گفتم: چشمم، گفت: به راهش میدار
گفتم: جگرم، گفت: پر آهش میدار
گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل
گفتم: غم تو، گفت: نگاهش میدار
#ابوسعید_ابوالخیر #شعر
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
#گاهاً
✴️ گاه واژهٔ فارسی است و ترکیب آن با تنوین قیدساز عربی جایز نیست. این کلمه غلط را اغلب اوقات به جای «احیاناً» و در بعضی از موارد به جای «گاه» و «گاهی» بهکار میبرند.
✅ غلط ننویسیم فرهنگ دشواریهای زبان فارسی، ابوالحسن نجفی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ هجدهم، ۱۳۹۲، ۳۱۸.
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
بلادرنگ
برخی معتقدند واژۀ «درنگ» فارسی است و آوردن «بلا»ی عربی قبل از آن «خلاف فصاحت» است. بهجای آن بهتر است «بیدرنگ» گفته شود.
پاسخ:
افزوده شدن وندهای یک زبان به پایهای از زبانی دیگر بیاشکال است و از فصاحت نمیکاهد، چنانکه واژههایی مانند «ايرانیمآب» و «فرنگیمآب» و «عربیمآب» از افزوده شدن وندی عربی به پایهای فارسی یا رایج در فارسی ساخته شدهاند و واژههای «آبدارباشی» و «آشپزباشی» و «معمارباشی» و «پستچی» و «تلفنچی» و «شکارچی» از پیوستن وندهای ترکی به پایهای فارسی یا رایج در فارسی ساخته شدهاند (بسنجید با «بلادرنگ»). به همین قیاس، افزوده شدن وندی فارسی به پایهای عربی یا هر زبان دیگر نیز درست است، چنانکه «باادب»، «پرحوصله»، «کمسواد» و هزاران واژۀ دیگر. نتیجه آنکه آوردن «بلا»ی عربی قبل از واژۀ «درنگ» فارسی خلاف فصاحت نیست، ولی اگر کسی به سرهگراییِ معتدل معتقد باشد، میتواند «بیدرنگ» را بر «بلادرنگ» ترجیح دهد.
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
◾️🔸◾️🔸◾️🔸◾️🔸◾️🔸◾️🔸
دوقلو
این کلمه ترکی است( مرکب از دق، ماده ی فعل دقماق= زاییدن، به اضافه ی لو، پسوند نسبت) به معنای دو کودک که همزمان از یک شکم به دنیا آیند. در تداول فارسی زبانان، بخش اولِ این کلمه را عددِ دو فارسی گرفته و ترکیب های سه قلو و چهار قلو و پنج قلو و... را از آن ساخته اند... باید دانست که برای بیان این معنی در متون قدیم فارسی ترکیب هم شکم آمده است... همزاد نیز به همین معنی به کار رفته است.
🔸غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، ص196
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
#اشتباه_گفتاری_در_فضای_حقیقی
✅ ... به آن وارد می شود، عالمی که ...
❌ به آن ورود می کند، عالمی کخ نه با چشم سر که با چشم دل قابل دیدن است ...
*گفته شده در برنامه ای تلویزیونی در شبکه ی مستند سیما
#غلط_ننویسیم
#درست_بنویسیم
🖊@ghalatnanevisim
🔹 عددهای «خاص» با رقم نوشته میشود. منظور از عددهای خاص یعنی شمارۀ شناسنامه، پلاک، طبقه، شماره اتاق هتل، نمرۀ آزمون، آیۀ قرآن، شمارۀ صفحه، شمارۀ نشریه و....
🔹 مانند:
شش: ۱۵۷۸، ص۳۳۲، اتاق ۴۰۷، س۱۶ (سال شانزدهم انتشار این روزنامه)، آیۀ ۴۴ و… .
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
🔺پویش #به_یاد_ابراهیم
🔹هدیه ختم صلوات و قرآن به ارواح طیبه شهدای خدمت به خصوص #شهید_رئیسی_عزیز
چهل روز از شهادت #شهید_خدمت گذشت. شهیدی که از او جز خدمت، اخلاص، تلاش خستگی ناپذیری، ولایت مداری چیزی ندیدیم. در خدمتش مردمی بود. در عملش خستگی نمی شناخت و در شناخت مسیرش ولایت مدار بود.
او در دعاهای خود طلب شهادت می کرد و خداوند هم به او عزت و آبرویی بخشید که همیشه از او به نیکی یاد شود.
اکنون با اهدای قرآن و حمد و صلوات و توسل به ارواح طیبه پاک این شهیدان به آنها توسّل می جوییم و از خداوند متعال می خواهیم به برکت مجاهدت #شهید_رئیسی_عزیز ملت ما را در انتخابات سربلند و پیروز گرداند.
برای شرکت در این پویش و اهدای قرآن و صلوات به شهدای خدمت وارد لینک زیر شوید: 👇👇👇
http://www.counter.ir-ma.ir/
4_6019183982858469438.mp3
481K
پیشدادیان #منوچهر (بخش ۵۲)
#داستان_زال_و_روداوه (بخش ۵۱)
#غلط_ننویسیم
#شاهنامه_خوانی
🖊@ghalatnanevisim
#توضیحات
-مشک، عنبر، عبیر: مادههایی خوشبو که دو تای اول را از آهو میگیرند و ماهی عنبر، و سومی را از ترکیبهای مختلف این مواد میسازند: گلاب، مشک، صندل، کافور، زعفران و....
-بساط: فرش، و در اینجا احتمالا (بهدلیل تزئینات بسیارزیاد) پردهی تزئینی یا همان شادُروان است.
-پیکر: نقشونگار و هر چه بر پارچه یا گستردنی ببافند یا بدوزند.
-زبرجد: سنگی قیمتی بیشتر بهرنگ سبز
-خوشاب: آبدار، تروتازه و درخشان که در شاهنامه صفت دُر میشود و دندان.
-دگر، پیکرش دُرّ خوشاب بود / که هر دانهای قطرهیی آب بود: پردهی دیگری هم بود که بر آن مروارید دوخته بودند و هر دانهی مروارید چون آب٘ درخشان بود.
-بدآیین و آرایش چین نهاد: بهسبک چینی تزئین کرد یا که: آراستن را بهنهایت کمال انجام داد؛ چون چین، همانطور که میدانیم، در صورتگری و هنرهای تزئینی زبانزد روزگاران بوده.
-آگنده: پُر، لبریز. متضاد "کَنده"
-بیاراست روداوه را چون بهشت / به خورشیدبر جادویها نبشت: یعنی در آراستن رودابه آرایش را بهحد کمال رساند. یا این که خورشید استعارهی رودابهست که یعنی: در آراستن رودابه جادوها کرد.
-زرنگار: بهآبطلا نقاشیشده
-بار دادن: راه دادن، اجازهی ملاقات دادن
-رامشگر: خنیاگر، نوازنده و خواننده
-افسر: تاج. در شاهنامه افسر بیشتر به تاج زنان میگویند که احتمالا کوچکتر و ظریفتر از تاج مردان بوده ولی در درجهی معنوی پایینتر از آن.
-پذیره شدن: پیشواز رفتن، مهیا شدن
-پرستنده: خدمتکار، ساقی
#غلط_ننویسیم
#شاهنامه_خوانی
🖊@ghalatnanevisim