eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
347 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
547 ویدیو
109 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
سبک‌شناسی با شعر طنز 😂😂 سبک خراسانی یا تُرکستانی از ناصر فیض هر کجا ایدون و ایدر شد زیاد سبک ترکستان فرا یادم می‌یاد... در خراسان زاده شد این فرم نو بعد، در اَقصای عالم شد ولو... شعرها بسیار صاف و ساده‌اند در حقیقت، لقمه‌ی آماده‌اند گاه توصیف بهار است و خزان گاه شرح بوی جوی مولیان عارف این جا، کس نمی‌داند چی است بیتها، از جام عرفان، خالی است... عاشق، این جا هست دائم در وصال عشق‌بازی می‌کند در طول سال هر زمان وصف طبیعت می‌کنند با درختان، ساده صحبت می‌کنند... هر زمان، ممدوحشان خر می‌شود جیبهاشان، کیسه‌ی زَر می‌شود در قصاید، مثل سابق نیستند با غزل، چندان موافق نیستند هر زمان در تنگنا کف می‌کنند واژه‌ها را هی مُخفّف می‌کنند... نزد شاعر، گاه مثل رودکی از صد و یک بیت، می‌مانَد یکی شعر می‌گویند و هی گم می‌کنند خویش را مدیون مردم می‌کنند... شاخص این سبک، مردی طوسی است او حکیم خوش‌سخن، فردوسی است شعر تا آهنگ عرفانی گرفت رونق از سبک خراسانی گرفت بعد از این، معشوق، یاغی می‌شود نوبت سبک عراقی می‌شود املت دسته‌دار، مجموعه شعر طنز ناصر فیض، با تلخیص از ص ۷۹ - ۸۲.
اختلاف 😂😂 از ناصر فیض در هر نهادِ شهر، قوم و خویش دارد دَه خانه‌ی ناچیز، در تجریش دارد با زهد و تقوا ارتباطش، ای بدک نیست! یک خانه هم در انزوای کیش دارد هر جا که برجی می‌شود آماده‌ی ساخت او نیز دَه واحد، خرید از پیش دارد... تا مِلکهایش، آسمانی‌تر بمانند از شش جهت، بر بام آنها، دیش دارد این گرگ را از بنده بهتر می‌شناسید هر چند یک عالَم، لباس میش دارد... املت دسته‌دار، مجموعه شعر طنز ناصر فیض، ص ۲۹ و ۳۰.
همکار 😂😂 از ابوالقاسم حالت شنیدم کشک‌سای ماست‌بندی بگفتا با رئیس ارجمندی: منم بیکار و اندر حال حاضر شما را می‌توانم شد مشاور که ما چون ماست‌بند و کشک‌ساییم به طور قطع، همکار شماییم گر اکنون خدمت آقا رسیدیم پیِ آن بود کز مردم شنیدیم که هر کاری کند سرکار عالی همه کشکی بُوَد یا ماست‌مالی کاوشی در طنز ایران، نبوی، ص ۱۲۵ و ۱۲۶.
برق رفت 😂😂😂 از علیرضا تیموری تا که آمد خانه بهمن برق رفت تا که خارج گشت سوسن برق رفت آستین پیرهن هم پاره شد تا نمودم نخ به سوزن برق رفت تا که شد آغاز سریال اوشین داد زد سیما به هومن برق رفت در صف نان نوبت بنده رسید چون که شد گاهِ شمردن برق رفت رفته بودم عکس گیرم از بدن در اتاق سی تی اسکن برق رفت توی آشپزخانه مشغولم به کار تا که روشن گشت همزن برق رفت میهمان آمد سرم آوار شد تا شدم مشغول پختن برق رفت بچه در تی وی فلش را جا زد و تا که شد آغاز بتمن برق رفت روم بر دیوار رفتم مستراح در حمام و توی گلخن برق رفت رفته‌ام حمام و موها پر ز کف دوش باز و گاه شستن برق رفت مرغ و ماهی در فریزر شد خراب بس که شد خاموش روشن برق رفت پختم از گرما چو کولر شد خموش بس که هنگام وزیدن برق رفت گفت بابا جان بزن کانال دو تا خبر آید ز لندن برق رفت دزد آمد کرد جارو خانه را چون که آمد خانه رهزن، برق رفت
عوضی‌ها 😂😂😂 از رضا احسان‌پور وقتی جواب ضرب دو دو تا عوض شده است باید قبول کرد که دنیا عوض شده است معمار، خشت اول خود گر چه کج نهاد دیوار، صاف رفته! ثریّا عوض شده است یک عدّه رو به میز فقط سجده می‌کنند جای اداره‌ها و مُصَلّا عوض شده است... بابا، درون خانه و مادر، اداره است انگار جای مادر و بابا عوض شده است... رُبّ فلان و قرعه‌کشی‌هاش و سکّه‌هاش با خاطرات رُبّ و مربّا عوض شده است مردم به جای علم، به دنبال ثروتند اندیشه‌ها، نتیجه‌ی انشا عوض شده است اصحاب کهف نیستم اما به جان تو انگار قرن‌هاست که این جا عوض شده است... خنده‌های امپراتور، مجموعه شعر طنز، احسان‌پور، ص ۹ و ۱۰.
گرانی 😂😂 از ناصر داروگر کرمانی خدایا، مُردم از دست گرانی نمی‌داند کسی؛ لیکن تو دانی ز بس آه و فغان کردم شب و روز به تنگ آمد دگر "بابا فغانی"* *بابا فغانی: بابا فغانی شیرازی، شاعر قرن نهم هجری است. سراب، داروگر کرمانی، ص ۳۲۷.
