eitaa logo
طب و منطق
306 دنبال‌کننده
19 عکس
6 ویدیو
1 فایل
⭕️کپی باذکر منبع بلا مانع است. ادمین: @Ad_k_e_15 کانال در تلگرام: @noskheh_teb_sonnati سایت: http://as937183.blogfa.com/ ترجمه کتاب طبی ترجمه نسخه های خطی طب سنتی تایپ نسخه های خطی طب سنتی
مشاهده در ایتا
دانلود
بالجمله اگر در چنين ابدان، نظر به اين كه مبادا ماده فاسد مستكِنِّه، به معاضدت فصل رديه، فساد قويّه دفعةً احداث كند، تنقيه واجب آيد، فصد اولى از اسهال باشد، بهر آن كه ادويه مسهله شديد التحريكاند مر اخلاط را و مع ذلك گاه باشد كه مسهل ماده بجنباند و برنيارد و بدان سبب مزيد شر گردد، به خلاف فصد كه چنين نباشد، اما قى به غايت منهى است لما ذكر.
فائده [امر به تناول مرطِّبات و اغتسال و شرب شراب در خريف] امر به تناول مرطِّبات در اين فصل ظاهر است كه براى تعديل يبوست وى است، اما بايد كه اين مرطِّب مائل به سخونت بود، تا به مزاج انسان موافق باشد و احداث حدَّت نكند و مع ذلك لازم است كه رطوبت وى مستعد به عفونت و باعث هيجان اخلاط نباشد، لما ذكر في الفواكه. و اغتسال در اين فصل به جز ماء فاتر نشايد، بهر آن كه آب بسيار گرم مجفِّف و مهيِّج مواد است و آب سرد مكثِّف مسام و كثافت مسام واجب مىكند جفاف را در اين فصول و منع مىنمايد تحلّل آن را و اين جمله بنا بر رداءت فصل مُحدِث امراض مىگردند. و شرب شراب در اين موسم بايد كه به افراط نباشد، چه، افراط آن اگرچه همه وقت ممنوع است ليكن در اينجا ممنوعتر است بنا بر ضعف قواى طبيعيه بايد كه ممزوج بود تا ترطيب بخشد و اصلاح يُبس فصل و كسر حدَّت اخلاط نمايد.
انتباه [نفع بارش باران در خريف] خريف، كه در آن باران بسيار بارد، باعث امن شر او مىباشد، بهر آن كه از باران، يبوست هوا تعديل مىگردد و حدَّت اخلاط شكسته مىگردد. أما الشتاء، فيجب الاحتراز فيه عن الفصد و القيء و يرخص الإسهال عند مساس الحاجة و يكثر فيه الغذاء اما سرما، پس واجب است احتراز در آن از فصد و قى و رخصت داده مىشود اسهال را وقت بودن ماده شديد و در اين اسهال نزد مساس حاجت، بايد كه در وى غذا بيشتر خورند. (شرح_قانونچه)، ص: 350
فائده [سبب تدابير شتا] امر به اجتناب از فصد و قى در اين فصل بنا بر آن است كه ماده در شتا غليظ و راسب مىباشد و اخراج اين چنين مواد به فصد و قى ممكن نه، لهذا شيخ مىنويسد: قال بقراط يستصلح فيه الإسهال دون الفصد و يكره القي پس در اين هنگام از مقيّات اقتصار بر مسهلات لازم باشد. و وجه صلاحيتش ظاهر است كه چون مواد در آن مترسب و مائل به اسفل مىباشد از آن سبب به اسهال خروج آنها اسهل مىبود، چنانچه در صيف به قى اسهل مىباشد، بنا بر طفو و غليان مواد. و اما فصد اگرچه اخراج مواد غليظ نيز مىكند ليكن از آن كه در اين فصل مطلوب توفير خون است جهت مقاومت كردن برد، احتراز كردن از آن نيز ضرورى آمد، تا كه مواد ساكن است، اما هر گاه مواد به حركت آيد از تغيّر فصل يا تناول مغيّرات و امثال آن و احتياج به فصد افتد باك نيست بلا تمهّل فصد بايد كرد و تا حاجت قوى ملحوظ نشود به اسهال هم نبايد پرداخت، لهذا ماتن در رخصت به اسهال عند مساس حاجت ضبط نموده. حاصل آن كه در اين فصل جهت تقدّم حفظ تنقيه نشايد كرد، به خلاف فصول ديگر، كه در آنجا براى دفع شرّ مترقبه از آن فصول، مبادرت به تنقيه مناسبه بدان واجب دانستهاند، چنانچه گذشت.
انتباه [توفير و تكثير غذا در شتا و استحسان آن] توفير و تكثير غذا در شتا بهر آن مستحسن شده كه در اين فصل به واسطه برد هوا تكاثف در اخلاط مىافتد، بدان سبب در حجم آن انتقاص پديد مىآيد و به جلاء عروق ايفا نمىنمايند و از آن كه خلوّ عروق از قدر معتاد، باعث اضطرار و تشويش طبيعت است، اقتصار به كثرت اغتذا واقع مىگردد، جهت استخلاص عوض آنچه ناقص شده به تكثيف. وجه موجَّه كه در تنقيص مواد و زيادتى اشتها در شتا گفتهاند همين است و آنچه بعضى گفتهاند كه در اين فصل بنا بر اجتماع حرارت در باطن تحليل بيشتر مىافتد و تنقيص در مواد و اضطرار به استخلاف كه داعى بر اشتها است بدان سبب پديد مىآيد، غايت آن كه تحليل مذكور مخفى است نزد محققان، مقرون به صواب اين است به دليل آن كه اگر چنين مىبود در فصل ربيع كه معتدلترين فصول است امتلاى مفرط چرا رو مىنمود، چه، ثابت شده كه ربيع اعدل فصول است و مقوى طبيعت و امتلا كه در آن ظاهر مىشود بنا بر غلبه طبيعت است كه ماده افسرده شتوى را مىگدازد و آماده بر دفع مىكند، پس اگر در شتا اعتراف به تحليل مواد كنيم، لازم آيد كه ربيع را موجد مواد فاسده و مضاد طبع مقرر نمائيم و ليس، فليس.
نكته [استحسان استكثار تعب در رياضت در شتا] در فصل شتا همچنان كه استكثار غذا مطلوب است استكثار تعب در رياضت نيز لازم آمده، جهت تسييل و تلطيف اخلاط متكثفه. اما معلوم نمايند كه امر به استكثار غذا در صورتى است كه شتاى جنوبى نبود، چه، اگر جنوبى بود، يعنى ريح جنوب در وى بيشتر وزد، لازم است كه در غذا تقليل نمايند و ليكن در رياضت بيفزايند و اين بهر آن است كه در شتاى جنوبى برد مكثّف قوى نمىباشد و بدان سبب در حجم اخلاط، نقصان بيِّن كه محوج به تكثير غذا شود پديد نمىآيد، پس تقليل غذا ضرور باشد. و از آن كه در وى رطوبات كثير غالب مىآيند، جهت تحليل او احتياج به رياضت زائد بيشتر مفرح القلوب (شرح قانونچه)، ص: 351 مىافتد. و ايضا در شتاى جنوبى به سبب فساد ريح جنوب و غلبه رطوبات، اخلاط مهيّا به عفونت مىباشد و در اين صورت هويدا است كه قلَّت غذا مقصود بود، جهت تقليل فصول و مستبعد بودن از قبول عفونت. و كذا توفير رياضت غير مفرط مطلوب مىباشد، جهت انتعاش حرارت غريزى و تحليل فضول، چه، اين معنى اقوىترين اسباب منع عفونت است. بالجمله، هر چه از تدبير و منع تنقيه در فصل شتا گفته شد نظر به آن است كه شتا بر طبع خود بود و باد جنوب در آن بسيار نهوزد وگرنه در بعضى بلاد، چنان مشهود شده كه فصل زمستان اكثر مُحدِث امراض حارّه مىگردد و بجز فصد، نفع عاجل ظاهر نمىشود. و كذا هرگاه شتاى جنوبى بود ترك تسخين لازم باشد و تبريد و تنقيه به فصد، ضرور، پس طبيعت را مراعات اين امور لاحقه و معرفت بودن و نابودن فصول بر طبع خود و امثال آن، كه لحاظ وى در امر استعلاج از واجبات است لازمترين اشيا باشد، تا در تدبير غلط نكنند. و الهادي هو الله و الملهم بالصواب.
وجه موجَّه كه در تنقيص مواد و زيادتى اشتها در شتا گفتهاند همين است و آنچه بعضى گفتهاند كه در اين فصل بنا بر اجتماع حرارت در باطن تحليل بيشتر مىافتد و تنقيص در مواد و اضطرار به استخلاف كه داعى بر اشتها است بدان سبب پديد مىآيد، غايت آن كه تحليل مذكور مخفى است نزد محققان، مقرون به صواب اين است به دليل آن كه اگر چنين مىبود در فصل ربيع كه معتدلترين فصول است امتلاى مفرط چرا رو مىنمود، چه، ثابت شده كه ربيع اعدل فصول است و مقوى طبيعت و امتلا كه در آن ظاهر مىشود بنا بر غلبه طبيعت است كه ماده افسرده شتوى را مىگدازد و آماده بر دفع مىكند، پس اگر در شتا اعتراف به تحليل مواد كنيم، لازم آيد كه ربيع را موجد مواد فاسده و مضاد طبع مقرر نمائيم و ليس، فليس.
فائده [سبب نيكو بودن غذاى غليظ در شتا و بيان اغذيه و البسه مناسبه] هر شتا كه بر طبع خود بود تغليظ غذا در وى ضرورى است، لهذا گفتهاند كه: نان گندم كه در شتا خورند بايد كه متلذّذ و سختتر از نان گندم مأكول في الصيف باشد و كذا از لحوم و مشويات هر چه غليظ بود در شتا اوفق است، بهر آن كه هضم در اين فصل قوى است و حاجت به تغذيه كثير. و اگر كسى گويد كه عمده تدبير نزد اطبا تعديل است و بر اين تقدير لازم مىآيد كه غذا در شتا لطيف باشد، تا غلظ اخلاط را تعديل دهد و در صيف بايد كه غليظ باشد، تا وى نيز تعديل مواد لطيف نمايد و حال آنكه قضيه بالعكس قرار يافته، جوابش آن است كه اگرچه اصل تدبير همين است، ليكن به سبب مانعى منعكس شده و مانع آن است كه چون غذاى لطيف لامحاله اقبل به انفعال است از برد شتا زودتر منجمد مىگردد و اين معنى موجب فسادها است، به خلاف خون مستحصله از غذاى غليظ كه بعد از انفعال است، برد در وى زودتر اثر نمىكند و بدان سبب از فساد انجماد مصون مىباشد، پس در شتا از غذا هر چه غليظ باشد ستودهاند، اما در صيف، چون قوى و هاضمه ضعيف مىباشد، هضم غذاى غليظ متعسر است، بدين سبب غذاى لطيف در صيف اختيار نمودهاند، فافهم.
و بُقول موافقه در شتا مثل كرنب است و سلق و كرفس، زيرا كه كرنب و سلق غليظ است و حار و كرفس مفتّح است و ملطّف اخلاط و حق اين است كه اين بقول هم بنا بر ضرورت استعمال كردن مجوز است وگرنه دست از آن بازداشتن و به اغذيه مطلقه قناعت و اكتفا كردن اولىتر است و شاربان را شرب شراب نيز مفيد.
و موافقترين لباس در اين فصل پوستين عبعب و نيفق و حواصل و دلق است و مانند آن و پنبهدار را قايم مقام آنها است. عبعب، به عين مهمله، پوستين معروف به فنك است و نيفق پوستين ثعلب و حواصل طائر است كه در مصر بسيار باشد و آن دو گونه است: سپيد و سياه، سپيد آن خوب است و خوش بود و سياه او كريهة الرائحه است، غير قابل مر استعمال را و دلق نيز نوعى است از حيوان و پوست او نسبت به سمور قليل الحرارة و سخونت او به اعتدال.
فائده در تدبير فساد هوا و تدبير عياذاً باللّه منها بايد دانست كه وبا بالفتح و القصر و المد عبارت است از فساد مُهلكه كه عارض شود مر جواهر اين هواى مركبه را كه مماس ابدان ما است. و عام است كه حدوث اين فساد از اسباب سماوى بود، يا از اسباب ارضى. و در فصل ثانى گفته شد كه تغيّر هوا سه گونه است: يكى از آن وبا است و قيد تعلق فساد به جوهر او از آن كرده شد تا فساد مهلكه كه بنا بر تعلق او به كيفيّت هوا باشد از حد وبا خارج شود، كما ذكر فى ذلك الفصل و تعفّن هواى مذكور به مثابه تعفّن آب است و از آن كه مباشرت هوا دم به دم است استنشاق هواى مزبور اخلاط و ارواح را زودتر متعفّن مىگرداند، خاصه اخلاط نواحى قلب را. و اسباب ارضى كه موجب وبا گردد ظاهر است، چون حصول قتال عظيم و ماندن قتلى بىدفن را و امثال آن، سائر متعفّنات و قاذورات و بخارات كه مؤدّى به فساد شود. اما اسباب سماوى اگرچه حكما در صدد ذكر وى شدهاند اما حق آن است كه معترف بايد شد بر عدم اطلاع كيفيّت آن. از اينجا است كه شيخ در قانون در اسباب تولد وبا گفته: أو لأمر سماوي خفي على الناس كيفيته. بالجمله فساد هوا بيشتر كسى را افتد و اثر كند كه كثير الجماع و ضعيف القُوى و مفتوح المسام بود و بدن وى از اخلاط رديّه ممتلى باشد. و بدترين وبا آن است كه از اجتماع اسباب سماوى و اسباب ارضى افتد. و قوىترين دلائل بر بودن وبا از اسباب سماوى آن است كه فصول سال متغير الحال گردد و مع ذلك ستاره هاى دنبالدار بسيار نمايد و هوا گاهى غباردار بود و گاهى بىغبار و باران كمتر آيد و ابر دايم همىشود و از اسباب ارضى معرّا بود. و واضحترين دلائل بر وجود وبا از اسباب ارضى آن است كه در نواحى بلد معركه عظيم افتاده باشد و عفونت كثير در عالم پديد آمده و جانوران كه در زمين مىباشند بميرند و بگريزند و غله آن فصل زيان دهد به خلاف غله فصل سابق. اكنون دريابند كه هرگاه آثار حدوث وبا ظاهر شود بايد كه مبادرت كنند به تجفيف بدن و تعديل مسكن. و فائده تجفيف ظاهر است كه چون رطوبات قلَّت مىپذيرد استعداد آنها كه جهت قبول تعفن است وى نيز كم مىشود و هو المطلوب. و بهترين مجفِّفات، تنقيه بدن است از اخلاط غالب و زائد. و آنجا كه تنقيه به اسهال كرده شود مسهلى كه قوى باشد، چون تربد و امثال آن، يا مضعف قلب باشد، چون سقمونيا و مانند آن، نشايد داد، به مليِّنات مناسبه، چون هليله و مغز فلوس قناعت بايد كرد و تقليل غذا نعم المجفِّفات است. اما خلو خوب نيست، غذا كمتر خورند، ليكن به تفاريق. و از اغذيه، هر چه مرطِّب و سريع العفونة است ترك نمايند، چون لحوم و البان و فواكه رطبه. اما آنجا كه كه به تناول لحوم اضطرار باشد به مخالطت حموضات اصلاح بايد كرد. و از گوشتها هر چه بعيد از عفونت باشد، چون گوشت طيور خفيفه معتدله اختيار بايد نمود و از جماع و رياضت مُتعبه و هر چه به تنفس عظيم و متواتر انجامد دورى بايد گزيد، لهذا دعت و راحت در اين هنگام احسن دانستهاند. و نزد اين درويش، اليق آن مىنمايد كه دعت اگر به وجهى باشد كه تجفيف نيز كند بهتر است، مفرح القلوب (شرح قانونچه)، ص: 353 پس نشستن در ارجوجه افضل است، كه با وجود راحت تحليل رطوبات نيز مىكند و نظر كنند كه وبا از كدام اسباب است، اگر از اسباب سماوى باشد، واجب است كه در خانههاى غائر مسقف كه مجفوف به جدران طوال باشد ساكن شوند و هواى آنجا را اصلاح دهند به نوعى كه قريب گفته شود و هواى خارج را آمدن ندهند. و اگر از اسباب ارضى باشد لازم است كه به خانههاى بلند ساكن شوند و به صحرا بگذرانند تا از هبوب رياح فساد متصاعده از آن ارض متمكن نتواند ماند در آنجا. اما اگر از هر دو سبب افتد، خانه از صحرا بهتر است، بهر آن كه هواى محصور را اصلاح كردن آسان است. و هر چون كه باشد عمده تدابير در اين مهلكه آن است كه وسواس نكنند و توكلا على اللّه مسرور و بىغم باشند و مع ذلك از تدابير مذكوره هيچ چيز فرو نگذارند، كه امر از شارع چنين صادر شده. و اصلاح مسكن در اين هنگام چنان كنند كه خانهاى اختيار نمايند كه در آنجا آب و فواره باشد و مانند آن هيچ نباشد، بهر آن كه بيشتر فساد هوا از كثرت رطوبات است و سركه كه انگزه در آن آميخته باشند در سطح خانه و بر جدران اكثر بپاشند چيزهايى كه تبخّر وى مصلح عفونات اهويه است، چون سعد و كندر و آس و ورد و صندل پيوسته بسوزند به نوعى كه دخان آن ايذا ندهد دماغ را. و كذا استشمام روائح مطيبه نافعترين اشيا است در وبا، خاصه كه مراعات مضاده مزاج نيز كرده شود، يعنى حار مزاج را طيوبات بارده چون كافور و صندل بويانند و مبرودين را، يعنى بارد مزاج را طيوبات حاره چون عود و عنبر و مانند آن. 📚📚📚 القلوب (شرح قانونچه)، ص: 352 ادرس کانال https://eitaa.com/ghanoonfeteb
و بدانند كه استعمال سركه اكلا و شمّا و رشحا فى البيت نفع كلى دارد و در عدم تضرّر به هواى فاسد و اصلاح هواى متعفّن و شربت گاوى و مفرِّحات ياقوتى كه دل را قوت دهد اكثر بايد خورد و گرد غم و همّ نبايد گشت و آب سرد جرعه جرعه همى نوشند به شرط احتياج. و اگر فساد از اسباب ارضى باشد آب را نيز به امتزاج گل ارمنى با طبخ خفيف اصلاح داده بايد نوشيد و اگر سركه قليلى آميزند چنانچه تغيّر فاحش در مزه نيارد و نوشيده شود نيكوتر باشد، لهذا شيخ گفته است: استعمال الخلّ في الوباء أمان من آفاته. و نافعترين اشيا در وبا استعمال روغن گاو است به وفور، چه در طعام و چه در تدهين بدن. چون تدبير مذكور در مبحث جزئيه به تفصيل گفته مىشود در اينجا كه كليات است به همين بسند نمودم. و تلاوت سوره تغابن در ايام وبا خاصيّت عظيم دارد در رفع وسواس و دفع ضرر آن.
فصل ششم از مقاله پنجم ثابت است در تدبير حامله و شيرده و كودكان خرد. أما الحبلى فيجب أن تحترز عن الفصد و الحجامة و الإسهال و القي إلا عند مساس الحاجة اما حامله را واجب است كه احتراز كند از فصد و حجامت و اسهال و قى، مگر نزد حصول حاجت كه به مقتضاى الضرورات تبيح المحظورات استعمال امور منهيه در اين وقت رخصت است. و وجه منع از اين اشيا در حمل و آن كه فصد در كدام وقت از اوقات حمل منهى تر است مفصل گفته شود در آخر همين فصل. و عن الفزع الشديد و الأصوات الهائلة و شم روائح الأطعمة بغتةً و واجب است حامله را احتراز از ترس قوى و آوازهاى مهيب و بوئيدن بوهاى طعامها يكبارگى. و ينبغي أن تتعهد الجلنجبين و السكنجبين، لتنقية المعدة و إسقاط شهوة الطين و بايد كه هميشگى كند و اكثر استعمال همىكند حامله گلقند و سكنجبين را براى تنقيه معده و اسقاط شهوت گِل، با آنكه تقويت معده نيز همىكند. مفرح القلوب (شرح قانونچه)، ص: 354
فائده [منع از فصد و اسهال و حجامت و قى براى حوامل] منع از فصد و اسهال و حجامت و قى هرچند حوامل را در همه ايام حمل است، ليكن قبل از شروع چار ماه و بعد از هفت ماه شديد المنع نوشتهاند، خصوص در شهر اول تا مضىّ بِست روز، خصوص در هفته اول تا سه روز از علوق، هرچه مزعزع و به جنبشآور جنين باشد حوامل را ارتكاب آن حرام است، بنا بر آن كه اسقاط به سرعت كند در اكثر. اما نهى از فصد حامله را بنا بر آن است كه وى اعضاى رئيسه را ضعيف مىكند و موهن قوت و مزاج است و اين معنى لا محاله باعث حركت جنين مىشود در اكثر، خصوص در ايامى كه تعلق او به رحم قوىتر نباشد و ايام مذكور از اول تكوّن تا سه ماه است و بعد هفتم تا وقت وضع، چه، معلوم شده كه تعلّق جنين به رحم به مثابه تعلق ميوه به شاخ است و همچنان كه ميوه را از ابتدا تا وسط زمان استكمال تعلق كمتر مىباشد حمل را به دستور است. و همچنان كه ميوه چون مستكمل مىشود تعلق او به شاخ نيز كمتر مىگردد لهذا به اندك حرارت در اين وقت ساقط مىگردد كما هو مشهود، حمل نيز بدين گونه بعد هفتم ماه كه زمان استكمال است تعلّقى كه در ميان گرفته بود مىگذارد، پس در اين دو وقت احتياط واجبتر باشد، خاصةً در ابتداى آن و در ماه هشتم، چه، در ابتدا به غايت ضعيف التعلق مىباشد و در هشتم بهر آن كه متولد در وى سلامت نمىماند كما مر فى محله، اما بعد هشتم اگرچه بنا بر حركت قسرى كه بر خلاف مقتضاى طبع بود مستحسن است و اسباب حركت جنين استعمال كردن صواب نيست، ليكن از آن كه جنين به مراد رسيده است اگر به مباشرت محركات مستخرج هم مىشود مضرّت كثير ندارد، كما لا يخفى.
و پوشيده نماند كه بسيار باشد كه حوامل را به فصد حاجت آيد، پس اگر غرض از فصد ضرورت حامله بود و ضرورت قوى باشد، چون خناق و امثال آن، بلا تمهّل فصد بايد كرد، كه حفظ حامله نسبت به حفظ جنين بيشتر مطلوب است، ليكن احسن آن است كه خون اندك و به تفاريق گيرند اگر مانعى نباشد، تا نفع حامله مع حفظ جنين حاصل آيد.
و اگر ضرورت قوى نباشد به تدابير ديگر اصلاح خون نمايد، پس اگر آنجا كه از توقف فصد ضرورى مؤجّل مد نظر باشد در ايام متوسط كه از ماه چهارم تا ماه هفتم است و جنين را با رحم در اين ايام تعلق مستحكم است اجازت فصد بايد داد. اما هر چون كه باشد اخراج خون كثير رخصت نيست. اما هرگاه غرض از فصد اصلاح حال جنين باشد و به ادويه اين نفع مترقب نبود، فصد نيز مجوز است و اين فصد در ماه چهارم و پنجم اگر اتفاق افتد بهتر است تا تكوّن او از خون صالح همىشود و نفع مترصّد به حصول انجامد.
حكايت عورتى بود كه در ايام حمل آثار فساد خون در وى بروز مىكرد و بعد وضع فرزند نيز مأوف و ذى بثور و احمر اللون مىبود و در كمتر از يك سال فوت مىشد، چهار فرزند همينسان هلاك شدند، از آن بعد به حسب تقدير ربانى چون قضيه مذكور نزد فقير رسيد و اتفاقا آن عورت حامله بود در ماه پنجم فصد وى كردم و خون معتدل المقدار برگرفتم و به اصلاح غذا و تصفيه دم فرمودم بإذن اللّه تعالى فرزند اين بار صحيح و سالم شد و بقا يافت و بعده دو فرزند ديگر متولد شد و در حالت حمل به ماه پنجم فصد مىكرد آنها نيز حيات يافتند و در ديگر نيز همچنان به ظهور رسيده چون متضمّن قاعده عمده بود تحرير اين حكايت ضرور نمود. مفرح القلوب (شرح قانونچه)، ص: 355
اما نهى از حجامت حامله را بنا بر آن است كه وى خون را به طرف جلد مىكشد و تقاضاى طبيعت ارسال خون است به جانب جنين جهت تغذيه و هر امر كه نه بر وفق طبع بود امن در آن نباشد.
و ايضا بسا باشد كه وضع محاجم از شدت الم شرط با شدت امتصاص موجب غشى شود و غشى حامله را سخت بد باشد و در اكثر به اسقاط كشد.
و كذلك احتمال دارد كه در حجامت، خون كثير برآورده شود و در ضرر به مثابه فصد آيد. بالجمله بى مسّ حاجت، ارتكاب آن نشايد، خصوص در ايام منهية التنقيه كه مفصل ذكر يافته.
و بدانند كه حجامت اگرچه حوامل را مضر است ليكن ضرر آن در بيشتر امزجه عقلًا و تجربةً نسبت به ضرر فصد حبلى كمتر است، لهذا مستحسن آن است كه اگر تقليل دم حوامل كه اخراج خون آنها ضرورى است، به حجامت ممكن باشد، به فصد نشايد پرداخت.
و حكم خون زلو چون خون حجامت است، ليكن كسى را كه مصابرت بر الم شرط نبود و الم امتصاص زلو ايذا ندهد ارسال زلو مستحسن است وگرنه حجامت افضلتر، بهر آن كه خون زلو بسيار باشد كه بعد قطع زلو روان مىشود و افراط كند و اين معنى لا محاله در حق حبلى ممنوع است، به خلاف حجامت كه خوف در آن كمتر است.
اما محجمه نارى اگر در غير مواضع مخوفه وضع يابد و بى ايذا باشد باك ندارد. و در هيچ حال و مواضع مخوفه كه وضع محاجم حوامل را در آنجا روا نيست اصلا، كمرگاه است و تحت الثديين و زير ناف و بالاى معده و باطن فخذين قريب به اربيَّه و تارك سر.
اما نهى از مسهل حامله را، بنا بر آن است كه رحم را به امعا مشاركت و مجاورت است و از كثرت اختلاف و شدت تزحير كه لازمه مسهلات قويّه است ضعف در رحم نيز مىافتد و در آن خوف است كه امساك جنين نتوان كرد. و ايضا هيچ دواى قوى الاسهال بىسميَّت نيست و هرچه ذى سميَّت است حامله را مباشرت وى منع كلى است و ليكن بايد دانست كه اگر طبع حامله قبض باشد استعمال مليِّن منهىٌ عنه نيست، بلكه مأمورٌ به و كثير النفع است.
حكايت زنى بود كه بعد تولد دو فرزند چنانش اتفاقش افتاد كه چون به ماه ششم حمل او مىرسيد قبض در طبع او راه مىيافت و چون به ماه هفتم مىرسيد اسقاط مىشد، همينسان سه حمل او به همين وتيره افتاد و در حمل چهارم كه كار او به اين درويش كشيد و به حقيقت او وارسيدم، به مجرد شروع ماه ششم وى را منضج سبك داده، مغز فلوس، خيار شنبر روغن بادام انداخته تليين نمودم، يك روز، سه چهار بار اجابت شد، باز بعد يك هفته دو بار ديگر همين تليين دادم قبض مفرح القلوب (شرح قانونچه)، ص: 356 مرتفع شد و ماه هفتم به سلامت گذشت و در ماه نهم در وفق معتاد زائيد. و ديگر جاها نيز بسيار شهود شده كه دادن مليِّنات حوامل را باعث امن از اكثر آفات است، لهذا گفتهاند كه طبع حوامل را دايم مائل به لينت بايد داشت. پس اگر به مثل اسفيدباجات دسمه و ديگر اغذيه مناسبه اين امر حاصل آيد فبها، وگرنه شيرخشت و امثال آن بايد داد و مغز فلوس نيز مجوز است، روغن بادام آميخته، به شرطى كه شاربه آن معتاد به زحير نباشد از شرب مغز فلوس، چه، بعض مردم را ديده شد كه تربد پيچش نمىكند و مغز فلوس پيچش مىآرد، اگرچه روغن بادام كثير انداخته باشند. بالجمله رعايت مزاج و عادت ملاك امر است و لحاظ آن در هر امر واجب.
و ديگر مليِّنات كه به اينها توان داد تمر هندى است مع الجلنجبين و ترنجبين مع گلاب. و نيكوترين اشيا كه در اكثر امزجه عمل مىكند و همه وقت يافته مىشود و در خوردن نيز آسان است اين است كه برگ خشك گل سرخ از تخم پاك كرده موازنه سه درم يا زياده حسب حاجت و طبيعت بگيرند و شب در قدرى گلاب آن را تر نمايند و صبح آن را باريك بسايند آب انداخته و نهجى باريك نمايند كه حاجت پالانيدن نباشد، پس به قند سپيد يا نبات، شيرين سازند و بدهند كه دو سه دست به فراغت مىآرد و بلا اذيت و مع ذلك حافظ جنين و قُوى و اعضاى باطنى است.
و اگر گل تازه به همرسد و آن را همچنان بسايند و بدهند قوىتر از گل خشك باشد در تليين. اما از مليِّنات هرچه به حامله نتوان داد گل بنفشه است و خطمى و جز آن، هرچه مُضعف معده و مُزلق جنين باشد.
اما بنفشه از آن منع كرده شد كه وى به دل خوب نيست و در بعض امزجه كرب بيشتر مىآرد و بدين سبب در تشرّب آن خوف اسقاط است. اما خطمى از آن منع كردهاند كه وى مدرّ حيض است و هرچه مفتح افواه رحم و مدر حيض بود باعث اسقاط مىشود در اكثر، خصوص به مستعدّان و ضعيف مزاجان.
اما نهى از قى حامله را، بنا بر آن است كه چون قى را زلزلة البدن گفتهاند و همه تن را به حركت مىآرد و در اين صورت خوف است كه جنين را نيز بلغزاند، ليكن قى كه حوامل را خود به خود مىآيد اگر آمدنش به آسانى و بىايذا باشد بند نشايد كرد كه مواد فاسده را طبيعت مندفع مىكند و حبس وى روا نيست، مگر آنجا كه افراط كند يا خوف اسقاط باشد زود بند بايد كرد به اشربه مناسبه. و هرگاه نفس قى در حق حبالى منهىٌ عنه باشد، استعمال مقيات قويه ظاهر است كه در غايت منع خواهد بود، اما عند الضرور به مقيات ملايم توان پرداخت.
🌺فائده در 🤰 🌺واجب است ايشان را كه طبع دايم ملائم باشد به اعتدال و جهت اين كار دسمه نيكوترين چيزها است. 🌺و بايد كه پيوسته معتدله و مشى به رفق همى كنند كه به غايت سود دارد. 🌺و در رياضت نكنند كه موجب اسقاط است. 🌺و ايضا بايد كه بر خود داند، مگر وقت اقتراب، يعنى قرب ولادت، كه در اين اوقات بعض زنان را استحمام به غايت نفع مى دهد در تسهيل ولادت . 🌺و ايضا بايد كه نيز كمتر كنند، بلكه نكنند، بهر آن كه سر گاهى موجب نزله مى شود و نزله منجر به مُفرط مىگردد و شك نيست كه افراط، مُزعرع جنين و مُهيّئ او بر اسقاط است. اما از آن كه زنان را كه معتاد به تدهين رأس اند ترك تدهين به غايت مشكل است، بل باعث صداع و اكثرى از آفات است، مختار اين درويش آن است كه روغنى كه استعمال مىكنند، نخست با طبيخ ادويه ملطِّفه مقويِّه دِماغ، كه ذى تفتيح باشد، چون دارچينى و اسطوخودوس و مانند آن طبخ نمايند به طريق معروف، پس گاه گاه استعمال مىكرده باشند كه بنا بر عدم تسديد مسام، نزله و زكام احداث نمىنمايد. 🌺و ايضا بايد كه از حركت و وثبه و و و خصوصا از مجتنب باشد، خاصه از جماعى كه متعب و باشد. 🌺اگر گفته شود عالمى مرتكب اين امر مى_گردد و هيچ مضرّتى به ظهور نمى_رسد، پس منع بهر چيست؟ جواب آن است كه طبيبان عاقبت انديش هرچه در آن شائبه از ضرر ديده اند نهى از آن كردهاند و عدم ظهور ضرر كه بنا بر اعتياد يا اختلاف طبع به حصول مى انجامد از اعتبار ساقط است با آن كه ضرر جماع عقلا و تجربة ثابت شد و لو في البعض. و 🌺 ايضا از امتلاى غذا و از غضب و غم و حزن و مانند آن هرچه اسباب اسقاط است احتراز فرمايند، خصوص در ايام اوائل، كه از اول تكوّن تا يك ماه باشد شديد المنع دانند. 🌺و ايضا لازم است كه ما تحت الشراسيف را به صوف نرم پوشيده دارند كه اصابت برد مر شكم حامله را مستحسن نيست. 🌺و ايضا از اشيا هرچه حريف و تلخ باشد، چون كَبَر و تُرمِس و زيتون خام و هر چه مدرّ طمث است، چون لوبيا و حمص و سمسم و مانند آن بپرهيزند. 🌺و از اغذيه بر خبز نقى و اسفيدباجات و زيرباجات و مانند آن كه ميل به قبض نداشته باشد اقتصار ورزند. 🌺و دايم از بسيار خوارى و تخمه ترسان باشند، تا مبادا هيضه آورد، كه حامله را هيچ چيز بدتر از هيضه نباشد، كما لا يخفى. 🌺و آن را كه معتاد به خمر بود، شراب ريحانى رقيق عتيق مناسب است. 🌺و از فواكهات، زبيب و سفرجل حلو و كمثرى و تفاح مر و رمان مر بهتر است. 🌺و از ادويه، جوارش لؤلؤ به غايت نيك است حوامل را. 🌺و به دستور، جوارش ديگر كه از افاويه لطيفه غير شديد الحرارة و شكر كثير ساخته باشند. 🌺و گلقند كه با عود و مصطكى مقوى بود جهت تقويت معده و تحليل مواد مجتمعه. 🌺اينها اكثر مىبايد داد و گاه گاه اضمده قابضه مسخنه معطره بر شكم بايد نهاد. 🌺صفت جوارش مرواريد كه حبالى را نافع است و كسى را كه باشد و جنين او ضعيف همىشود و بعد ولادت نمىزيد فائده كلى بدهد و مصلح حال رحم و معده است: مرواريد ناسفته، عاقرقرحا، هر يك يك درم، زنجبيل مصطكى، هريك 4 درم، زُرُنباد، دَرونَج، تخم كرفس، شيطرج هندى، قاقله، جَوزبَوّا، بَسباسَه، قرفه، هريك 2 درم، به همين، فلفل، دارفلفل، هر يك 3 درم، دارچينى 5 درم، شكر، برابر جمله ادويه، يا زياده، جوارش سازند، چنانچه رسم است شربتى يك ملعقه و بدستور مفرحات ياقوتيه و دواء المسك و مشرود يطوس و امثال آن هرچه باشد مي_نمايد اگر در رحم سوء المزاج و ورم و مانند آن آفتى ديگر نباشد. 🤰 (شرح قانونچه)، ص: 357 📚📚📚 : https://eitaa.com/ghanoonfeteb