تقدیرهای روشن🌸 @ghalamzann
اینک شما و... @ghalamzann
روی پاگرد بالای پله های مسجد، تنهایی نشسته بود که مثلا عبادت کنه، بنده ی کوچولوی خدا @ghalamzann