آمد، شبیــــهِ قاصـــدکی رهگذر گذشت
از کوچهکوچهٔ دلِ من بیخبر گذشت...
سردردِ هر شبم کمی آرامتر شدهست
باخاطرات، یک شبِ بی دردسر گذشت...
گفتم به او" اگر نروی " رفت، دور شد
دیدم که آب از سرِ قــــیدِ " اگر" گذشت...
آن روزِ نا امیــــــد کنــــــنده بـــــــــرای من
از هر غروبِ #جمعه غم انگیزتر گذشت...
یعنی درست میشنوم؟اینکه رفت و کار
ازخواهـــش " بیـا و مرا هم ببر" گذشت...
باور نمیکنم که به فکرم نبودهاست
حتماً خیال کرده که پایانِ سر گذشت...
ختمِ به خیر شد! نه به اعلامیه زدند
عکسِ مرا، نوشته جوانی که در گذشت...
#امیر_حسین_آکار
#طنزیمات_ادبی
صندلی را بیمرامان میکشند از زیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما؟
یک گروه از آن طرف کش میرود از میز چیز
یک گروه این سو کشد هر چیز بوده زیر ما
مشکل خود را برِ پیر مغان بردیم لیک
بدتر از باقی شده این مرشد بیپیر ما
پشت هم در حال شلیکیم با ششلول فحش
حیف اما یک نفر زخمی نشد از تیر ما
:لختمان کردند تا؛ قاضی رسید از راه و گفت:
«پوشش بد داشتید»؛ افتاد پس تقصیر ما
مالمان را دزد برد و سستیاش را پاسبان...
...آمد و انداخت آخر گردن زنجیر ما
تا دهان کردیم وا، بو کرد آن را محتسب
گفت: مشکوکید... یکهو رفت تا تکفیر ما
گزمه گفت: «از صبح دشتی هم نکردیم؛ آخرِ...
شب هم افتادیم گیر پاپتیها»؛ گیر ما
زندهایم و شرمسار شیخ از این زندگی
دود آه او شود یک روز دامنگیر ما
# عبدالله_مقدمی
شعر طنز
کاش یک نفر بیاید یک چیزی از ما بگیرد، پدرمان را زنده کند. کاش یک نفر بیاید، یک چیزی از ما بگیرد بچگی را به ما پس بدهد. کاش یک نفر در گوشمان بگوید تمام شد. از فردا در جهان دیگر نه جنگ است، نه دعوا. از فردا همه بدهکاریهایشان را می دهند و فراوانی می شود. کاش یک نفر بیاید. ما خیلی خسته ایم. کاش یک نفر بیاید. من همیشه منتظرم. حتی زمان هایی که فکر می کنم منتظر نیستم منتظرم. کاش یک روز یک نفر دلش برای بچه های زباله گرد بسوزد و برایشان بادبادک هوا کند.کاش یک نفر روی قبرهای بی نام و نشان آب بریزد. کاش یک نفر برای مشهدی شکرالله و زنش که بچه نداشتند و مردند فاتحه ای بفرستد.کاش یک نفر بیاید. یک نفر که گربه های گرسنه را می شناسد و برایشان غذا می برد. یک نفر که تابستان برای راننده های خطی آب یخ درست کند.من از بچگی تا حالا فکر می کنم یک نفر خواهد آمد. یک نفر که وقتی می خواهد سلامت را جواب بدهد به اصل و نسبت نگاه نکند، لباست را بهانه نکند و نگوید کار دارم، وقت ندارم. یک نفر که مثل خدا مهربان باشد و آغوشش جمعه ها هم باز باز باشد.اما فاطی جان، من کاری نمی توانم برای آمدن کسی بکنم. تنها منتظرم. ولی بگذار یک چیزی بگویم. اگر مردم و کسی آمد خبر آمدنش را به جای فاتحه برایم بفرستید، من زنده می شوم.قول می دهم زنده بشوم و همراه آن کسی که آمده در خیابان های پایین شهر راه بیفتم و به همه ی غریب مانده ها شربت تعارف کنم.
