eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
286 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
284 ویدیو
91 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود «خویشی» که سر به دامن تقدیر می‌گذاشت کاری جز اعتراف به درماندگی نداشت از راه مرگ با هدفی پوچ می‌گذشت عمری که در تصوّر یک کوچ می‌گذشت این شعر نیست، قسمتی از درد مردم است تاریخ قرن‌ها غم و غربت در آن گم است دنیا به رغم محکمه‌ها، قیل و قال‌ها در بند گرگ بود به حکم شغال‌ها این حکم شوم، نقشۀ دنیای دیگری‌ست طرح شروع فتنه و بلوای دیگری‌ست شیطانیان که فاتح این ماجرا شدند وقت سقوط دهکده‌ها کدخدا شدند از خیرشان رسیده فقط شر به دهکده این قصّه آب می‌خورد از غرب دهکده آری، جهان به شوق تکامل فریب خورد آدم دوباره خیره‌سری کرد و سیب خورد تقصیر ما: حکومت سرکردۀ دروغ تقدیر ما: جنایت پروردۀ دروغ آزادی و حقوق برابر بهانه بود تا که شود برادرمان بردۀ دروغ افسونِ قرن -کورۀ آتش- غم یهود افسانه بود غربت گستردۀ دروغ توحید را به مسلخ تثلیث می‌کشند نفرین به این تجلّی بی‌پردۀ دروغ هرچند فتنه صبح جهان را سیاه کرد خورشید سر رسید و فُسون را تباه کرد آغاز شد حماسۀ آتش عتاب‌ها وسعت گرفت شعلۀ این انقلاب، تا - - در روزگار سلطۀ صحرای دوره‌گرد مردی به نام نامیِ دریا قیام کرد گلزار جان گرفت به دست بهاری‌اش ایمان بیاوریم به لبخند جاری‌اش از بند تن رهاست طنین دعای او «آزادگی‌ست» شِمّه‌ای از ربّنای او اندیشه‌اش تجسّم احکام دین ماست اُسطورۀ مقاومت سرزمین ماست با این وجود، در دل او غم گذاشتند آن بی‌وجودها که سرِ فتنه داشتند می‌خواستند بر سر ما سروری کنند «دینِ نو» آورند که پیغمبری کنند امّا...نه! مرد باج به گردنکشان نداد در اوج غم حقارتی از خود نشان نداد تا که بساط گرگ به هم خورد و جنگ شد روباه پیر شعبده کرد و پلنگ شد می‌خواستند باز بگیرند ماه را برپا کنند گستره‌هایی سیاه را امّا به یُمن مرد و مریدان پاکباز بدسیرتان شدند هم آغوش خاک، باز چندی گذشت... حادثه رخ داد و بعد از آن آمد عزای نیمۀ خرداد و بعد از آن - - با شوق مرگ، لحظۀ رفتن فرا رسید از خود گذشت مرد و به درک خدا رسید او رفته و حکایت او مانده تا هنوز فرهنگ استقامت او مانده تا هنوز «امروز» هم فدایی راه ولایتیم دستی پر از قنوت، پر از استجابتیم باید که در ادامۀ راهش خطر کنیم نفرین به ما اگر که دمی فکر سر کنیم ما «عهد» کرده‌ایم که با «عدل» انقلاب در محکمه مقابله با زور و زر کنیم ما عهد کرده‌ایم که در عصر احتمال فکری به حال «گرچه و امّا - اگر» کنیم حالا زمان گذشته و کاری نکرده‌ایم! دیگر چگونه می‌شود از خود گذر کنیم؟ ما عهد کرده‌ایم، ولی مثل کوفیان همراه و همنوای علی مثل کوفیان... ما «عهد» را به مَسند حاشا گذاشتیم منشور «عدل» را به تماشا گذاشتیم از یاد برده‌ایم اشارات مرد را افشانده‌ایم در دل او بذر درد را دیگر اُمید نیست به اندیشه‌های ما آن قدر گُم شدیم در اوهام خویش، تا - - لبخند او به زخم بدل شد، نمک زدیم این‌گونه پایداری خود را محک زدیم وقتی که گرگ ولوله کرد و به گلّه زد ما در سکوت قافله‌ها نِی‌لبک زدیم در ازدحام غفلت ما، مکر جان گرفت چشمان خواب رفتۀ دشمن توان گرفت آری، دوباره فتنه و بلوا به پا شده‌ست نفرین به ما که سفرۀ تزویر وا شده‌ست در «عهد» ما که «عدل» فقط در کتاب‌هاست رستم اسیر فتنۀ افراسیاب‌هاست با اعتراض، زیره به کرمان نمی‌بریم فرصت برای شِکوه زیاد‌ست، بگذریم... باید دوباره دست به دامان او شویم بیعت کنیم، بلکه مسلمان او شویم وقتی علی به مسند غربت نشسته است عمّار او، ابوذر و سلمان او شویم باید که در صیانتِ از مرد، جان دهیم در راه او مقاومت از خود نشان دهیم مردان مرد، دست به دشمن نمی‌دهند آزاده ها به بند کسی تن نمی‌دهند فرقی نمی‌کند پس از این «ما»، «تو»، یا «منم»! چوب حراج خورده مگر خاک میهنم؟ شمشیر باستانیِ شرقیم در مصاف پروردۀ حماسه و بیزار از غلاف بعد از حماسه، نوبت عشق و تغزّل است آری، بهار فصل دگردیسیِ گُل است با اینکه در مُحاق زمان است، می‌رسد روزی که خاستگاه جهان است، می‌رسد آن روز ناگزیر که «فرداست» بی‌گمان در انحصار چشم کسی نیست آسمان روز نزول نور به جان جوانه‌ها روز سقوط سلطۀ تاریک‌خانه‌ها روزی که «عدل» حاصل خواب و خیال نیست این یک حقیقت است، مجاز و محال نیست! روزی که ماه، مژدۀ چشم‌انتظارهاست خورشید، چشم روشنیِ بی‌قرارهاست روزی که مردِ منتظرِ سال‌ها سکوت فریاد استجابت شب‌زنده‌دارهاست «عشقش»، دلیل رفتن سرها به روی دار آن مردِ مرد، «منتقمِ» سربِه دارهاست آغاز عدل‌گستریِ حاکمیّتش پایانِ حکمرانیِ دنیاتبارهاست
حرف عشق پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت بسیار بود رود در آن برزخ کبود اما دریغ، زَهرهٔ دریا شدن نداشت در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار حتی علف اجازهٔ زیبا شدن نداشت گم بود در عمیق زمین شانهٔ بهار بی‌تو ولی زمینهٔ پیدا شدن نداشت دل‌ها اگرچه صاف، ولی از هراس سنگ آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق این عقده تا همیشه سرِ وا شدن نداشت ✍🏻 🏷
🇮🇷 این روزها میان شهیدان چه همهمه‌ است این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمه‌ است از تشنگی چه واهمه، از دشمنان چه باک وقتی عَلم به دست علمدار علقمه‌ است تا گردن معاویه دَه ضربه بیش نیست اطراف خیمه‌گاه علی از چه همهمه‌ است فرعون هم مقابل موسی کسی نبود جادوی سامری که فقط یک مجسّمه‌ است حکم خدا مگر حکمیّت نیاز داشت با اشعری بگو که زمان محاکمه‌ است فریاد فاطمه‌ است که پیچیده در جهان مقصود اگر علی‌ است، شهادت مقدمه‌ است
شعر خوانی سیاسی-اجتماعی دکتر میثم مطیعی - بخش اول 🇮🇷 ۲۲ بهمن ماه ۱۴۰۲ 📍تهران، میدان آزادی روز ایران است، هنگام امید و شادی است روز اسلام است، جشن عزت و آزادی است شاد باش ایران من! چشم بد از تو دور باد چشم تو پر نور و جشن شادی‌ات پرشور باد ای سرود تو زده آتش به جان دشمنان شادباش و ایمن از زخم زبان این و آن از خطرها از گذرهای فراوان آمدیم دید دنیا بار دیگر ما به میدان آمدیم انقلاب آمد که جان‌ها