eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
280 دنبال‌کننده
2هزار عکس
261 ویدیو
90 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
حیرت مصوّر شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را نشاند در تب شک، غیرت تو باور را برادری به وفاداری تو معنی یافت که از گلوی تو فریاد زد برادر را... فرات آینه شد، پیش چشم غیرت و آب مگر نشان بدهد حیرت مصوّر را نگاه کردی و دیدی حرم در آتش بود و در طواف حرم، فوجی از کبوتر را گذشتی از سر آب و به خاک افتادی که سر به سجده گذاری هر آن مقدّر را فرات بعد تو عمری‌ست تا که می‌گرید عطش جز این نشناسد زبان دیگر را تویی که نام تو با هرچه رود پیوسته‌ست و بی تو آب نمی‌بیند آن طرف‌تر را ✍🏻 🏷
گُل در بر و می‌در کف و معشوق به کام است من مانده‌ام اینجا که حلال است!؟ حرام است!؟ با اینکه به فتوای دل اشکال ندارد گر یار پسندید تو را؛ کار، تمام است در مذهب ما باده حلال است ولی حیف در مذهب اسلام همین باده حرام است شُد قافیه تکرار، ولی مسئله‌ای نیست چون شاعر این بیت طرفدار نظام است! با مُحتسبم عیب مگویید که او نیز لب دارد و گاه، لبش بر لبِ جام است بعضاً که شلوغ است سرش نیز ندانَد از آن همه مَستیش، کُدامش زِ مُدام است این ماه شب چاردهم در شب مهتاب یا اینکه، نه! همسایه ما بر لب بام است؟ ابیات به هم ریخت، مضامین همه گم شد شعرم پس از این بیت، غزل نیست؛ دِرام است در مجلس اگر جای خودت را نشناسی تنها هنرت، وصل قعودی به قیام است مخصوص خواص است اگر صدر مجالس پُر واضح و پیداست؛ کجا سهم عوام است از جنس مضامینِ نخستین، دو سه بیتی مانده ست؛ بخوانم؛ بِرَوم؛ ختم کلام است پرسید طبیبم که پس از رفتن یارَت وضع تو اعم از بد و از خوب، کدام است از اینکه چه آمد به سرم هیچ نگفتم گفتم که دلم سوخت؛ نفهمید کُجام است دیری ست که دلدار پیامی نفرستاد چون شعر مرا دید که دارای پیام است
مَن اگر با مَن نباشم؛ می‌شَوَم تنهاترین کیست با مَن گر شَوَم مَن؛ باشد از مَن، ما ترین مَن نمی‌دانم کی ام مَن؛ لیک یک مَن در مَن است آن که تکلیف مَنَش با مَن مَنِ مَن، روشن است مَن اگر از مَن بپرسم ای مَن ای همزاد مَن! ای مَن غمگین مَن در لحظه‌های شاد مَن! هرچه از مَن یا مَنِ مَن، در مَنِ مَن دیده‌ای مثل مَن وقتی که با مَن می‌شوی خندیده‌ای هیچکس با مَن، چنان مَن، مردم آزاری نکرد این مَنِ مَن هم نشست و مثل مَن کاری نکرد ای مَنِ با مَن، که بی مَن، مَن تر از مَن می‌شوی هرچه هم مَن مَن کنی؛ حاشا شوی چون مَن قوی مَن مَنِ مَن، مَن مَنِ بی رنگ و بی تأثیر نیست هیچکس با مَن مَنِ مَن، مثل مَن درگیر نیست کیست این مَن؛ این مَنِ با مَن ز مَن بیگانه تر این مَنِ مَن مَن کُنِ از مَن کمی دیوانه‌تر؟ زیر باران، مَن از مَن پُر شدن دشوار نیست ورنه مَن مَن کردن مَن، از مَنِ مَن عار نیست راستی! اینقدر مَن را از کجا آورده‌ام بعد هر مَن بار دیگر مَن، چرا آورده‌ام؟ در دهان مَن نمی دانم چه شد افتاد مَن مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد مَن
در هر نهادِ شهر قوم و خویش دارد ده خانه‌ی ناچیز در تجریش دارد ‌ با زهد و تقوا ارتباطش، ای بدک نیست! یک خانه هم در انزوای کیش دارد ‌ هر جا که برجی می‌شود آماده‌ی ساخت او نیز ده واحد خرید از پیش دارد ‌ نزدیک منبر می‌نشیند در مساجد مغزی پر از افکار دوراندیش دارد ‌‌ تا ملک هایش آسمانی‌تر بمانند از شش جهت بر بام آنها دیش دارد ‌‌ این گرگ را از بنده بهتر می‌شناسید هر چند یک عالم لباس میش دارد ‌‌‌ با ما ندارد هیچ توفیری به ظاهر جز آن‌که قدری اختلاف ریش دارد ،شعر طنز