سجاد حیدری قیری
از دور دست سیب وگندم خواهد آمد
وز لابه لای درد مردم خواهد آمد
یک روز آخر تکسوار جاده ی عشق
با کوله باری از تبسـًم خواهد آمد
#حسین کیوانی
اللهم عجل لولیک الفرج
او خواهد آمد
سلام ودرود
دوشنبه 6.26 از ساعت 10 تا 12 نشست شعر وادب انجمن شعر وادب شیرازهمراه با گرامیداشت شاعر فرزانه سرکار خانم قناعت پیشه در کانون شایستگان آموزش وپرورش کوچه پروانه بر گزار می شود.مقدمتان گلباران.
🌹❤️🌹
۲۳ شهریور سالروز درگذشت یداله رویایی
(زاده ۱۷ اردیبهشت ۱۳۱۱ دامغان -- درگذشته ۲۳ شهریور ۱۴۰۱ پاریس) شاعر
او پس از تحصیل در دانشسرای شبانهروزی تربیت معلم تهران، چندسالی بهکار تدریس و سرپرستی امور اوقاف دامغان اشتغال داشت. نوجوانی و جوانیاش به تمایلات مارکسیستی و مبارزه در حزب توده ایران گذشت و در سال ۱۳۳۲ با فرار از دامغان، چندی بهزندگی مخفی گذرانید و سرانجام در اسفند همان سال دستگیرشد و به زندان افتاد.
پس از زندان اولین اشعارش را در ۲۲ سالگی نوشت و در مجلات آن زمان با نام مستعار «رؤیا» منتشر کرد و همزمان بهتحصیلاتش در رشته حقوق سیاسی در دانشکده حقوق دانشگاه تهران تا گرفتن دکترای حقوق بینالملل عمومی ادامه داد.
او از مؤسسان شرکت انتشاراتی روزن بود و با چند شاعر دیگر، مانیفست «اسپاسمانتالیسم» را منتشر کردند که بعدها بهخلق نگرش تازه شعری باعنوان «شعرحجم» منجر شد. از خطوط مهم زندگی ادبی او میتوان بهچند نمونه اشاره کرد:
تأسیس هفتهنامه ادبی بارو به اتفاق احمد شاملو "ترکیبی از نامهای مستعار بامداد و رؤیا" سال ۱۳۴۴.
تأسیس شرکت انتشاراتی روزن به اتفاق محمود زند و ابراهیم گلستان، سال ۱۳۴۶
اداره و انتشار دفترهای روزن، فصلنامهای در شعر، نقاشی و قصه با همکاری گروه شاعران شعر حجم ۱۳۴۶ و ۱۳۴۷
ازدواج با مادلن (سویس) ۱۳۴۷(۱۹۶۸)
تألیف و انتشار بیانیه حجمگرایی (اسپاسمانتالیسم) بههمراه گروهی از شاعران آوانگارد و متمایل به حجمگرایی که بهخلق نگرش تازه شعری باعنوان «شعرحجم» منجر شد. در سال ۱۳۴۸ (مجله بررسی کتاب، دوره جدید، شهریور ۱۳۵۰ شماره ۴ ویژهنامه شعرحجم) نگرش حجمگرایی (اسپاسمانتالیسم) با تغذیه و تأثیری که از «پدیدار شناسی» و تفکر هوسرل (ادموند) با خود داشت، توانست در نسلهای بعدی شاعران، با حس و هیجان بیشتری استقبال شود و بهعنوان بینش تازهای در شعر معاصر، با بسیاری از شاعران حجمگرا در داخل و خارج ایران، که در واقع منظر ایرانی فنومنولوژی را در شعر میسازند، ادامه پیدا کند. به عبارت دیگر «شعرحجم» چه در تئوری، چه در عمل نوعی فنومنولوژی ایرانی است.
تأسیس جایزه ادبی شعرسال به سرمایهگذاری تلویزیون ایران و داورانی مرکب از مسعود فرزاد، محسن هشترودی، فریدون رهنما، بیژن جلالی، پژمان بختیاری و یداله رؤیایی در سالهای ۱۳۴۸، ۱۳۴۹ و ۱۳۵۰.
