📌 #شهیدمحمدتقی_ملامحمدی در یک نگاه
▫️عاشق مسجد و روحانیت
▫️عاشق کتاب های مذهبی
▫️طرفدار آیت الله کاشانی
▫️ورزشکار حرفه ای در رشته وزنه برداری و دارای مقام اول استانی
▫️ بسیار شجاع و نترس
#هر_هفته_یک_شهید
#هر_هفته_یک_روایت
#روایت_رفیق
🌹 #قرار_عاشقی
@gharar_asheghi_72 👈
#شهید_علی_محمدگنجی
▫️تاریخ ولادت :
9 آذر ماه 39
▫️تاریخ شهادت :
9 مهر ماه 59
▫️محل شهادت :
دهلران
#روایت_رفیق
#هر_هفته_یک_روایت
#هر_هفته_یک_شهید
🌹#قرار_عاشقی
@gharar_asheghi_72 👈
#شهادت گل خوشبو و معطری است که جز دست برگزیدگان خداوند در میان انسانها به آن نمیرسد.
#روایت_رفیق
#هر_هفته_یک_روایت
#هر_هفته_یک_شهید
🌹#قرار_عاشقی
@gharar_asheghi_72 👈
#شهید_علی_محمدگنجی
📌علی محمد در خانهای روستایی به دنیا آمد.
خانوادهاش مذهبی بودند و زندگیشان در کسب مال حلال، گذران داشت.
کودکی و نوجوانی علی محمد در روستای مراد تپه سپری شد و درسش را تا پنجم ابتدایی خواند.
👈در دوران انقلاب با آن که او از اشتهارد و دیگر شهر ها دور بود، با اشتیاق خود را به تظاهرات می رساند و به عشق امام خمینی رحمت الله علیه هم صدای مردم میشد.
👌در سال ۵۸ سرباز شد و برای خدمت از سوی نیروی هوایی ارتش، به غرب کشور رفت.
چند ماه بعد بود که جنگ آغاز شد و علی محمد همانجا ماند تا برای دفاع از میهن در مقابل دشمنان به ایستد و نگذارد آنها به سمت شهرهای مرزی پیشروی کنند.
📌اولین حمله عراق به شهر دهلران، حمله ای گسترده و پر آتش بود.
علیمحمد و همرزمانش در مقابل تهاجم دشمن مردانه ایستادند و با جانفشانی سد راه مهاجمان عراقی شدند.
او سَروِ راست قامتی بود که هیچگاه در مقابل دشمن سَر خم نکرد و به ما درس پایداری داد...
📚برگرفته از کتاب مسافران بهشت
اثر استاد مجید ملامحمدی
#روایت_رفیق
#هر_هفته_یک_روایت
#هر_هفته_یک_شهید
🌹 #قرار_عاشقی
@gharar_asheghi_72 👈
#شهید_علی_محمدگنجی
👌مادرش می گوید:
پسرم اولین فرزند خانواده بود.
مردی با خدا و متدین بود، به همین جهت پسرم علی محمد ، با نماز و مسجد انس گرفت و بزرگ شد...
اخلاق و رفتار خوبی داشت.
هر گاه سفره ی غذا را پهن می کردیم بعد از اینکه بزرگترها مینشستند، او اجازه می گرفت و با ادب و احترام سر سفره می نشست.
👈خیلی مقید بود که آداب اسلامی را رعایت کند.
او در کنار برادر بزرگترش که روحانی بود به فراگیری احکام اسلامی مشغول شد.
مدرسه اش را هم تا گنجم ابتدایی خواند و بعد از آن در کار کشاورزی و دامداری کمک کار پدرش شد پسرم به حلال و حرام خدا خیلی حساسیت داشت...
📚برگرفته از کتاب مسافران بهشت
اثر استاد مجید ملامحمدی
#روایت_رفیق
#هر_هفته_یک_روایت
#هر_هفته_یک_شهید
🌹 #قرار_عاشقی
@gharar_asheghi_72 👈
#شهید_علی_محمدگنجی
👌مادرش میگوید :
در روزهای پرشور انقلاب با شور و اشتیاق همراه دوستانش به مجالس سخنرانی و تظاهرات میرفت یک شب هنگامی که به خانه برگشته بود دیدم زیر چشمش کبود است علتش را از او جویا شدم اول چیزی نگفت و سکوت کرد وقتی اصرار مرا دید گفت مادر من و دوستانم به بویین زهرا رفتیم و قمارخانه ها را خراب کردیم و هم بین ما درگیری به وجود آمد و من به این وضع افتادم
📚برگرفته از کتاب مسافران بهشت
اثر استاد مجید ملامحمدی
#روایت_رفیق
#هر_هفته_یک_روایت
#هر_هفته_یک_شهید
🌹 #قرار_عاشقی
@gharar_asheghi_72 👈
#شهید_علی_محمدگنجی
👌مادرش میگوید :
وقتی به سن سربازی رسید قرار شد خواهر یکی از دوستانش را به عقد او در بیاوریم.
اوبه سربازی رفت و از طرف نیروی هوایی ارتش به غرب کشور اعزام شد.
چند بار به مرخصی آمد و دوباره به منطقه اعزام شد.
وقتی داشتم او را بدرقه می کردم انگار به من الهام شده بود که این رفتن او با بقیه رفتن هایش فرق دارد و ممکن است برنگردد.
👈قد پسرم رشید و چهرهاش نورانی بود.
بعد از مدتی مسئول بنیاد شهید اشتهارد به در خانه ما آمد و به من و پدرش خبر داد، علی محمد تیر خورده اما به پسرم خبر داد که او شهید شده است
👈 همسرم دو روز در کرج بود تا پیکرش را پیدا کند اما نشد.
علیمحمد مهرماه ۱۳۵۹ بود که به شهادت رسید اما در سال ۱۳۷۹ پیکرش را برای ما آوردند پدرش در سال ۱۳۶۴ از دنیا رفته بود مراسم تشییع جنازه اش خیلی باشکوه بود عدهای از طرف بنیاد شهید و نیروی هوایی ارتش هم حضور داشتند.
📚برگرفته از کتاب مسافران بهشت
اثر استاد مجید ملامحمدی
#روایت_رفیق
#هر_هفته_یک_روایت
#هر_هفته_یک_شهید
🌹 #قرار_عاشقی
@gharar_asheghi_72 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞برشی از برنامه #روایت_رفیق
📌شروع برنامه
#هر_هفته_یک_شهید 👤
#هر_هفته_یک_روایت 🗣
#روایت_رفیق 🎬
🌹 #قرار_عاشقی🌹
@gharar_asheghi_72 👈
هدایت شده از قرار عاشقی
26.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 برشی از برنامه #روایت_رفیق
📌این قسمت :
معرفی شهید
#شهید_علیمحمد_گنجی
#هر_هفته_یک_شهید 👤
#هر_هفته_یک_روایت 🎬
#روایت_رفیق👌
🌹 #قرار_عاشقی🌹
@gharar_asheghi_72👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌برشی از برنامه #روایت_رفیق
🔹این قسمت :
معرفی رزمنده مدافع حرم و چرایی حضور در سوریه
#روایت_رفیق 🎬
#هر_هفته_یک_روایت 🗣
#هر_هفته_یک_شهید 👤
🌹 #قرار_عاشقی 🌹
@gharar_asheghi_72 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌برشی از برنامه #روایت_رفیق
🔹این قسمت :
روایتی از #شهیدمدافع_حرم احیا پیوندی
#روایت_رفیق 🎬
#هر_هفته_یک_روایت 🗣
#هر_هفته_یک_شهید 👤
🌹 #قرار_عاشقی 🌹
@gharar_asheghi_72 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌برشی از برنامه #روایت_رفیق
🔹این قسمت :
بیشترین حضور در منطقه و نحوه جانبازی
#روایت_رفیق 🎬
#هر_هفته_یک_روایت 🗣
#هر_هفته_یک_شهید 👤
🌹 #قرار_عاشقی 🌹
@gharar_asheghi_72 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌برشی از برنامه #روایت_رفیق
🔹این قسمت :
تهدیدها و مشکلات تیپ فاطمیون
#روایت_رفیق 🎬
#هر_هفته_یک_روایت 🗣
#هر_هفته_یک_شهید 👤
🌹 #قرار_عاشقی 🌹
@gharar_asheghi_72 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌برشی از برنامه #روایت_رفیق
🔹این قسمت :
سخت ترین منطقه و عملیات در سوریه
#روایت_رفیق 🎬
#هر_هفته_یک_روایت 🗣
#هر_هفته_یک_شهید 👤
🌹 #قرار_عاشقی 🌹
@gharar_asheghi_72 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌برشی از برنامه #روایت_رفیق
🔹این قسمت :
داعش! احرارالشام و...
#روایت_رفیق 🎬
#هر_هفته_یک_روایت 🗣
#هر_هفته_یک_شهید 👤
🌹 #قرار_عاشقی 🌹
@gharar_asheghi_72 👈
28.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌برشی از برنامه #روایت_رفیق
🔹این قسمت :
روایتی از حاج قاسم
#روایت_رفیق 🎬
#هر_هفته_یک_روایت 🗣
#هر_هفته_یک_شهید 👤
🌹 #قرار_عاشقی 🌹
@gharar_asheghi_72 👈
50.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌برشی از برنامه #روایت_رفیق
🔹این قسمت :
روایتی از حاج قاسم و شهادت
#روایت_رفیق 🎬
#هر_هفته_یک_روایت 🗣
#هر_هفته_یک_شهید 👤
🌹 #قرار_عاشقی 🌹
@gharar_asheghi_72 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌برشی از برنامه #روایت_رفیق
🔹این قسمت :
دلتنگی رفیق شهید و هدف از مقاومت!
#روایت_رفیق 🎬
#هر_هفته_یک_روایت 🗣
#هر_هفته_یک_شهید 👤
🌹 #قرار_عاشقی 🌹
@gharar_asheghi_72 👈
#شهید_علی_محمدگنجی
📌 برادر شهید می گوید :
من، از برادر شهیدم کوچکترم.
ما برادرمان را خیلی دوست داشتیم.
اولین اعزام او در سال ۱۳۵۸ انجام گرفت.
وقتی رفت، آنقدر به ما سخت گذشت که انگار ده سال از او خبری نداریم!
بعد از شهادتش همرزم او گفت:
'' وقتی عراقیها به ما حمله کردند ما داخل رودخانه رفتیم.
علیمحمد از ما جدا شد و آب پیکرش را با خود برد''
🔸از برادرم آن سالها بی خبر بودیم تا آنکه در سال ۱۳۷۹ پیکرش را برادران تفحص پیدا کردند و به ما تحویل دادند.
📚برگرفته از کتاب مسافران بهشت
اثر استاد مجید ملامحمدی
#روایت_رفیق
#هر_هفته_یک_روایت
#هر_هفته_یک_شهید
🌹 #قرار_عاشقی
@gharar_asheghi_72 👈
#شهید_علی_محمدگنجی
📌 همرزمش سید مصطفی سادات میگوید:
اول شهریور سال ۵۹ بود.
من سرباز بودم و جنگ تازه شروع شده بود.
تعدادی از دوستان در سایت ۴ و ۵ رادار نیروی هوایی بودیم و خبر نداشتیم که عراقیها آمدهاند و قسمتهایی از کشورمان تا رودخانه کرخه را گرفتهاند.
🔸بچه ها داشتن آرام آرام عقبنشینی می کردند.یک آمبولانس داشت رو به عقب حرکت میکرد.
من بودم و محمود نمکی و علی محمد گنجی.
محمود گفت: برویم سواران آمبولانس بشویم! ماگفتیم تو برو ما پیاده میآییم.
چون آمبولانس دیگر جا ندارد.
🔸محمود رفت و سوار آمبولانس شد.
ما دوتا هم پیاده راه افتادیم.
از قضا آمبولانس در میان عراقی ها گرفتار می شود و آنها به سمت آن تیراندازی میکنند.
تا اینکه همه نیروهای داخل آن اسیر می شوند.
دو تا از بچه های اشتهارد یعنی محمود نمکی و مرتضی انصاری هم جزء اسرا بودند.
ما یک هفته بعد صدایشان را از رادیو عراق شنیدیم.
آنها از همان روزهای آغاز جنگ تا پایان آن اسیر بودند.
🔸من و گنجی سوار آیفای ارتشی شدیم.
فکر کنم پنج تا ماشین ها بودند که با سرعت به سمت عقب حرکت کردند.
در راه بازگشت به عراقیها برخوردیم.
آنها به طرف ما تیراندازی کردند.
توپخانه عراقی ها هم مدام آن دور و اطراف را می کوبید.
من و چند تا از بچه ها از پشت آیفا، پایین پریدیم و به سمت رودخانه کرخه دویدیم.
🔸تشنگی امانمان را بریده بود.
به رودخانه پرشتاب کرخه رسیدم.
باید هر طور بود از آن می گذشتم.
با خودم گفتم من که شنا بلد نیستم و نمی توانم از این رودخانه عبور کنم.
گنجی گفت:
'' من میروم سید گفتم اگر بلدی برو فقط مراقب خودت باش''
🔸علی محمد شنا بلد بود.
دل به آب زد.
آرام آرام رفت تا به نیمه راه رسید.
او روی دوش خود اسلحه سنگین ژ3 را نیز حمل می کرد، برای همین نمی توانست خیلی راحت شنا کند.
ناگهان گنجی بالا و پایین رفت.
من مات و مبهوت نگاهش کردم، اما از دستم کاری بر نمی آمد.
خیلی زود آب او را با خود برد و آنقدر سریع و پرشتاب که نفهمیدم به کدام سو رفته است.
📚برگرفته از کتاب مسافران بهشت
اثر استاد مجید ملامحمدی
#روایت_رفیق
#هر_هفته_یک_روایت
#هر_هفته_یک_شهید
🌹 #قرار_عاشقی
@gharar_asheghi_72 👈
📌 #شهید_علی_محمدگنجی در یک نگاه
▫️اهل روستای مرادتپه
▫️با عنایت به دوری از شهر، با اشتیاق در تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی شرکت میکرد
▫️سرباز نیروی هوایی ارتش
▫️با خدا و متدین و مانوس با نماز و مسجد
▫️هنگام نشستن بر سر سفره از بزرگتر ها اجازه میگرفت
▫️مقيد به فراگیری احکام و علوم دینی
▫️بسیار عزیز و دوست اشتنی بین اعضای خانواده
▫️پیکرش بعد از 20 سال به وطن بازگشت
#روایت_رفیق
#هر_هفته_یک_روایت
#هر_هفته_یک_شهید
🌹 #قرار_عاشقی
@gharar_asheghi_72 👈
#شهید_مجید_اعلمی
▫️تاریخ ولادت :
۲۵ دی ماه ۱۳۳۷
__________________________
▫️تاریخ شهادت :
۲۳ دی ماه ۱۳۵۹
__________________________
▫️محل شهادت :
سوسنگرد
#روایت_رفیق
#هر_هفته_یک_روایت
#هر_هفته_یک_شهید
🌹#قرار_عاشقی
@gharar_asheghi_72 👈
#شهید_مجید_اعلمی
🔸شـهیدی که لــباس اَحـــرام بَر تن پِدَرْ کرد....
🖌 به او خیلی اصرار کردم که با من به تهران برگردد ،قبول نکرد و گفت :
پــِدَر جان من تا کـــربلا نروم بر نمی گردم....
__________________________
#روایت_رفیق
#هر_هفته_یک_روایت
#هر_هفته_یک_شهید
🌹#قرار_عاشقی
@gharar_asheghi_72 👈
#شهید_مجید_اعلمی
📌 پدرش بعضی از روزها زندگیاش را در مبارزه و زندان سپری میکرد؛ این گونه بود که پسرش مجید ، راه او را ادامه داد و بزرگ تر که شد ، در پخش اعلامیه ها و نوار های امام خمینی (ره) فعالیت چشم گیری داشت .
🔶 او دورهٔ دبیرستان را در تهران ، در رشته برق سپری کرد و پس از آن به خدمت سربازی رفت؛ اما وقتی فرمان امام را شنید که از سرباز خانه ها فرار کنید ، از سرباز خانه شاهنشاهی گریخت. پدر که تازه از زندان ستمشاهی آزاد شده بود ، او را به پادگان بازگرداند ، اما مجید پس از چندی دوباره فرار کرد و خود را به دریای خروشان ملت سپرد.
📚 او در درگیریهای خیابانی تهران، به خصوص در دانشگاه تهران و میدان آزادی ، نقش فعالی داشت، تا آن که به پیشباز امام خمینی رفت و در جشن پیروزی مردم سهیم شد.
📚 بعد از انقلاب ، مدتی در کمیته انقلاب و مدتی را نیز به آموزش اسلحه به جوانان مسجد و محله و حفاظت از بیتالمال مشغول شد. پس از آن در بسیج نخست وزیری، برای تفتیش مشغول شد.
📗 در سال ۱۳۵۸ تشکیل خانواده داد و اولین پسرش در زمان زندگی او بدنیا آمد، اما پسر دوم بعد از شهادتشذ متولد شد که اسمش را مجید گذاشتند.
🌹 با شروع جنگ ، مجید لباس رزم را پوشید و داوطلبانه به جبه رفت. سر انجام در یکی از عملیات شناسایی هدف موشک نفرزنِ دشمن قرار گرفت و به آرزوی دیرینهاش، یعنی شهادت رسید
📚برگرفته از کتاب مسافران بهشت
اثر استاد مجید ملامحمدی
#روایت_رفیق
#هر_هفته_یک_روایت
#هر_هفته_یک_شهید
🌹 #قرار_عاشقی
@gharar_asheghi_72 👈
#شهید_مجید_اعلمی
(*پدرشمیگوید:*)
📙 ◉ یکی از دوستان مجید برایم تعریف کرد:«روزی با مجید در سنگر بودیم و انجیر میخوردیم. ناگهان مجید یکی از عدد انجیر ها را دَه متر دورتر از سنگر پرتاب کرد. دونفری به سمت آن انجیر دویدیم تا تا آن را برداریم. در همان حال، گلوله توپی از راه رسید و سنگر ما را منهدم کرد و ما سالم ماندیم!»🌹
📙 ◉روزی من عازم مناطق جنگی شدم. مجید هم آنجا بود. به او خیلی اصرار کردم که با من به تهران برگردد. قبول نکرد و گفت:«پدر جان، من تا کربلا نروم بر نمیگردم!» دو روز بعد خبرِ شهادتش را برایم آوردند.
🔶 ◉بعد از شهادت او، یک بار در خواب دیدم که لباس هایم کثیف است. مجید یک دست لباس سفید به من داد و گفت:«بیا پدر جان، لباس هایت را عوض کن!» من لباس های کثیف را درآوردم و آن لباس ها را بر تن کردم. صبح آن روز فهمیدم که اسمم برای سفر به مکه واجب درآمده و این چنین خوابم تعبیر شد.
📚برگرفته از کتاب مسافران بهشت
اثر استاد مجید ملامحمدی
#روایت_رفیق
#هر_هفته_یک_روایت
#هر_هفته_یک_شهید
🌹 #قرار_عاشقی
@gharar_asheghi_72 👈