"تکرار آغاز شعر در پایان"
شاعران در تنظیم ساختار شعر روشهایی گوناگون دارند. گاه شاعرانی چون متمایلان سبک هندی صرفا از مشابهت وزن، قافیه و ردیف برای ایجاد پیوند حداقلی در طول و عرض شعر استفاده میکنند. گاه چون شاعران خراسانی از آرایههای بدیعی و تناسبهای آوایی در کنار روایت بهره میگیرند و گاه چون شاعران عراقی، از زبان استعاری، تناسبهای معنوی و در کنار آن روایت در تقویت ساختمان شعر مدد میطلبند.
در کنار شگردهای یادشده که عمدتا ساختار طولی و خطی شعر را تقویت میکند، در برخی اشعار با شکلی چرخشی روبه روییم؛ به این صورت که شاعر با تکرار آغاز شعر در پایان آن، گویی این امکان را به مخاطب میدهد تا به آغاز شعر بازگردد و روایتی چرخشی را از شعر تجربه کند.
برای مثال سعدی در غزل بیست بیتیاش با مطلع زیر میسراید:
میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم
خبر از پای ندارم که زمین میسپرم
میروم بیدل و بییار و یقین میدانم
که من بیدلِ بییار نه مرد سفرم
او در این شعر به روایت لحظهی جدایی خود از معشوق پرداخته و با استفاده از افعال استمراری، به گونهای آن را توصیف کرده که گویا این شعر دقیقا در آن زمان در حال سرودن بوده است. به همین دلیل وقتی در پایان غزل میگوید:
از قفا سیر نگشتم من بدبخت و هنوز
میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم
مخاطب پس از 18 بیت، از تکرار مطلع آزرده نمیشود و آن را در خدمت ساختار دورانی شعر میداند. گویی هنوز نگاه کردن سعدی به پشت سر ادامه دارد.
در غزل حافظ با مطلع:
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر
نیز مصراع اول در پایان غزل تکرار شده است:
دلم از دست بشد دوش چو حافظ میگفت
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
اما تکرار حافظ چون سعدی در خدمت روایت و ساخت شعر نیست و بیشتر محدود به لفظ شعر است؛ این را در بررسی کامل دو شعر میتوان بهراحتی تشخیص داد.
در شعر معاصر بیش از آثار کهن تکرار سطر یا سطرهای آغازین را در پایان شعر میبینیم. نیما در این حوزه از شاخصترین شاعران است. مثلا در شعر "آی آدمها" این عبارت در آغاز و پایان شعر آمده یا در شعر "هست شب"، این چندکلمه در آغاز و پایان شعر تکرار شده است:
هست شب یک شب دم کرده و خاک رنگ رخ باخته است.
... هست شب آری شب
یا عبارت آغازین و پایانی شعر "در شب سرد زمستانی" وده ها شعر دیگر از او.
در شعر نیما بیش از دیگران، تکرار آغاز شعر در انجام آن، نشاندهندهی ادامهی وضعیت موجود است؛ البته در بافتی نمادین و به همین دلیل در خدمت ساختار شعر است.
این ویژگی به شعر دیگر معاصران پیرو او نیز راه یافته، از جمله در تعدادی از شعرهای اخوان و شاملو و سهراب و سیاوش کسرایی و .... .
برای مثال شعر "کفش هایم کو؟" و "قایقی خواهم ساخت" را سهراب با تکرار همین عبارت در پایان ختم میکند که نشاندهندهی استمرار در نیاز به سفر است یا سیاوش کسرایی فضای زمستانی آغاز شعر " آرش" را در پایان تکرار کرده یا قیصر امین پور عبارت "رفتار من عادی است" را در آغاز و پایان شعری به همین نام تکرار میکند.
در تمام نمونههای یاد شده، تکرار آغاز شعر در خدمت ساختمان و معنای اثر است و دلیلی شاعرانه دارد؛ اما در بسیاری از اشعار، بهویژه در غزل جوانان شاعر، تکرارهایی دیده میشود که صرفا در لفظ شعر اتفاق افتاده و کمکی به پایان هنری شعر نکرده است.