آغاز سفرهای اروپا و اقامتهای پاریس ۱۳۴۷ پیدرپی تا ۱۳۵۷ (۱۹۷۸).
اقامت دائمی در فرانسه (تبعید اختیاری سال ۱۳۵۴) و سپس اجباری در سال ۱۳۵۸ (۱۹۷۹).
تأسیس «مدرسه زبان و ادبیات فارسی» در پاریس، سال ۱۳۵۸(۱۹۷۹).
سکونت و زندگی در دهات و مزارع نورماندی آنورونویل.
تدریس در پاریس (۱۹۸۲–۱۹۹۴).
انتشار گزینه اشعار بهزبان فرانسه با نام «پس مرگ چیز دیگر بود» (Et la mort était donc autre chose)، انتشارات «کره آفیس» (Créaphis) دفترهای روآیومون، پاریس ۱۹۹۷ بهترجمه شاعران فرانسوی برنارد نوئل Bernard Noël، کلود استبان کلود استبان، آلنلانس Alain Lance کریتف بالایی Christophe Balÿ استر تلرمن 'Esther Tellermann و … (محصول یک هفته کار جمعی در سمیناری بهدعوت و ابتکار «بنیاد روآیومون» Fondation Royaumont).
رئیس انجمن قلم ایران در تبعید (PEN Club)
سخنرانی «گذر از اسپاسمان» در فستیوال بینالمللی شعر کازابلانکا و طرح تئوری حجمگرایی، سپتامبر ۲۰۰۰ (ترجمه فارسی از عاطفه طاهایی، در کتاب "عبارت از چیست")
گرفتن عنوان "شوالیه در ادب و هنر" در سال ۲۰۰۱ از دولت فرانسه.
انتشار کتاب هفتاد سنگ قبر (Septante pierres tombales)، ترجمه آرش جودکی، انتشارات تارابوست (éd. Tarabuste) سال ۲۰۱۶.
شرکت در فستیوالهای بینالمللی شعر، حضور در دیدارهای جهانی شاعران، سفرهای ادبی، کنفرانسها و مصاحبهها، همیشه از فعالیتهای دیگر او در کنار امر نویسندگی بود.
وی سالها در «آنوِرونویل» ده کوچکی در مزارع نورماندی، زندگی می کرد. او عضو «خانه نویسندگان» (MeL) و عضو «جامعه اهل ادب» (SGDL) فرانسه بود.
یک شعر نیمه کارهٔ تاریک و مبهمم
سرسبزی بهشتم و سوز جهنمم
مثل اتاق خواب پسرهام، مدتیست
آشفتهام، بهم ریختهام، نامنظمم
یک خندهٔ ملیحم و با احتمال کم
یک ضجّه عمیق سراسر مسلّمم
از من همان کسی که شفا یافت، گشته سیر
انگار نذری سر ظهر محرمم
چاقوی استریل شدهام دست یک پزشک
در عین زخم بودن ذاتیم، مرهمم
در من هوای چیدن سیبی نمانده است
فرزند بیلیاقت حوّا و آدمم
من یک غزل که حسن ختامش سکوت بود
یک شعر نیمه کارهٔ تاریک و مبهمم
#امیر_رجایی
32.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برام چه روشنه این
که حتم روزگاری
برای مرده ی خاک
دوباره ی بهاری
<<مسیح عصر>>
پیشکشی به محضر حضرت صاحب الزمان(عج)
خواننده و آهنگساز:حامد جلیلی
تنظیم:علی افسری
گوینده:علیرضا پور مشیر
شاعر:غلامرضا کافی
به همت کانون مهدویت دانشگاه علوم پزشکی شیراز
╔═══🍃🌺🍃═══╗
@tanha_nisti313
╚═══🍃🍃🍃═══╝
وفاق ملی...
در فکر رفته بودم ، فکر وفاق ملی
وقتی که می شنیدم ، یک اتفاق ملی
گفتند و باز گفتند،ما نیز می شنیدیم
از یک توافق خوش ، در کار ِ شاق ملی
به به چقدر خوب است،آهنگ همنوایی
در یک اتاق ملی ، دور اجاق ملی
این وصلتِ مبارک ، را صدهزار تبریک
باشد که ما نبینیم ، هرگز طلاق ملی
باشد که ما نبینیم ، گویند هرکه از ماست
با ماست ورنه باشد ، چوب و چماق ملی
باشد که با تمسخر ، تهمت زنی نباشد
بر هر رقیب ِ زبده، با اشتیاق ملی
باشد که کس نگوید،ماییم و نیست جز ما
جز ما هرآنکه باشد ، باشد نفاق ملی
لبخندها مجسم ، وادادگی کم و کم
در دیسکو و تئاتر و ، صحن و رواق ملی
نهج البلاغه خوانی ، در ضمّ ِ بدگمانی
نهج البلاغه خوانی ، توی محاق ملی
بنشین و کن تماشا،اصلن نزن به حاشا
وقتی که شد گرانی ، مالایطاق ملی
آوخ اگر بیاید ، با رویکرد خدمت
آمد شد ِ گران با ، سبک و سیاق ملی
باید مواظبت کرد ، زیرا اگر نکوشیم
خواهد شد این تغافل،یک طمطراق ملی
آه ای خدا کمک کن ، با این وفاق هرگز
یک لحظه هم نیفتیم ، در انشقاق ملی
ما را نَبَر به جایی ، کز دشمنی بیفتیم
از سهو یا که عمدن ، در احتراق ملی
خوشدل بطنز و خوش باش،وقتی که شعر طنزت
می طنزد و نشسته در انطباق ملی
سخت است و می چزاند،جان و دل وطن را
رنگ و ریا و کبر و درد و فراق ملی
#محمد_جعفر_زارع_خوشدل ۹۸۵
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3838312753Cd75444eef6
تلگرام
https://t.me/khoshdeltanzjedi
#وفاق_ملی #آمال_آرزو #وحدت #توسعه #گرانی #انشقاق #طمطراق #رنگ_ریا_کبر_درد_فراق #طنز_تعهد_تامل_خنده_شوخی_جدی #شعر_ادبیات_شاعر
چنان ز خاطرِ اهلِ جهانِ فراموشیم
که سیل نیز نگیرد سراغِ خانهی ما
#رهی_معیری
رباعی
صبح است و سلام و خندهات میچسبد
صبحانهٔ جاندهندهات میچسبد
تا چایِ محبّتت کمی دَم بکشد
آرامشِ دلبرندهات میچسبد.
#حسینعلی_زارعی
صبحتون پر از حال خوب ❤️
امید مهدینژاد سال ۱۳۵۸ در تهران متولد شد. او نخستین شعرهایش را در سال ۸۱ از طریق مطبوعات منتشر کرد و پس از آن وارد حوزۀ شعر طنز شد. مهدینژاد در عرصۀ نویسندگی نیز تجربیات خوبی دارد. وی بهعنوان نویسنده و سردبیر با مجلات و روزنامههای مختلفی مانند جامجم و آیندهسازان همکاری داشته و عضو هیئتتحریریۀ ماهنامههای متعددی مانند ماهنامۀ سوره بوده است. او در عرصۀ نثر و شعر افتخارات فراوانی کسب کرده است که از این میان میتوان به سرو بلورین جشنوارۀ شعر فجر در رشتۀ مقاومت اشاره کرد. «رجزمویه»، «پیادهها»، «پیش از اقیانوس» و «از قبیل زندگان» برخی از مجموعه اشعار او است.
#معرفی_شاعر #امید_مهدی_نژاد
معرفی کتاب "تا صبح شهادت"🌱
📖گزیده: مجموعه شعر 🖊 نویسنده: هادی فردوسی 📚نوبت چاپ: اول، 1403
بریده ای از کتاب:
عهدی ست که بسته آیم بر می خیزیم
با آن که شکسته ایم بر می خیزیم
هرگاه که نام عشق را می خوانند
هرجا که نشسته آیم بر می خیزیم
#معرفی_کتاب 📖
#انتشارات_آسمان_سوم 📚
#کنگره_ملی_شهدای_فارس 🇮🇷
۲۴ شهریور سالروز درگذشت عبدالحسین زرینکوب
(زاده ۲۹ اسفند ۱۳۰۱ بروجرد -- درگذشته ۲۴ شهریور ۱۳۷۸ تهران) ادیب، تاریخنگار، نویسنده و مترجم.
او سال ۱۳۱۹ تحصیلات دبیرستانی را در رشته ادبی در تهران بهپایان رساند و سال بعد به زادگاهش بازگشت و بهتدریس در دبیرستانهای خرمآباد و بروجرد پرداخت. در همین دوره نخستین کتابش را بهنام فلسفه، شعر یا تاریخ تطور شعر و شاعری در ایران منتشر شد.
در سال ۱۳۲۴ پس از آنکه در امتحان ورودی «دانشکده علوم معقول و منقول» و «دانشکده ادبیات» حائز رتبه اول شده بود، وارد رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۲۷ دوره لیسانس ادبیات فارسی را با رتبه اول بهپایان رساند و سال بعد وارد دوره دکتری رشته ادبیات دانشگاه تهران شد. در سال ۱۳۳۴ از رساله دکتریاش باعنوان نقد شعر تاریخ و اصول آن که زیرنظر بدیعالزمان فروزانفر تألیف شده بود با موفقیت دفاع کرد. سال ۱۳۳۰ در کنار فرهیختگان زمان: محمد معین، ناتل خانلری، غلامحسین صدیقی و عباس زریابخویی برای مشارکت در طرح ترجمه مقالات دائرةالمعارف اسلام "چاپ هلند" دعوت شد.
از سال ۱۳۳۵ با رتبه دانشیاری کارش را در دانشگاه تهران آغاز کرد و عهدهدار تدریس تاریخ اسلام، تاریخ ادیان، تاریخ کلام و تاریخ تصوف در دانشکدههای ادبیات و الهیات شد. چندی نیز در «دانشسرای عالی تهران» و «دانشکده هنرهای دراماتیک» تدریس کرد و از سال ۱۳۴۱ به بعد در فواصل تدریس در دانشگاه تهران، در دانشگاههای آکسفورد، سوربن، هند و پاکستان و در سالهای ۱۳۴۷ تا سال ۱۳۴۹ در آمریکا بهعنوان استاد میهمان در دانشگاههای کالیفرنیا و پرینستون به تدریس پرداخت.
وی در سالهای ورودش به دانشکده، با بانو قمر آریان آشنا شد. خانم آریان در گفتوگویی با روزنامه جامجم در سال ۱۳۸۳ گفت: آشنایی آنها در فضای دانشکده نزدیک به ۹ سال ادامه یافته بود و سرانجام زرینکوب از آریان خواستگاری کرد. آریان، زمانی که ماجرا را با پدرش مطرح کرد، پدرش گفت که به خوبی با زرینکوب آشناست و مقالاتی از او خوانده، اما گمان میکرده که نویسنده آن مقالات باید مردی ۵۰ ساله باشد.
آریان و زرینکوب در سال ۱۳۳۲ ازدواج کردند و تحصیلاتشان را در مقطع دکتری نیز ادامه دادند. "زرینکوب رتبه نخست و آریان دوم در کنکور دکتری بود" و پس از فارغالتحصیلی، سالهای سفرشان آغاز شد. آریان سالهای بسیاری را همراه با همسرش در هند و چندین کشور اروپایی و عربی گذراند.
زرینکوب کتابی با عنوان دو قرن سکوت درمورد حوادث و اوضاع تاریخیِ ایران در دو قرن اول اسلام، "از حمله عرب تا ظهور دولت طاهریان" نگاشته و در سال ۱۳۳۶ در چاپ دوم کتاب به بسیاری از پرسشهای مطرح شده توسط منتقدان و نیز شبهات وارده بر مطالب چاپ نخست کتاب پاسخ دادهاست.
به مناسبت دهم ربیع الاول سالروز ازدواج پیامبر رحمت و حضرت خدیجه
سلام بر حضرت خدیجه...
