میدونین توی دریا، باد موافق و باد مخالف یعنی چی؟ ...❗️❗️❗️
باد موافق👈 یعنی بادی که به سمتی که مقصد ماست می وزه و به ما کمک میکنه که به اون سمت پیش بریم.
و باد مخالف👈 بادیه که جهت وزیدنش خلاف مسیر ماست ... پس اگه آدم مسیر و جهت نداشته باشه، بادها براش معنایی ندارن. نه مخالفن و نه موافق.❌
حس میکنم زمان هم همینطوره...
اگه آدم توی یک بازه زمانی هدفی برای خودش تعریف نکرده باشه، اون زمان معنایی نداره..... میاد و میره و اصلاً هم معلوم نمیشه چی بود و چی شد و حالا قراره چی بشه!
اما اگه پای یک هدف مشخص در میون باشه، همه چیز حول محور اون معنا پیدا میکنند وآدم چاره ای نداره جز اینکه یه غربال دستش بگیره و ببینه کدوم کار، کار موافقه و کدم کار، کار مخالف ...
چون زمان محدوده و جمع بین همه کارها عملاً مقدور نیست ...
شب قبل از خواب، وقتی دیگه فرصت زندگی کردنم در یک روز کامل به پایان رسیده، به این آیه فکر میکردم که : اقترب للناس حسابهم، و هم فی غفله معرضون ....
فکر میکنم دارم تا یه حدی چرایی تقارن نظم با تقوا در کلام حضرت امیر علیه السلام رو میفهمم ...
اینکه چرا به همون شدت که ما رو به تقوا سفارش میکنن، به همون شدت هم در ادامه به نظم سفارش میکنند ... چون نظم اگه واقعا عمل بشه، ما رو به تقوا میرسونه ...
نمیشه کسی نظم داشته باشه، بدون اینکه زمان براش اهمیت پیدا کنه ... و نمیشه زمان برای کسی اهمیت پیدا کنه، اما محدود بودنش در زمان رو درک نکنه ... ❗️❗️نمیشه که نفهمه به عنوان یک انسان مدت محدودی در این دنیاست و فرصت عملش اندکه .😢😢
و نمیشه آدم این محدود بودن فرصت رو درک کنه، و حسابگر نشه ...
یعنی یاد نگیره که حساب شده عمل کنه، چون میدونه که وقت محدوده و فرصت برای هر کاری و هر تجربه ای وجود نداره ...❗️❗️
و اونوقت یک غربال میگیره دستش و اعمالش رو هر روز و هر دقیقه غربال میکنه ...
با توجه به هدفش، با توجه به اینکه میدونه سفر درازی در پیش داره و باید براش توشه جمع کنه، اعمالش رو تنظیم میکنه . بایدها و نباید هاش رو تنظیم میکنه ...❗️❗️
اینطوری دیگه به هر کاری تن نمیده، و برعکس برای بعضی کارها حرص و ولع داره ... فاستبقوا الخیرات ( بشتابید به سوی کارهای نیک) براش معنی پیدا میکنه ... سارعوا الی مغفره من ربکم براش معنی پیدا میکنه ... و الّذین هم عن اللّغو معرضون (مؤمنان از کارهای بیهوده روی گردان هستند( براش معنی پیدا میکنه ... ان تقول نفسٌ یا حسرتی علی ما فرّطت فی جنب اللّه ( روزی که انسان بیهوده گرا میگوید افسوس بر من از افراط ها و کوتاهی هایی که در راه اطاعت خدا نمودم) براش معنا پیدا میکنه ...
و مگه تقوی چیزی جز این غربال دست گرفتنه؟
اینکه اعمالمون رو بسنجیم و نذاریم خدا ما رو در حال کاری ببینه که دوست نداره؛ و در جایی که دوست داره باشیم، ما رو غایب نبینه؟ ... 😢😢😢
چون فرصتمون خیلی کوتاهه ...❗️
معلوم نیست مانیتور کوچیک کنار تسک بار عمرمون، کی به یک ضربدر کوچیک قرمز رنگ تبدیل میشه ...❌
و ناگهان چقدر زود دیر می شود ...😢😢😢
چند وقتی هست به دنبال محیط امن برای کار کردن پسر ۱۱ سالهمون هستیم.
چند جای مطمئن، نزدیک خونمون رفتیم.
حتی به کارفرما گفتیم. حاضریم خودمون حقوقش را پرداخت کنیم . فقط برامون الان مهم هست. کار کند... به واسطهی این کار کردن ، تربیت شود!...
(از توانمندی و استعدادش برایشان گفتیم که از پس هر کاری به راحتی بر میاد )
اما، متاسفانه تا الان هیچ کس قبول نکرده!
میگیم چرا؟!
میگن: مردم بهش ترحم میکنند،. میگن بچهی کار هست! و این برای جایگاه ما بد هست که فک کنند رفتیم بچهی کار آوردیم!
......
به شدت نگران این نسل هستم...
زمانی که پدرها و مادرها، دست بچهی نوجوان خود را میگیرند از این کلاس به اون کلاس میبرند و فقط یادگیری پشت یادگیری، مصرف پشت مصرف
یا اگه کلاسی هم نروند...توی خونه، در این گوشی به اون گوشی.... رشد با روحیهی رفاه طلبی و تنبلی)
مشخصه این تفکر در جامعهی ما پیدا میشود که نوجوان یا کودک نباید کار کند ...
«من می توانم .....»
مشارکت بچه ها در امور خانه، تصور "من خوبم" و "من می توانم" فرزندانمان را تقویت می کند که عامل اصلی "خودباوری" هستند، کودکی که خودباوری داشته باشد، مستقل و بااعتمادبه نفس خواهدبود.
(اینجا بچه ها، اومدن کمک برای پاک کردن سبزی خوردن و خورد کردن لوبیا سبز)
بازی های خانگی
امروز برای بچه ها بستر گل سفال بازی فراهم کردم
اما به جهت اینکه خیلی بیشتر مشغول شوند، باهاشون وارد بازی های وانمودی و خلاقیت شدم
اومدیم نقش کباب فروش، چند سیخ کباب و گوجه زدیم،(بعد که خشک شدن با ابرنگ، رنگشون کردیم)
نقش گل فروش شدیم. گلهای مختلفی با گلدون های سفالی درست کردیم
مجسمه ساز شدیم. عروسکهای مختلفی رو ساختیم.
و...
گل سفال سرگرمی خیلی مفید و خوبی هست
اربعین با دل ما چه میکند.... ....
وقتی پسر اولم دوساله بود، قسمت شد در این حماسهی سرنوشت ساز تاریخی شرکت کنیم....
بعدش تا چند سال قسمتمون این رزق بود تااا وقتی که دوقلوها وارد زندگی شدند..
دیگه اقای همسر اجازه ندادن. به خاطر بچه های کوچک .اونمدوقلو ما راهی این سفر عشق شویم...
پارسالم که محمدحسن جان اومدن . بازم شرایط رفتن ما سخت تر شد و باز سلب توفیق
امسالم که...
خلاصه پذیرفتنش برای دل خیلی سخته اما برای عقل کاملا منطقیه...
واقعا شدت گرمی هوا . با چند بچه خردسال. دست تنها... مشخصه که عقل قبول نمیکنه🙈
اما دردش برای دل خیلی زیاده....
ولی چی باید این دل رو آروم کنه؟!
اینکه بدونیم رسالت ما دقیقا چیه؟..
به دل بگیم... همینکه میمانی و به این کوچولوها خدمت میکنی، خود آقا امام حسین.ع. میبینه و لبخند رضایت داره انشالله...
ماها خیلی خوشبختیم که امام حسین و داریم..... 😭😭😭
خیلی خوشبختیم ما شیعیان ...
