23.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باز پخش به مناسبت میلاد مولی الموحدین، امام علی علیه السلام
#امام_علی
#میلاد_امام_علی
#عدالت
#روز_پدر
#سیده_اعظم_حسینی
.....................................
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
سلام بر علی...
ای عشقِ تو نزدیک ترین راهِ نجات
جانی تو،که جانِ همه عالم به فدات
آنقدر "محمد"ی که با دیدنِ تو
"جبریل"،بلند،می فرستد صلوات!...
مثل هیچکس
می بری بر دوش خود،نانِ رطب اندود را
تا به شکری وا کنی لب های قحط آلود را
می کشانی تا ابد،دنبالِ ردِّ پای خود
نیمه ی شبها نگاهِ کوچه ی مسدود را
آن قدَر آیینه ای که نخل ها گم می کنند
عاقبت،فرقِ میانِ عابد و معبود را...
در کلامت،موج موجِ آیه های جبرئیل
در نگاهت ردِّ پایی از خداوندِ جلیل
پنج سالِ عدل را،تاریخ،هر شب می نوشت
شمعِ بیت المال را روشن نکردی، بی دلیل
آهنِ داغی خطوط قرمزت را رسم کرد
تا کسی نتواند از آن بگذرد؛حتی "عقیل"
سر،برون آورده حقِّ مطلق از پیراهنت
طوقِ حقُّ الناس را برداشتی از گردنت
غیرِ آن وصله که بر نعلین و پیراهن زدی
وصله ای هرگز نچسپیده ست روی دامنت
دیگران هم گاه،بیت المال،جارو کرده اند!!
فرق دارد با بقیه،شکلِ جارو کردنت!
خلقتِ نور تو از مفهومِ خلقت،پیش تر
ای تو با جانِ پیمبر،از خودِ او،خویش تر
هر "ذخیره"خوب می دانست،جز"ابنِ حُنیف"
در"نظامت" هر کسی مسوول تر؛درویش تر..
ماجرای قرض گردنبند،یک مفهوم داشت:
سهمِ آقازاده از عدلت،نه فضلت،بیش تر..
نامه هایت،خطِّ مشیِ روشنِ سردارها!
"منذرِ جارود"، اخطاری به استاندارها!
رازهایت را ،بریده،گاه افشا کرده اند
بر فرازِ نخل های عاشقی،"تمّار"ها
در مرامت سهم خواهی نیست،این را گفته اند
"طلحه"های صف زده پشتِ درِ اصرارها..
کوله بارِ هرشبِ نان و رطب،سیرت نکرد
سفره ی دنیا نمک داد و نمک گیرت نکرد!
مثلِ سردیِّ تنورِ خانه ی یک بیوه،کس
در گذرگاه زمان،با خویش درگیرت نکرد
آیه های روشن "نهج البلاغه"شاهدند
هر طرف دنیا کمند انداخت،زنجیرت نکرد...
لافتی جز تو که کوهی؛سربلند و استوار
مثلِ آیات جهادی؛محکم و پر اقتدار
پنج سالِ دولتت،هر روز،اقدام و عمل
پنج سالِ دولتت،هر لحظه اش پیکار و کار
پس نه یک دفعه،که در هر لحظه گفته "جبرییل"
"لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار"
#امام_علی
#میلاد_امام_علی
#عدالت
#روز_پدر
#سیده_اعظم_حسینی
.....................................
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
چند سالی است که روی جامعهشناسی ادبیات متمرکز شدهام. خلاصهاش میشود بررسی این که جامعه چه شرایطی دارد که شاعر اینگونه میسراید؟
شاعر وقتی سراغ قهرمانان اسطورهای یا دینی یا ملی میرود که جای خالی آنان را در زمانۀ خود حس کرده باشد. امیرالمؤمنین(ع) یک ابرقهرمان چند وجهی است. لذا در ادوار مختلف تاریخ، شاعران و نویسندگان مختلف، بسته به اقتضای حال فردی و اجتماعی خودشان، به ابعاد مختلفی از ایشان پرداختهاند؛ روزی ایشان مظهر جنگاوری بوده، روزی عدالت، روزی صبر، روزی کمک به ایتام و مهربانی، و ...
شعری که میخوانیم، علی(ع) را مظهر یک حاکم پاکدست معرفی میکند؛ حاکمی که نه خود ویژهخواری میکند و نه به اطرافیانش اجازه میدهد از بیت المال سهم بیشتری بردارند. این شعر، بیش از آنکه مدح امیرالمؤمنین(ع) باشد، نقد جامعۀ امروز است.
نکتۀ قابل توجه دیگر دربارۀ این شعر، اطلاعات تاریخی موجود در آن است. کدهایی در شعر آمده که اگر رمزگشایی نشوند، معنای شعر برای مخاطب آشکار نمیشود. نوع این کدها از جنس مشهورات نیست. شاعر این شعر با مطالعۀ تاریخ و حدیث، آن هم به شکل تحلیلی، به این نکات رسیده است. شاعر این شعر نهجالبلاغه را به طور جدی تورق کرده است.
اینها نکاتی است که این شعر و امثالش را ارزشمند میکند.
ابتدا یک بار شعر را کامل میخوانیم و بعد، بند به بند، توضیحاتی را در حد ضرورت عرض میکنم.
🟢🔵🔴🟡
فهام: فرهنگ. هنر. ادبیات. مذهب.
@fahhaam
مثل هیچکس
میبری بر دوش خود، نانِ رطب اندود را
تا به شکری وا کنی لبهای قحط آلود را
میکشانی تا ابد، دنبالِ ردِّ پای خود
نیمۀ شبها نگاهِ کوچۀ مسدود را
آن قدَر آیینهای که نخلها گم میکنند
عاقبت، فرقِ میانِ عابد و معبود را...
در کلامت، موجموجِ آیههای جبرئیل
در نگاهت ردِّ پایی از خداوندِ جلیل
پنج سالِ عدل را، تاریخ، هر شب مینوشت
شمعِ بیت المال را روشن نکردی، بی دلیل
آهنِ داغی خطوط قرمزت را رسم کرد
تا کسی نتواند از آن بگذرد؛حتی «عقیل»
سر، برون آورده حقِّ مطلق از پیراهنت
طوقِ حقُّ الناس را برداشتی از گردنت
غیرِ آن وصله که بر نعلین و پیراهن زدی
وصلهای هرگز نچسپیدهست روی دامنت
دیگران هم گاه، بیت المال، جارو کرده اند!
فرق دارد با بقیه، شکلِ جارو کردنت!
خلقتِ نور تو از مفهومِ خلقت، پیشتر
ای تو با جانِ پیمبر، از خودِ او، خویشتر
هر «ذخیره» خوب میدانست، جز «ابنِ حُنیف»
در«نظامت» هر کسی مسؤولتر، درویشتر ...
ماجرای قرض گردنبند، یک مفهوم داشت:
سهمِ آقازاده از عدلت، نه فضلت، بیشتر..
نامههایت، خطِّ مشیِ روشنِ سردارها!
«مُنذرِ جارود»، اخطاری به استاندارها!
رازهایت را ، بریده، گاه افشا کردهاند
بر فرازِ نخلهای عاشقی، «تمّار»ها
در مرامت سهمخواهی نیست، این را گفتهاند
«طلحه»های صف زده پشتِ درِ اصرارها..
کوله بارِ هرشبِ نان و رطب، سیرت نکرد
سفرۀ دنیا نمک داد و نمکگیرت نکرد!
مثلِ سردیِّ تنورِ خانۀ یک بیوه، کس
در گذرگاه زمان، با خویش درگیرت نکرد
آیههای روشن «نهج البلاغه» شاهدند
هر طرف دنیا کمند انداخت، زنجیرت نکرد ...
لافتی جز تو که کوهی؛ سربلند و استوار
مثلِ آیات جهادی؛ محکم و پراقتدار
پنج سالِ دولتت، هر روز، اقدام و عمل
پنج سالِ دولتت، هر لحظهاش پیکار و کار
پس نه یک دفعه، که در هر لحظه گفته «جبرییل»
«لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار»
#سیده_اعظم_حسینی
🟢🔵🔴🟡
فهام: فرهنگ. هنر. ادبیات. مذهب.
@fahhaam
چند توضیح دربارۀ شعر
🟢 دیگران هم گاه، بیت المال، جارو کردهاند!
فرق دارد با بقیه، شکلِ جارو کردنت!
امیرالمؤمنین(ع) وقتی بیت المال را بین مردم تقسیم میکرد (تقریبا چیزی شبیه به یارانههای امروزی)، کف خزانه (بیت المال) را جارو میزد و آنجا نماز میگزارد؛ به این مفهوم که هیچ چیزی از سهم مردم را برای حکومت نگاه نمیداشت. مفهوم کنایی جارو کردن دیگران هم روشن است؛ همه چیز را میبرند!
🟢 هر «ذخیره» خوب میدانست، جز «ابنِ حُنیف»
در«نظامت» هر کسی مسؤولتر، درویشتر ...
«ذخیره» اصطلاحی است که در ادبیات سیاسی امروز ما برای برخی مسؤولان فعلی یا سابق به کار میرود؛ بدین معنا که «ایشان از ذخایر نظام هستند»؛ و همین مجوزی است برای چشم بستن بر خطاها و فسادهای مالی و ...
عثمان بن حنیف یکی از اصحاب خوب و قابل اعتماد امیرالمؤمنین(ع) بود که استاندار بصره بود. نامۀ 45 نهج السلاغه در توبیخ اوست. خطای او فساد مالی و مشارکت در غارت بیت المال نیست؛ فقط این است که در یک مهمانی حلال شرکت کرده؛ ویژگی آن مهمانی خصوصی آن بوده که اغنیا در آن حضور داشتهاند و فقرا نه. همین! امیرالمؤمنین(ع) استاندارش را به خاطر همنشینی با اغنیا و ترک فقرا، حتی به اندازۀ یک شب، توبیخ کرده است.
🟢 ماجرای قرض گردنبند، یک مفهوم داشت:
سهمِ آقازاده از عدلت، نه فضلت، بیشتر ...
نقل است که یکی از دختران امیرالمؤمنین(ع) برای عید قربان، یک گردنبند از بیت المال امانت گرفت و یه روز بعد آن را سالم پس داد. امیرالمؤمنین(ع) هم مسؤول بیتالمال را توبیخ کرد و هم دخترش را. با این عنوان که همۀ دختران جامعۀ اسلامی این امکان را نداشتهاند که از بیت المال چیزی امانت بگیرند؛ پس تو ویژهخواری کردهای (وسائل الشّيعة : ج 28، ص 292).
🟢 نامههایت، خطِّ مشیِ روشنِ سردارها!
«مُنذرِ جارود»، اخطاری به استاندارها!
نامۀ 71 نهج البلاغه به او مربوط است. والی شهر استخر در فارس بود. خبری از خیانت یا خوشگذرانی او رسید. حضرت او را برکنار کرد؛ به کوفه آورد؛ جریمه کرد و به زندان انداخت. منذر که در جمل و صفین در رکاب امیرالمؤمنین(ع) بود و خودش و پدرش خوشسابقه بودند، بعد از این که از خیانتش چشمپوشی نشد، از امیرالمؤمنین(ع) برید. بعدها با ابنزیاد همکاری کرد تا سفیر امام حسین(ع) را دستگیر کنند و بعدتر از مردم برای آل مروان بیعت میگرفت!
🟢 اشاراتی مثل به دار کشیده شدن میثم تمار به خاطر محبت امیرالمؤمنین(ع) و سهمخواهی طلحه و زبیر مشهورتر از آن است که توضیح بخواهد.
