عوضیها 😂😂😂
از رضا احسانپور
وقتی جواب ضرب دو دو تا عوض شده است
باید قبول کرد که دنیا عوض شده است
معمار، خشت اول خود گر چه کج نهاد
دیوار، صاف رفته! ثریّا عوض شده است
یک عدّه رو به میز فقط سجده میکنند
جای ادارهها و مُصَلّا عوض شده است...
بابا، درون خانه و مادر، اداره است
انگار جای مادر و بابا عوض شده است...
رُبّ فلان و قرعهکشیهاش و سکّههاش
با خاطرات رُبّ و مربّا عوض شده است
مردم به جای علم، به دنبال ثروتند
اندیشهها، نتیجهی انشا عوض شده است
اصحاب کهف نیستم اما به جان تو
انگار قرنهاست که این جا عوض شده است...
خندههای امپراتور، مجموعه شعر طنز، احسانپور، ص ۹ و ۱۰.
#شعرطنز
#عوضیها
#رضااحسانپور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
؛👆🇮🇷👆👆🇮🇷👆👆🇮🇷👆
شعرخوانی فرزند جانباز در حضور رهبر_انقلاب...
جنگ یک جدول تناسب بود، تا جوابش همیشه این باشد
پدرم ضربدر چهل درصد، حاصلش بخش بر زمین باشد
عدهای را ضریب منفی داد، عدهای را به هیچ قسمت کرد
تا هر آن کس که سوء نیت داشت، تا ابد زیر ذرهبین باشد
یک نفر فکر آب و خاک که نه، در پی نان و آب بود از جنگ
خطر جبهه را خرید به جان، تا پس از جنگ خوشنشین باشد
یک نفر پشت خاکریز خودی، لشکرش را که در محاصره دید
سر خود را گذاشت روی زمین، تا دعاگوی سرزمین باشد
یک نفر فارغ از معادلهها، بیخیال تمام مشغلهها
روی میدان مین قدم زد تا، ته این سطر نقطهچین باشد
در جواب کسی که میگوید، پدر از جنگ دست پر برگشت
هر دو تا آستین او خالیست، تا جوابش در آستین باشد
همقطار پدر که عکاس است، گفت در هشت سال جبهه و جنگ
حسرتش ماند بر دلم یک بار، پدرت رو به دوربین باشد...
محمد حسین ملکیان
🌷🇮🇷🌷🌷🇮🇷🌷🌷🇮🇷🌷
به نخل های سرافراز قد خمیده سلام
به برگ ها،به خزان های داغدیده سلام
به سبزه های تناسخ، به شبنم ملکوت
به مرتعی که تبسم در آن چمیده سلام
به شب در آن لحظاتی که پلک بگشاید
به چشم سرخ و شگفتانه ی سپیده سلام
به روز اول خلقت، به شام آخر حشر
به نفخه ای که به جان شفق وزیده سلام
به بال بال قضا و به گام گام قَدَر
به آن پرنده که هرگز قفس ندیده سلام
به کودکان معابد که پیر راه شدند
به رد پای قدم های نورسیده سلام
به ور کشیدن کفش و دویدن و تردید
به جمع قمری از آشیان پریده سلام
به کوزه کوزه ی شیرین منزل زنبور
به اسم اعظم اذکار ناشنیده سلام
به آیه های نجابت، به سینه ی مشروح
به نغمه های رسولان سر بریده سلام
به دار و جوخه ی آتش، به تیغ حمامی
به ساقه ای که از آن شهد جان چکیده سلام
سلام بر همه ی مردگان زنده شده
به انتظار شکفتن، به آب دیده سلام
سلام بر عدد بیت های این مکتوب
به سر، به نقش قلم های آبدیده سلام
از ابتدای بشر تا به انتهای زمین
به هر دلیر که در خون خود تپیده سلام
به خط کهنه ی این بندهای رازآلود
به شاعران، به صبوران برگزیده سلام
سجاد حیدری قیری
✳️ شاملو عاشق صداها بود
✳️ شادروان مجتبی عبداللهنژاد
یکی از استعدادهای جوراجوری که شاملو داشت و من در جای دیگری با تفصیل بیشتر از آن سخن گفتهام، شناخت او از صداها بود. من کس دیگری را ندیدهام که به اندازۀ شاملو از صداها شناخت داشته باشد. اصلاً شعر شاملو شعر صداست. بسامد لغاتی مثل غرش و غریو و غوغا و آواز و زمزمه و نجوا و بانگ و هیاهو و فریاد و فغان بهقدری در شعرش بالاست که به یکی از خصوصیات سبکی شعر او تبدیل شده. شاملو عاشق صدا بود. شما کس دیگری را پیدا نمیکنید که اینقدر در شعرش صدا وجود داشته باشد. این قدر در شعرش اسم صوت وجود داشته باشد و همۀ این اسمها را هم بجا و درست به کار برده باشد. از اسمهای رایج مثل همهمه و هلهله و غلغله و قهقهه و چهچهه گرفته تا اسمهایی که انگار بیشتر دستاورد خودش بود. خودش آنها را ساخته بود، مثل رپرپۀ طبل و داردار شیپور و غشغشۀ مسلسل و لهله باد و لاهلاه سوز زمستانی و هرّای دیوانگان و امثال اینها. شعر شاملو پر از این صداهاست.
در نثر هم همین طور. در ترجمۀ «دون آرام» بهقدری از این صداها وجود دارد که خواننده شگفتزده میشود. از خودش میپرسد شاملو چطور این همه صدا را میشناخت. به عقیدۀ من دستاورد شاملو برای نثر فارسی خیلی مهمتر از دستاورد او برای شعر فارسی است. خدماتی که برای نثر فارسی انجام داده، خیلی مهمتر از کاری است که در شعر فارسی کرده. ترجمۀ «دون آرام» دائرةالمعارفی از لغات و تعبیرات فارسی است که در هیچ جای دیگری وجود ندارد. آمار نگرفتهام. ولی تصور میکنم اگر مجموع لغاتی را که در ترجمۀ «دون آرام» شاملو وجود دارد، با ترجمۀ بهآذین یا بیگدلی خمسه از همین کتاب مقایسه کنیم، شاملو چند برابر آنها در ترجمه خودش لغت فارسی دارد. من الان قصد ندارم در خصوص همۀ وجوه این کتاب حرف بزنم. تأکیدم بر صداهاست. شما صداهایی را که در کار شاملو وجود دارد با کار بهآذین مقایسه کنید تا ببینید این مرد چه استعداد بینظیری در زبان فارسی داشت. قرنها خواهد گذشت و کس دیگری را مثل او پیدا نخواهیم کرد. خیلی از این اسمها را خودش ساخته یا اگر از قبل در زبان عامۀ مردم وجود داشته، وارد کتابها و فرهنگها نشده. برعکس بهآذین که هر جا در متن اصلی اسم صوت به کار رفته، یا به جای آن «صدا» و «خشخش» و این طور چیزها گذاشته یا تعبیر دیگری بهکار برده که بهکلی غلط است و نشان میدهد استعدادی در زبان فارسی نداشته. حالا من چند فقره را مثال میزنم:
خرّۀ اسب (که بهآذین به جای آن «خرناس» آورده)
وزوز زنبور (که بهآذین به جای آن «خرخر» آورده)
زقزق دستۀ سطل (که بهآذین به جای آن «خشخش» آورده)
لچّولچّ گل جاده که (بهآذین به جای آن «صدا» آورده)
شرشر باران (که بهآذین به جای آن «همهمه» آورده)
خشخش برگ (که بهآذین به جای آن «همهمه» آورده)
چرقّوچرقّ مالبند (که بهآذین به جای آن «صدا» آورده)
ژیغژیغ چرخهای ماشین (که بهآذین به جای آن «خشخش» آورده)
تاپتاپ پا (که بهآذین به جای آن «خشخش» آورده)
تقتق کفش (که بهآذین به جای آن «صدا» آورده)
ماغ گاو (که بهآذین به جای آن «خرناس» آورده)
غرش چرخها (که بهآذین به جای آن «همهمه» آورده)
جرنگجرنگ سکه (که بهآذین به جای آن «سروصدا» آورده)
جلینگجلینگ زنگوله (که بهآذین به جای آن «صدا« آورده)
ملچوملچ دهان (که بهآذین به جای آن «سروصدا» آورده)
غشغش خنده (که بهآذین به جای آن «صدا» آورده)
اینها را من فقط در بیست صفحه از کتاب پیدا کردم. ترجمۀ «دون آرام» پر از این صداهاست. شناخت این صداها یکی از استعدادهای مخصوص شاملو بود. قصد من این جا اشاره به استعداد شاملو در شناخت صداها بود.
❇️
از صبح پرده سوز، خدایا نگاه دار
این رازها که ما به دل شب سپردهایم
#صائب_تبريزی
۲۱ شهریور زادروز افشین یداللهی
(زاده ۲۱ شهریور ۱۳۴۷ اصفهان — درگذشته ۲۵ اسفند ۱۳۹۵ تهران) پزشک، شاعر و ترانهسرا
او متخصص اعصاب و روان و از ترانهسرایان موفق بود که فعالیتهای حرفهای ترانهسرایی را در سال ۱۳۷۶ آغاز کرد. نخستین ترانههای وی با آهنگسازی فؤاد حجازی و شادمهر عقیلی بود که با خوانندگی خشایار اعتمادی اجرا شد.
وی برای تیتراژ بسیاری از سریالهای معروف تلویزیونی، ترانه گفت و بیشترین شهرتش در این زمینه برای سرودن ترانه شب آفتابی، سریال غریبانه، شب دهم، میوه ممنوعه و مدار صفر درجه بود.
وی چندین سال بود که اداره انجمنی به نام خانه ترانه را برعهده داشت که در سال ۱۳۸۰ با همکاری ترانهسرایان: عباس سجادی، سعید امیراصلانی، بابک صحرایی، یغما گلرویی، افشین سیاهپوش، نیلوفر لاریپور و محمدرضا حبیبی راهاندازی شد. این جلسات بهخواندن ترانه، نقد ترانه و جلسات کارگاهی اختصاص مییافت. جلسات خانه ترانه سپس به فرهنگسرای قانون و پس از آن به فرهنگسرای شفق انتقال یافت.
در سالهای گذشته بهتدریج ترانهسراهای مؤسس خانه ترانه به دلایل گوناگون از آن جدا شدند و او تنها فرد باقیمانده از هیئت مؤسس این انجمن بود که بعد از این اتفاق همچنان اداره خانه ترانه را برعهده داشت.
از ترانهسرایان قدیمی در خانه ترانه: نادر بختیاری، مونا برزویی، ساناز صفایی، علیرضا سلیمانی، روزبه بمانی، سیامک رجاور، فروه مخصوص، بامداد بامداد، کوروش سمیعی، سعید کریمی، صابر قدیمی، میثاق جوهری، وحید عربانی، مهسا سماواتی، المیرا آقازاده، نیما کوکلانی، میثم یوسفی و بسیاری دیگر از اعضای قدیمی انجمن بودند.
او در حادثه رانندگی درگذشت. آرامگاه وی در قطعه هنرمندان است.
در خدمتیم، مَردِ خطر خواستی اگر
معجونی از جنون و هنر خواستی اگر
در سینهام دلیست پُر از داغ و غرقِ خون
این لاله را بچین، گُلِسَر خواستی اگر
شبهای خسته این تو و این مرغِ جانِ من
خوابت گرفت و بالش پَر خواستی اگر
از آسمان میآورم و هدیه میکنم
جای چراغِ خانه قمر خواستی اگر
زیبایی تو را که نمیفهمد آینه
از چشمِ من بخواه، نظر خواستی اگر
میگویم آنچه آینه دربارهات نگفت
در من نظر کن آینهتر خواستی اگر
تا شهرِ عشق، هر غزلم صد قطار شد
شعری بخوان، بلیطِ سفر خواستی اگر ...
#علیرضا_نورعلیپور
🇮🇷رونمایی از کتابهای کنگره ملی شهدای استان فارس در تابستان ۱۴۰۳
✍ اقدام جهادی دومین کنگره ملی شهدای استان فارس در راستای نشر کتابهای فاخر ادبیات پایداری
🗓پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۳
ساعت ۹ صبح
مکان: بلوار پاسداران، حسینیه عاشقان ثارالله
#انتشارات_آسمان_سوم
#دومین_کنگره_ملی_شهدای_استان_فارس
شهریور چه عاشقانه🍁
روزهایش را ورق می زند
تا برسد به پاییز🍂
مجالی نیست
باید رنگ ها را مهمان🍁
برگ ها کرد
پاییز می آید🍂
و باز شهریور می ماند
و عاشقانه هایش🍁
پیشاپیش پاییزتون زیبا🍂🍁
بدین وسیله
🔸کلمۀ «بدین وسیله» را در مکاتبات اداری بسیاری دیدهایم:
«بدین وسیله از شما دعوت میشود...»
«بدین وسیله به استحضار میرساند...»
«بدین وسیله گواهی میشود...»
«بدین وسیله گزارش میشود»
یکی از استادان بزرگ، که هم منصب اجرایی دارد و هم منصب علمی، با آمدن این کلمه در نامههای رسمی و اداری مخالف است. دلیل مخالفتش هم این است که «بدین وسیله» عبارت زاید و بیمعنایی است. مثلاً وقتی میخواهیم نامه بنویسیم طبیعتاً مشخص است که با کدام وسیله میخواهیم چیزی را بیان یا اعلام کنیم. پس آمدنش ضرورتی ندارد.
🔸درست است که این عبارت جزو کلیشههای نامههای اداری شده و بهتر است کمتر از آن استفاده کنیم، اما خوب است کمی هم به ضرورتش توجه کنیم. در نامههای اداری معمولاً شخص نویسنده میخواهد فاعلیت خودش را از نامه حذف کند تا لحن نامهاش مؤدبانهتر و محترمانهتر به نظر برسد، مثلاً بهجای «پیشنهاد میکنم» مینویسد «پیشنهاد میشود». همین حذف فاعل اقتضائات جدیدی در نحو کلام ایجاد میکند.
🔸فرض کنیم کارمندی میخواهد ساعات کاریاش را با نامه به مافوق اطلاع دهد. جملهاش را با چه چیزی شروع کند؟ با «اینجانب»؟ «اینجانب ساعات کاری را به استحضار/عرض میرساند». اگر بخواهد بهصورت مجهول بیان کند چه؟ «ساعات کاری به استحضار/عرض میرسد»؟ انگار یک چیزی در جمله کم است. این جای خالی با چه پر شود؟ «بدین وسیله» چهبسا میخواهد جای خالیِ آن فاعلِ محذوف را، از نظر معنایی، پر کند: «بدین وسیله ساعات کاری به استحضار میرسد». پس شاید حضورش در بعضی نامهها چندان هم بیمعنا و زاید نباشد، هرچند کسانی که خلاقانهتر مینویسند بالطبع از اینگونه تعابیر استفاده نمیکنند.
🔸دلیل دیگرِ استفاده از چنین تعبیراتی این است که نامههای اداری معمولاً حاوی پیامی یکجملهای هستند. اگر آن پیام در یک جمله بیان شود نامحترمانه و خلاف آداب اجتماعی است. پس باید با یکسری تعبیراتِ بهظاهر زاید و بیمصرف پر شود تا نامه پر و پیمانتر به نظر برسد. اگر به این نکته توجه داشته باشیم، احتمالاً با تسامح بیشتری به نامههای اداری ایراد وارد میکنیم.
#نگارش #نامههای_اداری #نحو #گفتمان
سجادسرگلی
پارسی را پاس داریم...
مستم، دقیقاً از لبِ چون انگبینت
از طعمِ آن گل بوسه های آتشینت...
از چاله ی زیرِ لبِ سرخ و اناریت
از مردمِ چشمانِ مست و بیقرینت...
از مرگ دیگر بعد از این ترسی ندارم
مردن چه دارد ارزشی پیشِ جبینت..؟
رنگت بهزیتون میکشد،طعمت بهکندو
احسنت بر، دادارِ والزیتون و تینت...
مجنونم از دنیا بریدم،محضِ اکرام
لیلا کنم آیا صدا یا نازنینت..؟
دنیای من پیراهنِ گلگون و نازت
ای من فدای آن لباسِ چین چینت...
رفتم که دل بردارم از سودای دنیا
با منبمان تاخوش کنمدلدر قرینت...
محبوبِ من پیغمبری را باب کن باز
بیرون بیاور آیتی از آستینت...
از هوش رفتم در قیامِ چشم و ابروت
جامی بریز از باده ی نوش آفرینت...
ای پادشاهِ عشق، ای بانوی شرقی
هستم بگو من آشنای آخرینت...
میلِ وطن دارم میانِ بازوانت
آباد بادا مرزهای سرزمینت...
✍حسن_کریمزاده
❤️پادشاهِ_عشق
#منتظر✓
#کتاب_صوتی
📚دبارهی کتاب:
شاعر این اثر، در قالب شعر سپید، گوشههایی از رنجهای دوران دفاعمقدس را به تصویر میکشد و با زبانی ساده، مفهوم جنگ تحمیلی را بهزیبایی روایت میکند.
«محبی راد» که پدرش در جنگ شهید شده، قهرمان شعرهای خود را از بین همسران شهدا، جانبازان و فرزندان شهدا انتخاب کردهاست. او این مجموعه شعر را به مادرش تقدیم کرده است.
برای آشنایی با حالوهوای شاعر در این اشعار، چند شعر کوتاه از این مجموعه را میخوانیم (شاعر بهجای نام شعر، بالای هر شعر عدد گذاشته است)
🎧📚کتاب صوتی 📚🎧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کتاب_صوتی
✏️ نویسنده: رضا محبی راد
🎙 راوی: نگین خواجه نصیر
⏱ زمان : ۱۵ دقیقه
🎧📚کتاب صوتی 📚🎧
تقدیم به محضر شریف
امام حسن عسکری علیه السلام
که از آزادی و آسایش تن بی نصیبی تو
غریب ابن الغریب ابن الغریب ابن الغریبی تو
دهان وا کن به نفرینی که خاک کفر بشکافد
ولی نفرین کجا و تو؟ که با دشمن حبیبی تو
حسن یعنی کرامت، عاطفه، احسان، وفا، ایمان
کریم دوم آل عبا، از نسل سیبی تو
دوا کن زخم جان هامان، شفا ده ضعف دل هامان
امام عسکری هستی، مسیحادم طبیبی تو
نفیر ضجه ی ما رفته تا افلاک، تا آفاق
بگو مهدی به پا خیزد، گل امّن یجیبی تو
سجاد حیدری قیری
از کتاب
صبحِ صد خورشید
سحرخیزتر از من عشق تو است
که هر صبح زودتر
از من بیدار میشود
و تا آخر شب
چشم روی هم نمیگذارد
#مینا_آقازاده 💚
شهادت مظلومانه حضرت امام حسن عسکری علیه السلام تسلیت ⬛️🌷 و سرآغاز امامت آقا صاحب العصر والزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر همه پیروان امامت و ولایت مبارک باد...
🌸💫✨💫🌷🌷🌸💐💐🌻
از داغ حسن،آتش غم سوخته جان را
باید به که گوییم چنین ظلم عیان را
باید به که گوییم که نیرنگ و تغافل
تحمیل نموده به حسن رنج مکان را
خورشید بیفتاده به زندان خلافت
تاریک نمودست از این کید جهان را
بیچاره ریاکار ِ بداندیش ِ سیه دل
آشفته که گیرد ز حسن سخت امان را
شش سال نمودند به صد حیله و تزویر
درحبس حسن را که ببندند زبان را
صد آه و دریغ از ستم قوم بداندیش
در اوج بهاران بچشانده ست خزان را
افسوس که از نا کسی قوم جفا کار
آن زهر بلا برده ز فتاح*، توان را
زهر ستم از هر جهتی بر جگرش خورد
آگاه نمایید همه هم نفسان را
اُف بر ستم و حیله ی آن قوم سیه دل
برآن که براین ظلم رها کرده عنان را
روز از همه سو روز عزا هست و تاثر
آتش زده این داغ زمین را و زمان را
شب تار تر از ظلمت و دنیاست پریشان
خورشید نیاز است ، بجویید همان را
کذاب که رسوا شده ی رویت مهدی است
الکن شده و نیز رها کرده بیان را
از کوری چشم ستم و حیله و تزویر
داده ست خدا مهدی و مهدی است نشان را
هر چند که دل در غم سنگین حسن ماند
پنهان نتوان کرد ز مهدی هیجان را
صد شکر که فرزند حسن نوگل زهرا
روشن بنموده همه جا روح و روان را
نیکان جهان دلخوش و دلداده ی مهدی
آتش زده جولانگه مجموع بدان را
صد شکر اگر عسکری از درد بلا رفت
آورد خدا از دل آن خانه ضمان را
خوشدل همگان منتظر رویت یارند
تا آید و خوشحال نماید همگان را
یا رب تو بزرگی و کریمی مددی کن
روشن بنما قلب و سر و دیده و جان را
*فتاح:یکی از القاب امام یازدهم
جعفر زارع خوشدل
آئینی۴۲۹
https://eitaa.com/joinchat/3838312753Cd75444eef6
https://t.me/khoshdeltanzjedi
#شهادت_جانبازی_اخلاص #امامت #جانشینی #مهدی_عج #عسکری #تسلیت #شادباش #شعر_آئینی #ادبیات
یا هو
غزلی به پیشگاه امام یازدهم(ع)
صد نبی، نذر کرد مادر دهر، تا تو سرلوحه ی زمان باشی
یازده برج، چرخ زد خورشید، تا تو مولای شیعیان باشی
تو پس از ده بهار: مهر و عروج، وارث المرسلینِ نور شدی
آمدی تا میان آن همه ظلم، اهل تاریخ را امان باشی
در مدینه شکوفه داد دلت، سامرا موسم گلاب تو بود
ای که تنها تو لایقی در شعر، معنی باغ و بوستان باشی
هیبت آسمانی ات آن روز، لرزه بر جان معتمد انداخت
نگران بود و سخت می ترسید: مقصد مردم جهان باشی
آه! ای رودها شناورِ تو، چشمه ها جویبار باور تو
لب بجنبان که همچو اقیانوس، ژرف باشی و بی کران باشی
آفتابی و نور، سایه ی تو، ماهی و آسمان طلایه ی تو
چهره بنما که صدبغل خورشید، صدغزل ماه و آسمان باشی
تو، همان صُلب شامخی که هنوز شاهراه نجات بسته به توست
تو فقط لایقی که در تاریخ، پدر صاحب الزمان باشی
#
آه، اما چه زود و ناهنگام، تلخی هشتم ربیع رسید
پرگشودی به اوج تا امروز، راز این سوگ جاودان باشی
#محمد_مرادی