eitaa logo
قلب فرهنگی شهر سپاهان شهر
2.9هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
5.8هزار ویدیو
108 فایل
قلب فرهنگی شهر سپاهان شهر " رسانه رسمی سپاهانشهر اصفهان" اخبار و اطلاعیه های اجتماعی، فرهنگی و مذهبی پیگیری معضلات اجتماعی و فرهنگی ارتباط و دریافت گزارشات: @Admin_GhalbeFarhangiShahr
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 لذا انتظار فرج را افضل اعمال دانستند[۱] ؛ معلوم می‌شود انتظار، یک عمل است، بی عملی نیست. نباید اشتباه برداشت کرد، خیال کرد که انتظار یعنی اینکه دست روی دست بگذاریم و منتظر بمانیم تا یک کاری بشود. انتظار یک عمل است، یک آماده سازی است، یک تقویت انگیزه در دل و درون است، یک نشاط و تحرک و پویایی است. در همه زمینه ها این جور است. این در واقع تفسیر این آیات کریمه قرآنی است:«وَنُریدُاَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الَارضِ وَ نَجعَلَهُم اَئِمَّهً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثین:وخواستیم برکسانی‌که در زمین به ضعف و زبونی کشیده شده‌اند منت نهیم و آنها را پیشوایان مردم گردانیم و ایشان را وارثان زمین کنیم. قصص/۵» یا «اِنَّ الَارضَ یُورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ وَالعاقِبَهُ لِلمُتَقین: زمین از آن خداست آنرا به هرکس از بندگانش که بخواهد به ارث می‌دهد و فرجام(نیکو)از آن پرهیزکاران است. اعراف/۱۲۸» یعنی هیچ‌وقت ملت‌ها، امت‌ها نباید از گشایش مأیوس شوند. ✅ آنروزی که ملت ایران قیام کرد، امید پیدا کرد که قیام کرد. امروز که آن امید برآورده شده است، از آن قیام، آن نتیجه بزرگ را گرفته است. امروز هم به آینده امیدواراست 😌 و با امید و نشاط 💪حرکت می‌کند. ✨ این نور امید است که جوان‌ها را به انگیزه و حرکت و نشاط وادار می‌کند. و از دل‌مردگی و افسردگی 😞 آنها جلوگیری می‌کند. روح پویایی را در جامعه زنده می‌کند. این نتیجه انتظار فرج است. [۱]. بحار‌الانوار، کتاب الروضة، ابواب المواعظ و الحکم، باب ۲۳، ح ۷۷ 📚منبع: انسان ۲۵۰ ساله، سیدعلی خامنه ای، ص ۳۹۲ و ۳۹۳ @ghalbefarhangishahr
🗒‌‌‌‌ ‌‌آسمانی شهیدحاج‌قاسم‌ سلیمانی 💖‌‌«‌‌‌» ✍️خطاب به برادران و خواهران مجاهدم...خواهران و برادران مجاهدم در این عالم؛ ❇️ ای کسانی که سر‌های خود را برای خداوند عاریه داده اید و جان‌ها را بر کف دست گرفته و در بازار عشق بازی به سوق فروش آمده اید، عنایت کنید: «جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیّع است» 🔶 امروز قرارگاه حسین بن علی علیه السلام، ایران است... ✅ بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند... ⛔️ اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی‌ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی (ص). 🌹برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند""رهبری"" است؛ رهبری متصل و منصوب شرعی و فقهی به معصوم!! خوب میدانید منزّه‌ترین عالِم دین که جهان را تکان داد و اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، را تنها نسخه نجات بخش این امت قرار داد؛ ❇️ لذا چه شما که به عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما که به عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] به دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه «ولایت» را رها نکنید... 💥 خیمه، خیمه‌ی رسول الله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، "آتش زدن و ویران کردن این خیمه است..." دور آن بچرخید. 🔴 والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیت الله الحرام و مدینه حرم رسول الله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمی‌ماند؛ قرآن آسیب میبیند... 🌸 @ghalbefarhangishahr🌸
رخ مهـ🌙ـتاب - سلام سید علی از این طرفا؟! - آهنگ صدا را شناخت. دقیقا یادش آمد این لحن صدا زدن این زنگ صدا را سید خوب می‌شناخت. مگر می‌توانست فراموش کند. اما به خودش گفت: اشتباه می‌کند این دختر که خانه ی طوبی است او نیست!! - نگاهی به دختر انداخت، ته دل سید چیزی لرزید؛ از گذشته همین را کم داشت که میان این همه گرفتاری برگردد...! √ با خودش گفت خدا نکند او باشد... حتما اشتباه می‌کند! صدای خنده ی دختر رشته ی افکار سید را پاره کرد سید بهت زده گفت: چرا می‌خندید؟؟؟!! - دختر گفت: به تو می‌خندم که هنوز مثل قدیم مات و مبهوت من می‌شوی! سید خودش را جمع کرد و با اخم گفت: اشتباه می‌کنید...! |•° راهش را گرفت که برود دختر از پشت سر گفت: با طوبی خانوم کار داشتی؟؟! سید تازه یادش آمد برای چه آمده! √ برگشت سمت در و گفت: بهشون میگین بیان دم در؟ - گفت: باشه الان میگم بیان فعلا با اجازتون... سید با کلافگی دستهایش را در گره کرد و چیزی نگفت. |•طوبی که آمد سید بعد از احوال پرسی اولین سوالی که پرسید این بود؟ - ستاره اینجا چیکار می‌کنه؟! √ طوبی توی حیاط را نگاه کرد و مطمئن شد ستاره نیست و رو به سید گفت: از شهرستان اومده ظاهراً از همسرش جدا شده و جایی رو واسه زندگی نداره اومده اینجا چون سند خونه من رو داداشش گرو برداشته، فکر میکنن اینجا مال خودشونه. طوبی آهی از سر حسرت کشید.😔 - سید گفت: سعی می‌کنم بدهی رو تا آخر هفته جور کنم، زمین گذاشتم برای فروش. قرض هم شده می‌گیرم اما نمی‌ذارم خونه رو بالا بکشه. سید با ناراحتی سری از روی تأسف تکان داد و گفت: باید سند رو پس بگیریم اشتباه کردید سند رو بهش دادید! - طوبی با بغض گفت: می‌خواست منو بندازه زندان! 😔 سید با پرخاش گفت: غلط کرده. طوبی سرش را پایین انداخت. √ بعد از سکوتی کوتاه گفت: رضا واسه من ارث نوه و عروس نذاشت؛ بدهی گذاشت و دردسر برای تو... - سید از حرفهایش پشیمان شد و زود گفت: منو رضا مثل برادر بودیم خیالتون راحت نمی‌ذارم مدیون کسی باشه. |•° طوبی تشکر کرد و سید را تعارف کرد تو برود، اما سید قبول نکرد و سوار موتور شد که برود؛ که ستاره بیرون آمد. √ سید خداحافظی کرد و به راه افتاد از توی آینه می‌دید که ستاره از پشت سر دارد می آید. اعتنا نکرد. گاز موتور را گرفت و در میان شلوغی خیابان گم شد...! - امیر گوشی را برداشت سید علی بود. - به به سید علی چه خبر اخوی؟!! - سید علی پشت به آرامی گفت: سلام واسه چی سند خونه ی طوبی خانوم رو گرو برداشتی؟! مگه من چک ندادم طرف حساب تو منم چیکار داری به طوبی خانم دیگه؟؟!! |• امیر سیگاری آتش زد و گفت: چک های تو بابا سود پول منه اصل پول هنوز مونده مثل اینکه اصلا حالیت نیست چه خبره؟؟!! √ سید علی پشت خط آهی کشید و فقط یک جمله گفت: چرا آنقدر بد شدی امیر؟؟!! آنقدر که نمی‌شه شناختت؟؟! امیر دود سیگارش را بیرون داد و به حلقه های دود خیره شد و با خشم گفت: می‌دونی چرا؟!چون حالا دیگه نوبته منه!! می‌فهمی؟؟؟ و گوشی را قطع کرد... - صدای بوق های ممتد سید را مجبور کرد تلفن را قطع کند... بیشتر از امیر و کینه ای که داشت ترسید... این کینه می‌توانست جهانشان را بهم بزند مخصوصا با وجود ستاره... ... 🖊 کبری کرمی ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr...