امروز به عشاق حسین،
زهـــرا دهد مزد عزا...
یک عده را درمان دهد،
یک عده بخشش در جزا
یک عده را مشهد برد،
یک عده را دیدار حج
باشد که مزد ما شود،
تعجیل در امر فــرج...
🌸ماه ربیع، ماه ولادت خورشید بی غروب، عشق بی پایان، جلوه صفات حسنای الهی، سرچشمه رحمت و عطوفت، مبارک باد.
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
《یا عُدَّتی عِندَ شدَّتی
یا رَجائی عِندَ مُصیبَتی
یا مونِسی عِندَ وَحشَتی》
✨اى ذخيره من هنگام سختى
✨اى اميد من هنگام مصيبت
✨اى مونس من هنگام ترس و وحشت
آسان کن بر ما رسیدن به آنچه آرزومندیم
شبتـ🌙ـون بخیر🌟
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷خدای مهربان !
جهانیان به شوق تو در این،
پگاه زیبا ، چشم می گشایند
و سبحان الله می گویند.
با توکل به اسم اعظمت
روزمان را آغاز میکنیم
خدایا!!
امروز چشم و زبان ما را
به خیر و نیکی بگشا...آمین
🌷بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
#تقویم_روزانه
🗓 یڪشنبہ
۲۷ مهر ۱۳۹۹
۰۱ ربیعالاول ۱۴۴۲
۱۸ اکتبر ۲۰۲۰
🔸 هجرت حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله از مکه به مدینه
🔸 شهادت امام حسن عسکری به روایتی
📿 ذکر روز:
يا ذالجلال و الاکرام (صدمرتبه)
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
سلام مولای ما ، مهدی جان
ای تمام آرزوی ما ...
ای اوج دلخوشی های ما ...
ای مهربانترین پدر ...
سالهاست که جز دیدارتان آرزوی دیگری نداریم و جز شنیدن صدایتان، حسرت دیگری نچشیده ایم ...
خدا شما را برساند و چشم های ما را روشن کند.
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
🍃امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
💚 اوَّلُ ما یُحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُالصَّلاةُ، فَإنْ قُبِلَتْ قُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ، وَ إ ذا رُدَّتْ، رُدَّ عَلَیْهِ سائِرُ عَمَلِهِ؛
💚 اوّلین محاسبه انسان در پیشگاه خداوند پیرامون #نماز است، پس اگر نمازش قبول شود بقیه عبادات و اعمالش نیز پذیرفته مى گردد وگرنه مردود خواهد شد.
🍃 منبع: وسائل الشيعه، ج ۴، ص ۳۴، ح ۴۴۴۲
#نماز
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
همراهان گرامی کانال
با توجه به توصیه حضرت آقا(حفظهاللهتعالی) درباره خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه در این شرایط که در آن واقع شدهایم.
بزرگواران می توانید متن و صوت دعا را با استفاده از لینک های زیر مشاهده نمایید.
متن دعای هفتم صحیفه سجادیه
صوت دعای هفتم صحیفه سجادیه
التماس دعا
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
قلب فرهنگی شهر
﷽ ✍️ رحلت پیامبر اعظم، معراج وصال اوست با حضرت دوست ... امشب آسمانیان، همچون اهالی زمین، در یادبو
سلام خدمت همراهان گرامی کانال
شب ۲۸ صفر به ذهنم خطور کرد که برای تسلای دل امام زمان (عجلاللهفرجه) و به خاطر روح بلند پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) ختم صلوات برگزار کنیم...
برای اولین بار این کار در کانال صورت گرفت.
بنده انتظار داشتم که مشارکت در این ختم خیلی خیلی بیشتر از تعداد ثبت شده باشه...
یعنی اگر هر نفر که وارد لینک می شد همون موقع تا از لینک خارج بشه ۵ صلوات هم می فرستاد شاید آمار صلواتها بیشتر از این می شد...
به هر حال تجربه ای بود. و انشاءالله در آینده از این طور برنامه های کانال استقبال بیشتری انجام بپذیرد....
در پناه امام زمان عجلاللهفرجه
یا علی
#ادمین_نوشت
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
بزرگواران انتقادات و پیشنهادات خود را در مورد مطالب کانال با خادمین کانال در میان بگذارید.
