eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
275 دنبال‌کننده
2هزار عکس
260 ویدیو
90 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 اطاق آبی 👤 سهراب سپهری ✍🏻 بر خلاف هشت کتاب که مجموعه اشعار سهراب سپهری است، اتاق آبی به نثر نگاشته‌شده‌است و شامل مطالبی درباره خاطرات و برداشت‌های فیلسوفانه او از دوران کودکی می‌باشد. این کتاب برای اولین بار بعد از مرگ سهراب و در سال ۱۳۶۹ به چاپ رسید. در بعضی چاپ‌های کتاب، از جمله منبعی که در این مقاله از آن استفاده‌شده‌است، کتاب اتاق آبی به همراه دو نوشته دیگر (معلم نقاشی ما و گفت‌وگو با استاد) انتشاریافته‌است.
اطاق آبی - سهراب سپهری.zip
2.63M
📗 اطاق آبی 👤 سهراب سپهری 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  یازدهم آذرماه   زادروز«جلال آل احمد» نویسنده، منتقد ادبی   و مترجم   (وی همسر سیمین دانشور بود)
‍ ۱۱ آذر زادروز جلال آل‌احمد (زاده ۱۱ آذر ۱۳۰۲ تهران -- درگذشته ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ گیلان) نویسنده، مترجم و منتقد ادبی "همسر سیمین دانشور" او از خانواده‌ای مذهبی بود و دوران کودکی و نوجوانی جلال در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. پدرش "احمدطالقانی" پس از پایان دبستان جلال، به او اجازه درس خواندن در دبیرستان را نداد؛ اما او تسلیم خواست پدر نشد و در کلاس‌های شبانه دارالفنون، پنهان از چشم پدر نام‌نوبسی کرد و از آنجا دیپلم گرفت. او در سال‌های پایان دبیرستان با کلام کسروی و شریعت سنگلجی آشنا شد و همین مقدمه‌ای برای پیوستن وی به‌حزب توده شد. پس از پایان دبیرستان، پدرش او را به‌نجف نزد برادر بزرگش محمدتقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد، اما پس از سه ماه به‌تهران بازگشت. به‌گفته برخی نویسندگان، وی در بازگشت از نجف نسبت به بسیاری از احکام شیعیان دچار دودلی و شک شده بود. جلال در سال ۱۳۲۲ به دانشسرای عالی تهران رفت و در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغ‌التحصیل شد و تحصیل در دوره دکترای ادبیات فارسی را نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از ادامه آن صرف نظر کرد. وی نخستین مجموعه داستانش به‌نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرد. او که تأثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت، به‌جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهش‌های مردم شناسی، سفرنامه‌ها و ترجمه‌های متعددی نیز پرداخت. شاید مهم‌ترین ویژگی ادبی آل‌احمد نثر او بود، نثری فشرده و موجز و در عین حال عصبی و پرخاشگر، که نمونه‌های خوب آن را در سفرنامه‌های او مثل «خسی در میقات» یا داستان - زندگی‌نامه «سنگی بر گوری» می‌توان دید. او در سال ۱۳۲۶ دومین کتابش به نام «از رنجی که می‌بریم» را همزمان با کناره‌گیری از حزب توده چاپ کرد که بیانگر داستان‌های شکست مبارزاتش در این حزب است. پس از این خروج بود که برای مدتی به‌قول خودش ناچار به‌سکوت شد که البته سکوت وی به‌معنای نپرداختن به سیاست و بیشتر قلم‌زدن بود. با قضیه ملی شدن نفت و جبهه ملی و مصدق، جلال دوباره به سیاست روی آورد. وی عضو کمیته و گرداننده تبلیغات «نیروی سوم» شد. در ۹ اسفند ۱۳۳۱ پس از اطلاع از محاصره منزل دکتر مصدق با عده دیگری از «نیروی سومی‌ها» فوراً به آنجا رفت و به‌دفاع از او سخنرانی کرد و در اردیبهشت ۱۳۳۲ به‌علت اختلاف با رهبران نیروی سوم، از آن‌ها هم کناره گرفت. دو کار ترجمه وی، «بازگشت از شوروی» ژید و «دست‌های آلوده» سارتر، مربوط به همین سال‌ها است و پس از آن «سرگذشت کندوها» را به‌چاپ رساند. جلال یک دوره به‌سکوت رفت و به‌دور از تمام هیاهوهای سیاسی سعی به از نوشناختن خود کرد. در ابتدای سال ۱۳۲۳ وارد حزب توده شد و تا انشعاب حزب توده تمام مراحل تشکیلاتی به‌سمت بالا را پشت سرگذاشت و سپس از حزب توده جدا شد. به سبب اختلافی که میان وی و بقایی در زمان مصدق به‌وجود آمد از حزب زحمتکشان کناره جست. پس از آن با رهبری شخصی به‌نام خلیل ملکی حزب زحمتکشان یا نیروی سوم را به راه انداخت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با من برنو به دوش یاغیِ مشروطه خواه عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟ با من تنها تر از ستارخان بی سپاه  موی من مانند یال اسب مغرورم سپید روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه  هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق کنده ی پیر بلوطی سوخت نه یک مشت کاه کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه آدمیزادست و عشق و دل به هر کاری زدن آدم ست و سیب خوردن آدم  ست و اشتباه سوختم دیدم قدیمی ها چه زیبا گفته اند "دانه ی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه"  
📖 هشت کتاب 👤 سهراب سپهری 🗃 ✍🏻 "هشت کتاب" اثری است از شاعر اهل کاشان، "سهراب سپهری" که مجموع هشت دفتر پیشین او در عرصه ی شعر را در بردارد. این دفاتر که به ترتیب سروده شدن شامل "مرگ رنگ"، "زندگی خواب ها"، "آوار آفتاب"، "شرق اندوه"، "صدای پای آب"، "مسافر"، "حجم سبز" و "ما هیچ ما نگاه" نام دارند، همگی در بازه ی زمانی دهه ی سی تا اواسط دهه ی پنجاه سروده شده اند و تعداد زیادی از این اشعار پیش از اینکه یک جا و در قالب "هشت کتاب" ارائه شوند، در نشریات و مجله های مختلف به انتشار رسیده بودند؛ اما قرار گرفتن آن ها در توالی "هشت کتاب"، روند تکامل شعر "سهراب سپهری" و جهت فکری او را طی سالیان متمادی نشان می دهد و تجربه ای شیرین را برای علاقه مندان به آثار منحصر به فردش رقم خواهد زد.
هشت کتاب - سهراب سپهری.zip
4.03M
📗 هشت کتاب 👤 سهراب سپهری 〰 295 صفحه 📖
توی برگ‌ریزان پاییز، با هوای اردیبهشتی شما سبز می‌شیم. محفل شعر اردیبهشت، منتظر حضور مهربان شماست. یکشنبه ۱۱ آذرماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۳۰ به صرف شعرخوانی و گفت‌وگوی شاعرانه. قدمتون بر چشم🙂 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 T.me/ordibehesht_poetry خبرنامه شاعران 🔻 https://eitaa.com/khabarnameshaeranshiz
