eitaa logo
قلب فرهنگی شهر
3.1هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
4.9هزار ویدیو
101 فایل
قلب فرهنگی شهر " رسانه رسمی سپاهانشهر اصفهان" اخبار و اطلاعیه های اجتماعی، فرهنگی و مذهبی پیگیری معضلات اجتماعی و فرهنگی ارتباط و دریافت گزارشات: @Admin_GhalbeFarhangiShahr
مشاهده در ایتا
دانلود
جمله دیگر و خصوصیت دیگر این است که محور در دوران امام زمان، محور فضیلت و اخلاق است. هرکس دارای فضیلت اخلاقی بیشتر است او مقدم تر و جلوتراست. در یک روایت دیگر می‌فرماید: (القائِمُ مِنّا مَنصورُ بِالرُّعبِ مُویَّدُ بالنَّصرِ تُطوَی لَهُ الَارضُ و تَظهَرُ لَهُ الکُنوُزُ یَبلُغُ سُلطانُهُ المَشرِقَ والمَغرِب:قائم ما به وسیله ترس در دل دشمنان، یاری شده است و به یاری حق تأییدشده است. زمین برایش درنوردیده شود و گنج ها برایش آشکار گردد و تسلطش مشرق و مغرب را فراگیرد. کمال الدین و تمام النعمه/ج1/ص331) 💟یعنی قائم ما به وسیله ی رعب نصرت می‌شود و دولت های ستمگر و دستگاه‌های ظالم مرعوب او می‌شوند. این چیزیست که ما امروز یک نمونه کوچکش را در جامعه خودمان داریم می‌بینیم. امروز حکومت ما و جامعه ما و نظام اسلامی ما که یک رشحه ای (قطره) از رشحات حکومت اسلامی است، یک قطره از اقیانوس آن عظمت الهی و سلطان الهی است.آنچنان در دل قدرتمندان عالَم و ظالمین رعب انداخته که خودِ این رعب وسیله پیروزی ماست. 📚منابع: انسان ۲۵۰ ساله، سیدعلی خامنه ای، ص ۳۹۸ @ghalbrgfarhangishahr
🗒 ‌‌‌ ‌‌آسمانی شهیدحاج‌قاسم‌ سلیمانی 💖‌‌«‌‌‌‌» 🌴💫🌴💫🌴 🔈خطاب به علما و مراجع معظم... ✍سخنی کوتاه از یک سرباز ۴۰ ساله در میدان به علمای عظیم الشأن و مراجع گرانقدر که موجب"روشنایی جامعه و سبب زدودن تاریکی‌ها" هستند، خصوصاً مراجع عظام تقلید. 🌹 🔹سربازتان از یک برج دیده بانی، دید که اگر این نظام آسیب ببیند، دین و آنچه از ارزش‌های آن که شما در حوزه‌ها استخوان خُرد کرده اید و زحمت کشیده اید، از بین می‌رود. 🔴این دوره‌ها با همه دوره‌ها متفاوت است. این بار اگر مسلّط شدند، از اسلام چیزی باقی نمی‌ماند. 👌راه صحیح، *حمایت بدون هر گونه ملاحظه از انقلاب، جمهوری اسلامی و است.* 💠نباید در حوادث، دیگران شما را که امید اسلام هستید به ملاحظه بیندازند. همه‌ی شما امام را ‌دوست داشتید و معتقد به راه او بودید 🔰راه امام، مبارزه با آمریکا و حمایت از جمهوری اسلامی و مسلمانان تحت ستم استکبار، تحت پرچم ولیّ‌فقیه است. 🇮🇷🌸🇮🇷 ⚠️من با عقل ناقص خود می‌دیدم برخی خنّاسان سعی داشتند و دارند که مراجع و علما مؤثر در جامعه را با سخنان خود و حالت حق به جانبی به سکوت و ملاحظه بکشانند....!! ✨حق واضح است؛ جمهوری اسلامی و ارزش‌ها و ←ولایت فقیه→،میراث امام خمینی (ره) هستند و می‌بایست مورد حمایت جدی قرار گیرند💯 من،*حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای* را خیلی‌مظلوم وتنها می‌بینم💔 🌷او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضرات معظّم با بیانتان ودیدارهایتان و حمایت‌هایتان با ایشان می‌بایست جامعه را جهت دهید.✅ ⛔️اگر این انقلاب آسیب دید، حتی زمان شاه ملعون هم نخواهد بود، بلکه سعی استکبار بر الحادگری محض و انحراف عمیق غیر قابل برگشت خواهد بود... 🔸⚜⭕️⚜🔸 🌸 @ghalbefarhangishahr🌸
