eitaa logo
قرار اندیشه
249 دنبال‌کننده
462 عکس
180 ویدیو
3 فایل
✦؛﷽✦ 🍀چیزهای زیادی برای دیدن هست، ولی چه وقت می‌توان دید؟ قرار اندیشه، محفلی است برای دیدن‌های ساده و گفتن‌های بی‌پیرایه تا لابلای قلم‌زدن‌ها خود را بیابیم و تحقق خود را رقم زنیم... راه ارتباط: @ta_ghaf @mmasir
مشاهده در ایتا
دانلود
این دقیقه‌ها، این نگرانی‌ها، این ابهام درباره آینده، این تلاش‌های همه جوره آدم‌هایی با نگاه‌های متفاوت، این رای پایین‌تر آقای جلیلی در دور اول، این رای خیلی پایین‌تر آقای قالیباف در دور اول، این ستادهای مردمی، این تماس‌های بیستکالی، این سفرهای خودجوش تبلیغی، این تکاپوی رجال سیاسی، این بیانیه‌های پر تعداد شخصی، این استوری‌های پر ماجرا، این رقیب‌هراسی‌ها، این آمارهای بالا از تماشای مناظره‌ها، این عکس‌های پشت شیشه ماشین‌ها، این میتینگ‌ها، این سفرهای استانی همه کاندیداها، این پیامک‌های نامزدها، این حضور سیاسی مداح‌ها، این سخنرانی‌های انتخاباتی سخنرانان معروف، این پول خرج کردن‌های زیاد ستاد نامزدها، این اعلام رای‌ها، این دعوت‌های مردمی به مشارکت بیشتر، همه و همه یک معنای روشن دارند: «فرایند انتخابات در ایران سالم و واقعی است»، «رای مردم است که انتخاب می‌کند نه هیچ چیز دیگر» و «نظام امانت‌دار رای مردم است». من از دل شلوغی استوری‌ها و غبار انتخابات، این را می‌بینم. این وجهه روشن این انتخابات برای ماست، فارغ از این‌که چه کسی رییس‌جمهور می‌شود. «این‌ها» را یادمان نرود. . «جوان آراسته» zil.ink/mrarasteh
ما به دنبال خودمان می‌گشتیم تا اگر خدا یاری کند و دست تقدیر الهی در انقلاب اسلامی به کمکمان بیاید، بلکه بتوانیم راهی بیابیم و بگوییم که تقسیم ما به توسعه‌یافتگی و توسعه‌نیافتگی از جنس ما نیست‌ و به دنیایی ازپس این واژه‌های غرب‌زده میدان ندهیم. ما می‌خواستیم راهی بسازیم که پیروزی خون بر شمشیر حسین در کربلا و پوچ شدن دنیای زور و زر کافران بار دیگر در ساحت انقلاب اسلامی برایمان طلوع کند. فیلسوف که از تقدیر زمان چیزی دیگری می‌یابد و می‌گوید، می‌آید کاسه و کوزه‌مان را می‌شکند و ما را از تب و تاب رفتن و حتی شوق رسیدن کمی می‌اندازد. پایمان را لنگ می‌کند و شاید امیدمان را می‌آزماید .... او عبور از تقدیر زمان را می‌خواهد. او اکنون را می‌بیند و آینده را به انتظار می‌نشیند که پیش روی خود گذاشته است. چه می‌شود گفت! او سخنی می‌گوید که تاریخ یافته و به پیش چشم کشیده و زبان باز کرده تا بلکه چیزی را به ما بگوید و انگشت نشانده تا افقی را که می‌بیند، اشارت دهد ... او شنونده می‌خواهد؛ گوشی که می‌تواند بشنود و کمی از مفاهیم و فاهمه و تنگی نظر و گرانی گوش خود دست بکشد و جام شنیدن به کام بکشد، هرچند که تلخی‌اش گلو را بیازارد ... او روزگار را آزموده .... @gharare_andishe
جدای از اینکه چه کسی رأی می‌آورد، این میزان مشارکت، معنای دیگری از انقلاب اسلامی را آشکار کرد، در جایی که فضا به سمت یأس و بی‌رونقیِ مهم‌ترین صحنه‌ی جمهوریت یعنی انتخابات می‌رفت، گویا حضور مردم باز هم لحظه‌ای را ساخت تا به امتداد جمهوری اسلامی و انقلاب فکر کنیم و بیاندیشیم چگونه است که در زمانه‌ای که طلبی جز توسعه وجود ندارد و عقل خود بنیاد خود را همه کاره می‌داند، مردم ایران لحظات درخشان جمهوریت را رقم می‌زنند و شاید بی‌آنکه خود متوجه باشند، ادامه‌ی انقلاب اسلامی را طلب می‌کنند. وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن @gharare_andishe
. سلام بر روضه‌های ساده کوچه‌ها و خانه‌ها؛ سلام بر استکانهای چای در دست پیرزنها و پیرمردها که بعد روضه عجیب می‌چسبد؛ سلام بر علم و کتلهایی که لباس شده‌اند بر تن دیوارها و محله‌ها و رد و نشانی شده‌اند بر راه حسین علیه‌السلام، راه کربلا... راهی که هر قدر پیش می‌رویم، جای آن بیشتر آشکار می‌شود! گویی کربلا نسبتی با دین‌داری و اسلام را آشکار می‌کند. نسبتی که هر بار در آن می‌توان وضع خود را مشاهده کرد. گویی محرم هر سال ما را دعوت می‌کند به نظاره بنشینیم که در کربلا چه نحوه نسبتی با حقیقت پیش آمد؟ با رجوع به آن توحید و آن سرآغاز است که می‌توان ضعف وجودی‌ای که ما را دربرگرفته را درک کرد. شاید در نظاره کردن آن نحوه نسبت است که می‌توان اکنون فهمید چه پوچی‌ای ما را فراگرفته است. در مواجهه با کربلاست که به نحوه نسبت خود با حقیقت می‌توان نظر کرد و دلخوش به دین‌داری خود نبود! سلام بر کربلای تو سلام بر گلوی بریده سلام بر خیمه‌های به آتش کشیده سلام بر غم حسین سلام بر بی‌قراری جان‌های محبین تو ... سلام بر محرم @gharare_andishe
اخلاق در زندگی کنونی.mp3
25.51M
🎙 🔹کتاب "اخلاق در زندگی کنونی و شرایط اخلاقی پیشرفت و اعتلای علوم انسانی" دکتر داوری 🔸گفتگو پیرامون انتخابات 🔹 ۱۹ تیر ۱۴۰۳ @gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. «خون پیکره‌ی حق در طول تاریخ از قلب عاشوراست که سرچشمه می‌گیرد و اگر واقعیت را بخواهید، هنوز روز عاشورا به شب نرسیده است...» @gharare_andishe
امشب، شب قاسم(ع) بود، وقتی میگوییم شب قاسم، یعنی شبی که تماما با بودن او معنی می‌شود و روضه‌ی او یعنی سخن از هستی قاسم... نوجوانی که راه آینده را در شهادت می‌بیند و آن را احلی من العسل می‌یابد... شاید در روضه‌ی قاسم باید منتظر راهی برای نوجوان امروز بود، راهی که او را به سوی کربلای وجودش رهنماست، نوجوان امروز که در دنیای پر مخاطره‌ی فضای مجازی غرق شده و همه‌ی معنای خود را در آن می‌یابد و همه‌ی شئونات زندگی‌اش با تکنیک عجین شده _و چه باک که امروز تکنیک تا بن‌دندان وجود همه‌ی ما را فراگرفته_ نیازمند سخنی از وجود قاسم است، تا او نیز هم‌نوا با قاسم بن حسن طلب شهادت در راهی کند و آن را احلی من العسل بیابد و مسئولیتی بر دوش خود ببیند تا مانند آن رزمنده‌ی نوجوان که با اصرار به جبهه می‌رفت و نقش خود را در آنجا می‌دید، عازم راهی بشود. داستان کربلای قاسم شاید بتواند، چنان توان اوج به نوجوان بدهد، که برای طی راه از انجام هیچ‌کاری فروگذار نکند و بدانجا برسد که امام خمینی میگویند: رهبر من آن طفل سیزده ساله است... گویا گشوده‌شدن این راه برای ما با اشک بر قاسم و دیدن عجز خود در برابر فروبستگی‌ست تا شاید سخنی به میان آید و گره از کار ما بگشاید... ✍ @gharare_andishe
🔰یک خط روضه عَزَّ وَاللّهِ عَلى عَمِّكَ أن تَدعُوَهُ فَلا يُجيبَكَ، . . . والله برای عمویت سخت و جانکاه است که اجابت آسمانها و زمین در دستانش باشد اما نتواند پاسخ تو را بدهد @gharare_andishe
395452160_-551635355.mp3
20.13M
🎙زندگی یعنی نفس، یعنی هوا، یعنی حسین... زندگی در اصل یعنی کربلا، یعنی حسین... @gharare_andishe
نمی‌دانم از سر بازی در آوردن برای هجای کلمه‌ی فکر است که امشب دیگر امشب نیست یا چیز دیگر. چیزی شبیه گیر کردن در غروبی که تماشاگرش تازه از خواب بیدار شده و نمی‌داند ساعت چند است. گوشی‌اش هم از کار افتاده و نمی‌تواند ساعت را راحت نگاه کند. باتری ساعت هم تمام شده. حتی نمی‌داند چند ساعت خوابیده و پریشان به این سو و آن سو نگاه می‌کند و کم کم دارد گریه اش می‌گیرد. خوب که اطرافش را نگاه می‌کند می‌بیند در جایی شبیه بیابان است. نه ابری پیداست و نه ستاره‌ای و گویا ماهی می‌درخشد و البته در بیابان ساعت و گوشی هم پیدا نمی‌شود. اینجا خبری از چراغ‌ها نیست و همین حالش را بدتر می‌کند. هنوز با خودش کنار نیامده که می‌بیند کسی از دور دارد می آید. احتمالا مردی چهل یا پنجاه ساله که به افق خیره شده و مطمئن می‌آید. من قصه ما دیگر نمی‌تواند به این وضع ادامه دهد و بلند می‌شود و می‌ایستد تا کمی از این پریشان چ‌حالی که ناشی از آمدن آن مرد است را کم کند. اما این خیالی باطل بیش نیست. او واقعا دارد می‌آید. باز هم جلو می‌آید. شب خیلی تاریک نیست اما چهره مرد به هیچ‌وجه مشخص نیست. دستش را می‌گیرد و لب باز می‌کند: اگر می‌خواهی بروی برو! من هر آنچه از گذشته تا حال بین من و تو بوده را کنار می‌گذارم. اشک من قصه ما جاری می‌شود. بدطور هم جاری می‌شود. او حتی نمی‌داند چطور و کی و با کی آمده و حالا باید انتخاب کند که بماند یا برود. این حتما عجیب‌ترین انتخابی است که در زندگی‌اش داشته و قطعا چیزی نیست که بتواند در موردش فکر کند. ناچار زانو می‌زند و باز بلند بلند گریه می‌کند.در میان گریه‌هایش صدایی بلند می‌شود. صدایی از پشت سر: ما نمی‌رویم. می‌مانیم. صداهای دیگری هم با همین مضمون بلند می‌شود. همه می‌مانند اما کدام همه؟ اصلا کو نفری که بخواهد بماند؟ سرش را برمی‌گرداند و با دیدن جمعیت تقریبا صد نفری که پشت سرش نشسته‌اند، ماتش می‌برد. مشعل‌ها حالا دیگر برافروخته‌اند و همه‌چیز پیداست. صورت‌ها، روزها و شب‌ها. تازه به یاد می‌آورد امشب شب نهم و است و فردا دهم. امشب هم لابد شب دهم است. شب عاشورا و لابد او هم کسی که میان خیمه‌ها روبروی امام(ع) و جلوی بقیه نشسته است. حالا او باید انتخاب کند. بماند یا برود. شب را صبح کند و به ظهر برسد یا آنکه بخوابد و باز در برزخی بیدار شود که نداند طلوع است یا غروب... پیوست: بعد از سخنان امام حسین (ع) برادران، فرزندان، برادرزادگان آن حضرت و فرزندان عبدالله بن جعفر گفتند: برای چه این کار را بکنیم؟ تا پس از تو زنده باشیم؟ خداوند هرگز آن روز را برای ما پیش نیاورد. @gharare_andishe
دوست دارم همیشه در هوایت معلق باشم حسین هر زمان هر لحظه در کنارت باشم حسین شما امید بی‌پناهانی آقا کشتی نجات و نور راهی حسین داستان غمت تکراری نمی‌شود هیچ‌وقت بلکه هر سال تازه‌تر می‌شود حسین نمی‌دانم چه سرّی است که در غمت نشاط و زندگی جاریست زنده می‌کنی همه را با یادت حسین وقتی یادت این‌گونه زنده می‌کند، حرمت چه می‌کند با ما حسین! می‌خواهم اربعین کربلا باشم جایی که بالاتر از اینجاست حسین و بالاتر از آن را هنوز نمی‌دانم شاید جهان دیگری باشد آنجا حسین @gharare_andishe
. زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی‌عنایت رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوش‌تر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت @gharare_andishe
هدایت شده از صدا
[سخت است هم امان دل‌ها باشی هم عقاب توی قفس…] ابالفضل قد کشیده بود برای دفاع از حسین، نذر شده بود برای حسین، بر و بازو ترکانده بود، شمشیر زنی آموخته بود، از بلاغت کلام علی ارث برده بود، پهلوانی شده بود بی مثال برای آنکه روزی همه را خرج حسین کند، تا کسی به برادرش خش نیاندازد. سی و پنج سال همه وجودش را گذاشته بود برای روزی مثل عاشورا. روزی که رجز بخواند، به میدان برود، همه دشمنان را از دم درو کند و رخصت ندهد کسی دم پر حسین شود. اما قصه عباس عجیب است… حالا تو بیا برویم روز عاشورا. از صبح هر که رخصت میدان خواست امام فرصتش داد، اما هر بار عباس سر خم کرد پیش حسین که بگذار بروم، امام اجازه نداد. سخت است هم امان دل ها باشی هم عقاب توی قفس. همه یاران و بنی هاشم به میدان رفتند، همه دلاورانه جنگیدند، همه رجز خواندند، الا عباس. هر وقت اجازه میدان می‌خواست، ابی‌عبدالله رخصت نمی‌داد جز برای آوردن آب… عباس عمرش را گذاشته بود برای میدان رفتن روز عاشورا…بزرگ شده بود برای همین… اما تسلیم امر امامش بود! میدان نرفت. پهلوانی اش را به رخ دشمن نکشید… با دلاوری و در رزم میان چکاچک شمشیرها حین جنگ شهید نشد… عباس تسلیم امامش بود… من همیشه فکر می‌کنم ما آنجایی از زندگی که بین دوراهی می‌مانیم که باید کاری را که برایش خودمان را آماده کرده‌ایم انجام دهیم تا احساس مفید بودن کنیم یا آن کاری که بر عهده‌مان گذاشته شده را انجام دهیم، چقدر تسلیمیم؟ مصداقش توی زندگی هر آدمی پیدا می‌شود…
‌ گر درِ ميكده را پير به عشاق گشود پس از آن آرزوى فتح و ظفـر بايد كرد ...روح الله موسوی خمینی... 🔸هم‌اندیشی و گفتگو با محوریت کتاب: 📗 سلوک ذیل شخصیت امام‌خمینی[ره] اثر: 📆 جلسه اول شنبه ۳۰ تیر ماه ۱۴۰۳ 🕠 ساعت ۱۶:۳۰ 📍مکان: سرای هنر و اندیشه جلسه به صورت حضوری و مجازی برگزار میگیرد. لینک دعوت مجازی🔻 https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom @soha_sima
«زندگی به اندازه همه تاریخ وسعت دارد و تاریخ گزارش تحقق زمان است و مردمی که زمان و تاریخ ندارند، زندگی هم ندارند.» 📚نگاهی فلسفی به مسائل کنونی ایران ✍رضا داوری اردکانی 📖صفحه ۳۲ @gharare_andishe
...روایت زن امروز... 🔹در بازخوانی شخصیت بانو مجتهده امین(ره) گفت وگو با حضور 📆 سه شنبه ۲ مرداد ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ ‌ جلسه به صورت حضوری و مجازی برگزار می‌گردد. لینک دعوت مجازی🔻 https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom @ziafat_andishe @soha_sima
بعد از محرم کارمان سخت‌تر می‌شود؛ نقش و وظیفه‌مان جور دیگر می‌شود؛ اصلا نه! بعد از محرم باید زندگی‌مان عوض شود! فکر و ذهن و روح و ریشه‌مان عوض شود؛ یعنی بفهمیم حسین برای چه شهید شد... یعنی بفهمیم عشق، کربلا، حسین را... یعنی بفهمیم خون علی اصغر حسین را... یعنی بفهمیم عزت و بلندی و غرور را... بعد از محرم جور دیگر می‌شود نگاه.. آن‌گونه که نقطه به نقطه‌ی کربلای حسین سبکی شود برای چطور بودن با حسین... ✍ @gharare_andishe
. ای شمایانی که بر رؤیاهای ما می‌گذرید، این غزه است... 🔹ای کسانی که از میان حرف‌های زودگذر می‌گذری، وقت رفتنت است هر جا که دوست داری زندگی کن، اما در میان ما زندگی نکن، وقت رفتن تو فرا رسیده است، هر جا دوست داری بمیر، اما در میان ما نرو، زیرا ما کار داریم. در سرزمین خود ما گذشته را اینجا داریم اولین فریاد زندگی را داریم حال و حال و آینده داریم این دنیا را اینجا داریم و اینجا پس از آن پس کشورمان را ترک کن سرزمین ما دریا ما گندم، ما نمک، زخم‌های ما همه‌چیز، و خاطرات خاطره را رها کن ای کسانی که از میان حرف‌های زودگذر می‌گذرند! «محمود درویش» @gharare_andishe
اخلاق در زندگی کنونی.MP3
32.97M
🎙 🔹متن خوانی و گفتگو 🔹کتاب "اخلاق در زندگی کنونی و شرایط اخلاقی پیشرفت و اعتلای علوم انسانی" دکتر داوری 🔹بخش چهارم: نسبت تاریخی میان علم و اخلاق 🔹فصل چهارم: علم در دهه‌های اخیر 🔹قسمت دوم 🔹۲ مرداد ۱۴۰۳ @gharare_andishe
دنیا بزرگ است و صبور ولی طوفان الاقصی شاید تب مرگبار این جهان پیر و مریض تجدد بوده باشد این همه خون مظلوم شریان های تجدد را پر از لخته کرده شاید نتوان بین این همه اتفاق ربط و تقارن منطقی یافت همچنانکه رابطه غربت و دق کردن از آن با ایست قلبی یا یورش بیماری های خفته آشکار نیست. من فقط از چوب بی صدای خدا حرف نمیزنم از حال خراب دنیایی بی امید می‌گویم که شاید یک فشار دیگر ستون فقرات اعصابش را در هم ریزد. این ریزش بورس برای من مثل فروپاشی عصبی تجدد است. ✍🏻 سید رسول فاطمی @sr_fatemy ‌ ‌@gharare_andishe