شعر طنز: بالا و پایین 😂😂😂 از عمران صلاحی قیمت جان آمده پایین؛ ولی نان رفته بالا قیمت این آمده پایین؛ ولی آن رفته بالا یک زمان از بی‌غذایی، آمده پایین فشارم یک زمان از غصه و فکر فراوان، رفته بالا دوش رفتم سوی میدان تا بگیرم جنس ارزان دیدم آنجا نرخ‌ها تا سقف میدان، رفته بالا من نمی‌گیرم برای بچه‌ها جشن تولد چون دگر نرخ پذیرایی ز مهمان، رفته بالا در زمان تشنگی، با دست‌هایم آب نوشم چون بهای استکان و تُنگ و لیوان، رفته بالا زیر خود انداختم کیهان و ابرار و گل‌آقا چون بهای قالی کرمان و کاشان، رفته بالا دوش می‌آمد طلبکاری و دیدم در خیابان کارمندی مثل گربه، از درختان رفته بالا... لحظه‌ای هم گوشه‌ی چشمی نیندازد به پایین هر که را پُست و مقام و شغل و عنوان، رفته بالا می‌کنم اشعار خود را منتشر در این مجله چون بهای انتشار و چاپ دیوان رفته بالا! (کمال تعجب! ۱۳۷۴) 📚📚📚📚 دیوان ابوطیاره،گزیده‌ی مطایبه و طنز منظوم، عمران صلاحی، اشعار چاپ‌شده در نشریات گل‌آقا، ص ۶۶ و ۶۷.
شعر طنز 😂😂😂 این فقر و گرانی که دگر مسئله‌ای نیست! از ابوالقاسم حالت ای آن که شب و روز به صف‌های درازی دنبال خیاری و کدویی و پیازی تا چند در این وضع بسوزی و بسازی؟ این قدر به دنبال شکم بهر چه تازی؟ در راه تو این قید شکم، جز تله‌ای نیست این فقر و گرانی که دگر مسئله‌ای نیست!... هر صبح به فکرت، کره و شیر و مرباست هر ظهر کنی صحبت سبزی پلو و ماست هر شب به سرت آرزوی ماهی اعلاست آن کس که دلش مایل این گونه غذاهاست، در دیده‌ی ما، جز شکموی دله‌ای نیست این فقر و گرانی که دگر مسئله‌ای نیست!... گر گوشت گران‌تر ز گران گشت، مخور غم زان روی که باشد ضرر گوشت، مُسَلّم گر قیمت سیگار زند سر به جهنم سیگار مکش؛ چون که ز عمر تو کند کم بهر بدن از دود بَتَر، آکله‌ای نیست این فقر و گرانی که دگر مسئله‌ای نیست! این قدر مکن شکوه که بی‌شغلی و بیکار چون کار رسانَد به تن و جان تو آزار گر کار اداری است، زبونت کند و زار ور کسب و تجارت، کُنَدت سخت گرفتار کن شکر خدا را که تو را مشغله‌ای نیست این فقر و گرانی که دگر مسئله‌ای نیست!... (ماهنامه خورجین، شماره ۳۳، تیرماه ۱۳۶۸) 📚📚📚📚 بچه‌ها برق آمده، اشعار طنز ابوالقاسم حالت، با تلخیص از ص ۹۲ - ۹۵.
شعر طنز: فرصت استفاده😂😂 از ابوالقاسم حالت من در این فرصت باریک که دارم، چه کنم؟ گر به خوبی نبرم بهره ز کارم، چه کنم؟ اگر اقوام خودم را نگذارم سر کار پس دو روزی که سرِ کار سوارم، چه کنم؟ بوده جمشید به پاریس مرا همبازی گر بدو منصب خوبی نسپارم، چه کنم؟ ارسلان نیز پسرخاله‌ی مخلص باشد اگر او را سرکاری نگذارم، چه کنم؟ همه را گر که به یاران عزیزم ندهم بنده با این دو سه تا پُست که دارم، چه کنم؟ گشت دیروز پسرعمه‌ی من هم بیکار اگر او هم شود امروز هوارم، چه کنم؟ گرچه بیژن چو درختی است که بی برگ و بر است اگر او را به یکی گوشه نکارم، چه کنم؟ زوجه‌ام توصیه‌ای کرد؛ ولی رد کردم گر کند قهر و نیاید به کنارم، چه کنم؟ خان عمو هم پسر بی‌هنرش، بیکار است اگر او را به سر کار نیارم، چه کنم؟ گر کسی گفت: بدین عده چرا کار دهی؟ گویم او را: به خدا تحت فشارم، چه کنم؟ (روزنامه‌ی توفیق، ۴۳/۲/۱۷) 📚📚📚 گزیده‌ای از اشعار طنز ایران، اکبر مرتضی‌پور، ص ۳۶۳ و ۳۶۴.
شعر طنز: دخل و خرج 😂😂 از ابوالقاسم حالت ...بس که سگ‌دو می‌زنم اندر پی یک لقمه نان می‌شوم از لاغری چون موش اگر شیر‌افکنم هر زمان از دوری روی برنج افتم به رَنج هر نفس از غصه‌ی روغن درآید روغنم زرد‌رو چون لپه و خم‌گشته‌ام چون لوبیا بس که شد نایاب از زور گرانی بُنشَنم... بس که هی گردن کشیدم بهر ماهی یا که مرغ شد دراز و لاغر و چون غاز و اردک گردنم... (روزنامه‌ی توفیق ۱۳۴۸/۱/۲۶) 📚📚📚 گزیده‌ای از اشعار طنز ایران، اکبر مرتضی‌پور، ص ۴۰۲ و ۴۰۳.