🟢🔵🔴🟡
فهام: فرهنگ. هنر. ادبیات. مذهب.
@fahhaam
توضیحات مربوط به شعر،از دکتر
رضا بیات،استاد دانشگاه، نویسنده، شاعر و منتقد ادبی.می باشد.
سلام بر بانوی صبر و ایثار، حضرت زینب که در این ایام دوباره غریب مانده است
💫 بخش اول
" ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی"
که هر چه از تو بگویند،باز برتر از آنی
به نام نامی ات ای دختر بزرگ شب قدر!
به نام نامی ات ای دختر شُکوه نهانی!
گُلی به هیبت کوه و زنی به هیأت طوفان
تو آن حقیقت محضی که ماورای بیانی!
عزیز حضرت حیدر! عروس حضرت جعفر!
برای لرزه به دشمن،چه خطی و چه نشانی!
تو همزمان که نشستی به آرد کردن گندم
ورای فهم زمینی،ورای درک زمانی!
که کوله بار علی،عطر دستپخت تو را داشت
برای کودک بی نان،هنوز دل نگرانی!
چه سایه های بلندی که پشت کودکی تو
برای "واقعه" با کوچه کرده اند تبانی...
گدازه های کلامت،شراره خیزِ همیشه
مگر هنوز هم ای کوهِ داغ در فورانی؟!
به روی ساعت سه، کوک شد زمان و پس از آن
رسید موسم گودال و فصل جامه درانی
در آن غروب دویدن میان خیمه و صحرا
" تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی"
تمام عقلی و دور از مدار زینبی تو
هر آنچه مست سر بام،گرم سنگ پرانی!
و کوچه ها همه خمیازه های وا شده بر خواب
به نام هر چه سپیده،بمان که خطبه بخوانی
غبار مرده ی رخوت گرفته ایم و ملولیم
مگر تو چادر خود را به روی ما بتکانی..
شروع می شود این روضه با لهوف نگاهت
مدد گرفته قلم باز از حروف نگاهت
به یال اسب گره می زند زنی گله ها را
چنان صبور که کم کرده روی حوصله ها را
زنی شگفت که زیبایی نگاه بلندش
به هم زده ست برای ابد معادله ها را
بهارپوش زنی، همردیف هر چه صنوبر
که برگ ریخته کوچ غریب چلچله ها را
شب و قیام نشسته،هنوز هم نشکسته
گواه این نشِکستن،گرفته نافله ها را
از اولین نفس صبح تا همین دم مغرب
به پای خسته دویده مسیر هلهله ها را
کسی نبود به غیر از رمیدگانِ به صحرا
به دست خیمه گرفتند فاتحان صله ها را!
ز سنگهای سرِ بام ها نیامده پیداست
کشیده اند به شهر امتداد غائله ها را
آهای وارث اعجاز "نَبتَهِل"! به نگاهی
بکش به شومی تقدیرشان مباهله ها را!
چنین که بر گسلِ بغض ایستاده نگاهت
به شهر می کشی آخر تمام زلزله ها را
"سری به نیزه بلند است" و سخت بوده بگویی
که بیشتر بکند نیزه دار فاصله ها را
عجیب نیست ز بازار سر درآوری آخر
چنین که می شکنی رونق معامله ها را
به جز سوالِ " عمویم چرا به خیمه نیامد"
عقیله ای تو جواب تمام مساله ها را...
چقدر خاطر آسوده دارد این سرِ بر نی
که داده است به دستت زمام قافله ها را
مسیر قافله کج شد به سمت عصر تلاطم
و زانوان تو خم شد کنار تربت چندم؟
حساب داغ من از روز و ماه و سال،گذشته
نپرس...حال من از غصه و ملال گذشته
همینکه کمتر از آنی که رفته ایم،رسیدیم
مشخص است که بر کاروان چه حال گذشته!
