eitaa logo
غَلَیان|علی محمدی راد
107 دنبال‌کننده
190 عکس
24 ویدیو
2 فایل
یادداشت های علی محمدی راد(طلبه سطح۲) @Alirad2
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۲بهمن‌ماه۱۴۰۱ استان قم غَلَیان @ghalayan
رفتی پیش امام رضا ع؟ نوش جانت عزیز دلم. نوش جانت اهل مردانگی و فتوت. نوش جانت سید اندیشمند و نخبه ما. بیا جلسه ات را مدیریت کن. «مصلح کیست؟» مصلح کسی است که وقتی پر میکشد و میرود، جلودارها زمزمه میکنند«حالا چه کسی جایش را پر کند؟» رفتی با معرفت؟ نگفتی برادرانت احساس میکنند پشتشان میشکند؟ نگفتی حالا استادهایت که متواضعانه پا دوییشان را میکردی، گمنام و مخلصانه، حالا چطور خبر رفتنت را بشنوند؟ سید! به امام رضا ع سلام ما را برسان. بگو آقا جان سیدعلی خامنه ای، سید علی خامنه ای، سیدعلی خامنه ای. مظلوم است. سید! تو را به خدا برای ما فکری کن. لامصب دلمان تنگ میشود برای خنده هایت برای آن چهره نورانی ات برای آن بدو بدو کردنهایت. به قول آن شعر که سر در پروفایلت کوبیده بودی: راز دل را نتوانم به کسی بگشایم که در این دیر مغان راز نگهداری نیست @ali_mahdiyan
کار که نیمه تمام ماند رفقا خیلی بهم ریختند روز آخر اردو بود و آسمان سقف مسجد شده بود. وارد خوابگاه شدیم اما طاقت نیاورد و دست مرا گرفت. گفت: علی پاشو بریم تو مسجد. وارد ک شدیم ادامه داد: تو طلبه‌ای، روضه بخون. آخه چرا سقف مسجد باید بمونه؟ من شروع کردم و او نیز... بعد اردو که همزمان با ماه رمضان بود همراه چندتن از رفقا به منطقه رفتند و کار را تمام کردند. نیتشان هم ده روز بود که روزه‌شان از دست نرود... خاطره‌ حجت‌الاسلام علی مهدیان از هنرمند جهادگر غلیان @ghalayan
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و احترام انشاءلله امسال عازم اردوی جهادی هستم به کسانی که میخواهند در جریان اردو باشند و در اندازه خودشون سهیم باشند توصیه میکنم صوت بالا رو گوش کنند
15.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گزارش فعالیت چندین ساله ی گروه جهادی محبین الائمه
وصال وقتی خواب شب را در طول روز تقسیم میکنی، یعنی باید منتظر یک خواب زدگی ناجور باشی. از دیشب ساعت۱۲سفر شروع شد و الان ساعت۶غروب روز بعد است. بخش سردشت شهرستان بشاگرد. اسمش با هواپیما آمدن بود. گرمای اتوبوس بدون کولر بندر تا سردشت، خوشی اولین سفر با هواپیما را تلافی کرد. خواب‌های نصفه نیمه که هر از گاهی، از ناحیه گردن سقوط آزادی به سمت کف زمین داشتم. هرچند آفتاب تیزی دارد. اما نسیم خنکی هم چاشنی‌اش شده. طبیعت این منطقه یک همسانی و یکنواختی غریبی دارد. رنگ خاکستری تپه‌های کوتاه و بلندش بعد از مدتی چشم را میزند. ترکیبی از سنگ لاخ و ماسه که رد حرکت آب بین آنها باقی‌مانده. اما بوته‌های کویری که رنگ سبز‌شان بین آن همه سنگ و خاک خاکستری، حس خوب زندگی را در دلم به جریان می‌اندازد. این بوته‌ها استعاره خوبی برایم از مردم بشاگردند. بیرون مسجد جامع سردشت نشسته‌ام و دسته‌ای داخل مسجد خوابند و گروهی رفتند تا خود خمینی شهر. ما هم مقصدمان همانجاست. خمینی شهر طولانی‌ترین داستان دوکلمه‌ای است که شنیده‌ام. شاید هفتاد نفری باشیم. از طلبه گرفته تا دانشجو و بازاری و کارمند و پیر و جوان و حتی بچه‌های حدودا ده ساله. یک سوم اردو دهه هشتادی‌اند. اردوی جهادی فصل مشترک زندگی این هفتاد نفر است. دنیاهایی موازی که در این نقطه و در این زمان با هم تلاقی کرده‌اند. محمدرضا می‌گفت: فاطمه‌ام خیلی مغرور و تودار است. فاطمه کودک خردسالش بود. میگفت: وقتی گریه میکند یعنی دلش لبریز شده. وقتی آمدم زد زیر گریه. حالم گرفته شد اصغر که میخواست از خانواده‌اش خداحافظی کند آه سردی کشید. از سختی جدا شدن گفت. نپرسیدم اما میدانم این داستان تکراری همه رفقای جهادی‌ست. هجرت دل کندن میخواهد.. غَلَیان @ghalayan
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ لباس خدمت ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ 🌀 مراسم در جوار مزار شهید حجت الاسلام والمسلمین سلیمانی 💠 با حضور: زمان: دوشنبه ۱۱ اردیبهشت بعد از نماز ظهر و عصر 🕌 مکان: قم، حرم مطهر حضرت معصومه(س)، در کنار مزار حجت‌الاسلام و المسلمین عباسعلی سلیمانی 📲 آیدی جهت کسب اطلاعات بیشتر🔻 @s_m_h_ms @gohari_67 •┈••✾🔹✾••┈• 🌀🌀 خانه طلاب جوان در "ایتــا" "بلــه" "روبیـکا"