عاشقانه های پیامبر مهربانی با بانوی عشق و پاکی...
بر سنگلاخ شعب ابیطالب،تاول نشسته بر تَرَک پایت
آرام می روی و به هم خورده، موزونیِ لطیف قدم هایت
طوبای من! که فهم کسی جز من، هرگز نمی رسد به بلندایت
چشمی پر از نجابت و دلتنگی آورده ام برای تماشایت...
چشم تو کهنه کارترین تاجر،مال التجاره اش همه ابریشم
در قولنامه ای که به من دادی یک بند مانده بود فقط مبهم
بندی که مانده بود و گره می زد چشم تو و نگاه مرا کم کم
در بار من نهاد کسی انگار، جام دلی عزیز و پس از آن هم...
در من نفس کشید سحرگاهی دشتی پر از طهارت مریم ها
می آمدی و گوشه ی چشمانت یک قول می شدند مصمم ها
تو اصل زن اصالت زن اما، وقتی خبر رسید به دَرهم ها
یادم نرفته مسخره ات کردند، آن تا همیشه تا به ابد کم ها...
شب های نقره فام حرا وقتی من بودم و سکوت شبی دلخواه
یک بقچه اشتیاق در آغوشت، می آمدی و کوچه پر از اکراه
گلهای ریز دامنت آزرده، از خارهای دامنه در این راه
پایین کوه یکسره میپیچید، عطر ملیح روسری ات ناگاه...
آسان نبود ماندن تو وقتی، توهین و قهر و توطئه عادی بود
وقتی هدف شکستن مردت بود، هر جا که طرح و پیشنهادی بود
آن روزها که در پسِ هر تبلیغ، تقویم غربتی متمادی بود
چادرنماز ساده ی تو بانو، تنها قرارگاه جهادی بود!...
همنام ابرهای پر از باران،همنام نخلهای تناور تو ۱
"میمونه" و "مبارکه"ی انجیل، سرچشمه ی مبارک کوثر تو ۲
گفتی که عقل؟ عشق؟ ادب؟ گفتم:" اول تو و سپس تو و آخر تو"...
تو مادرِ سلامِ شب قدری، باید خدا سلام کند بر تو...
در قحط سال شعب ابیطالب باران تویی و دختر کم سالت
تو ریشه ی شکفتن بعد از این، اعجاز هر بهار به دنبالت
ای وسعت بلندْ افق، کز خاک، ننشسته گرد روی پر و بالت
چندیست خیره ای به عبای من، محبوب من خدا نکند حالت...
۱- معنی نام های حضرت خدیجه سلام الله علیها
۲- اشاره به نام حضرت خدیجه در انجیل
#حضرت_خدیحه
#پیامبر_رحمت
......
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
قول و قرار الکی 😂😂😂
از علیرضا محمودی
قول دادم به زنم میشوم انسان که نشد
میخورم آب فقط از لب لیوان که نشد
گفتم او را: بخور امروز چو دیروز پنیر
عید نوروز خرم ماهی بریان که نشد
گر کمک خواست ز من بیوه زن همسایه
میکنم لطف فقط از سر احسان که نشد
گر چه امسال گلیم است کف خانهیمان
میخرم سال دگر قالی کرمان که نشد
رفتم و وام گرفتم که بگیرم لگنی
گوجهای رنگ ز پیکان جوانان که نشد
وعده داده است رییسم که حقوقم بدهد
نو کنم پالتو، پیراهن و تنبان که نشد
اجل آمد بَرَدم روضهی رضوان روزی
تا کشم دست نوازش سر حوران که نشد
نذر کردم که پزم آش به مسجد شاید
بفروشم دگر این منزل داغان که نشد
قول دادم پسرم را شب یلدا امسال
بخرم فندق و هم پستهی خندان که نشد
وعده داده است فلانی که بخشکاند فقر
همه اجناس شود مفت و فراوان که نشد
بس که دادم به زنم قول و قرار الکی
خواستم جان کنم این بار به قربان که نشد
#شعر طنز
#قولوقرارالکی
#علیرضامحمودی