@Shahid_e_Shahadat69
@tasniiim63
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
#در_محضر_امیر_بیان
قال امیرالمؤمنین (عليه السلام) :
أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلاَّ وَيَدُ اللهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ
از لغزشهاى جوانمردان درگذريد، كه هيچيك از آنان نلغزد، مگر آنكه دست لطف خداوند، او را بلندمرتبه میسازد.
#نهج_البلاغه
#حکمت20
#روش_برخورد_با_جوانمردان
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
⭕️️دفــاع از قــرآن
دفاع از قرآن ۵
👈 شبهه سوم 3⃣ (اشکال سوم)
ادعای محیط زدگی قرآن👇
💬 سُها می گوید: بسیاری از آیات در توضیح زندگی خصوصی محمد است مانند آیات افک که در مورد تهمت زنا به عایشه به طور تفصیل سخن میگوید در صورتی که این ریزه کاریهای جزئی فایدهای برای اعصار دیگر ندارد.
📝جواب شبهه:
☝️منظور اشکال کننده، آیات ۱۱ تا
۱۹ سوره نور است. سُها مدعی است آیاتی که درباره زندگی خصوصی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می باشد، بی فایده برای دیگر زمانها است.
✅ در آیات افک نکات بسیاری از جهت اخلاقی، اعتقادی، فقهی و تاریخی وجود دارد که مختص همان موضوع و همان عصر نیست. بلکه برای دیگر مسلمانان قابل استفاده است. در این نوشتار فقط به چند نمونه اشاره می شود:
💎 نکات اخلاقی:👇
🔹 مراقب شایعه سازان در میان خود باشید.
🔅إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ...
🔹 سخن باید بر اساس علم باشد...
🔅تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ ..
🔹نقل تهمتها و شایعات ممنوع و از گناهان کبیره است...
🔅 هُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ..
🔹 بر حذر داشتن مسلمانان از تحلیل و برخورد سطحى با رخدادهاى سیاسى و توطئه های دشمنان...
🔹 پشیمانى از گذشته کافى نیست، گناه را نباید تکرار کرد.
🔅 تَعُودُوا لِمِثْلِهِ۰۰
🔹 دوست داشتن بعضى گناهان، گناه کبیره است، مانند ریختن آبروى مؤمن
🔅 یحبون ...عَذَابٌ أَلِيمٌ..
و......🍀
💎نکات اعتقادی:👇
🔸خداوند، به همه امور علم و
آگاهى دارد.
🔅...عَلِيمٌ حَكِيمٌ..
🔸 در گناهان دسته جمعى، هر یک از افراد به مقدار سهم خود مجرم هستند.
🔅..لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ..
🔸 دامن زدن به سوءظن و افترا، موجب محو ایمان است..
🔅يَعِظُكُمُ.. إِن كُنتُم مُؤمِنين
🔸قوانین و احکام خداوند، جلوه ای از علم و حکمت اوست.
🔅يُبَيِّنُ اللَّهُ... عَلِيمٌ حَكِيمٌ
و.......☘☘
💎نکات فقهی:👇
🔹 نهی از منکر واجب است.
🔅 وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ...
🔹 کسانی که به دنبال اشاعه فحشا هستند، نظام اسلامی باید آنها را تنبیه کند.(تعزیر یاحد)
🔹 اثبات ادعای زنا، در گرو اقامه چهار شاهد مرد است.
🔅بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ...
🔹 مسلمانان، موظف اند در برابر شایعه ها و تهمت ها ی بی اساس علیه پیامبر و حریم آن حضرت واکنش صریح و قاطع نشان دهند و به مقابله جدی با آنها برخیزند.
و.......☘☘
👈علاوه بر آن بیان مباحث تاریخی خود منافعی دارد و در تحلیل درست وقایع صدر اسلام مفید است.
✅ مخصوصاً موضوعاتی که در ارتباط با پیامبر اسلام باشد از این رو بیان اینگونه مباحث از عظمت این کتاب نمیکاهد.
🔰 حال خودتان قضاوت کنید با توجه به نکات بیان شده این آیات برای همه اعصار مفید نیست؟؟
💢 سُها آیات جنگی قرآن را از دیگر مصادیق محیط زدگی می داند. با توجه به بررسی آیات افک معلوم میشود که آنها نیز نکاتی قابل استفاده است و در آیات جنگ نکاتی در باب تاکتیکهای نظامی، آداب جنگی و... دارد که برای هر زمان قابل استفاده است.
🔸️ نکته این است که سُها ظاهر آنها را دیده و به عمق آنها توجه نکرده است.
📚منبع: کتاب دفاع از قرآن در رد کتاب نقد قرآن، صفحه ۵۲
ادامه دارد ...
#دفاع_از_قرآن ۶
#پاسخ_به_شبهات
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
خاطراتمرا کمےبالا و پایینمیکنم ...!
تا بهمشهدمیرسد؛حالمدگرگونمیشود
#السلامعلےالامامالرئوف♥️🕊
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
🙋♀🙋♂
❗️همه مشکلات کودک را برایش حل نکنید.
√ به کودک فرصت بدهیم تا خودش به دنبال راه حل بگردد.
• به کودکان اجازه دهیم راه حل های متفاوتی را امتحان کنند.
√ با این کار کودکان شیوه های حل مسئله را میآموزند و اعتماد به نفس بیشتری کسب میکنند.
• بنابراین زمانی که مشکل کوچکی برای کودک ایجاد می شود، با عجله برای حل مشکل اقدام نکنید. بلکه با حفظ آرامش اجازه دهید او بداند خودش توانایی برطرف کردن مشکلات زندگی را دارد و می تواند به تنهایی با آن مشکل مقابله کند.
√ کودک را در جهت پیدا کردن راه حل #هدایت کنید.
#فرزند_شاد
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
#داستان رخ مهـ🌙ـتاب
قسمت بیستم
#قسمت_بیستُ_یکم
- مریم چند دقیقه منتظر شد اما کسی در را باز نکرد نا امید شد و سوار آژانس برگشت سمت خانه...! مریم چند دقیقه فقط چند دقیقه بعد از رفتن ستاره و امیر رسید دم خانه ی طوبی...
-سید علی شب که آمد مریم را گرفته و کمی کج خلق دید...
-بعد از شام مریم توی آشپزخانه مشغول آب کشی ظرفها بود، نزدیکش رفت و نگاهش کرد...
- بشقابی را از دستش گرفت و شروع کرد به شستن. ولی مریم بد جوری توی فکر بود. سید آرام گفت: چیزی شده؟؟!!
- مریم جوابی نداد.
- سید دست از کار کشید و شانه اش را گرفت و به سمت خودش برگردانند...
دستمالی توی دست مریم بود...
- آن را از دستش گرفت و چانه اش را بالا نگه داشت. اما مریم به چشم هایش نگاه نمیکرد...
- سید دوباره گفت: چیزی شده عزیزم؟؟؟!
- اشکی از چشم مریم چکید و بغضی گلویش را فشرد اما با تمام توان جلوی خودش را گرفت گریه نکند...
- زیر لب گفت: این... مدت ...تو خونه قبلیتون چی کار داشتی هر روز میرفتی؟
- سید جا خورد...
- گفت: نمیفهمم چی میگی؟ خوب میرفتم دیدن طوبی خانم...
- مریم سرش را بلند کرد، اشک توی چشم هایش حلقه بست و خیره شد به چشمهای سید و گفت: و البته ...ستاره!!!
- نام ستاره سید را تکان داد و یک آن نزدیک بود بگوید بازهم این اسم آمده تا اینبار آرامش زندگی اش را بهم بزند... اما نگفت...
- مریم که سکوت سید را دید، نشست روی صندلی. اشک امانش را گرفت و چیزی توی وجودش شکست...
- فکر اینکه سید کسی را قبل از او دوست داشته دلش را لرزاند و غم عالم را به قلبش آورد...!
- سید روی صندلی مقابلش نشست، دیدن اشکهای مریم در توان سید نبود... به خودش لعنت فرستاد که موجبات ناراحتی او را فراهم کرده...
- سید سکوت را شکست:
من و رضا پسر طوبی خانم و امیر همبازی بچگی بودیم تا نوجوانی و ستاره خواهر امیره...
- یه وقتی قرار خواستگاری گذاشته شد ولی بهم خورد...
- مریم بی رمق گفت: زنت نشد؟؟؟
- سید سرش را پایین انداخت و گفت: آره...
- دلش میخواست دروغ بگوید. بگوید خانواده مجبورش کردند تا به خواستگاری ستاره برود...
- میخواست بگوید همه چیز اجبار بود اما نبود ...!!
- مریم سرش را روی دستش گذاشت و آرام گریست...
اشک به چشم های سید آمد...
- دستش را سمت موهای مریم برد و شروع کرد به نوازش و گفت:
توی گذشته ی هر آدمی چیزهایی هست که گاهی نمیشه ازش فرار کرد. نمیشه تغییرشون داد. نمیشه فراموششون کرد. فقط...فقط باید باهاشون کنار اومد...!!! من هم مثل هر آدم دیگهای گذشتهای دارم که دربارهی بخشی از اون نمیتونستم و نمیتونم حرف بزنم... من به تقدیر و شانس و بخت و اقبال اعتقادی ندارم، از نظر من هر چه که اتفاق افتاده خواست و ارادهی خدا بوده... چرا که بدون اذن خدا برگ از درخت نمیافته!! اما یه چیزی رو بدون دوست داشتن تو برای من اولین و آخرین چیز دنیاست و در این شکی نداشته باش و اگر روزی به دوست داشتنم شک کردی بدون در حقم ظلم کردی...!!!!
- سید این را گفت و بلند شد و از خانه بیرون زد ...
- پیاده تمام راه خانه تا کارگاه را رفت. کلید کارگاه را داشت، رفت تو در را بست. ساعت از ۱ گذشته بود خسته و درمانده روی تخت کهنهی گوشهی کارگاه دراز کشید ...
- فکر و خیال گذشته مثل لشکر مغول ها به جان سید افتاد و تمام توانش را گرفت و او را به عمق خاطراتی برد که گاهی فکر کردن به آنها آزارش میداد...
- جلوی ستاره را گرفت ... ستاره جا خورد و گفت: سلام سید علی ... ترسیدم!! چرا یهو عین جن ظاهر شدی؟؟!
- سید چند قدم عقب رفت و نگاهی به ستاره که موهایش را بیرون ریخته و آرایش کرده بود انداخت. زود سرش را پایین آورد و گفت: این پسره عماد چی میخواد از شما؟؟ دیدم از دم مدرسه تا اینجا یه بند پاپی شماست؟؟!
- ستاره ریز خنده ای کرد و گفت: وای خدا تو تمام مدت حواست بوده ؟! بیکاری؟!
- سید عصبانی شد اما به روی خودش نیاورد. دوباره گفت: میگم کارش چیه؟؟!
ستاره با پرخاش گفت: به تو ربطی نداره...
- سید میدانست عماد چطور پسری است و از ارتباطش با ستاره ترسید...
- ستاره بدون توجه به سید راهش را گرفت و رفت...
#ادامه_دارد...
🖊 کبری کرمی
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
صبح را آغاز مےڪنیم با نام دوست
ڪہ جنبش عالم همہ با یاد اوست
آن خدایے ڪہ عشق را در ما نهاد
مهر و محبت و هر چہ زیباییست
در اوست
✨بسم اللہ الرحمن الرحيم✨
❣الهے بہ امید تو❣
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
#تقویم_روزانه
🗓 دوشنبہ
۲۸ مهر ۱۳۹۹
۰۲ ربیعالاول ۱۴۴۲
۱۹ اکتبر ۲۰۲۰
📿 ذکر روز:
يا قاضی الحاجات (صدمرتبه)
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
سلام مولای من ، مهدی جان
صبح را با تشعشع گرم نگاهتان آغاز میکنم
و در پناه لبخند پدرانه و پرمهرتان ، امیدوار و صبور
دل به دریای زندگی می کنم و ایمان دارم که هر لحظه،
دعای بهشتی شما یاریگر من است ...
تلاش می کنم که در مسیر پر هیاهوی زندگی،
قلب ها را با شما پیوند زنم و دعا برای ظهور سبزتان را بر دل ها و زبان ها جاری سازم...
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
📝پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) میفرمایند :
طوری نماز بخوان که انگار آخرین نماز عمرت هست.
وقتی شروع به نماز میکنی بگو این آخرین نماز من در دنیا است .
و فرض کن بهشت در برابرت و آتش زیر پایت و عزرائیل پشت سرت و پیغمبران در سمت راستت و ملائکه در سمت چپت هستند.
و پروردگار از بالای سرت برحالت آگاه است...پس نگاه کن در برابر چه کسی ایستاده ای و با چه کسی مناجات میکنی و چه کسی به تو مینگرد...
📕#سفينة_البحارج٢ص٣٥
#نماز
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
✨﷽✨
✅چهار دستور قرآنی
برای سعادت دنیا و آخرت
🍃شکر را ترک مکن
که از زیادی و افزونی محروم خواهی شد .
🌸" لئن شكرتم لأزيدنكم "
اگر شکر گویید بیشتر به شما می بخشم .
🍃ذکر خدا را ترک مکن
چون از نگاه پروردگارت محروم می مانی .
🌸" فاذكروني أذكركم "
مرا به یاد آورد تا شما را به یاد آورم .
🍃دعا را ترک مکن
چرا که از استجابت محروم می مانی .
🌸" ادعوني أستجب لكم "
از من بخواهید تا اجابت کنم .
🍃استغفار را ترک مکن
چرا که از نجات محروم می مانی .
🌸" و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون "
چرا که تا زمانی که استغفار گویید هرگز عذابتان نخواهم داد.
📚 قران کریم
#کلام_نور
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
🔰 #لوح کاپیتولاسیون؛ رابطه ارباب و رعیت
💠 حضرت آیتالله خامنهای (حفظهالله):
رژیم طاغوت پهلوی به خاطر وابستگیاش به آمریکا، در مجلس آن روز تصویب کردند که مأمورین آمریکائی از دادگاههای ایران و امکانات قضائی و امنیتی ایران معافند. این اسمش کاپیتولاسیون است.
از نظر خود آمریکائیها، رابطهی بین آمریکا و کشورهای به قول خودشان جهان سوم، رابطهی ارباب و رعیت است؛ آنها هر اختیاری در این کشور دارند؛ نفتش، گازش، منافعش و پولش را بگیرند و ملت را اینجور تحقیر کنند. ۸۹/۸/۱۲
#کلام_رهبر
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
گاهی زندگی یک آدم میشود
معنی یک آیه
گاهے نگاهش که میکنے
انگار قرآن تفسیر میشود
لبخند کہ میزند
میشود خودِ آیہ
🌺 اَشِدٰا عَلَی الْڪُفٰار رَحِمٰاءِ بَیْنَهُم
#شهید
#حاجقاسم
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
🔹 روزی حضرت عیسی (علیهالسلام) از صحرایی میگذشت.
در راه به عبادتگاهی رسید که عابدی در آن جا زندگی می کرد.
حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود از آن جا گذشت.
وقتی چشمش به حضرت عیسی (علیهالسلام) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمندهام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور مکن.
در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ.
📚 کیمیای سعادت، جلد اول
#اخلاق
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
#داستان رخ مهـ🌙ـتاب
قسمت بیستُ یکم
#قسمت_بیستُ_دوم
- سید از پشت سر گفت: چون امیر نیست دلیل نمیشه مراقبت نباشم ستاره. داری با خودت و آیندهات چیکار میکنی؟؟!!
-ستاره ایستاد. راه رفته را بازگشت و با لحن تمسخر آمیزی گفت: من قبلا دوسِت داشتم. ولی حالا ندارم زور که نیست ...
- سید مکث کوتاهی کرد و همانطور که سرش را به زیر انداخته بود گفت: دوست داشتن که از بین نمیره ...
- ستاره نزدیک آمد و با جسارت گفت: تو منو دوست داری؟؟!!
گونه های سید سرخ شد...
- با مِن و مِن گفت: دوست...داشتن...به همین سادگی که نیست...!
- ستاره حرفش را قطع کرد و گفت: تو آنقدر از خود راضی هستی که حاضر نیستی بگی دوسم داری یا نه. من کسی رو میخوام که بی پروا دوسم داشته باشه. گفتنش خجالت زده اش نکنه... آقای سید علی!!!
- این را گفت و با عجله رفت.
- سید رفتنش را نگاه کرد. چادر از سرش افتاده بود و بی محابا قدم برمیداشت و این سید را نگران کرد...
- زمزمههای سید را متوجه ارتباط ستاره و عماد کرد و تمام اینها باعث شد تا سید علی تصمیمش را بگیرد و برای همیشه ماجرای دلی که پیش این دختر گیر کرده بود را فیصله بدهد...
- سید مرتضی با تعجب به دهان سید چشم دوخته بود و باورش نمیشد پسری که تازه دبیرستان را تمام کرده و هنوز دانشگاه هم نرفته مقابلش نشسته و از ازدواج حرف میزند...
- سید اما میخواست همه چیز برایش تمام بشود ...
- میخواست تکلیف دلش روشن شود...!!
- صدای تلفن سید را از میان افکارش بیرون کشید. شماره را که دید از جایش بلند شد خشکش زد جواب داد:
- الو سید علی...
- الو سلام بفرمایید
- خوبی؟! ببخشید این موقع شب مزاحم شدم خوشحالم آزاد شدی...
- ممنونم
- نگران شدم خانمت چیزی فهمید؟؟ اون شب من میخواستم از حالت باخبر بشم زنگ زدم نمیدونستم اون جواب میده...!!!!
- مشکلی نیست فقط...
- فقط چی؟!
- شما خودتون رو معرفی کردید؟!
- نه فقط گفتم سید علی وقتی صداش رو شنیدم قطع کردم...!
-مزاحمت نمیشم خداحافظ
- خدا نگه دار...!
- تماس که قطع شد سید بشدت به فکر فرو رفت. پس چه کسی به مریم اسم ستاره را گفته بود؟؟!
- هر چه فکر کرد عقلش به جایی نرسید تمام توجهاش سمت امیر رفت شاید از این طریق میخواست او را بچزاند...!
- فردا باید اولین کاری که میکرد پرسیدن این سوال از مریم بود خواب سید را گرفت...
- صبح با صدای باز شدن در کارگاه بیدار شد. آقای جوکار تا سید را دید خندید و گفت: بیرونت کردن ...!!
- نشست روی تخت و خوش را کش و قوسی داد و با خنده گفت: آره دیگه ...!
-ظهر سید نهار رفت خانه. مریم مثل همیشه سنگ تمام گذاشته بود، اما چیزی میان او و سید قرار گرفته بود؛ انگار پردهای نامرئی میانشان کشیده شده بود... زینب شیرین زبانی میکرد اما تمام حواسش به مریم بود...
- نهار را در سکوت خوردند. زینب توی اتاقش بازی میکرد و مریم خودش را با چند گلدان سرگرم کرده و به نظر توجهی به او نداشت سید بی هوا پرسید:
کی بهت گفت اسم اون کسی که توی گذشته ی من بود س..تا...ره است؟؟؟!!
- مریم سرش را بلند کرد...
غم توی چشم هایش به وضوح دیده میشد...
- با ناراحتی که از صدایش پیدا بود گفت: یه نفر اومد دم خونه دنبالت. گفت توقع دیدن ستاره رو داشته جای خانم تو ....
- سید جا خورد گفت: تو شناختیش؟
مریم گفت: نه
- سید رفت گوشیش را از روی میز برداشت شماره ی امیر را آورد. عکسش روی پروفایلش بود روبه روی مریم گرفت و گفت: همین بود؟؟!!
#ادامه_دارد...
🖊 کبری کرمی
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr
همراهان گرامی کانال
لطفاً نظرات خود را در مورد مطالب کانال، خصوصاً #داستان رخ مهتاب با خادمین کانال در میان بگذارید.
@shahid_e_shahadat69
@tasniiim63
پیشاپیش از بذل توجه شما بزرگواران تشکر می کنیم.
┈┈•✾🌸✾•┈┈
#قلبفرهنگیشهر
@ghalbefarhangishahr