" بهشت ارزانی عقل اندیشان، اما در عالم رازی هست که جز به بهای خون فاش نمیشود ... "
... رازی به عظمت : " ان الله شاء ان یراک قتیلا " ...
ما راز خون را میفهمیم ....
میفهمیم که چرا خون گلوی علی اصغر به زمین بازنگشت ...
می فهمیم معنای آن پرچم سرخ رنگ که بر فراز گنبد امام عشق در اهتزاز است، چیست ...
میفهمیم که در میان تمام انسانها یکی هست که برای خدا معنای ویژه ای دارد، و یک جورهایی عزیز کرده خداست، آنقدر که " احب الله من احب حسینا " ...
میفهمیم که "خط خون او راهیست که راااااست به خانه ی خدا میرود" ..
. باور کنیم فهمیدن این چیزها اصلا سعادت کمی نیست ...
حق این است که تا خود صبح قیامت سر از سجده شکر این نعمت برنداریم ...
ما معنای عطش را خوب میفهمیم، چون سالهاست که در کلاس درس قمر بنی هاشم، ادب آب داشتن و نخوردن را تمرین کرده ایم ...
آب برای ما مفهمومی است ورای ترکیب دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن ...
آب برای ما معنای ادب میدهد، معنای عمویی شجاع و مهربان، و معنای برادری که در کنار بدن برادرش نشست و با محزونترین لحنی که روزگار به یاد دارد، فرمود: " الان انکسر ظَهری و قَلَّت حیلتی " ...
ما از کودکان قافله اسرا یاد گرفته ایم که کرامت انسان والاتر از آن است که دینش را به تکه ای نان و خرما بفروشد .....
گرسنگی و تشنگی کلماتیست که برای ما بچه شیعه ها معنایی خاص دارد، درست مثل "در و دیوار " که هر نامحرمی را به درک لیاقت مفهوم باشکوه آن راهی نست ...
جهادمان عطر " هیهات منا الذله" میدهد و تمام این پا گذشتن روی دلمان برای آنچه که اولویت و رسالت هست، رایحه خوش " الا ترون انَّ الحق لا يُعمَل به و ان الباطل لا يتناهى عنه؟
ليرقب المؤمن فى لقاء ربه محقا ...فانّى لا ارى الموت الا السعاده و الحياه مع الظالمين الا بَرَما " به مشام میرسد ...
می بینید؟ ما،مادرهایی که به خاطر بچه هامون در خانه ماندیم و نرفتیم.... فقط برای رضایت همسر و بچه ها..
ما هم بی شک با این کاروان اربعینی عجین شده ایم ... برای هر اتفاقی در زندگیمان، چیزی هست که به آنها پیوندمان بدهد ...
ما خودمان هم نمیدانیم، اما بی اندازه خوشبختیم...
خدایا ببین! ما میفهمیم ما میفهمیم که چرا " سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است" ... زیر سایه لطف تو اینقدر حالیمان میشود که این اندوه شیرین را با هزاران شادی عوض نکنیم .....
ما این راز عظیم نهفته در بطن عالم را میفهمیم ...😔😔😔😔
هرکه حسین را دوست بدارد، خدا دوستدار اوست. ( پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله )
امام نازنین، حتی ما جامونده ها هم دلمان در کربلا هست و با پای دل پیاده آمدیم به کربلا 😭
خدا رو شاهد میگیرم... این روزهای به ظاهر جامونده از قافله...
هر لحظه که به بچه ها خدمت کردم....گفتم من به عشق تو امام نازنین به این امانتهای الهی خدمت میکنم... تو این قدمها رو از من قبول کن..
حرف اخر= قدم های پای پیاده رفتن در این کاروان برای ما مادرها میتونه این طوری باشه...
#ثبت_تجربه
#مسافرت_با_چند_فرزند
#قسمت_اول
الحمدالله، بعد از کلی دلتنگی و احساس نیاز شدید، آقا امام رضا.ع. طلبیدن برویم به پابوسشون
یک هفته داشتیم فکر میکردیم با وجود بچه ها چه طوری برویم بهتر است...،،،
قاعدتا اولین گزینه که به ذهنمان می آمد، هواپیما بود ( راحت و سریع برویم با کم ترین دردسر)..
و آخرین گزینه که به ذهنمان میآمد با ماشین شخصی( طولانی بودن مسیر، پر دردسر و سخت ترین راه برای شرایط ما)
این طور مواقع که بین چند راهی گیر میکنیم...
اول میایم اون دست آوردها و ارزش ها و چیزهای خوبی که بدست میاوریم را بیرون می آوریم .....بعد کنارش سختی ها و چالش ها و مشکلات...
_دانستن #ارزش ها و نکات مثبت، باعث میشود، قوت قلب بگیریم و از انتخاب خود مطمئن باشیم.
_دانستن مشکلات باعث میشود به پذیرش برسیم و با وجود پیدا کردن راه حل برای کمتر شدنشان، راحت تر بتوانیم ازشون عبور کنیم چون پذیرفته ایم که این رنج وجود دارد و میگذرد
در نهایت ما فهمیدیم. اگه سخت ترین راه( برای شرایط ما) که مسافرت با ماشین شخصی هست انتخاب کنیم.
بچه ها خاطرهی خیلی خوبی از دوران کودکیشان در ذهنشان ثبت میشود:
همینکه در طول مسیر میتوانند جاهای مختلف را ببینید..، بایستند.. تجربه کنند. همزمان رفتن به چند شهر تا رسیدن به مقصد را تجربه میکنند... شبها در طول مسیر کنار یک امامزاده یا مسجد چادر میزنند و استراحت میکنند.. روزها موقع استراحت در یک پارک یا یک مسجد یا اقامتگاه یا حتی جنگل و بیابان.. اوقاتشان سپری میشود ...
همهی اینها میتواند برایشان در خاطرات کودکی ثبت شود.. که بعدها بتوانند با لذت برای بچههایشان تعریف کنند... این خیلی ارزشمنده..
چون برای خود ما همین بود که هر وقت میخواستیم ،خاطرات کودکی مان را مرور کنیم بخشیش از مسافرت هایی بود که چندخانواده با هم با ماشین هایی که داخلش پر از اسباب و وسیله بود با خوشی و لذت و حتی چالش و سختی به سفر میرفتیم...
داشتن تدابیر خیلی مهمه....
این کارها را انجام دادیم خیلی کمک کننده بود.
۱_ صندلی عقب ماشین را به وسیلهی پتو و بالش تبدیل به یک تخت کردیم و هر چقدر توانستیم پهنا را بیشتر کردیم که جای چهار تاشون و بیشتر اوقات سه تاشون شود
لباس هر کدام را در یک روسری شبیه بقچه پیچیدم از چمدان به خاطر اشغال کردن فضای صندوق عقب استفاده نکردیم
هر کدام یک بقچه، حدود شش بقچه لباسی شد...
همهی این بقچه ها را کف ماشین در قسمت عقب گذاشتیم تا کاملا پر شود و هم ارتفاع صندلی شود و روی آنها را با پتو .. پوشاندیم تا یک سطح پهن و نرم شود.. تا بچه ها به راحتی بتوانند استراحت کنند و حتی بازی کنند.
صندوق عقب هم گذاشتیم برای دو کالسگه و چادر مسافرتی و ساک ظروف واجب و ضروری
۲_ انتخاب اسباب بازی
وسایل بازی زیر را برای طول مسیر انتخاب کردم:
_ تبلت جادویی( داخلش نقاشی میکشند)
_ لگو های درشت
_سازه ستاره
_گوشی موبایل ( اسباب بازی)
_میکروفن
_ خمیر بازی( خانگی نباشه تا در مسافرت با معرض گرفتن نو خورشید و.. خراب نشود)
_ بادکنک
_کتاب قصه
_دفتر و مداد
_زیر انداز
هر کدوم از اینها را داخل یک کیسه پارچه ایی کوچک گذاشتم که خیلی سریع و راحت بتوانیم جمع کنیم .
۳_خوراکی
چند تا جعبه درب دار را پر کردم از انواع خوراکی. همه را داخل یک کیف جلوی پای خودم گذاشتم.
هر بار یک جعبه براشون میگذاشتم
از قبل بهشون نفری یک کاسه کوچک داده بودم که خوراکی داخل جعبه را بتوانند بین هم به صورت مساوی تقسیم کنند( زیر دستشان هم یک زیر انداز کوچک و کنارشان یک پلاستیک زباله و دستمال مرطوب و قمقمه آب برای هر کدام جداگانه)
_ هر جعبه یک خوراکی هم چنین با فاصله در تعداد دفعات بیشتر...
.چون اگه همهی خوراکی ها داخل یک جعبه باشه... خیلی زود خسته میشدند..
خوراکی ها چی بودن:
_ برنجک،کشمش،بیسکوئیت جنگلی و مادر، پفیلا، چوب شور،مغزیجات، نان وانیلی،کمی لواشک( در سفر بهتر است لواشک و آلوچه و... خیلی کم مصرف شود تا شکم بچه ها به سرعت کار نکند)
میوه: هویج، سیب، هلو. موز....
تقریبا بعد از سه روز امروز ظهر رسیدیم مشهد🙈 به خاطر بچه ها مجبور بودیم ایستگاه ایستگاهی بیایم.😉
دوقلوها با کمال تعجب، از بس توی راه کم خواب شده بودند.. از ظهر تا الان خوابن!....
یک چیز خیلی جالب که احتمالا همتون تجربه کردین
وقتایی که خودمونو برای یک سری سختی آماده میکنیم و این قانون زندگی را میپذیریم.. خدا جون حسابی اون مسیر سختی را برامون پربار میکنه😁 که حسابی رشد کنیم🙈 و فقط شعار ندیم.
مثلا من سختی های سفر که شامل نخوابیدن و اذیت کردن و دعوا کردن و طولانی بودن مسیر و. غر زدن بچه ها و.. بود..... از قبل برا خودم پذیرفتم
باورتون نمیشه اما هر کدوم ضربدر ۳ میشد.
بعد تا میومدم غر بزنم... یادم می افتاد...
عه عه. تو پذیرفته بودی که. !
پس صبور باش... تا بگذره
هیچی دیگه ..
خلاصه مراقب پذیرفتن هامون باشیم که مناسب ظرفیت هامون باشه😅
البته شوخی بود. هر چه رنج و سختی بیشتر، ظرفیت و سعه صدر آدمی بیشتر میشه... هیچ شکی نیست
انشالله خیلی زود روزی همگی زیارت آقا امام رضا.ع شود..
وقتی وارد مشهد میشی. احساساتت کلا فرق میکنه
احساس میکنی توی مشهد حتی گیاهان فتوسنتزشان با نور خورشیدی هست که صبح به صبح هنگام طلوع، نورش را از گنبد طلایی به عاریت گرفته اند ...
وقتی وارد مشهد میشوی. وجب به وجب این خاک را با اشک شوق طی میکنی
به پاس حدیث سلسله الذهب ، کل این سرزمین به همراه قلب ساکنینش به نام امام سند زدند ...
خیابان امام رضا...🥺
اینجا که میای، ته دل آدم محکم است که در انتهای این خیابان، خانه ایست از جنس بهشت، که درش هیچوقت به روی هیچکس بسته نیست ...
نشان میدهد که طنابی از التماس از همینجا تا خود خود پنجره فولاد امتداد دارد ...
الان که اینقدر نزدیکم... تنها امیدم این است که به شما پناه آورده ام😭