eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
275 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
251 ویدیو
89 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
بنده یک انقلابی ریزم از غم انقلاب لبریزم می‌تپد بهر حفظ ارزش‌ها قلب بنده، به‌ ویژه دهلیزم! بس كه زبر و زرنگم و زبلم بس كه جذابم و دل انگيزم در فراز و فرود دولتها هرگز از من جدا نشد ميزم من مدیری خدوم و پرکارم دکتر بنده کرده تجویزم: نکنم کار تا مهیا نیست جوجه و شیشلیک شاندیزم من نجوم و حقوق می‌خوانم عاشق لحظه‌های واریزم تا برانم خر مرادم را من مجهز به شصت مهمیزم از قضا ریش هم کمی دارم کرده شش پر شوید، تجهیزم گرچه قصدم برادری بوده منشی‌ام رفته گفته من هیزم در همه چیز صاحبِ نظرم من ملقب به شیخ پرویزم می‌کنم هی جهاد فرهنگی واقعاً افتخار آمیزم فی‌المثل توی واردات رژ و دستگاه الکترولیزم بس که کردم در اقتصاد، جهاد یک شبه شد پرادو، ماتیزم من برای گرفتن حقم روز و شب با همه گلاویزم ولی از دست قاضی و قانون مثل ماهی مدام می‌لیزم الغرض مخلص کلام این است: بنده یک انقلابی تیزم سفره‌ی انقلاب تا پهن است از سر سفره برنمی‌خیزم! طنز
نيست در دير مغان مثل تو كانديدايى بس كه باحال، خفن، ماه، جگر، آقايى ساقى و محتسب و شيخ همه در بندت مرحبا پول، كه كرده‌ست چنين غوغايى شصت تن باده به پيمانه‌ى آن كس ريزى كه شود حامى تو بى اگر و امايى مدعى خواست رقيب تو شود اما دوش خورد از مغبچگان تو عجب تيپايى هفت دوره‌ست كه در رندان هستى زحمت اينقدر نكش اى گل من مي‌چايى اغنيا مكه روند و تو به ياد مردم معتكف گوشه‌اى از ساحل پاتايايى پورشه‌ات را به دو صد دلق ريا پوشاندى در خرابات مغان پشت رل تيبايى! «مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز» ورنه تو حامى شفافيت آرايى! «اين حديثم چه خوش آمد كه سحرگه مي‌گفت» با دف و داريه و تنبك و نى، خان دايى: گر تو رأى آورى و باز به مجلس بروى «واى اگر از پس امروز بود فردايى» مهدی پرنیان
گل در بر و می در کف و معشوق فلان است اما چه توان کرد که است مهمان خداییم اگر چه همه، اما الحق و الانصاف که ارزاق گران است با شوق رسیدن به شب اول از اول ماه دل نگران است «آن یار کز او خانه‌ی ما جای پری بود» کرده‌ست فرار از رمضان، در همدان است! از بین عبادات در این ماه پر از فیض محبوب ترینش به‌یقین خواب گران است! هنگام زورچپان است به حلقوم که شد بار دگر زورچپان است یک دیس پر از در وسط ظهر قطعا که عذاب شکم و روح و روان است بی‌تاب بوَد این شکم خیر ندیده از صبح فقط منتظر وقت است در باقی ایام بود جاده‌ی باریک در ماه خدا جاده‌ی بخشش اتوبان است درهای همگی بسته و رحمت از جانب ایزد همه جا در فوران است چون «پورشه» بتازد همه‌ی سال، ولیکن لعین در رمضان مثل «ژیان» است در ماه خداوند شیاطین همه OFF اند این پدرسوخته‌ی ماست که ON است دیدم که یکی توی خیابان رهایی مشغول به لمباندن از راه دهان است گفتم علنی؟ روزه‌خوری؟ این که حرام است گفتا که خداوند خودش در جریان است! البته که فقط امساک شکم نیست برتر ز صیام شکم امساک لسان است چون مرد رسد با دهن روزه به خانه ارزنده‌ترین زینت زن حفظ زبان است یک روزه گرفتیم و طلبکار خداییم گوییم که پس جنت ما را که ضمان است؟! شک نیست که الطاف خداوند وسیع است «آن را که عیان است چه حاجت به بیان است؟» طنز پرنیان
ای قلدر زورگوی مجنون ای فرقه‌ی بی‌وجود صهیون در شر و شقاوت و پلشتی شیطان به تو وامدار و مدیون بهتر بود از تو هفتصد بار تیفوس و سل و جذام و طاعون در منطقه مثل غده هستی یک غده‌ی مملو از سلاطون! کردار شما سفید کرده روی مغول و یزید و قارون هرگز نشود سفید رویت با شصت هزار بشکه صابون باید که از این جهان شوی محو این بار کشیده‌ایم سیفون در حلق تو گیر کرده گویا هسته که نه، بل درخت زیتون از ترس به دور خود زنی چرخ چون گربه‌ی گیج توی میدون لبنان که برای تو زیاد است حقا که حریف توست صیدون پرسید یکی که: When do they go? دادند جواب که: very soon باید که شنا کنید آخر یا توی شلنگ یا که در خون آید که در استوری نویسیم: الاقصی و رفح، هم‌اکنون چون قافیه‌ای دگر نجوییم هجو تو به مثنوی بگوییم ای عقرب زخم خورده‌ی هیز ای زالوی زشت رقت انگیز ای شومپت شاسکول قوزمیت ای گنبد آهنت در پیت آن ضربه‌ی غیر قابل تر میم‌ش نشده‌ست جا در آن ور! کرده‌ست چه با تو که چنین زار گشتی و شدی چنان سگ هار زنبور درشت بی‌مروت از کار تو می‌کشد خجالت کفتار که می‌کند پلشتی در نزد تو لوطی است و مشتی هر کس که کند ز تو حمایت کرده‌ست به عالمی خیانت ای بچه کش پلید سیرت باید که در آوریم پیرت باید که شوی ز منطقه جیم ای غده ی بدسگال بدخیم «هر بیشه گمان مبر که خالی‌ست» «سجیل» و «عقاب» این حوالی‌ست ریزیم سرت چو رستم و گیو از عکا تا خود تل‌آویو ای جرثُمه‌ی درازدستی خوردی ز حماس ضرب شستی خوردی دو هزار زخم تازه از دور جدید انتفاضه آمد به سویت دوباره موشک برخیز و برو سراغ پوشک پهپاد و کروز با بالستیک ریزد به سرت مرتب و شیک! هرچند زبان دراز هستی در معرض انقراض هستی ای طفل حرام موشه‌دایان برخیز و سلام کن به پایان مهدی پرنیان شعر طنز
نقیضه ای بر ابیات سعدی دو کاپ قهوه که داند هزینه‌اش چند است؟ «مگر کسی که به زندان عشق در بند است» هزار کاج شبیه دماغ دوست بُوَد «کدام سرو به بالای دوست مانند است؟» به یار بی‌جنم و بی‌شعور ما گویید «که برشکستی و ما را هنوز پیوند است» سونا، جکوزی و استخر جای خود دارد «به خاک پای تو «وان» هم عظیم سوگند است» اگر چه دیدن تو وحشتم بیفزاید «هنوز دیده به دیدارت آرزومند است» به احتمال قوی عشق تو چنان تبر است «بلای عشق تو بنیاد صبر برکنده‌ست» تویی که در کچلی شهره‌ای میانه‌ی شهر «به زیر هر خم مویت دلی پراکند است» چقدر از تو شکایت شده خدا داند «چه دستها که ز دست تو بر خداوند است» هزینه‌ی دو عدد گوشواره‌ی دلدار «بیا و بر دل من بین که کوه الوند است» غلط نموده و گل خورده‌اند آنان که «گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است» + نقیضه طنز
به مناسبت ۲۸ اردیبهشت، روز بزرگداشت خیام «افسوس که نامهٔ جوانی طی شد» دوران شباب و عیش، صرف وی شد آمد ون ارشاد بناگه از دور کل طرب از دماغ بنده قی شد * «این قافلهٔ عمر عجب می‌گذرد» گه تند و گهی وجب وجب می‌گذرد شادی چو شترمرغ سریع، اما غم مانند الاغ مش رجب می‌گذرد * «در دهر هر آن‌که نیم‌نانی دارد» در بزم خودش عیش نهانی دارد بی‌دین قدح شراب در دست، ولی دیندار به دست خویش رانی دارد * «دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود غم خوردن بیهوده نمی‌دارد سود» تا آن که رود غم از دلت داد بزن: دودود دورودود دورود دورود دود دورودود! * «این کوزه چو من عاشق زاری بوده‌ست» اما دانی پی چه کاری بوده‌ست؟ این دسته برای اخذ وام بانکی مشغول مراحل اداری بوده ست * «بر چهرۀ گل نسیم نوروز خوش است» غم گر برود به سرعت یوز خوش است می‌گفت زنی به شوهرش: my honey گر که بخری clothes یا shoes خوش است * «پیش از من و تو لیل و نهاری بوده‌ست» هر فرد پی کسبی و کاری بوده ست مسئول فلان که هست بر بنز سوار قبل از سِمتش سوار گاری بوده ست * در کارگه کوزه‌گری رفتم باز دیدم دوهزار کوزه افتاده دراز ناگاه یکی کوزه صدا زد چون غاز کو کوزه«خر» و کوزه«بز» و کوزه«گراز» مهدی پرنیان نقیضه طنز
«افسوس که نامهٔ جوانی طی شد» دوران شباب و عیش، صرف وی شد آمد ون ارشاد بناگه از دور کل طرب از دماغ بنده قی شد * «این قافلهٔ عمر عجب می‌گذرد» گه تند و گهی وجب وجب می‌گذرد شادی چو شترمرغ سریع، اما غم مانند الاغ مش رجب می‌گذرد * «در دهر هر آن‌که نیم‌نانی دارد» در بزم خودش عیش نهانی دارد بی‌دین قدح شراب در دست، ولی دیندار به دست خویش «رانی» دارد * «دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود غم خوردن بیهوده نمی‌دارد سود» تا آن که رود غم از دلت داد بزن: دودود دورودود دورود دورود دود دورودود! * «این کوزه چو من عاشق زاری بوده‌ست» اما دانی پی چه کاری بوده‌ست؟ این دسته برای اخذ وام بانکی مشغول مراحل اداری بوده ست * «بر چهرۀ گل نسیم نوروز خوش است» غم گر برود به سرعت یوز خوش است می‌گفت زنی به شوهرش: my honey گر که بخری clothes یا shoes خوش است * «پیش از من و تو لیل و نهاری بوده‌ست» هر فرد پی کسبی و کاری بوده ست مسئول فلان که هست بر بنز سوار قبل از سِمتش سوار گاری بوده ست * در کارگه کوزه‌گری رفتم باز دیدم دوهزار کوزه افتاده دراز ناگاه یکی کوزه صدا زد چون غاز کو کوزه«خر» و کوزه«بز» و کوزه«گراز» * «در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش» تا که بخرم کوزه برای مهنوش مهنوش ولی جواب رد داد به من من هم شدم از فشار، معتاد، افشوش!