#حکایت
و نیز در دارالسّلام است که شیخ أجلِّ أورع، آقای حاج ملا علی از والد ماجدش جناب حاج میرزا خلیل تهرانی رحمه الله نقل فرموده که من در کربلای مُعَلّی بودم و مادرم در تهران.
پس شبی در خواب دیدم که مادرم نزد من آمد و گفت ای پسر! من مُردم و مرا آوردند به سوی تو و بینی مرا شکستند🤕.
پس من ترسان 😨 از خواب برخاستم و از این خواب چندی گذشت که کاغذی آمد از بعضی اِخوان که نوشته بود: «والده ات وفات کرد، جنازه اش را به نزد شما فرستادیم».
چون جنازه کِشها آمدند گفتند: جنازه والده شما را در کاروانسرای نزدیک ذِی الکِفل گذاشتیم، چون گمان کردیم که شما در نجف اشرف می باشید.
پس من صِدقِ خواب را فهمیدم و لکن مُتَحیّر ماندم در معنای کلام آن مرحومه که گفته بود: بینی ام را شکستند!
تا اینکه جنازه اش را آوردند.
کفن را از روی او گشودم دیدم بینی او شکسته شده، سبب آن را از حاملین آن پرسیدم، گفتند: ما سببش را نمی دانیم جز آنکه در یکی از کاروانسراها تابوت آن مرحومه را روی تابوتهای دیگر گذاشته بودیم، مالها با هم لگدکاری کردند، لگد زدند و جنازه را افکندند به زمین، شاید در آن وقت این آسیب به آن مرحومه رسیده، دیگر غیر از این ما سببی برای آن نمی دانیم.
پس من جنازه مادرم را آوردم حرم جناب ابوالفضل علیه السلام و مقابل آن جناب گذاشتم و عرض کردم، ای ابوالفضل! مادر من نماز و روزه اش را نیکو به جا نیاورده، ألحال دخیل تو است پس برطرف کن از او اذیّت و عذاب را، و بر من است به ضمانت تو ای سیّد من، که پنجاه سال برای او روزه و نماز بدهم.
پس او را دفن کردم و در دادن نماز و روزه برای او مسامحه شد.
و مدتی گذشت که شبی در خواب دیدم که شور و غوغائی بر در خانه من است.
از خانه بیرون شدم ببینم چیست؟ دیدم مادرم را بر درختی بسته اند و تازیانه بر او می زنند.
گفتم: برای چه او را می زنید، چه گناهی کرده؟
گفتند: ما از جانب حضرت ابوالفضل علیه السلام مأموریم که او را بزنیم تا فلان مبلغ پول بدهد. من داخل خانه شدم و آن پولی که طلب می کردند آوردم، به ایشان دادم و مادرم را از درخت باز کردم و به منزل بردم و مشغول به خدمت او شدم.
پس چون بیدار شدم حساب کردم آن مقدار پولی را که در خواب از من گرفتند موافق بود با پول پنجاه سال عبادت، پس من آن مبلغ را برداشتم و بردم خدمت سیّدِ أجَلّ آمیرزا سید علی، صاحب کتاب «ریاض» - رضوان اللَّه [تعالی علیه - و گفتم: این پولِ پنجاه سال عبادت است، مُستَدعِیَم لطف فرموده برای مادرم بدهید(۱).
قالَ شَیخُنَا الاَجَلّ، صاحِبُ دارِ السَّلامِ - اَحَلَّهُ اللَّهُ دارَ السَّلامِ -: وَ فی هذِهِ الرُّؤْیا - مِنْ عِظَمِ الْاَمْرِ وَ خَطَرِ الْعاقِبَةِ وَ عَدَمِ جَوازِ التَّهاوُنِ بِما عاهَدَ اللَّهَ عَلی نَفْسِهِ وَ عُلُوِّ مَقامِ اَوْلِیائِهِ الُْمخْبِتینَ - ما لا یَخْفی عَلی مَنْ تَاَمَّلَها بِعَیْنِ الْبَصیرَةِ وَ نَظَرِ الْاِعْتِبار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. پیشین، مجلد ۲، صفحه ۲۴۵
╚═ ✧ ༅࿐✾ ✦ ✾࿐༅✧══
مطلب بعد؛
» حکایت | https://eitaa.com/ghararemotalee/5695
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│📖 @feqh_ahkam
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
25.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #نماهنگ | «عزیزم مهدی علیهالسلام»
🎊 به مناسبت فرا رسیدن اعیاد شعبانیه و میلاد با سعادت #حضرت_مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف و علیهالسلام)
🎙 با حضور سه خواننده از کشورهای ایران🇮🇷، لبنان🇱🇧 و بحرین🇧🇭
#نیمه_شعبان
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│📖 @feqh_ahkam
│💌 @arame_janam
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
📚📖 مطالعه
#آن_سوی_مرگ | ۱۰ ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ 📖 شرح کتاب آن سوی مرگ ─━─━─• · · ·
📼 جلسه یازدهم ...
●━━━━━──────
⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻
🎧 #با_هم_بشنویم | #بشنویم
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
https://eitaa.com/ghararemotalee/4752
11_An_sooy_marg_aminikhaah.ir.mp3
14.18M
#آن_سوی_مرگ | ۱۱
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
📖 شرح کتاب آن سوی مرگ ─━─━─• · · · · · ·
🦋 روحم از استوانه قهوهای رنگ به سمت بالا رفت.
🔸 در ارتفاع شصت متری زمین، همه چیز را میدیدم.
🔸 من عالَم قبل از آمدنم به زمین را دیدم.
•──•❃❀✿◇✿❀❃•──•
✿ احاطه به روح ملکوتی اشیاء با چشم برزخی
📅 1397/12/25
⏰ مدت زمان : ۳۳:۵۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
03:45🖱ماجرای علامه طباطبایی و آیت الله وجدانی فخر در قبرستان شیخان
04:27🖱 هر چه در دنیاست نازل شده عالم برزخ است؛ ملکوتی دارد ...
05:40🖱 احاطه به علوم ما تقدم و ما تاخر در عالم برزخ
06:32🖱جماد، گیاه، حیوان ، جن، بشر [ داروین اینها را کشف کرد، قاطی کرده ...]
09:50🖱ماجرای شیطان لعین و داستان غروری که داشت...
پروردگارا این ملائکه را مورد لعنت خودت قرار نده!
11:00🖱 شیطان استرس داره ..
(بحث شیطان شناسی در مشهد)
پنج تا اسم که غوغا می کند و شیطان با سکرات موت اینها را فراموش می کند...
13:00🖱 نگاهی به عالم ذر و سرنوشت ارواح (انوار ← ارواح ← عالم ذر)
15:00🖱 هر جمعی که با هم هستند، در عالم ذر با هم بوده اند ...
16:40 🖱 بر و بچه های تیزول 😁
19:30 🖱 ماجرای عالمی که در حرم عبدالعظیم علیه السلام، به هنگام دعا انسانی کوچک آمد گفت مرا هم دعا کن ...
22:45 🖱 حقیقت ماجرای تصادف
23:35 🖱تصرف ملکوتی فرشتگان، وظایف فرشتگان نگهبان
24:27 🖱ماجرای زنده شدن مرده و مُردن دوباره | رزق
https://eitaa.com/joinchat/2307129358C448afc1e38
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - -
28.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ مدح دلربای آقا #امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│📖 @feqh_ahkam
│💌 @arame_janam
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#آن_چهارده_روز
هفت امتحان علی(علیهالسلام) بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله)
[ امْتَحَنَنِی بَعْدَ وَفَاةِ نَبِیِّهِ (صلیالله علیه وآله) فِی سَبْعَةِ مَوَاطِنَ ]
↓°↓°↓°↓°↓°↓°↓
امتحان دوم: در آن داغ میسوختم، که داغ دیگری اضافه شد
[وَ أَمَّا الثَّانِیَةُ؛ فَکَانَ هَذَا أَقْرَحُ مَا وَرَدَ عَلَى قَلْبِی مَعَ الَّذِی أَنَا فِیهِ مِنْ عَظِیمِ الرَّزِیَّةِ]
═════❖•° 𑁍 °•❖═════
امام(علیهالسلام) فرمود: ای مرد یهودی! اما امتحان دوم این بود: رسول خدا(صلیالله علیه وآله) زمان حیاتش مرا امیر بر همۀ امت قرار داد و از همۀ مردم حاضر در #غدیر_خم بر حرفشنوی و اطاعت از فرمانهایم بیعت گرفت و دستور فرمود که سخنانش را حاضران به غایبان برسانند.
[ فَقَالَ(علیه السلام): وَ أَمَّا الثَّانِیَةُ یَا أَخَا الْیَهُودِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلیالله علیه وآله) أَمَّرَنِی فِی حَیَاتِهِ عَلَى جَمِیعِ أُمَّتِهِ وَ أَخَذَ عَلَى جَمِیعِ مَنْ حَضَرَهُ مِنْهُمُ الْبَیْعَةَ وَ السَّمْعَ وَ الطَّاعَةَ لِأَمْرِی وَ أَمَرَهُمْ أَنْ یُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ ذَلِکَ.]
وقتی در کنار پیامبر(صلیالله علیه وآله) بودم، واسطۀ ایشان و مردم بودم و هنگامی که از او جدا بودم، فرماندۀ کسانی بودم که نزدم بودند.
جایگاهم چنان بود که هیچگاه به خاطرم نمیآید که در زمان حیات رسول خدا(صلیالله علیه وآله) یا پس از وفات او، کسی را یارای منازعه و مقابله با من باشد.
[ فَکُنْتُ الْمُؤَدِّیَ إِلَیْهِمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ(صلیالله علیه وآله) أَمْرَهُ إِذَا حَضَرْتُهُ وَ الْأَمِیرَ عَلَى مَنْ حَضَرَنِی مِنْهُمْ إِذَا فَارَقْتُهُ لَا تَخْتَلِجُ فِی نَفْسِی مُنَازَعَةُ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ لِی فِی شَیْءٍ مِنَ الْأَمْرِ فِی حَیَاةِ النَّبِیِّ(صلیالله علیه وآله) وَ لَا بَعْدَ وَفَاتِهِ.]
در نهایت، رسول خدا(صلیالله علیه وآله) در آن بیماری که به درگذشتش منتهی شد، لشکری را به فرماندهی «اُسامه پسر زید» تشکیل داد و از میان طوایف عرب و «اوس» و «خزرج» هرکسی را که به نظرش میآمد نقض پیمان کرده و با خلافت من مقابله کند، یا بهخاطر کشته شدن پدر، برادر یا نزدیکانش به دست من، مرا به دیدۀ دشمنی و کینه مینگرد، چه از مهاجر و انصار و یا مسلمان و غیرمسلمان و «مُؤلَّفةِ قلوبهم» و منافقان، در لشکر اسامه قرار داد، تا تنها کسانی در مدینه همراه من و نزد خودش بمانند که قلبشان با من صاف است و کسى چیزى نگوید که باعث رنجش من شود، و پس از وفاتش، کسی مرا از ولایت و به دست گرفتن امور امّتش بازندارد.
[ ثُمَّ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ(صلیالله علیه وآله) بِتَوْجِیهِ الْجَیْشِ الَّذِی وَجَّهَهُ مَعَ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ عِنْدَ الَّذِی أَحْدَثَ اللَّهُ بِهِ مِنَ الْمَرَضِ الَّذِی تَوَفَّاهُ فِیهِ فَلَمْ یَدَعِ النَّبِیُّ أَحَداً مِنْ أَفْنَاءِ الْعَرَبِ وَ لَا مِنَ الْأَوْسِ وَ الْخَزْرَجِ وَ غَیْرِهِمْ مِنْ سَائِرِ النَّاسِ مِمَّنْ یَخَافُ عَلَى نَقْضِهِ وَ مُنَازَعَتِهِ وَ لَا أَحَداً مِمَّنْ یَرَانِی بِعَیْنِ الْبَغْضَاءِ مِمَّنْ قَدْ وَتَرْتُهُ بِقَتْلِ أَبِیهِ أَوْ أَخِیهِ أَوْ حَمِیمِهِ إِلَّا وَجَّهَهُ فِی ذَلِکَ الْجَیْشِ وَ لَا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ غَیْرِهِمْ وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ الْمُنَافِقِینَ لِتَصْفُوَ قُلُوبُ مَنْ یَبْقَى مَعِی بِحَضْرَتِهِ وَ لِئَلَّا یَقُولَ قَائِلٌ شَیْئاً مِمَّا أَکْرَهُهُ وَ لَا یَدْفَعُنِی دَافِعٌ مِنَ الْوِلَایَةِ وَ الْقِیَامِ بِأَمْرِ رَعِیَّتِهِ مِنْ بَعْدِهِ ]
آنگاه، آخرین کلامى که دربارۀ کارهاى مربوط به امّتش گفت، این بود که سپاه اسامه حرکت کند و هیچیک از افراد اعزامشده با اسامه تخلّف نکند و در این کار، حداکثر پیشبینی و پیشدستی را کرد، رساترین فرمان را داد و بر آن بسیار تأکید و پافشارى کرد.
[ ثُمَّ کَانَ آخِرُ مَا تَکَلَّمَ بِهِ فِی شَیْءٍ مِنْ أَمْرِ أُمَّتِهِ أَنْ یَمْضِیَ جَیْشُ أُسَامَةَ وَ لَا یَتَخَلَّفَ عَنْهُ أَحَدٌ مِمَّنْ أُنْهِضَ مَعَهُ وَ تَقَدَّمَ فِی ذَلِکَ أَشَدَّ التَّقَدُّمِ وَ أَوْعَزَ فِیهِ أَبْلَغَ الْإِیعَازِ وَ أَکَّدَ فِیهِ أَکْثَرَ التَّأْکِیدِ.
[ اما پس از ارتحال او، ناگهان دیدم که افرادی از آن جماعت، لشکرگاه اسامه را ترک کرده، و دستور رسول خدا(صلیالله علیه وآله) به جدا نشدن از امیرشان و حرکت همراه و تحت فرمان او تا تحقق مأموریت محوّله را زیر پا گذاشتند و فرماندۀشان را تنها در لشکرگاه رها کرده، سوار بر مرکبها چهارنعل و شتابان به مدینه بازگشتند تا پیمانی را که خدا و رسولش برای من از آنها گرفته بودند، بگسلند؛پس عهدی را که با خدا و رسولش بسته بودند شکستند، و با خودسری و سروصدای فراوان برای خود عقدی بستند، بیآنکه با احدی از ما بنیعبدالمطلب مشورتی کنند یا نظری بخواهند و یا دربارۀ بیعتی که با من داشتند، سخنی بگویند و عذری بیاورند.
[ فَلَمْ أَشْعُرْ بَعْدَ أَنْ قُبِضَ النَّبِیُّ(صلی الله علیه و آله ) إِلَّا بِرِجَالٍ مِنْ بَعْثِ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ وَ أَهْلِ عَسْکَرِهِ قَدْ تَرَکُوا مَرَاکِزَهُمْ وَ أَخَلُّوا مَوَاضِعَهُمْ وَ خَالَفُوا أَمْرَ رَسُولِ اللَّهِ(صلیالله علیه وآله) فِیمَا أَنْهَضَهُمْ لَهُ وَ أَمَرَهُمْ بِهِ وَ تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ مِنْ مُلَازَمَةِ أَمِیرِهِمْ وَ السَّیْرِ مَعَهُ تَحْتَ لِوَائِهِ حَتَّى یُنْفَذَ لِوَجْهِهِ الَّذِی أَنْفَذَهُ إِلَیْهِ، فَخَلَّفُوا أَمِیرَهُمْ مُقِیماً فِی عَسْکَرِهِ وَ أَقْبَلُوا یَتَبَادَرُونَ عَلَى الْخَیْلِ رَکْضاً إِلَى حَلِّ عُقْدَةٍ عَقَدَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِی وَ لِرَسُولِهِ(صلیالله علیه وآله) فِی أَعْنَاقِهِمْ؛
فَحَلُّوهَا وَ عَهْدٍ عَاهَدُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَنَکَثُوهُ وَ عَقَدُوا لِأَنْفُسِهِمْ عَقْداً ضَجَّتْ بِهِ أَصْوَاتُهُمْ وَ اخْتَصَّتْ بِهِ آرَاؤُهُمْ مِنْ غَیْرِ مُنَاظَرَةٍ لِأَحَدٍ مِنَّا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَوْ مُشَارَکَةٍ فِی رَأْیٍ أَوْ اسْتِقَالَةٍ لِمَا فِی أَعْنَاقِهِمْ مِنْ بَیْعَتِی.]
همۀ این وقایع را در حالی رقم زدند که من بهسبب اشتغال به تجهیز و کفن و دفن رسول خدا(صلیالله علیه وآله)، نمیتوانستم به مسئلۀ دیگری بپردازم؛ زیرا تجهیز، مهمترین و سزاوارترین موضوعی بود که امت باید بدان میپرداخت.
[ فَعَلُوا ذَلِکَ وَ أَنَا بِرَسُولِ اللَّهِ(صلیالله علیه وآله) مَشْغُولٌ وَ بِتَجْهِیزِهِ عَنْ سَائِرِ الْأَشْیَاءِ مَصْدُودٌ. فَإِنَّهُ کَانَ أَهَمَّهَا وَ أَحَقَّ مَا بُدِئَ بِهِ مِنْهَا ]
ای مرد یهودی!
من در داغ مصیبت و فاجعۀ از دست دادن رسول خدا(صلیالله علیه وآله)، که جز خدا کسی جایش را نمیگرفت، میسوختم و میساختم که این داغ (زیر پا گذاشتن وصیت پیامبر) هم بیدرنگ اضافه شد و قلب مرا بیشتر به درد آورد. پس بر این مصیبت، که پس از مصیبت پیشین با سرعت و فاصلهای کوتاه آمد، صبر کردم.(۱)
[ فَکَانَ هَذَا یَا أَخَا الْیَهُودِ، أَقْرَحُ مَا وَرَدَ عَلَى قَلْبِی مَعَ الَّذِی أَنَا فِیهِ مِنْ عَظِیمِ الرَّزِیَّةِ وَ فَاجِعِ الْمُصِیبَةِ وَ فَقْدِ مَنْ لَا خَلَفَ مِنْهُ إِلَّا اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى. فَصَبَرْتُ عَلَیْهَا إِذَا أَتَتْ بَعْدَ أُخْتِهَا عَلَى تَقَارُبِهَا وَ سُرْعَةِ اتِّصَالِهَا.]
آنگاه از اصحاب پرسید: آیا چنین نبود؟
ثُمَّ الْتَفَتَ(علیهالسلام) عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَ لَیْسَ کَذَلِکَ؟
اصحاب پاسخ دادند: چرا ای امیرمؤمنان.
[ قَالُوا: بَلَى یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱) دربارۀ اینکه چرا امیرمؤمنان(علیهالسلام) در ضمن شمارش امتحانات خود، از مصائب حضرت زهرا(سلام الله علیها) ذکری به میان نیاورده است، میتوان گفت: رسیدن به مقام جانشینی پیامبران و سپس رستگاری ابدی، نیازمند موفقیت در تعدادی از امتحانات الهی است؛
اما «جانشین آخرین پیامبر» یعنی امام علی(علیهالسلام را)، غیر از این امتحانات عمومی، امتحانات اختصاصی و دشوارتری نیز داشته است.
سؤال بزرگ یهودیان دربارۀ همان امتحانات عمومی بوده است که شرط رسیدن به جانشینی و رستگاری ابدی است؛
از این رو امیرمؤمنان(علیهالسلام) در اینجا، از امتحانهای بزرگتری همچون صبر بر مصیبت حضرت زهرا(علیهاالسلام) که جزء امتحانات اختصاصی ایشان برای رسیدن به آن منزلت خاص بود، ذکری به میان نیاورده است.
╭═══════๛
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - -