eitaa logo
📚📖 مطالعه
81 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
95 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
در زمانى كه امام خمينى قدس سره فرياد الهى -سياسى خود را عليه طاغوت بلند كردند، من دروس مرحله اول حوزه را مى‌خواندم و شرايط‍‌ سنى لازم براى شركت در بعضى از برنامه ها را نداشتم ولى به ديدار بعضى علماى زندانى و تبعيدى در محل زندان و تبعيد مى‌رفتم و در زمينۀ حمايت‌هاى جانبى، اطلاع‌رسانى و تشويق مردم به مسائل انقلاب بى‌تأثير نبودم. در همان زمان، عوامل رژيم و ساواك، براى دستگيرى من چند مرتبه شبانه به خانه پدرم در كاشان و منزل خودم در قم حمله ور گشتند، ولى موفق نشدند. چند ماهى هم زندگى مخفى داشتم تا انقلاب اسلامى ايران با امدادهاى الهى و رهبرى حضرت امام خمينى‌قدس سره و پشتيبانى ملت مؤمن و غيور و شجاع به پيروزى رسيد و دوران جديدى از فعاليّت‌هاى فرهنگى با احساس مسئوليّت بيشترى آغاز شد. بعد از پيروزى انقلاب، با پيشنهاد علامه شهيد مطهرى قدس سره و مؤافقت امام خمينى‌قدس سره براى اجراى برنامه، به تلويزيون معرفى شدم.
روزى كه به آن تشكيلات وارد شدم، بيشتر كاركنان نمى‌دانستند قبله كدام طرف است و... در آن جا با بهانه گيرى و وسواس زياد مرا آزمايش كردند و زمانى كه در اين جهت موفق يافتند، پيشنهاد كردند كه بدون لباس روحانيّت برنامه اجرا كنم و به طور علنى گفتند: ما به جز دو روحانى (حضرت امام و آية اللّه طالقانى) به ديگران اجازه حضور در اين تشكيلات را نمى‌دهيم. من هم با اين پيشنهاد موافقت نكرده و اعلام داشتم: برخورد شما را به اطلاع حضرت امام قدس سره خواهم رساند. بعد از اين اخطار، آنان قبول كردند كه با لباس روحانى اجراى برنامه كنم. به هر حال سالهاست كه اين برنامه تلويزيونى -كه از باقيات الصالحات علامه شهيد مطهرى قدس سره و حمايت‌هاى امام عزيز قدس سره است -برگزار مى‌شود و بر اساس نظر سنجى‌هاى خود صدا و سيما از برنامه هاى مؤفق بوده است. حضرت امام خمينى قدس سره به واسطۀ همان برنامه تلويزيونى، به اينجانب لطف و عنايت خاصى داشت و هر بار كه خدمت ايشان مى‌رسيدم مورد لطف و محبت ايشان قرار مى‌گرفتم. برنامه درس‌هايى از قرآن، كه بنا بود از طرف مديريّت آن زمان تلويزيون تعطيل شود، ايشان به وسيله يكى از اعضاى دفتر خود، به رئيس صدا و سيما اعلام فرمودند كه اين برنامه‌ها مفيد بوده و بايد باشد و چون من بابت اجراى برنامه‌ها حق الزحمه اى دريافت نمى‌كردم، آن امام بزرگوار چند بار مبلغ قابل توجّهى برايم فرستاد كه به خدمتشان شرفياب شده و اعلام كردم من فعلاً نياز ندارم ولى ايشان فرمود: اين از بيت المال نيست و نزد شما باشد و بعد از اين آشنايى بود كه آن رهبر فرزانه اينجانب را به نمايندگى خود در سازمان نهضت سوادآموزى منصوب فرمود. متن حكم چنين است: بسم اللّه الرحمن الرحيم جناب حجة‌الاسلام آقاى حاج شيخ محسن قرائتى دامت افاضاته نظر به اهميّت امر سوادآموزى و گسترش فرهنگ و معارف اسلامى و با توجّه به تجربياتى كه در اين باب داريد، جنابعالى را به سمت نماينده خود در سازمان نهضت سوادآموزى تعيين مى‌نمايم. اميد است با هماهنگى هر چه بيشتر با مسؤولان محترم اين سازمان و وزارت آموزش و پرورش، مسئوليّت سنگين خويش را بهتر انجام دهيد. بديهى است كه كمك و مساعدت دست‌اندركاران امر نهضت و وزارت آموزش و پرورش و استفاده از تمامى امكانات موجود، پيروزى شما را بر عفريت بى‌سوادى كه يكى از ميراث هاى شوم نظام طاغوتى است سريع‌تر مى‌نمايد. از خداى تعالى موفقيّت شما را در اين راه مسئلت دارم. والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته روح اللّه الموسوى الخمينى ارديبهشت ماه ١٣٦١ ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| دعاى پدر خداوند به پدرم فرزندى عطا نكرده بود و سنّ‌ او از چهل سال مى‌گذشت كه همسر دوّمى انتخاب كرد، بازهم بچه‌دار نشد. يكى از همسايه‌ها كه وضعيّت ما را مى‌دانست روزى يك گونى بچه گربه🐈 را كه تازه در خانه آنان متولد شده بودند، به منزل ما آورد و در حالى كه آنها را وسط‍‌ حياط‍‌ پرت مى‌كرد به پدرم گفت: حال كه اجاقت كور است و بچه ندارى اين بچه گربه‌ها را بزرگ كن! پدرم مى‌گفت: بسيار ناراحت شدم و دلم شكست. بچه گربه‌ها را كه جمع كردم و شمردم ١١ تا بودند. امّا پدرم مأيوس نبود تا اينكه خداوند سفر حجّ‌ را قسمت او كرد. ايشان در طواف و نماز به سايرين كمك مى‌كرد و از آنان مى‌خواست در كنار كعبه براى فرزنددار شدنش دعا كنند. مرحوم پدرم مى‌گفت: من همانجا از خداوند خواستم نسل من مبلّغ دين باشد. به هر حال از سفر حج كه برگشت، خداوند دوازده فرزند به او داد؛ يك فرزند از همسر اوّل و يازده فرزند از مادرم كه همسر دوّم او بود. با لطف الهى در سن چهارده سالگى به حوزه علميه رفتم، يك سال در كاشان، هفده سال در قم، يك سال در نجف و يك سال نيز در حوزه مشهد بودم و پس از پيروزى انقلاب در تهران مقیم شدم. توفيقاتم را از خداوند مى‌دانم كه پس از اشك پدرم در كنار كعبه و دعاى مردم نصيب من فرموده است، همان گونه كه نشر سخنانم از صدا وسيما را مرهون رهبرى امام خمينى قدس سره و خون شهدا و تلاش و پيگيرى علامه بزرگوار شهيد مطهرى مى‌دانم و تمام نواقص و ضعف‌ها را از خود دانسته و از خداوند طلب مغفرت و از مردم عزيز عذرخواهى مى‌كنم.
| خاطرۀ تلخ هفت ساله بودم كه به يكى از مساجد كاشان رفتم، در صف اوّل نمازجماعت ايستاده بودم كه پيرمردى مرا به عقب هل داد و گفت: بچه صف اوّل نمى‌ايستد! و اين در حالى بود كه با بى‌احترامى، هم جايى را غصب كرد و هم ذهن كودكى را نسبت به نماز و مسجد منكدر كرد. پس‌از گذشت سالها هنوز آن خاطرۀ تلخ در ذهنم مانده است.
| معلّم بد اخلاق 😤 يادم نمى‌رود در كودكى وقتى معلّم سركلاس مى‌آمد، مشق‌ها را چنان خط‍‌ مى‌زد كه گاهى كاغذ پاره مى‌شد و ما همين طور مات و مبهوت نگاه مى‌كرديم كه آقا! ما تا نصف شب مشق نوشته‌ايم و شما اصلاً نگاه نكردى كه ما چه نوشته‌ايم‌؟ آن قدر معلّم ما بداخلاق بود كه اگر يك روز لبخند مى‌زد تعجّب مى‌كرديم.
| اثر كار معلّم يادم نمى‌رود روزهايى كه مدرسه مى‌رفتم، وقتى مدرسه تعطيل مى‌شد بچه‌ها با سيخى، ميخى يا چوبى ديوارهاى مردم را خط‍‌ مى‌كشيدند. فكر كردم كه اين اثر كار معلّم است. وقتى معلّم مشق شاگرد را خط‍‌ مى‌كشد، آنهم طورى كه گاهى ورقه پاره مى‌شود، بچه هم خارج مدرسه به ديوار مردم خط‍‌ مى‌كشد.
| كتك مبارك 🤕 مرحوم پدرم بسيار اصرار داشت كه من محصل حوزه علميه و روحانى شوم ولى من مخالفت مى‌كردم، لذا براى ادامه تحصيل به دبيرستان رفتم. روزى به مدير مدرسه گزارش دادم كه چند نفر از همكلاسى‌هايم در مسير راه مدرسه، ديگران را اذيّت مى‌كنند، مدير هم آنها را تنبيه كرد. آنها متوجّه شدند و در تلافى با هم همفكر شدند و در مسير برگشت كتك مفصّلى به من زدند كه سر و صورتم 🤕 سياه شد و بى‌حال روى زمين افتادم و به سختى خود را به منزل رساندم. پدرم گفت: محسن چى شده‌؟ گفتم: هيچى، مى‌خواهم بروم و شوم! 😅 امروز بسيار خوشحال هستم كه در اين مسير قدم گذارده‌ام و خدا را شاكرم كه چگونه با حادثه‌اى مسير زندگيم را عوض كرد. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| پاداش نيّت خوب 💭 روزى به پدرم گفتم: مى خواهى من چه كاره شوم‌؟ گفت: خوب درس بخوان، دوست دارم مرجع تقليد و عالم ربّانى مثل آيت‌اللّه بروجردى شوى. گفتم: شما ثواب پدر آقاى بروجردى را بردى. چون به اين مرا به قم فرستادى.
| جريمۀ خود بعضى از روزها به حضور در نماز جماعت اوّل وقت موفّق نمى‌شدم، تصميم گرفتم هرروز كه از غافل شدم، مبلغى را به عنوان بپردازم. پس از مدّتى كه حضورم مرتّب شده بود به خود گفتم: تو براى جريمه ناراحتى يا براى از دست رفتن پاداشِ نماز جماعت‌؟! ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| ضمانت اموال ديگران بچه كه بودم با دوستانم مى‌رفتيم به روستاهاى اطراف كاشان و بدون اطلاع صاحبان باغها، ميوه‌هاى آنان را مى‌خورديم و فرار مى‌كرديم، فكر مى‌كردم چون به سن تكليف نرسيده‌ام، مسئوليّتى ندارم. سالها گذشت تا اينكه در حوزه آموختم كه تعرّض به مال مردم ضمانت دارد، گرچه در زمان كودكى باشد. مقدارى پول برداشته و به همان روستا نزد صاحبان باغها رفتم و داستان را برايشان تعريف كرده و حلاليّت طلبيدم. بعضى پول گرفتند و بعضى علاوه بر حلال كردن، ما را به خانۀ خود مهمان كردند! ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| درخت 🌲 بدون ميوه كنار خانۀ ما باغى بود، به پدرم گفتم: اين همه درخت، يكى ميوه نمى‌دهد! گفت: اين همه آدم در اين خانه زندگى مى‌كنند، يكى نمى‌خواند!
| نصيحت پدرم در چهارده سالگى كه براى ادامه تحصيل عازم قم شدم، پدرم آمد پاى ماشين و به من گفت: محسن! « اُستُر ذَهبَك و ذِهابك و مَذهبك » پول و رفت و آمد و مذهبت را مخفى نگهدار. گفتم: مذهب را براى چه‌؟ امروز كه زمان تقيّه نيست! پدرم گفت: منظورم اين است كه هيچ وقت براى نماز مقيّد به يك مسجد نشو، چون كه اگر روزگارى به دليلى خواستى آن مسجد را ترك كنى مى‌گويند: خطها دوتا شده، يا آقا مسئله‌اى پيدا كرده و يا اين طلبه... فرزندم! مثل امّت باش و به همۀ مساجد برو و مقيّد به جا و مكان و لباس و شخص خاصّى مباش. آرى گوش سپارى به همين نصيحت باعث شد كه بحمداللّه وارد هيچ خط‍‌ سياسى نشوم. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────