را رهایی آورد آمد آری تا که انسان نوینی پرورد در شب دنیا، سر صبحیم، بشکوهیم ما پایدار و سربلندیم، ای جهان! کوهیم ما پیش ما دریای دشمن‌ها سرابی بیش نیست مرد میدان شهادت عافیت‌اندیش نیست قله نزدیک است از ماندن سخن گفتن خطاست می‌درخشد دم به دم نور سحر، خفتن خطاست انقلاب امروز گسترده است هر سوی زمین آفتاب روشن امید در مستضعفین از فلسطین تا یمن تا نیجریه شور شور اهتزاز پرچم حق است اینک با غرور از فلسطین گفتم آری، داغ هایی تازه شد دست‌خط سرخ غزه، ماجرایی تازه شد یا محمد دیده بگشا رنج انسان را ببین در نوار غزه شور عشق و ایمان را ببین دیده بگشا معجزِ طوفانِ الاقصی نگر باز هم معراج را در لیله‌الاسری نگر کودکانی را که تا عرش خدایی رفته‌اند از یمن تا قدس راهی کربلایی رفته‌اند در دل آوارها ایمان مردم دیدنی است بعد بمباران به لب‌هاشان تبسم دیدنی است چیست جز دیوانگی تدبیر دشمن در جواب نقشه‌هاشان شد در این طوفان همه نقش بر آب خیل خون‌آشام‌ها کردند از نو میل خون جمع شد در آن‌سوی «دیوار حائل» سیل خون قطره قطره رخنه خواهد کرد در دیوارشان تا به هم پیچد همین گرداب خون، طومارشان یک طرف «آل سعود» از پشت خنجر می‌زند یک طرف «بحرین» و «باکو» زخم دیگر می‌زند یک طرف دست «امارات» است آغشته به خون یک طرف «ترکیه» و «اردن» ز بخت واژگون من نگویم پای در میدان بنه ای اردوغان! سوخت جنگنده‌هاشان را نده ای اردوغان! طفل غزه اشک و آه و ناله می‌خواهد چه‌کار؟ ذره‌ای غیرت، جویی جرأت اگر داری بیار یوسف ما را برادرها به چاه انداختند «مصریان» هم دور او دیوار زندان ساختند این میان اما سپاه غیرتی برخاسته خنجر خود را به نام مرتضا آراسته می‌فشارد حلق اسرائیل را دست یمن روز و شب کابوس آمریکاست دریای عدن مرحبا رزم یمن، طوفان خنجرهای سرخ غرق شد ارابه فرعون در دریای سرخ گرچه ثابت شد که دارد امتحانش هم ضرر بازهم کشتی بیاور، لاشه‌ی کشتی ببر مرحبا غوغای حزب‌الله لبنان در نبرد مرحبا شور عراق و سوریه، مردان مرد سوره والشمس می‌خوانیم در خون شفق غزه پیروز است آری؛ إن وعدالله حق نیست از جنگنده و ناو کسی پروای ما ناز شست فوج تهرانی‌مقدم‌های ما دانش ما می‌زند پرچم بر اوج آسمان مانده‌اند انگشت‌ بر لب دشمنان و دوستان
✍ شعر خوانی سیاسی-اجتماعی دکتر میثم مطیعی - بخش دوم 🇮🇷 ۲۲ بهمن ماه ۱۴۰۲ 📍تهران، میدان آزادی پر گشوده موشک «سیمرغ» سوی افتخار تا برقصد «هاتف» و «مهدا» و «کیهان» در مدار قفل‌ها را انقلاب از پای ایران باز کرد بی‌گمان انفاس روح‌الله این اعجاز کرد ملتی که می‌نهد در هر نفس گامی به پیش می‌شناسد قدر استقلال و آزادی خویش گرچه از تحریم‌ها تنگ است مردم دستشان باز هم ماندند پای کار، ناز شستشان گرچه مردم دیده‌اند از دست نااهلان عذاب مانده‌اند و باز می‌مانند پای انقلاب ما صفوف محکم عشقیم، عمّاریم ما از صف اول نشینان، پرسشی داریم ما: خون ما تضمین رای و حرمت فریاد ماست وعده های فصل تبلیغاتتان در یاد ماست رونق تولید و شوق کاردانی ها چه شد!؟ وعده ی پی در پی رفع گرانی ها چه شد!؟ این تلاطم، این تورم، حق مردم نیست نیست دَم به دَم این نیش کژدم حق مردم نیست نیست در تلاطم‌های شط فقر پیدامان کنید در سراشیبی خط فقر پیدامان کنید! پیش رویت آزمونی سخت و سنگین را ببین عبرت آموزند، دولت‌های پیشین را ببین هشت سال از عمرمان برجامشان بر باد داد سعی ناکام و خیال خامشان بر باد داد قطع می‌شد برق، می‌گفتند از تحریم‌هاست قطع می‌شد آب، می‌گفتند برجامم کجاست؟ قحط واکسن بود می‌گفتند اف ای تی اف دواست! بحث مسکن بود می‌گفتند دست کدخداست! در تعلل، کار این دولت مبادا بگذرد فرصت تاریخی خدمت، مبادا بگذرد این طرف یک‌عده با جان، سخت‌کوشی‌ می‌کنند آن طرف، برخی کماکان کم‌فروشی‌‌ می کنند وای بر آن‌کس که پشت منصب و میزش خزید کم‌فروشی‌ کرد و با مزدش جهنم را خرید زنده‌باد آن کس که محکم ایستاد و کار کرد از حصار خویش رد شد، وقف شد، ایثار کرد ای صف اول نشسته! آخرت را یاد کن چون ابوذر بر سر اصحاب زر فریاد کن چون علی در کارزار سهمگین امتحان نشتری بر نفس خود زن، وانگهی بر دیگران بشکن از طوفان غیرت، گردن گردنکشان نوش‌نوش مفسدان را زهر کن در کامشان رشوه در کام مدیران وای اگر شیرین شود از گلوی رانت‌خواران چای خوش پایین رود ای صف اول نشینان! شور ایرانی کجاست؟ کارها بسیار و فرصت کم، سلیمانی کجاست؟ حاج قاسم دردهایش، دردهای مردم است وای اگر مسئول ما با درد خود سردرگم است خون ما تضمین رای ماست! هان! جرات کنید خلق را از شرّ ایل کدخدا راحت کنید مردم این خطه را جز رخت خون، احرام نیست هیچ خطّ قرمزی جز عزت اسلام نیست لاله زار تازه‌‌ی گلزار کرمان را ببین معجزات جاری خون شهیدان را ببین شد مدال افتخار ملت مظلوم ما گوشوار قلبی آن دختر معصوم ما اهل این وادی به راه عشق، جان بر کف شدند پیش روی خصم، با هر لهجه ای، یک صف شدند خصم، صدها جبهه ی خونین گشود آن روزها کس جز این مردم، "صف اول" نبود آن روز ها هرکجا که جنگ و فتنه جار زد در شهر و دشت عمر این مردم سراسر در "صف اول" گذشت ای مدیران! حکمرانان! آی کرسی دارها! از "صف اول" توقع نیست جز ایثارها خون قاسم گفت با ما: جلوه، در گمنامی است رای ما مردم، فقط "جمهوری اسلامی" است خون قاسم گفت از ما تا خدا یک«یاعلی»ست گفت معیار سعادت، نسبت ما با ولی‌ست نسبت دلهای ما با آن حکیم راستین او که سکان دار این کشتی‌ست با صبر و یقین مردم ما مرد میدان‌اند روز انتخاب تا مبادا دست نااهلان بیفتد انقلاب برگه‌های رأی، رمز اقتدار ما شود قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود ای که گفتی رأیتان هرگز ندارد هیچ سود اولین سودش همین که پولتان را کرد دود! گر ندارد هیچ سودی رأی ما در کارزار خرج کردی فی سبیل‌الله میلیون‌ها دلار؟ ناامیدان را بگو فردای ایران، روشن است راه با فانوسی از خون شهیدان، روشن است ای گرفتار ملامت های تردید آمده ای خبرهای دروغین را به تمجید آمده قدری ازبالا ببین, تاریخ را گاهی بخوان پیش رفتیم، انقلاب نور را کوچک مدان صبح نزدیک است آری، صبح زیبای ظهور سربرآور قله نزدیک است، بسم‌الله نور # سروده جمعی از شاعران