58.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی در محضر رهبر انقلاب
#عید_غدیر 💚
#سیده_اعظم_حسینی
به سادات که در امتداد کوثرند...
فقط نه بینِ همه،رنگ شالشان سبز است
رسوب اگر نگرفتند،"حالشان" سبز است!
رسوب اگر نگرفتند،نامی از "زهرا"
کنارشان ببری، اتّصالشان سبز است!
اگر که بر لبشان لحظه ای دعایی رفت
به نام نامیِ مادر،مجالشان سبز است!
خیال کن که نسب می رسد به "فاطمه" و...
خیال نیست، اگر چه خیالشان سبز است!
همین که نام "خدیجه" در اولِ شجره ست
مشخص است که هر فصلِ سالشان سبز است!
پدر بزرگ، "ابوطالب" است و تا او هست
هزارساله ی شِعبِ ملالشان سبز است!
غباری از سر دستاسِ "فاطمه" دارد
اگر که سفره ی نان حلالشان سبز است!
به تَنگی و پُری دستشان نگاه نکن!
در این قبیله، همه دست و بالشان سبز است!
اگر که فصل قیام است، حرفشان سرخ است!
اگر نه، صحبتِ بی انفعالشان سبز است!
اگر چه گاه، کمی زود جوش می آرند
نترس! دامنه ی اشتعالشان سبز است!
#عید_غدیر
#عید_سادات
#عیدالله_الاکبر
#سیده_اعظم_حسینی
-------------------------
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
باید که فراوان شرر انداخته باشد
داغی که شبی بی خبر انداخته باشد!
انگار نه تنها به درختی،که به باغی
طوفان زده و در گذر انداخته باشد!
انگار که یک مرد به سودای تکامل
خود را به مدار خطر انداخته باشد!
چون سرخیِ سیبی که شبی نیمه ی او را
در گوشه ی "فکّه"، تبر انداخته باشد! ۱
آن نیمه ی جامانده پس از چله نشینی
با هر چه تبر، پنجه درانداخته باشد!
برگشته نه از جبهه، که با جبهه! سپروار
بی آنکه زمانی سپر انداخته باشد!
می زیسته آنسان که شهیدی دَمِ رفتن
کوتاه به سنگر نظر انداخته باشد
آرام و سبکبال گذشته ست از این راه
بی آن که بر این خاک، پر انداخته باشد!
هر رهگذری در خورِ این راه بلا نیست
جز آن که از آغاز، "سر" انداخته باشد!
۱-شهادت شهید حسن باقری سال ۶۱ در فکه ...
#شهید_باقری
#حسن_باقری
#حسین_باقری
#سیده_اعظم_حسینی
-----------------------------------
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
مویه های مادرانه ی رباب،برای علی اصغر در شبی که نبود؛ شام غریبان...
باز هم می بینمت در جای جای خیمه ها
می روی افتان و خیزان لابه لای خیمه ها
باز هم می پایمت من پابه پای خیمه ها
باز هم گم می شوی اما کجای خیمه ها؟
بر دلم افتاده پشت خیمه طوفان می شود!
شیطنت های تو زیر خاک پنهان می شود!
شادی از اسباب بازی های این دشت عجیب!
پرچم عباس،تیغ عون،شمشیر حبیب
سمت هر یک می روی آرام با ذوقی نجیب
گریه هایت دلبرانه! خنده هایت دلفریب!
مایه ی شور و نشاط کاروانی ماه من!
کودکی های حسینی...بچگی های حسن!
پرده های خیمه را پایین و بالا می کشی
کودکانه چنگ بر گیسوی بابا می کشی
عمه را دنبال خود هر جای صحرا می کشی
گوشه ی دستار "اکبر" را ولی تا می کشی
دشت هم زل می زند بر قدّ رعنای کسی
خواب بد دیده...شبیه ارباً اربای کسی!
کودکی!هر های و هو را دست می کوبی به هم
مشق شمشیر عمو را دست می کوبی به هم
طبل های روبه رو را دست می کوبی به هم
تیر می آید گلو را...دست می کوبی به هم
در نگاهت دشت،جولانگاه شاد کودکی ست
تشنه ات مادر نباشد،بچه ای مثل تو نیست!
می کنی نعلین "قاسم" را به پاها بی صدا
می روی با پای کوچک سمت دریا بی صدا
می کشی دنبال خود مشک عمو را بی صدا
گردنت خم می شود بر شانه اما بی صدا
گردنت خم می شود بر شانه اما در سکوت
وای مادر! آب انگاری پریده در گلوت...
پرده ی آخر به روی دست ها بی حوصله
دشت در آشوب و غوغا خیمه ها در ولوله
می ربایندت ز هم پیر و جوان قافله
دست آخر دست بابا...بعد دست حرمله..
کاش دشت روبه رویت لااقل یک مرد داشت!
یک سوال مادرانه: تیر خیلی درد داشت؟
بعد از آن بابا عبا را گاهواره می کند
رفتن و برگشتنش را استخاره می کند
لحظه ای سرهای تیری را شماره می کند
آسمان می ایستد،با خون اشاره می کند
ای سرآویزان که بستی بر حسین هر راه را!
روضه ات بیچاره خواهد کرد هر مداح را!
خوب شد آرام خوابیدی کناری،ماه من!
کوچکی! پای دویدن که نداری ماه من!
وای اگر در پای تو می رفت خاری ماه من!
یا می افتادی سر راه سواری،ماه من!
قامتت هر چند کوچک بود، بد اما نشد
نیزه ای اندازه ی حجم سرت پیدا نشد!
ردّ پایم زخم..پایم زخم..نایم زخم تر!
از تمام روضه ها حال و هوایم زخم تر!
آب زخمی...شیر زخمی..سینه هایم زخم تر!
لای لایی زخم و آهنگ صدایم زخم تر!
از نفس افتاده ام..هر دم خیالی می رسد
نوحه خوان با نوحه ی "گهواره خالی"می رسد...
#حضرت_علی_اصغر
#شیرخوار_کربلا
#حضرت_رباب
#محرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#سیده_اعظم_حسینی
------------------------------
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1
زمین به داغ نشسته،زمان از آن بدتر
و حالِ بادیه بد،حالِ آسمان بدتر
عطش رسیده به بی حالی و به تاریِ دید
تَرَک ترک شده لب ها،زبان از آن بدتر
هراس و دلهره ی هاجرانِ درمانده
که مشک،خشک لب و کودکان از آن بدتر
هر آنچه نیزه و شمشیرها به سر دارند
چه نقشه ها که کشیده کمان از آن بدتر
تمام روز خبرهای بد به خیمه رسید
خدا کند نرسد ناگهان از آن بدتر
دو مرد مانده فقط...کم مباد سایه ی شان
که نیست دلهره ای بی گمان از آن بدتر
مباد جلوه کند چکمه ای بر آن سینه
که رو کند هنری خیزران از آن بدتر..
اگر چه تا کفِ گودال یک قدم مانده ست
هنوز معجزه ی اصلیِ حرم مانده ست...
طلوع کرد کسی از افق به هیأتِ ماه
کسی نهایتِ خوبی..کسی نهایتِ ماه!
سلام، حضرتِ محبوبِ بی منازعِ دشت!
سلام،حضرتِ پاکی!سلام،حضرتِ ماه!
"خدا چه حوصله ای داشت روز خلقت تو"۱
تو را کشیده دقیقاً شبیهِ صورتِ ماه!
گمان کنم فقط آن روز "والقمر"خوانده
نشسته هی به دلش،لذت تلاوت ماه!
هنوز مانده ز هم بشکند کمرکشِ کوه
کنار کم شدن تو،کنار کثرتِ ماه!
نمی رسد قدِ موجی به آستانه ی مشک
حساب کرده یقیناً به روی غیرت ماه!
به هیچ برکه نیفتاد در گذارِ زمان
-به غیرِ علقمه-تصویری از خجالت ماه!
"بنفسی انت"بیا مشک آب را دریاب
رها کن آن سر میدان،رباب را دریاب!
صدای هلهله پیچید...مشک خالی شد
و تیر،نقطه ی آغاز خشکسالی شد
درست خورد به رؤیای کودکان و کسی
شبیه حرمله، فریاد زد که:"عالی شد"!
به روی دوش عمو آب واقعیت داشت
و ناگهان وسط نخل ها،خیالی شد
صدای ریزش آب آمد و چگونه "لهوف"
به روضه شرح نماید حرم چه حالی شد!
عمو جواب "چرا"های سخت بود اما
شبیه یک "چه کنم"حسرتی سوالی شد
خبر که تلخ بود ذره ذره می گویند
بگو رسیدن عباس،احتمالی شد!
و ماه منزل آخر چگونه بود مگر
که آفتاب کنار قدش هلالی شد؟
و کم کمک همه ی خیمه باخبر می شد
صدای گریه ی کودک ضعیف تر می شد..
گرفته در بغلش تنگ،بی گناهی را
و خیمه خیمه دویده ست بی پناهی را
بگو به آب که بی فایده ست آمدنش
که تشنگی به تلظی رسانده ماهی را
ز چشم های قشنگش سفیدی اش مانده
که پلک هاش فرو می کشد سیاهی را
رسولِ کوچکِ خیمه!مجاب نتوان کرد
به اشک،این همه ابنِ زیادخواهی را
خدا کند نروی در مسیر صیادی
که تاکنون نزده تیرِ اشتباهی را
برای جنگ نرفتی که منتظر باشد
حرم،شنیدن تکبیر گاهگاهی را
سه راهِ تیر،به مقصد رسیده حالا مرد
کدام سو رود این اولین دوراهی را؟
قلم کشیده به انجیل ها و قرآن ها
تبر به دست ز ره می رسند عصیان ها
"بلند مرتبه شاهی به صدر زین"..تشنه
که کس مباد به آفاق،این چنین تشنه!
نفس بریده..گلو خشک..لب ترک خورده
صدا تراکم بغض و عطش؛طنین، تشنه!
نگاه،مات و تصاویر تار و..ابروها
گره گره به هم افتاده،چین به چین تشنه..
بگو به هُرم کدامین لب و دهان خورده؟
که مانده بر لبِ انگشتری،نگین تشنه!
دهان گشود سراپا به آبداریِ تیغ
گرفت خون لبش را به آستین،تشنه
و خاک عقیم ترین بود،گر چه اسماعیل
کشید پای پر از زخم بر زمین تشنه
رسید کار به پایان و اسب بر می گشت
فتاده بود به گودال،آخرین تشنه...
دمی که سایه ی یک تیغ،بر گلو افتاد
هر آنچه کوه،ز بالای تل فرو افتاد..
غروب بود و شهیدانِ خفته در خیمه
و تکیه های عزا بود سر به سر خیمه
نفس که تنگ شد از"جالسٌ علی صدره"
نگاهِ غیرتِ خود را کشید بر خیمه
خدا کند که نیفتد عمود خیمه ی شاه
دمی که نیست به جا چادری،مگر خیمه
صدای شیهه ی یک گلّه اسب آمد و بعد
تمام دشت به هم ریخت..بیشتر خیمه
چه طنزنامه ی تلخی ست پیش تبداران
که در مقابل آتش شود سپر،خیمه
و خیمه را خبری سوخت پیشتر ز غروب
که "پاره های علی را بیا ببر خیمه"
به ذوالجناح ترین زخم خورده ی این دشت
بگو به حرمت زن ها میا دگر خیمه..
و ذوالجناح ترین زخم خورده، بر می گشت
غروب "فرشچیان" بود تکه تکه ی دشت...
دوید دخترکی سمت کورسوی غروب
که ماه قافله افتاد روبروی غروب
گذار شعله گمانم به گیسوان افتاد
که در مشام افق فرق کرد بوی غروب
عمود آمد و دیگر شبیه هم نشدند
عموی صبحدم خیمه با عموی غروب
زمان تکاملِ تلخیِّ تا همیشه ی بغض
که جرعه جرعه فرو ریخت در گلوی غروب
فرات اشک زمین بود و موج بر می داشت
و می چکید غریبانه در سبوی غروب
چه کودکانِ هیاهوی کوچه های شلوغ
که گم شدند سبک پشتِ های و هویِ غروب
و گونه های افق زرد شد..به سرخی زد
که رفت زیر سمِ اسب،آبروی غروب!
حرم نشسته بر آتش،حرم پریشان بود
و شام های پس از آن،همه غریبان بود...
۱- مصرعی از عمران صلاحی
#عاشورا
#امام_حسین_علیه_السلام
#کربلا
#سیده_اعظم_حسینی
---------------------
@SayyedeAzamHoseini1
38.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تمام مرثیه ها ختم شد به این روضه
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
شعرخوانی در سیمای فارس
#عاشورا
#اباعبدالله
#امام_حسین_علیه_السلام
#عطش
#کربلا
#سیده_اعظم_حسینی
------------------------------
@SayyedeAzamHoseini1
السلام علی الرُّؤوسِ المُفَرَّقَةِ عَنِ الأبدان....
نه شب مثلِ شبِ ماهه عزیزم!
نه راهِ کوفه کوتاهه عزیزم!
دعا کردم که جاده امن باشه
"سر"ت امشب توی راهه عزیزم!
#سیده_اعظم_حسینی
-------------------------
@SayyedeAzamHoseini1
16.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به حضرت زهیر ابن قین
چه بلند است بلند است "زهیر"اقبالت
این حسین است ،حسین آمده استقبالت
شب شعر عاشورا........شیراز
#یاران_امام_حسین
#زهیر_ابن_قین
#کربلا
#عاشورا
#سیده_اعظم_حسینی
--------------------------------
@SayyedeAzamHoseini1
السلام علی الرُّؤوسِ المُفَرَّقَةِ عَنِ الأبدان....
دلم هر چند پر درده برادر!
که شهر کوفه نامرده برادر!
خیالم راحته این موقع شب
تنور خونه ها سرده برادر!
#سیده_اعظم_حسینی
-------------------------
@SayyedeAzamHoseini1
در دایره ی یاران "حسین"، نوجوانان ایستاده بر آستانه ی بلوغ درخششی ویژه دارند..."عمرو بن جُناده" یکی از همین یاران است که پدرش شهید تیربارانِ صبحدم است...رجز زیبای "امیری حسین و نعم الامیر" را از او دانسته اند...
زمین را گرفتند مرداب ها
به خوش رقصیِ کرم شب تاب ها
نشستند بر عقل ها،خواب ها
کجایند مردان عهد غدیر؟
أمیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر!
سراپا اگر موج طوفانی ام
جنون است پشت پریشانی ام!
جهان پا به پا با رجزخوانی ام
صدا می زند در دل این کویر:
أمیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر!
خم گیسویش پاسخ "هل أتیٰ"
قد و قامتش سرّ "قالوا بلیٰ"
"لهُ طلعةٌ مثلُ شمسِ الضّحیٰ
له غُرَّةٌ مثلُ بدرِ المُنیر"
أمیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر!
نگاهش پر از سلسبیل بهشت!
نفس هاش عطر اصیل بهشت!
بهشتِ وجودش بدیلِ بهشت
"فَهَل تعلمون لَهُ مِن نَظیر؟"
أمیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر!
سراپاش از نور ناب قدیم
خدا در میان دو پلکش مقیم
سر و جان فدای امامی کریم
که از سینه ی "فاطمه" خورده شیر
أمیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر!
زمان، دم به دم سرخوش از ساغرش
زمین، تشنه ی جرعه ی کوثرش
شبیه اذانِ "علی اکبر"ش
مرا می کِشد جذبه ای دلپذیر!
أمیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر!
در این دشت شبگون پر التهاب
نثار رخ حضرت آفتاب
"سر"م بی سرانجام؛ مثل شهاب
تنم کهکشان باد از ردّ تیر!
أمیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر!
#یاران_اباعبدالله
#کربلا
#امام_حسین
#سیده_اعظم_حسینی
-----------
@SayyedeAzamHoseini1
خمیدگی هشتاد سالگی اش را با شالی به کمر بسته بود تا اندکی راست قامت تر بایستد و سپیدیِ بلند ابروانش را با پیشانی بندی به پیشانی، تا نگاهش را سد نشود؛ منظره ای که حرم را به اشک آورد...
موهای سپید و بلندش در باد موج می زد آنگاه که به میدان می رفت...
پر بود از خاطرات "بدر" و "حنین"...
و رجزهایش که شیعه را مرزبندی می کرد:
" آلُ علیٍ شیعةُ الرَّحمٰنِ
آلُ زیادٍ شیعةُ الشّیطانِ..."
گفته اند هجده تن را از پای درآورد و آنگاه که بر زمین افتاد، نفس های آخرش را سر بر زانوی "حسین" داشت...او شهید پیش از نماز ظهر عاشوراست...
سلام بر اَنَس بن حارث کاهلی...
در تکاپوی جنون، تدبیر می ریزد به هم!
عشق، "هو"یی می کشد، تقدیر می ریزد به هم!
کیست این سرمست بی پروا که با لبیک او
خواب های شوم را تکبیر می ریزد به هم!
شال اگر وا گردد از دور کمر، در چشم دشت
آشکارا قامت یک پیر می ریزد به هم!
عاقبت ترتیبِ حجّش را به دست بادها
خرمنی از موی بی "تقصیر" می ریزد به هم!۱
لحظه ای می ایستد در قاب چشم خیمه ها
اشک، موجی می زند، تصویر می ریزد به هم!
بیشه ای از نیزه روییده ست در آنسوی دشت
باز هم این بیشه را یک شیر می ریزد به هم!
در میان این همه ناباورِ آفت زده
هر عبارت گفته شد، تعبیر می ریزد به هم!
در مدار ذهن های این شب اندیشان کور
جلوه ی خورشید، در تفسیر می ریزد به هم!
تکه ای از پیری اش را بسته بر پیشانی اش..
تکه ای از پیری اش را تیر می ریزد به هم!
شاه بیتی از رجزهای "حنین" و "بدر" را
عاقبت، بی ذوقیِ شمشیر می ریزد به هم!
شوق دیدار کسی از چشم هایش می چکد
چشم هایش با کمی تأخیر می ریزد به هم...
۱- از اعمال حج..
#عاشورا
#کربلا
#یاران_امام_حسین
#سیده_اعظم_حسینی
--------------------------
@SayyedeAzamHoseini1
اربعین حضرت علی اصغر.mp3
زمان:
حجم:
2.52M
#صدق_عاطفی
یکی از اصلیترین عوامل تأثیرگذار بر گیرایی شعر، «صدق عاطفی» است؛ یعنی کسی که شعر میگوید، احساساتی را مطرح کند که خود تجربه کرده است.
به قول سعدی:
دگری هم این حکایت بکند که من؛ ولیکن
چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد
(دیگران هم همین حرفهای مرا میزنند؛ ولی آنها مثل من عمل نکردهاند؛ بنابراین سخنشان به دل نمینشیند.)
⚫️⚫️⚫️
برای حضرت #علی_اصغر خیلیها شعر گفتهاند. خیلی از مردان شاعر خواستهاند مادرانه بگویند و نتیجۀ کارشان از چند تا «لایلای» فراتر نرفته. اما اینجا با مرثیۀ مادرانۀ یک #مادر مواجهیم.
هیچ توضیحی نمیخواهد. خودتان بشنوید و ببینید چند تصویر نو و تأثیرگذار در همین 5 دقیقه به جانتان مینشیند!
شعر از شاعر گرانقدر، دکتر #سیده_اعظم_حسینی است و همین پنجشنبه در #شب_شعر_عاشورایی_شیراز قرائت شده است.
👈با حال مناسب بشنوید
⚫️🔴⚫️🔴
فهام: فرهنگ. هنر. ادبیات. مذهب
@fahhaam