از آن نمونه است؛ در دفتر #به_زبان_مادری سرودهی #علی_اصغر_شیری که در کنار شعرهایی خوب، دست کم شاعر در این شگرد موفق نبوده است و بارها نیز از آن بهره گرفته است. از نمونههای نسبتا موفق تکرار مصراع نخست غزل 30 در پایان آن است:
برایت اتفاق افتاده دنبال خودت باشی؟
اما در اغلب موارد، تکرارها تنها کلیشهای است که غزلها را زودتر به پایان رسانده است:
بیت اول:
تو کوچک نیستی جنگل فراموشت نخواهد کرد
زمین با خاک و خاکستر، هم آغوشت نخواهد کرد
بیت آخر:
تو کوچک نیستی راز بزرگ جنگل و کوهی
تو کوچک نیستی جنگل فراموشت نخواهد کرد
بیت اول:
شرمندهام که بیت ندارم برای تو
شعری که واژهواژه بگرید به پای تو
بیت آخر:
با دست خالی آمدم اینجا مرا ببخش
شرمندهام که شعر ندارم برای تو
در غزلهای شمارهی 12، 19 و 21 نیز تکرار کامل یا ناقص مطلع را در ختام غزل میبینیم. با توجه به تعداد کم شعرها، ابیات کم آن ها و دیگر تکرارهای لفظی و معنایی دفتر، این شگرد بیش از آنکه برآمده از ضرورتهای شاعرانه باشد، موید دایرهی محدود واژهها و اندیشههای شاعر است. از این زاویه، او با تکرار مطلع کوشیده شعر را سادهتر به پایان ببرد و از تنگناهای آن خارج شود؛ آسیبی که در بسیاری از دفترهای شعر سنتی روزگار ما دیده میشود.
#نقد_شعر
#غزل
#محمد_مرادی
@mmparvizan
نام حسین حک شده بر تار و پود من
پیراهن محرم من پرچم من است
#علی_اصغر_شیری
#شعر_عاشورایی
هوا بدون تو این روزها نفسگیر است
هنوز بیتو از این زندگی دلم سیر است
چقدر بیتو به تقویم کهنه زل بزنم
به خود دروغ بگویم، که دست تقدیر است
به دانه دانۀ تسبیح مادرم سوگند
غروب جمعه پس از تو همیشه دلگیر است
که گفته: سر به سر افسانه است آمدنت
که گفته: نام تو در دفتر اساطیر است
که گفته: صبح ظهور تو جنگ و خونریزی است
که گفته: صبح ظهور تو عصر شمشیر است
به ما نگاه نکن صبح جمعه بیداریم
به ما نگاه نکن اشکمان سرازیر است
کسی به آمدنت عاشقانه فکر نکرد
که کار مردم وامانده رأی و تفسیر است
بگو به من که چرا جادهها نمیفهمند؟
تو هر زمان که بیایی از این سفر دیر است
#علی_اصغر_شیری
#نیمه_شعبان
🔹شب تاریک کوفه🔹
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
شب تاریک کوفه، کوچهها در خواب خاموشی
فقط حال یتیمان را نگاه ماه میفهمد
به دام خویش افتادند بوجهلان صفینی
فریب کفر را کی لشکر گمراه میفهمد؟
خوارج چیزی از پند علی هرگز نفهمیدند
کجا آفاق را اندیشۀ کوتاه میفهمد؟
مسیر کهکشانها با نگاهش میشود روشن
ولی این قوم آیا راه را از چاه میفهمد؟
علی درد دلی انبوه دارد، بغض دارد، آه...
مگر درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
#علی_اصغر_شیری
این اشکهای سرخ که نم نم نشستهاند
بر چهرهها به گونهی شبنم نشستهاند
آیینهها از آه دل من مکدّرند
آیینهها به آه دمادم نشستهاند
اینجا مدینه نیست، ولی ماندهام چرا
دیوارهای کوچه به ماتم نشستهاند؟
اینجا نسیم کرب و بلا میوزد هنوز
مردم به زیر سایهی پرچم نشستهاند
در هر کجا که شام غریبان گرفتهاند
زهرا و ساره، هاجر و مریم نشستهاند
بر گرد شمع شام غریبان نگاه کن!
پروانهها چگونه به ماتم نشستهاند؟
#علی_اصغر_شیری