سلام بر بانوی صبر و ایثار، حضرت زینب که در این ایام دوباره غریب مانده است
💫 بخش دوم
من آن تمامیِ شرمم که مانده ام به جوابی
تو آن نجابت محضی که از سوال گذشته!
رسیده ها که به جای خود..از تطاول طوفان
چقدر تیغ که از سیب های کال گذشته!
زمین گریست که:" چیزی نمانده تا کف گودال"
زمان گریست که:" ساعاتی از زوال گذشته"!
حریم خیمه به فتوای شرع سوخت و یعنی
حرام ها همه از بسترِ حلال گذشته!
محال بود تصور کنم به نیزه سرت را
محال بود و چه ها دیدم از محال،گذشته!
کسی برای خرید کنیز اشاره به ما کرد
حدیث غارت و تاراج ما ز مال گذشته!
شبی نبود که لالایی اش به گوش نیاید
ببین که کار رباب تو از خیال،گذشته!
شبیه هر چه که زخمم،شبیه هر چه که داغم
بیا که وصف من از مثل و از مثال گذشته
به اشک نیست امیدی که داغ دل بنشاند
اگر چه دیری از این حسرت زلال گذشته
"مَضَی الزّمانُ و قَلبی یقول انّک آتٍ"
اگر چه عمر من از وعده ی وصال گذشته
به مویه های زنانه سبک نشد دلم اما
حدیث هجر،مفصل شد و مجال گذشته
مسیر آمده را بی تو میروم نه به دلخواه
چگونه رد شوم از خاطرات روشنِ این راه
نه آرزوی رسیدن،نه اشتیاقِ سلامی
نه رغبتی به نشستن،نه شور و شوق کلامی!
نمی شناسی ام ای زادگاه ایل و تبارم!
ز بس گذشته ام از کوچه های کوفی و شامی
"تو خود حدیث مفصل بخوان ز مجمل" و بگذر
به زیر تیغ امامی،میان شعله امامی...!
به لطف آیه ی "الا المودّةَ"نگذشتیم
ز کوچه ای که ندیدیم احترام تمامی!
به سرسلامتی ما، سری نماند سلامت
مگر به اینکه خطا رفت سنگی از سرِ بامی!
کدام شعله به "در" زد که عصر روز دهم هم
نمی رسید به جز بوی سوخته به مشامی!
به غیر فصل پیمبرکُشانِ وادی تورات
کدام فصل در این قوم داشته ست دوامی؟
به پیشواز من ای شهر،شیرخواره نیاور
شراره خیزتر از این نخواه داغ مدامی!
گذار باد نیفتد به کوی هاشمیانت
که مانده است بر او ردّ یادگاریِ گامی
بگو به مادرِ آن چارقبرِ تازه ی خالی
که کوچه مانده صدایت کند دگر به چه نامی!
بگو به تربت معصوم "مجتبی"که ندارم
ز شهدنوشِ قبیله به غیر زخم،پیامی!
بگو به قامتِ "اِربا"،به خاطر دلِ عمه
نمی شود که در این کوچه باز هم بخرامی؟
فدای خانه ی دربسته ات،برادرِ زینب!
نمی شود که دری وا کنی به ذکرِ سلامی؟!
که بغض تکیه زده روی شانه های صدایم
چقدر روضه شود خواهرانه های صدایم...
--------------------
۱-مصرع های "ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی"،"تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی"،" مضی الزمان و قلبی یقول انک آت" از سعدی...
۲- نَبتهِل....اشاره به آیه ی مباهله...
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#بانوی_صبر
#کربلا
#عقیله_بنی_هاشم
#سیده_اعظم_حسینی
............
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
السلام علی سید السادات الاعاظم احمدابن موسی الکاظم.
سالروز شهادتش را تسلیت عرض می نمایم.
در هر طرف نشانه ی تو می کشاندم
یک دست،با بهانه ی تو می کشاندم
آرامش کرانه ی تو می کشاندم
مهر پیمبرانه ی تو می کشاندم
فیروزه های گنبد تو ساده و نجیب
پیوند باد و پرچمت آرام و دلفریب
گلدسته ات نشسته در آرامشی عجیب
تا خلوت شبانه ی تو می کشاندم
مثل چراغ و پرتو خورشید هشتمین
در اهل بیت فاطمه اینجا رضاترین
حتی شب سه شنبه ی سیدعلاالدین
تا عطر آستانه ی تو می کشاندم
در حافظیه از نفس گل پرم ولی
از بوی رازقی و گلایول پرم ولی
از آیه های شعر و تفال پرم ولی
گلخند شاعرانه ی تو می کشاندم
بوی حدیث سلسله می آید از درت
باب الرضاست ،پنجره فولاد زائرت
پیچیده در ضریح تو بوی برادرت
شاید که او به خانه ی تو می کشاندم
شیراز را به کوی تو زنجیر کرده اند
در سرنوشت پاک تو تقدیر کرده اند
ما را به سفره ی تو نمک گیر کرده اند
احسان جاودانه ی تو می کشاندم
#شاه_چراغ
#احمد_ابن_موسی
#شیراز
#سیده_اعظم_حسینی
.......................
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
عرض سلام و ادب
کتاب «بانوان عصر عاشورا» ،اثر منظوم دکتر سیده اعظم حسینی، برگزیده چهارمین دوره کتاب سال استان فارس گردید.
این کتاب با زبان شعر به معرفی بانوان تاثیرگذار قیام حضرت اباعبدالله علیه السلام پرداخته است.
#بانوان_عصر_عاشورا
#زنان_تاثیرگذار
#حضرت_زینب
#سیده_اعظم_حسینی
..............................................
@SayyedeAzamHoseini1
19.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍 کلیپ معرفی برگزیدگان #چهارمین_جایزه_کتاب_فارس
🔸 دکتر #سیده_اعظم_حسینی
برای کتاب : بانوان عصر عاشورا
🎥 مشاهده فیلم گفتگو با نویسنده بصورت کامل در آپارات ( مدت زمان 17 دقیقه) :
🔻🔻🔻
https://www.aparat.com/v/arly4d3
.....
@SayyedeAzamHoseini1
بسم رب الشهداء
در آستانه ی دهه ی فجر انقلاب ،شعر زیر تقدیم می گردد به اولین زن شهید انقلاب اسلامی استان فارس ، شهیده بانو باختر بیگلری از عشایر جنوب فارس که در سال 1342 توسط رژیم سفاک پهلوی به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد.
این بانوی شهید در قیام عشایر جنوب فارس ،در منطقه ی لارستان نقش پیک را بین نیروهای انقلابی و حضرت آیت الله آیت اللهی به عهده داشت،به گواهی تاریخ این بانوی شجاع تا آخرین نفس در کنار همسرش با عوامل رژیم ستمشاهی جنگید.
به شهید مبارز،باختر بیگلری...
برنو بیاور! کوه خالی مانده دستانش!
دیری ست در آشفته حالی مانده دستانش!
برنو بیاور با قطاری از یقین، کاین کوه
بر ماشه های احتمالی مانده دستانش!
این جا قطاری نیمه پر افتاده، شاید کوه
در اعتمادی ارتجالی مانده دستانش!
از صخره های نشکنش یک زن فقط مانده
یک زن که بر عهدی زلالی مانده دستانش!
زن همردیف کوه،زن همسنگر کوه است
حتی پس از مرگی خیالی مانده دستانش!
این زن که از آویشن و نعنا نسب دارد
آنسوی مرز خشکسالی مانده دستانش!
شاید به روی برنوی خوش دست ایرانی
شاید کنار دار قالی مانده دستانش!
افسار اسب دره شوری می خزد در باد
زن رفته است و این حوالی مانده دستانش....
#فجر_انقلاب
#باختر_بیگلری
#شهیده
#عشایر_جنوب
#سیده_اعظم_حسینی
..............................................
کانال اشعار خانم دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1