منزل دوازدهم ارين
هفت ساعت، ده معتبر ارامنه است، راه [آن] از كنار درياچه مى گذرد راهش خوب است، قريب دو فرسخ، فى الجمله كوه و كتل دارد.
ص: ۱۵۴
منزل سيزدهم عادى جواز
منزل سيزدهم عادى جواز [۱]
ما بين منزل است، دهى است با صفا، يك سمت آن درياچه، و آن دو سمتش متّصل به كوه، مثل ديوار سنگى، قلعه مضبوطى است، دروازهها دارد.
توضيح
اين قصبچه خيلى قديم و تاريخى است، نصف قلعه و قصبچه را درياچه گرفته است، اكنون مركز قضا است، اگر چه در نظر عربى مى آيد، امّا نيست، در زبان «كلدانى» معنى «اعادة العجوز» را دارد، زيرا «شميرام» «ملكه بابل» اين جا را از دست «ارامنه» گرفت، و موسوم به اين كرد، اكنون سه هزار جمعيّت دارد. (انتهى)
منزل چهاردهم ارجيش
اسم بلوك است، يكى از دهات آن منزل ما بود، جاى پر آب علف و سبزه، هفت ساعت راه دارد، بسيار هموار.
توضيح
در قديم الّايام، از شهرهاى معروف و معتبر حكومت ارامنه بود، اين شهر را «آرشاك» نامى، از حكم داران ارامنه ساخت، و قلعه معتبرى هم بنا نمود.
«شاپور دوم ساسانى»، «ارمنستان» را كه ضبط كرد، اين «آرشاك» را به اعيان دولتش اسير نموده به «ايران» آورد، اعيان دولتش را فرمود به «قاولوغه» زده كشتند، و «آرشاك» را در زندان كرد، آن هم متحمّل اذيّت و جفاى زندانبانها شده، در سال (۳۸۱) ميلادى خود را مقتول ساخت.
پسرش «باب» كه در «قسطنطنيه» [سكونت] كرد و دين «عيسى» را قبول كرده بود، از براى استرداد ممالك مورثه خود، با «قشون يونانيان» رو به «ارمنستان» آورد.
چون غالب ارامنه، ميل به قبول «دين عيسى» نداشتند، و باز از هجوم «ايرانيان»
ص: ۱۵۵
مى ترسيدند، قرار گذاشتند كه «باب» را قبول ننمايند.
و از براى اين كه، در محاصره گرفتار گرسنگى نشوند، و در هنگام فتح قلعه، زنانشان اسير «يونانيان» نشود، زنان خودشان را كشته، از برج و باروهاى همين قلعه آويختند، ولى تدبير آنها مانع دخول «باب» به قلعه نشد.
اسم اين قلعه در كتب تواريخ يونانيان، «آرسيساپوليس» است و «بحيره» را هم نسبت به اين شهر كرده، چنانچه مذكور شد «ارسيساپالوس» ناميدند:
«تاج الدّين عليشاه» وزير قلعه، اين شهر را تعمير و تجديد كرد.
امروز قصبچه ايست معتبر، به قدر صد باب دكان، و يك كاروان سرا، و يك باب حمام، و يك تلگرافخانه، و يك ارك و يك مكتب به وضع جديد ساخته و معمور دارد، مسكن چهار هزار نفس، و مركز قضا، و تابع ولايت «وان» است. (انتهى)
----------
[۱]: در نقشه «اديل جواز» آمده است.
#غلط_ننویسیم
#سفر_نامه
🖊@ghalatnanevisim
آن به که جهان را به دل شاد خوری
باده ز کف حور پریزاد خوری
پیوسته ز دست نیکوان باده خوری
با دست غم جهان ،چرا باده خوری ؟
#ازرقی_هروی #شعر
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
🟨 پایاننامه
به چه معناست؟
در زبان فارسی یک نوع اضافه وجود دارد که به آن اضافهٔ مقلوب (قلب شده، بر عکس شده) میگویند؛ همچون:
پیرمرد یعنی مردِ پیر؛
پیرزن یعنی زنِ پیر.
«پایاننامه» نیز اضافهٔ مقلوب و به معنای «نامهٔ پایان» است.
«نامه» دارای چند معناست که یکی از آنها «نوشته» است. پس «پایاننامه» یعنی نوشتهای که یک دانشجو و دانشآموخته در پایان یک مقطع تحصیلی، مانند کارشناسی ارشد و دکتری، مینویسد و آن را به دانشگاه و مرکز آموزشی مربوط ارائه میدهد.
عرفاً و اصطلاحاً به پایاننامهای که در مقطع دکتری نوشته میشود، «رساله» میگویند.
#پایان_نامه
#رساله
#دکتری
🖊@ghalatnanevisim
#عدم
✳️ این کلمه به معنی «نابودی و نیستی» است. در فارسی فصیح بهتر است تا آنجایی که میتوانیم از به کار بردن آن برای ساختن متضاد پرهیز کنیم:
🔴 نمونهٔ غیرمعیار: عدم اطلاع
🔵 نمونهٔ معیار: بیاطلاعی
🔴 نمونهٔ غیرمعیار: عدم رضایت
🔵 نمونهٔ معیار: نارضایتی
🔴 نمونهٔ غیرمعیار: عدم موفقیت
🔵نمونهٔ معیار: ناکامی
✅ فرهنگ درستنویسی سخن، دکتر حسن انوری، تألیف یوسف عالی عباسآباد، تهران، انتشارات سخن، چاپ سوم، ۱۳۹۰، ص ۲۱۹.
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
#اشتباه_نوشتاری_در_فضای_مجازی
✅ ... افزایش می دهد،
✅ ... کاهش می دهد،
✅ ... تقویت می کند،
✅ ... مشکل قلبی جلوگیری می کند.
✅ ... تقویت می کند.
❌ 😄 معجزات خنده برای سلامتی
➣ کاهش استرس
➣ خلاقیت را افزایش
➣ احساس درد راکاهش
➣ سیستم ایمنی راتقویت
➣ ازمشکلات قلبی جلوگیری
➣ حافظه کوتاه مدت را تقویت
#غلط_ننویسیم
#درست_بنویسیم
🖊@ghalatnanevisim
پرسش👇
« با سلام. ببخشید سؤالی داشتم
انتخابات خودش جمع است، چرا برخی دوباره آن را جمع میبندند، آیا غلط نیست؟»
پاسخ👇
برخی واژههای جمع عربی در فارسی دوباره جمع بسته میشوند که در اصل نادرست است، مانند: «امور» که نباید بگوییم :«امورات»؛ ولی برخی از جمعهای عربی در فارسی حکم مفرد گرفتهاند مانند: جواهرات، عملیات، اسلحه، طلبه، انتخابات، دخانیات و...
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
#روز_نویس
برای تمرین امروز پنج دقیقه وقت بگذارید و این جمله را ادامه دهید:
همیشه میدانستم...
تداوم یکی از عوامل مهم پیشرفت در نویسندگیست. تمرین هر روزه را جدی بگیرید حتی اگر شده پنج دقیقه.
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
دربارۀ واژۀ جناب در «جناب آقای ...»
▫️جناب در اصل به معنی «آستانه» و «پیشگاه» است: «دیده بر خاک جناب تو به روز بار تو / …» (دیوان انوری، ج ۱، ص ۴۲۶). یکی از معنیهای حضرت و محضر نیز همین «پیشگاه» و «آستانه» است.
▫️در گذشته، وقتی کسی میخواست با بزرگی سخن بگوید، چون گمان میکرد که ادب اجازه نمیدهد مستقیم با او گفتوگو کند، «جنابِ» او را مخاطب قرار میداد. در آغاز، این کاربرد بیشتر در مدحها و ستایشهای شاعران از شاهان رواج داشت. اما رفتهرفته روحیۀ خودکهترپنداری و مجیزگویی ما باعث شد که این واژه پرکاربردتر شود و آن را پیش از نام هر فرادستِ بهواقع فرودستی بهکار ببریم: «جناب آقای ...، مدیر محترم ...».
▫️در گذشته، هرچه جایگاه و دارایی آن بزرگ افزونتر بود، جناب یا آستانهٔ خانه یا کاخ او نیز عالیتر و بلندتر بوده. پس «جنابعالی» هم در اصل یعنی «آستانهٔ بلند». ازهمینرو است که حافظ میفرماید: «هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی / پیداست نگارا که بلند است جنابت».