لبخند و اشک ، شادی و غم ، رنج و آرزو از ما به دل مگیر ، همین است زندگی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رباعی لب‌تشنه سراب آفریدی! خیر است از تاکِ خیال مِی کشیدی! خیر است فریاد زدم که عاشقم، عاشق، عا... عقل آمد و گفت: خواب دیدی خیر است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سردار فقط نه فخرِ گیلانی هاست آئینهء بی بدیلِ ایرانی هاست خورشید که سر می زَنَد از خاورِ عشق سرمنشاء تابانِ درخشانی هاست
رتبه‌ای در سربلندی نیست جز افتادگی هرکه خود را کم ز ما می‌داند، از ما بهتر است
باند بازی ها اگر در کار این میهن نبود قوم و خویش بازی و رانت و رشوه هم حتمن نبود این سه از تصمیم مسئولین اگر می شد برون شک نکن‌ در کشور ما هرزگی اصلن نبود منبر و محراب و مسجد رونقش بسیار بود مملکت می شد گلستان،شعله در خرمن نبود هیچکس از خادمینش ذره ای عقده نداشت اختلاس و دزدی و تزویر ِ اهریمن نبود تا فلانی می شود مسئول ، شمع خویش را می کند روشن ، تو گویی دیگری روشن نبود آنچنان بر شمع خود با شوق روغن می دهد تا تو پنداری که دیگر قطره ای روغن نبود زن اگر دارد ، زنش را می دهد پست و مقام ورنه فرزندش شود مسئول وقتی زن نبود دختر و داماد خود را تا ثریا می برد بی خیال از اینکه ایشان از خطا ایمن نبود پشت هم اقوام خود را می دهد پست و مقام مثل اینکه غیر ِایشان در وطن یک تن نبود من نمی دانم چه شد معیار بین خوب و بد شاید از اول چنین معیار ها متقن نبود!! رفته رفته رانت‌خواری ها شده معیارشان اینکه دیگر کار غرب وحشی و دشمن نبود!! می خورد چون موریانه پایه ی اخلاص را تازه می فهمی چرا آسایش و مسکن نبود خوشدلا ، داماد دکتر شد رئیس دفترش گرچه من شایسته بودم جا برای من نبود راستی اینها چه می کردند با میهن اگر بعد ِقانون و قضا،جان کندن و مردن نبود؟؟!! ۱۰۰۶ ایتا https://eitaa.com/joinchat/3838312753Cd75444eef6 تلگرام https://t.me/khoshdeltanzjedi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡ * راز «۱، ۱۰، ۱۰۰، ۱۰۰۰ ، ۱۰ هزار» چیست؟* 🔹️ * چطور می‌توانیم در سنین بالا زندگی سالمی داشته باشیم؟* ✔️ *یک مطلب بخوانید* ✔️ *۱۰ بار بخندید* ✔️ *۱۰۰ بار نفس عمیق بکشید* ✔️ *۱۰۰۰ کلمه بنویسید* ✔️ *۱۰هزار قدم پیاده‌روی کنید* @Cspfnews97
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رباعی شهر آينه‌دار می‌شود با يک گل پروانه‌تبار می‌شود با يک گل گفتند نمی‌شود ولی می‌بینند يک روز بهار می‌شود با يک گل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درد دل حضرت زهرا سلام الله علیها با عموی شهیدشان حضرت حمزه سلام الله علیه... این چندمین شب است؟ نمی دانم حال و هوای خانه مساعد نیست در خانه جانماز "علی" پهن است خانه مگر مجاور مسجد نیست؟ این چندمین شب است؟ نمی دانم در خانه غیر صحبت غربت نیست حیدر چرا نماز فرادا خواند؟ حیدر مگر امام جماعت نیست؟ چندین دوشنبه رد شده از تقویم؟ از این سکوت مبهم بی تغییر امروز شنبه بود عمو حمزه! ای شنبه بی زیارت تو دلگیر.. گفتم خودم اگر بشود...امروز.. این شد که فضه را نفرستادم یک بار هم بلند شدم،اما حیدر اگر نبود می افتادم... این بار چندم است قسم می داد؟ جان علی بخواب! رعایت کن واجب که نیست فاطمه جان! اصلا در بسترت نشسته زیارت کن.. حتی نشسته هم نتوانستم این را کسی به جز تو نمی داند تسبیح تربت تو که سنگین نیست دستم توان نداشت بچرخاند.. دردم لگد که نیست عمو! اصلا انگار کن که خسته ام از دستاس دردم جماعتی ست نمک پرورد دردم جماعتی ست نمک،نشناس... ضلع شمال غربی این مسجد با مسجد ضرار برادر شد "شب" زیر سایه بان بلند شهر غلظت گرفت و چند برابر شد شهری اسیر هر چه که پیش آید شهری بدون "حمزه" و بی "جعفر" در سینه ی من آنچه فرو میرفت دندان "هند" بود نه میخ در کعبه "علی" ست کو دم شمشیرت تا هر چه بت که مانده بتاراند کو منطق بُرنده ی "جعفر" تا این آیه را به شهر بفهماند... من خواب دیدم از وسط کوچه تو آمدی و کوچه مسلمان شد گل میخ ها کنار کشیدند و هیزم شکوفه داد،گلستان شد دیدم که نخل های فدک دست هر شاهد غدیر رطب دادند برگشت دست "جعفر" و در کوچه دستان سیلی از نفس افتادند من خواب دیدم از وسط کوچه مشکی برای آب امان می برد گهواره ی تمامی نوزادان آرام در نسیم تکان می خورد.. از خواب می پرم و دوباره "در"‌ با یک صدای مبهم ناشفاف این بوی چوب نیست که می آید انگار خیمه سوخته این اطراف نگذاشت تنگه ی اُحُدی امروز فصل الخطاب کوچه ی ما باشی باور نمی کنم که به این منوال تنها تو "سیدالشهدا" باشی با یک سلام سمت تو می چرخم از گوشه های زخمی این بستر کار عمو و دختر دیگر کاش هرگز به درددل نکشد دیگر... .............................................................. کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«حالی است مرا» (دومین دفترِ رباعیِ منصورِ اوجی) اوجی یک دهه پس‌از انتشارِ مجموعه رباعیِ «مرغ سحر» (۱۳۵۷) که سرشار از نمادها و اشاراتِ انقلابی و تاحدّی حتّی پیش‌گویانه بود، سالِ ۱۳۶۸ مجموعه‌ای از رباعیاتش را (دویست‌ و‌ پنجاه‌‌ و‌‌ دو رباعی) منتشرکرد. او خود در مقدمهٔ «حالی است مرا» تأکیدکرده این مجموعه را بیش‌تر عاشقان پسندیدند، خواندند و هنوز نیز می‌خوانند. همهٔ رباعی‌های این مجموعه با عبارتِ «حالی است مرا» آغازمی‌شود. ساختار و پیرنگِ کلّی رباعی‌ها نیز چنین است: حالی است مرا که بس غریب و عجب است؛ این حال از کجا است و که آن را درمی‌یابد؟ از عشق است و تنها عاشقانش درمی‌یابند. و ناگفته پیدا است که همین التزامِ شاعر به این تکرارها، از روندِ طبیعیِ آفرینشِ شعر، خواهدکاست. بنابه اشارهٔ شاعر برخی از رباعی‌سرایان (ازجمله شاپورِ پساوند) نیز براساسِ این الگو دفترِ رباعی منتشرکردند. اوجی چاپِ به‌گزین‌شده‌ای از این دفتر را (صدوشصت رباعی که برخی‌شان ویراسته‌ی سیمینِ بهبهانی و اورنگِ خضرایی است) در مجموعه‌ای از رباعی‌ها و غزل‌هایش با عنوانِ «حالی است مرا و دفترهای دیگر» منتشرکرده‌است (شیراز، انتشاراتِ نوید، ۱۳۸۰). شاعر در دفترِ «حالی است مرا» به‌خلافِ «مرغِ سحر» عمدتاً از زبان و بیانی سنتی و نیز نمادهای مألوف در شعرِ عاشقانه و عارفانه‌ فارسی (فرهاد، حلّاج، مجنون و ...) بهره‌گرفته؛ گرچه به‌تعدادِ انگشتانِ دست رباعیِ نو نیز در آن می‌توان‌یافت. هم‌چنین، درکنارِ ده‌ها رباعیِ متوسّط شماری رباعیِ ضعیف نیز به این مجموعه راه‌یافته‌. نکتهٔ دیگر این‌که رباعی‌های اوجی اغلب از یکی‌از مهم‌ترین مزایای رباعی، یعنی ضربهٔ کاری و نهاییِ مصراعِ پایانی، چندان نصیبی‌نبرده‌. البته نمونه‌هایی از پایان‌بندی‌های توفیق‌آمیز را در شعرِ اوجی می‌توان‌یافت. مثلاِ این رباعی: حالی است مرا که گر تو را می‌دیدم می‌گفتمت ای نگار و می‌گرییدم: عشقِ تو مرا به کوی رسوایی برد آمد‌به‌سرم از‌آن‌چه می‌ترسیدم! (ص ۹۵) اما این اتفاق کم‌تر در دیگر رباعی‌ها روی‌داده. چند رباعی از این مجموعه: _ حالی است مرا که بی‌قرارم شب‌وروز هرلحظه چو لاله داغدارم شب‌و‌روز این‌گونه که غرقِ آب‌و آتش شده‌ام جز عشق، بگو، که در چه کارم شب و روز؟! (ص ۲۳) _ حالی است مرا ز درد و داغش، دادا! فریاد از اوی و وای و وا فریادا! شوری خوش از او است جمله در جان و تنم این حالِ مقدّسم مبارک بادا! (ص ۲۷) _ حالی است مرا که جان از او پُرشکر است دل در طرب است و لب از آن پُرگهر است یاللعجب از عشق و چنین حیله‌گری! هر نقش که زد طرفه‌تر از طرفه‌تر است! _ حالی است مرا که در جبینم پیدا است وز گفته و نالهٔ حزینم پیدا است این چیست به‌جز عشق که پنهان در من، می‌سوزد و آهِ آتشینم پیدا است؟! و درادامه، چند رباعی از این مجموعه، که فارغ از ضغف یا قوّت، زبان و بیانی نوگرایانه‌تر دارند: _ حالی است مرا که خوش‌خوشک می‌سوزم بر آتشِ تب چو قاصدک می‌سوزم بر من چه نموده عشق که‌این‌گونه به‌شوق درعینِ یقین و اوجِ شک می‌سوزم؟! (ص ۵۶) _ حالی است مرا که جمله لبریزِ تو ام سرتاسرِ شب مرغِ شباویزِ تو ام در نوبتِ باغ، من بهارانِ تو ام در موسمِ برگریز، پاییزِ تو ام (ص ۵۹) _ حالی است مرا که کارِ من بی‌تابی است آهم همه سرد و چهره‌ام مهتابی است از ابرِ فراق تیره شد آفاقم ای دوست بگو کی آسمانم آبی است؟! (ص ۶۹) _ حالی است مرا که شرحِ آن کوتاه است اندوهِ دلِ غریبِ سر در چاه است می‌موید، خود به پاسخش بانگی نیست می‌نالد و بازتابِ آهش، آه است! (ص ۸۳).
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر صبح زندگی برای ادامه پیدا کردن به دنبال بهانه می‌گردد و چه بهانه‌ای زیباتر از چشمانت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما هر دوتا دونیمه ی سیبیم مثل هم در ازدحام کــوچـه غــــریبیم مثل هم من در تو می شکوفم و تو در هوای من آئیــنه ایم هـــر دو عجیبـیم مثل هم بـا آبشار گــریــــه از آن ارتفــاع درد کوهیم صخره صخره شکیبیم مثل هم من با توان چشم تـو تکثیر می شوم با این حساب جمع و ضریبیم مثل هم آئینه ای بگیــر و خودت را نــگاه کن ما هر دوتا دونیمه ی سیبیم مثل هم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا