eitaa logo
قرار عاشقی
636 دنبال‌کننده
952 عکس
177 ویدیو
10 فایل
خادم الشهدای گلزار مطهر شهدای اشتهارد «نُصْرتی لَکُمْ مُعِدَة»
مشاهده در ایتا
دانلود
📍ان شاء الله از این هفته مستندات در کانال بارگزاری خواهد شد... @gharar_asheghi_72 👈
🔶در آغوش خانواده‌ای متدین و مذهبی به دنیا آمد. تا سوم راهنمایی درس خواند و در کنار آن،کمک‌کار کشاورزی پدر بود پیش از از انقلاب هم‌نوا با خروش شجاعانه امام خمینی رحمت الله بهرام به صف انقلابیون پیوست و با مأموران نظامی حکومت پهلوی درگیر شد او در تظاهرات ضد شاه در اشتهارد و گاهی تهران شرکت می‌کرد و هراسی نداشت. 📚برگرفته از کتاب مسافران بهشت اثر استاد مجید ملامحمدی 🌹 @gharar_asheghi_72 👈
📚مادرش می گوید ‌: بهرام چهارمین فرزند من بود.درخدمت سربازی بود که به اوخبردادیم یکی ازآشناهایمان شهید شده است.درآن روزها یکی از فرماندهان گفته بود که هرکس می‌خواهد به غرب بیایدباماهمراه شود.اوشبانه به تهران رفت ونامه اب برای خانواده اش گذاشت:پدرومادرعزیزم مراببخشیدکه بدون خداحافظی رفتم. هنگام آخرین اعزام رو به من کرد وگفت: مادرجان!چیزی در ساکم نگذارید،من پانزدهم رمضان برمی‌گردم. : بله روزتولد امام حسن مجتبی بهرام شهید شد.دو رو بعد، پیکرش را به اشتهارد آوردند. 📚همان شب،من خواب دیدم بهرام جلوی در خانه ایستاده ،رفتم وپسرم رابوسیدم،گفتم:«عزیزم بیاتو»گفت :دوستانم سرکوچه منتظرم هستند.نگاه کردم دیدم چندتا از شهدای اشتهارد داخل ماشین منتظر بهرام هستند. از خواب پریدم به خودم گفتم :نکنه بهرام شهید شده باشه! بالاخره خبرها به گوشم رسید که پسرم شهیدشده،پدربهرام بعدازشنیدن این خبرمدام دور حیاط خانه می‌چرخید مدام خدا روشکرمیکرد که پسرمان درراه خدا رفت وشهید شده... 🔶پسرم بهرام به حجاب بچه ها خیلی حساس بود حتی به حجاب دخترهای همسایه در مقابل غریبه ها هم حساسیت داشت و میگفت آنها آبروی محله ما هستند. 🔶یادم یادم می‌آید بهرام دو ساله بود و برادرش پنج ساله. ایام عزاداری محرم بود.پدر شانس برای شرکت در روضه خوانی آماده رفتن شد به او گفتم بچه ها را هم با خودت ببر.گفت:«نه؛میترسم اذیت شوند!» او رفت و من رادیو را روشن کردم دیدم نوحه‌سرایی میکند ناگهان بهرام و برادرش به گریه افتادند گریه آنها شدید بود من برای شان داستان شهادت امام حسین را تعریف کردم بهرام از ته دل آه کشید و گفت کاش من هم در زمان امام حسین علیه السلام بودم!تا به ایشان کمک می‌کردم. من گفتم مادر جان شما با عزا داری و سینه زنی دل امام حسین را آرام می کنید گذشت تا زمانی که داشت به جبهه می رفت رو به من گفت مادر یادت هست به تو گفتم ای کاش من در کربلا بودم به همراه امام حسین علیه السلام میجنگیدم حالا وقتش است پسرم در وصیت نامه اش هم نوشته بود اگر بر سر مزار من آمدی برایم گریه نکن بلکه برای علی اکبر و علی اصغر امام حسین علیه السلام گریه کن 📚برگرفته از کتاب مسافران بهشت اثر استاد مجید ملامحمدی 🌹 @gharar_asheghi_72 👈
📚مادرش می گوید ‌: بهرام چهارمین فرزند من بود.درخدمت سربازی بود که به اوخبردادیم یکی ازآشناهایمان شهید شده است.درآن روزها یکی از فرماندهان گفته بود که هرکس می‌خواهد به غرب بیایدباماهمراه شود.اوشبانه به تهران رفت ونامه اب برای خانواده اش گذاشت:پدرومادرعزیزم مراببخشیدکه بدون خداحافظی رفتم. هنگام آخرین اعزام رو به من کرد وگفت: مادرجان!چیزی در ساکم نگذارید،من پانزدهم رمضان برمی‌گردم. : بله روزتولد امام حسن مجتبی بهرام شهید شد.دو رو بعد، پیکرش را به اشتهارد آوردند. 📚همان شب،من خواب دیدم بهرام جلوی در خانه ایستاده ،رفتم وپسرم رابوسیدم،گفتم:«عزیزم بیاتو»گفت :دوستانم سرکوچه منتظرم هستند.نگاه کردم دیدم چندتا از شهدای اشتهارد داخل ماشین منتظر بهرام هستند. از خواب پریدم به خودم گفتم :نکنه بهرام شهید شده باشه! بالاخره خبرها به گوشم رسید که پسرم شهیدشده،پدربهرام بعدازشنیدن این خبرمدام دور حیاط خانه می‌چرخید مدام خدا روشکرمیکرد که پسرمان درراه خدا رفت وشهید شده... 🔶پسرم بهرام به حجاب بچه ها خیلی حساس بود حتی به حجاب دخترهای همسایه در مقابل غریبه ها هم حساسیت داشت و میگفت آنها آبروی محله ما هستند. 🔶یادم یادم می‌آید بهرام دو ساله بود و برادرش پنج ساله. ایام عزاداری محرم بود.پدر شانس برای شرکت در روضه خوانی آماده رفتن شد به او گفتم بچه ها را هم با خودت ببر.گفت:«نه؛میترسم اذیت شوند!» او رفت و من رادیو را روشن کردم دیدم نوحه‌سرایی میکند ناگهان بهرام و برادرش به گریه افتادند گریه آنها شدید بود من برای شان داستان شهادت امام حسین را تعریف کردم بهرام از ته دل آه کشید و گفت کاش من هم در زمان امام حسین علیه السلام بودم!تا به ایشان کمک می‌کردم. من گفتم مادر جان شما با عزا داری و سینه زنی دل امام حسین را آرام می کنید گذشت تا زمانی که داشت به جبهه می رفت رو به من گفت مادر یادت هست به تو گفتم ای کاش من در کربلا بودم به همراه امام حسین علیه السلام میجنگیدم حالا وقتش است پسرم در وصیت نامه اش هم نوشته بود اگر بر سر مزار من آمدی برایم گریه نکن بلکه برای علی اکبر و علی اصغر امام حسین علیه السلام گریه کن 📚برگرفته از کتاب مسافران بهشت اثر استاد مجید ملامحمدی 🌹 @gharar_asheghi_72 👈
▪️تاریخ تولد : ۱۳۴۰/۱/۲ ▪️تاریخ شــهادت: ۱۳۶۰/۴/۲۵ ▪️محل عروج : سرپل ذهاب 🔸...او به قدری شجاع و نترس بود که در جبهه از فرمانده نشان رشادت گرفته بود. 🌹 @gharar_asheghi_72 👈
پدرش می گوید 🔶بهرام سرباز بود اما همه کارهایش بسیجی وار بود و خلوص نیت داشت زمانی که کودک بود در کار کشاورزی خیلی به من کمک می کرد اگر اسم امام خمینی رحمت الله می آمد صلوات های پی در پی بود با مردم رفتار خوبی داشت و از هر لحاظ نمونه بود در آخرین مرخصی‌اش که آمد بود ما در خانه بنایی داشتیم بهرام خیلی کمکمان کرد اما فوری آماده رفتن شد گفتم بمان تا بنایی تمام شود گفت این آخرین آدم بود و آخرین رفتن من است فکر نکنم دیگر بتوانند این جا را ببینم می روم و دیگر بر نمیگردم من از آن حرف ها خیلی ناراحت شدم خیلی برایم سخت بود که بهرام شهید شود سرانجام برایم خبر ظ را آوردند یکی از هم رزم هایش آقای حاج رضا شاه بختی برایم تعریف کرده یک بار همراه بهرام در جبهه بودیم که به سختی مجروح شدند بهرام را به دوش گرفت و زیر آتش دشمن مرا را به پشت جبهه انتقال داد 📚برگرفته از کتاب مسافران بهشت اثر استاد مجید ملامحمدی 🌹 @gharar_asheghi_72 👈
دوستان بهرام می‌گویند او به قدری شجاع و نترس بود که از فرمانده نشان رشادت گرفت پسرم در زمان در گیری های انقلاب همراه دوستانش برای جلوگیری از گذر ارتشی ها از جاده اشتهارد شبانه روز در تلاش بودند همیشه هم چوب دستی همراهش بود 📚برگرفته از کتاب مسافران بهشت اثر استاد مجید ملامحمدی 🌹 @gharar_asheghi_72 👈
قسمتی از نامه شهید رضایی به ریاست جمهور حضور مبارکه جناب آقای خامنه ای نماینده محترم حضرت امام خمینی ضمن عرض سلام و درود فراوان در شما و تمام مسلمین جهان.. می خواستم چند کلمه ای به عرض عالی برسانند این جانب سربازی هستند که مدت چند ماه است به خدمت اعزام شدند و اذ از همان روز اول عشق رفتن را داشتم با هزار التماس فرمانده خود را راضی کردن به خط مقدم بروم. وقتی به خط مقدم رفتن پس از بیست روز دوباره مرا به واحدم باز گرداندند حالا من هرچقدر می گویم علاقه دارم بروم به جنگم قبول نمی کنند لذا از شما تقاضا دارم به درخواست من رسیدگی فرموده تا به این وسیله بتوانم به اسلام عزیز خدمتی کرده باشم بهرام رضایی ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۰ 📚برگرفته از کتاب مسافران بهشت اثر استاد مجید ملامحمدی 🌹 @gharar_asheghi_72 👈
🔸رویای صادقه مادر شهیــــد هنگام آخرین اعزام رو به من کرد وگفت: مادرجان!چیزی در ساکم نگذارید،من پانزدهم رمضان برمی‌گردم. : بله روزتولد امام حسن مجتبی بهرام شهید شد.دو روز بعد، پیکرش را به اشتهارد آوردند. همان شب،من خواب دیدم بهرام جلوی در خانه ایستاده ،رفتم وپسرم رابوسیدم،گفتم:«عزیزم بیاتو»گفت :دوستانم سرکوچه منتظرم هستند.نگاه کردم دیدم چندتا از شهدای اشتهارد داخل ماشین منتظر بهرام هستند. از خواب پریدم به خودم گفتم :نکنه بهرام شهید شده باشه! 📚برگرفته از کتاب مسافران بهشت اثر استاد مجید ملامحمدی 🌹 @gharar_asheghi_72 👈
پسرم بهرام به حجاب بچه ها خیلی حساس بود حتی به حجاب دخترهای همسایه در مقابل غریبه ها هم حساسیت داشت و میگفت آنها آبروی محله ما هستند. 📚برگرفته از کتاب مسافران بهشت اثر استاد مجید ملامحمدی 🌹 @gharar_asheghi_72 👈
👌قرارعاشقی ، پنجشنبه ها ، گلزار مطهر شهدای اشتهارد این هفته بیاد 🌹 🌹 🚩کانال : https://telegram.me/gharar_asheghi_72 🚩اینستاگرام : https://www.instagram.com/gharar_asheghi_72 @gharar_asheghi_72 👈
50.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 برشی از برنامه 📌این قسمت : - حاج قاسم چگونه آدمی بود بنظر شما؟ - توصیه پدر به بینندگان 👤 🎬 👌 🌹 🌹 @gharar_asheghi_72 👈