#غلط_ننویسیم
🖊@ghalatnanevisim
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
حکایت به قلم "ســاده و روان"
📚 باب اول : در سیرت پادشاهان
🌺 حکایت ۴۰
💫 كنيزكى از اهالى چين را براى يكى از شاهان به هديه آوردند. شاه در حال مستى خواست با او آميزش كند. او تمكين نكرد. شاه خشمگين شد و او را به غلام سياهى بخشيد. آن غلام سياه به قدرى بدقيافه بود كه لب بالايش از دو طرف بينيش بالاتر آمده بود و لب پايينش به گريبانش فرو افتاده بود، آن چنان هيكلى درشت و ناهنجار داشت كه صخرالجن (1) از ديدارش مى رميد و عين القطر (2) از بوى بد بغلش مى گنديد:
🔸تو گويى تا قيامت زشترويى
🔹بر او ختم است و بر يوسف نكويى (3)
چنانكه شوخ طبعان لطيفه گو مى گويند:
🔸شخصى نه چنان كريه منظر
🔹كز زشتى او خبر توان داد
🔸آنكه بغلى نعوذ باالله
🔹مردار به آفتاب مرداد
اين غلام سياه كه در آن وقت هوای نفس بر او چیره شده بود و پر از شهوت شده بود، همان شب با آن كنيز آميزش كرد. صبح آن شب ، شاه كه از مستى بيرون آمده بود، به جستجوى كنيز پرداخت . او را نيافت . ماجرا را به او خبر دادند. او خشمگين شد و فرمان داد كه غلام سياه را با كنيز محكم ببندند و بر بالاى بام كوشک(جوسق)ببرند و از آنجا به قعر دره گود بيفكنند. يكى از وزيران پاک نهاد دست شفاعت به سوى شاه دراز كرد و گفت : غلام سياه بدبخت را چندان خطايى نيست كه درخور بخشش نباشد، با توجه به اينكه همه غلامان و چاكران به گذشت و لطف شاه ، خو گرفته اند.
شاه گفت : اگر غلام سياه يک شب همبسترى با كنيز را، تاخير مى انداخت چه مى شد؟ كه اگر چنين مى كرد، من خاطر او را به عطاى بيش از قيمت كنيز، شاد مى نمودم .
وزير گفت : اى پادشاه روى زمين ! آيا نشنيده اى كه :
🔸تشنه سوخته در چشمه روشن چو رسيد
🔹تو مپندار كه از پيل دمان انديشد(4)
🔸ملحد گرسنه در خانه خالى برخوان
🔹عقل باور نكند كز رمضان انديشد(5)
شاه از اين لطيفه فرح بخش وزير، خوشش آمد و به او گفت : اكنون غلام سياه را بخشيدم ، ولى كنيزک را چه كنم ؟ وزيرگفت : كنيزک را نيز به غلام سياه ببخش ، زيرا نيم خورده او شايسته و سزاوار او است .
🔸هرگز آن را به دوستى مپسند
🔹كه رود جاى ناپسنديده
🔸تشنه را دل نخواهد آب زلال
🔹نيم خورده دهان گنديده
(1)_صخرالجن : يكى از ديوها است كه به زشتى قيافه شهرت دارد. او همان است كه انگشتر سليمان را دزديد.
(2)_عين القطر: چشمه زهرآگين ، زيرا منظور از قطر در اينجا، قطران است و آن نام دارويى سياه رنگ و بدبو است كه از ((سرو)) كوهى به دست مى آيد.
(3)_يعنى : اینگونه تصور می کنی که تا روز قيامت ، زشتى به او و زيبايى به يوسف ، به نهايت رسيده است .
(4)_پيل دمان : پيلى كه نعره مى كشد.
(5)_ بى دين گرسنه اى هرگاه در اتاق خالى، تنها در كنار سفره اى بنشيند، خرد نمى پذيرد كه او با نخوردن آن غذا، حرمت ماه رمضان را نگهدارد.
#غلط_ننویسیم
#حکایات_سعدی
🖊@ghalatnanevisim