eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
347 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
550 ویدیو
110 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
فردا با یک زلزله صبح می‌شود آنگاه پیامبران با شاخه‌ای از گل محمدی به دنیا می‌گویند: صبح بخیر!
حرف عشق پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت بسیار بود رود در آن برزخ کبود اما دریغ، زَهرهٔ دریا شدن نداشت در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار حتی علف اجازهٔ زیبا شدن نداشت گم بود در عمیق زمین شانهٔ بهار بی‌تو ولی زمینهٔ پیدا شدن نداشت دل‌ها اگرچه صاف، ولی از هراس سنگ آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق این عقده تا همیشه سرِ وا شدن نداشت ✍🏻 🏷
صبح شد، آی نمی‌باید خفت چشم بگشای که خورشید شکفت باز کن پنجره را با دم صبح باید از خانه دل، گَرد پریشانی رُفت
پدرم کارگر است به مزرعه می‌آید با آخرین ستاره از آسمان صبح و بازمی‌گردد با اولین ستاره در آسمان شب پدرم خورشید است
🔹شهیدان خدایید🔹 بی‌مرگ‌سوارانِ شبِ حادثه‌هایید خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید مرداب کجا فرصت پیدا شدنش هست؟ آنگاه که چون موج از این بحر برآیید چون صخره صبورید، شبِ شیطنت باد رنجوری‌تان نیست از این فکر رهایید در سینه‌تان زَهرۀ صد موج نهفته‌ست حالی که سبک‌بارتر از ابر شمایید شب تا برسد، یاد شما می‌رسد از راه در یاد شماییم که آیینۀ مایید آن روز نبودیم که این قافله می‌رفت با ما که نبودیم بگویید کجایید ماندیم و نراندیم و نشستیم و شکستیم رفتید و شنیدیم شهیدان خدایید
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است آرامش تو به آب پهلو زده است پیشانیت از سپیده مشهورتر است چشم تو به آفتاب پهلو زده است
       کاش می شد که پریشان تو باشم        یا نباشم یا از آن تو باشم        تو چنان ابر طربناک بباری        من همه تشنه ی باران تو باشم        در افقهای تماشای نگاهت        سبزی باغ و بهاران تو باشم        تا در آیی و گلی را بگزینی        من همان غنچه ی خندان تو باشم        چون که فردا شد و خورشید کدر شد        من هم از جمله شهیدان تو باشم        تا نفس هست و قفس هست، الهی        من شوریده غزل خوان تو باشم                     
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت شب مانده بود و جرئت فردا شدن نداشت بسیار بود رود در آن برزخ کبود اما دریغ، زَهرۀ دریا شدن نداشت در آن کویر سوخته، آن خاک بی‌بهار حتی علف اجازۀ زیبا شدن نداشت گم بود در عمیقِ زمین شانۀ بهار بی‌تو ولی زمینۀ پیدا شدن نداشت دل‌ها اگرچه صاف، ولی از هراسِ سنگ آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق این عقده تا همیشه سرِ وا شدن نداشت
حرف عشق پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت بسیار بود رود در آن برزخ کبود اما دریغ، زَهرهٔ دریا شدن نداشت در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار حتی علف اجازهٔ زیبا شدن نداشت گم بود در عمیق زمین شانهٔ بهار بی‌تو ولی زمینهٔ پیدا شدن نداشت دل‌ها اگرچه صاف، ولی از هراس سنگ آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق این عقده تا همیشه سرِ وا شدن نداشت ✍🏻 🏷 | قدس‌سره
باغِ باران یک روز مرا از این بیابان ببرید از خالی بُهت شوره‌زاران ببرید تا محضر سبز آب را دریابم چشمان مرا به باغِ باران ببرید ✍🏻
«از این ستاره تا آن ستاره» پدرم کارگر است به مزرعه می‌آید با آخرین ستاره از آسمان صبح و بازمی‌گردد با اولین ستاره در آسمان شب پدرم خورشید است ✍🏻 🏷 | 🇮🇷