#خاطرات | حديث #مهمان
عدّهاى از خانمها به دعوت حاجيه خانم، مهمان ما و مشغول غذا خوردن بودند. تا وارد منزل شدم، خانمها گفتند: حاج آقا براى ما هم حديثى بخوان! گفتم: #حديث داريم قبل از سير شدن دست از غذا بكشيد!! 😆
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | خواندن حديث با خوردن كاهو و شيره
در زمان طاغوت، برادرم در پادگانى خارج از شهر در حال خدمت سربازى بود. روزى به ديدن او رفتم و به وى پيشنهاد كردم كه داخل پادگان شده، براى سربازها حديث بخوانم.
گفت: اجازه نمىدهند.
گفتم: سربازان همشهرى و كاشانى را جمع كن تا به عنوان ديدار با آنان، #حديث بخوانم.
گفت: اگر مسئولان و مأموران بفهمند، آنها را اذيّت خواهند كرد. شما به اين كه من يا آنها را آزار دهند، راضى نشويد.
اما من بر اين كار كه وظيفۀ تبليغى خود مىدانستم، اصرار مىكردم.
بالاخره طرحى به فكرم رسيد، به شهر برگشتم و مقدار زيادى كاهو و شيره و سكنجبين آماده كردم و دوباره به پادگان برگشتم و گفتم: شما جمع شويد به عنوان خوردن كاهو، من هم حديث مىخوانم.
برادرم گفت: باز اگر بفهمند كه شما حديث مىخوانيد، مشكل ايجاد خواهند كرد.
گفتم: گروه، گروه با فاصلۀ چند مترى، پشت به يكديگر بنشينيد. خلاصه در آن محيط ترس و خفقان با اين نقشه و طرح، توانستم چند آيۀ #قرآن و حديث براى آنان بخوانم.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────