رخ مهـ🌙ـتاب •• یکی از آنها کپی چکی را مقابل سید گرفت و گفت: آقای اخوی...نقد می‌کنی یا نقدت کنیم!!! آن یکی هم خنده ای کرد و گفت: نه گناه داره اون دفعه خیلی کتک خورد شاید پول جور کنه!! ● سید عصبانیتش را پنهان کرد و با صدایی آرام گفت: اینجا محل کار منه عصر میام دفتر امیر اونجا حرف می‌زنیم. همانی که جای زخمی توی صورتش بود و توی دیدار قبلی سید را حسابی زد گفت:امیر کیه؟؟! ما تو رو می‌شناسیم و تو هم مارو ! خوشبختیم!!! هر دو زدند زیر خنده و سید از خنده ی آنها عصبی شد اما باز واکنشی نشان نداد. ○ آقای جوکار صاحب کار سید وارد شد و آنها خنده‌شان را قطع کردند. سرش را جلو آورد و در گوش سید گفت: دلت کتک خواست خبرم کن. √ عقب رفت با صدای بلندی گفت: فقط تا شب مهلت داری و‌گرنه با حکم جلب برمی‌گردم. فردا صبح منتظرم باش... از در رفت بیرون و همنطور که دور می‌شد داد زد: من خیلی خوش قول هستم...! |•• سید کلافه روی صندلی نشست جوکار روبه روی سید آمد و با دلسوزی پدرانه‌ای گفت: سید چک افتاده دست شر خَر خیلی کارت سخت شده...! سید سکوت کرد... خون خونش را می‌خورد از دست امیر عصبانی بود تا کجا می‌خواست به این بازی بچه‌گانه ادامه بدهد؟؟؟!! •• سید چند ماه پیش برای رهن خانه از جوکار مساعده گرفته بود و حالا روی کمک گرفتن نداشت هر چند می‌دانست با این اوضاع بازار دستش هم خالی است و گرنه دریغ نمی‌کرد...! √ سید به پدرش زنگ زد و ماجرا را گفت. سید مرتضی گفت؛ عصر بروند پیش امیر اخرین تلاششان را بکنند، شاید از خر شیطان پیاده شد و این معرکه را تمام کرد...! سید علی پله ها را بالا رفت و برگشت دید پدرش هم پشت سرش دارد می‌آید مؤدبانه گفت: ببخشید جلوتر از شما می‌رم! سید مرتضی خنده ای کرد و گفت : این چه حرفیه بابا جان راه بلد باید جلو بیفته...! •° منشی امیر با بی میلی از پشت میز بلند شد و رفت توی اتاق و برگشت در را باز گذاشت و گفت : می‌تونید تشریف ببرید تو! سید پشت پدرش ایستاد و پدر اول وارد شد. امیر زحمت نداد بلند شود. سید مرتضی جلو رفت و با مهربانی دست دراز کرد و گفت: سلام پسرم خوبی؟ امیر نیم خیز شد و با اکراه دست داد. امیر سلام سید را هم علیک گفت و آن دو روی صندلی مقابل امیر نشستند. سید مرتضی شروع به صحبت کرد. - حال طوبی خانم خیلی بده می‌دونی؟ - خدا شفاشون بده. - فکر نمی‌کنی باید یه خورده منطقی باشی و تمومش کنی؟؟! امیر خشمگین شد و دندان قروچه ای کرد و گفت: سید مرتضی تاوان می‌فهمی یعنی چی؟ می‌فهمی عمرت تباه بشه یعنی چی؟ مادرت دق کنه یعنی چی؟ خواهرت مجبور بشه زن یه معتاد بدرد نخور بشه یعنی چی؟؟! |•° مرتضی سری به نشانه تأسف تکان داد و متعجب گفت: تو کدوم اینا طوبی خانم نقش داشته؟؟! امیر خنده ی عصبی کرد و گفت: خودش نه اما رضا که بود؟؟! من به رضا پول قرض دادم اما اون سفته به اسم مادرش گرفت تقصیر من چیه حالا من پولم رو می‌خوام خلاف شرع و قانونه؟؟!! •• مرتضی سرش را پایین انداخت چند ثانیه‌ای سکوت شد و بعد گفت: نه پسرم خلاف شرع و قانون نیست اما خلاف انسانیته!!! √ رضا از پشت میزش بلند شد و آمد نشست رو به روی سید علی و گفت: انسانیت؟؟؟!!! مگه وقتی سید علی از نامزدی ستاره پا پس کشید و ستاره رو بد نام کرد انسانیتی وجود داشت؟؟؟! سید علی یخ کرد... از بر ملا شدن این قسمت از گذشته همیشه واهمه داشت کاش گذشته هرگز برنمی‌گشت.... ● سید مرتضی نگاهی به پسرش کرد در عمق چشمهای سید چیزی را دید که باورش سخت بود هراس از گذشته... ... 🖊 کبری کرمی ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr