#خاطرات | تقليد از چه چيزى
شخصى بعد از ناهار مقيّد بود بخوابد.
از او سؤال شد چطور شد شما بعداز ناهار مىخوابى؟
گفت: شنيدهام كه امام بعد از ناهار مىخوابيدند.
گفتم: چطور شما فقط از خواب امام، #تقليد مىكنى؟
چرا #نماز_شب امام را نمىبينى؟
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
3⃣
____________
اما نه اینچنین است که این جاذبهی فطری همیشه در جهات سوء عمل کند؛
#تقلید که یک نیاز ذاتی بشری است از یکطرف در جامعهی شیعیان به وحدت و یکپارچگی جامعه در اطاعت از احکام شرع و عقل میانجامد؛ اما از طرف دیگر، همین خصوصیت فطری تقلید (البته به معنای غیر فقهی آن) کار را بدانجا میکشاند که این گفته مصداق پیدا کند:
«خلق را تقلیدشان بر باد داد.»(۸)
نقش اجتماعی و تاریخی آرمانها (ایدهآلها) بسیار عظیمتر است، چرا که اصولاً اجتماع و تاریخ بر افراد بنا میشود.
اجتماع و تاریخ هر چند دو ماهیت کلی هستند که به مثابه دو ارگانیسم زنده با آغاز و پایان و سیر حیاتی مشخص اعتبار میشوند؛ اما واقعیت آنها مبتنی بر وجود افراد است.
جامعه و تاریخ نیز همچون افراد انسانی مسیر حرکت خویش را در مطابقت با آرمانها (ایدهآلها)ی معینی پیدا میکنند.
اگر تمدن یونان ـ که تمدن فعلی غرب بسط و گسترش آن است ـ با آرمان مدینهی فاضلهی افلاطون آغاز میشود به همین علت است که سیر تاریخ و اجتماع نیز همچون افراد بشر محتاج به تصور غایات یا آرمانهایی در فراراه حرکت خویش است تا آنجا که در میان عوام مردم نیز که با فلسفهی یونان و مسائل آن آشنایی ندارند مدینهی فاضله به صورت یک تعبیر رایج وجود دارد و هر کس در ذهن 🧠 خویش از آن صورتی ساخته است. برای ما شیعیان معنای مدینهی فاضله با حکومت جهانی عدل #حضرت_مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) انطباق دارد و این آرمان با مدینهی فاضلهی افلاطونی(۹) زمین تا آسمان متفاوت است.
اوتوپیای(۱۰) افلاطونی، غایت حاکمیت انسان ـ به تعبیر غربی آن ـ بر کرهی زمین است، حال آنکه حکومت جهانی عدل برای مسلمانان، آرمانی است که در حاکمیت احکام خدا بر اجتماع بشر معنا پیدا میکند.
همین دو آرمان یا ایدهآل تاریخی است که یکی به تمدن غرب و سیطرهی شیطانی آن در جهت تمتع هر چه بیشتر از نعمات و لذایذ دنیایی میانجامد و دیگری به #انقلاب_اسلامی_ایران 🇮🇷 و برپایی حکومت جهانی اسلام.
همانگونه که فرد بشر، بدون اسوه و امام و هدف و آرمان دچار گمگشتگی و سرگردانی 🌀 میشود، جامعه و تاریخ نیز بدون آرمان غایی و مدینهی فاضله نمیتواند حیات خویش را استمرار بخشد.
لاجرم، همانگونه که اسوه و امام میزان قضاوت و داوری افراد انسانی قرار میگیرد، جامعه و تاریخ نیز میزان خویش را از مدینهی آرمانی خود کسب میکنند. از زمان تألیف مدینهی فاضلهی افلاطون قرنها میگذرد و در طول این قرنها، و مخصوصاً در قرون اخیر، اوتوپیاهای دیگری نیز توسط نویسندگان و فلاسفهی غربی تصویر شده؛ اما همهی آنها مبتنی بر مدینهی آرمانی افلاطون است. همهی این اوتوپیاها بلا استثنا در جست و جوی لامکان و لازمانی هستند که در آنجا خدا وجود ندارد، مرگی اتفاق نمیافتد، و انسان میتواند جاودانه بدون اینکه از مرگ و معاد و آخرت ترس داشته باشد، به کامجویی و تمتع بپردازد. این آرمان واحد در قرنهای مختلف صورتهای مختلفی یافته و ایدهآلِ توسعهیافتگی آخرین صورتی است که به خود گرفته است.
خوب! حالا هنگام تکفیر این حقیر فرا رسیده است.
به پرسش صدر بحث بازگردیم: چرا در زبان رایج سیاست، جهان را به ملل توسعه یافته و توسعه نیافته تقسیم میکنند؟
مگر توسعهیافتگی با مشخصاتی که عرض خواهد شد میتواند میزان و معیاری باشد که جوامع بشری را نسبت بدان معنا کنیم؟
جامعهی توسعه یافته ـ به معنای غربی آن ـ چطور جامعهای است؟
اجمالاً میتوان گفت جامعهی توسعه یافته جامعهای است که در آن همه چیز حول محور مادی و تمتع هر چه بیشتر از لذایذی که در کرهی زمین موجود است معنا شده و البته برای اینکه در این چمنزارِ بزرگ همه بتوانند به راحتی بچرند یک قانون عمومی و دموکراتیک لازم است تا انسانها را در عین برخورداری از حداکثر آزادی(ولنگاری) از تجاوز به حقوق یکدیگر باز دارد.
این توسعه که نتیجهی حاکمیت سرمایه یا سرمایهداری و اصالت بخشیدن به اقتصاد نسبت به سایر وجوه حیات بشری است محصول مادیگرایی و تبیین مادی جهان و طبیعت است.
آیا هیچ یک از این آقایانی که منادی توسعهی اقتصادی در جهان امروز هستند حتی برای یک بار از خود پرسیدهاند:
ـ برای اینکه جامعهای در کمال سلامت روحی و آسایش معنوی به سر برد آیا باید قاعده و ضابطهی مشخصی را در مصرف و تمتع از لذایذ در پیش بگیرد یا نه؟
ـ آیا انسان باید الگوی مصرف خویش را با توجه به نیازهای حقیقی خویش انتخاب کند؟ یا خیر، باید به حرص و آز و ولع 🤤 خود برای تمتع هر چه بیشتر میدان رشد بدهد؟
ـ آیا روح دارای اصالت است یا جسم؟
ـ آیا توسعه باید به نیازهای روحی انسان پاسخ بدهد؟ یا نه، فقط باید احتیاجات جسمی او را ـ آن هم بر اساس نیازهای کاذب ـ برآورده سازد؟
ـ آیا هدف توسعه این است که جامعهی انسانی را به تعادل همزمان روحی و سلامت جسمی برساند؟ یا نه، فقط باید زمینهی رشد مادی را برای او فراهم کند؟