#امام_باقر_ع_مدح_و_شهادت
همینکه ذکر احادیث قال باقر شد
عجین دل همه با کردگار غافر شد
دلیلِ زینتِ دین پیمبرست باقر
عزیز حضرت زهرا و حیدرست باقر
امام پنجم و باب النجات انسان ست
شفیع محشر پروردگار سبحان ست
@hosenih
اگر چه اهل دیار رسول اکرم بود
ولی دلش همه دم غرق حزن و ماتم بود
مدینه در دل خود عالمی حکایت داشت
مدینه آب و هوایش شمیم غربت داشت
مدینه باغِ دلش را همیشه پرپر کرد
صفای آینه اش را زغم مُکَدَر کرد
میان روضه ی حیرت مکررا میسوخت
همینکه چشم ترش رابه میخِ در میدوخت
زداغ یاس نبی غرقِ بی قراری بود
هوای دیده ی او دم به دم بهاری بود
شبی مصیبت مادر قرار از او میبرد
شبی زماتم سنگین کربلا میمرد
گواه غربت و درد عزیز زهرا بود
خودش زجمع اسیران روز غوغا بود
بنا به مرثیه ی نینوا نوایی داشت
به یاد کرببلا مجلس عزایی داشت
به یاد لحظه ی تلخی که در زمین افتاد
بلند مرتبه شاهی ز صَدر زین افتاد
از آندمی که حسین بی کس و غریب افتاد
میان عده ی وحشی و نا نجیب افتاد
از آن زمان که غریبانه دست و پا میزد
سنان میان دهان،نیزه بی هوا میزد
به آندمی که حسین در یم جفا افتاد
سرش به پنجه ی آن شمر بی حیا افتاد
زمینِ کرببلا وادی بلا گردید
به دست زاده ی بد کاره سر جدا گردید
بریده شد سر و دیدند پیکری افتاد
کنار مقتل فرزند مادری افتاد
نوای اهل حرم تا به عرش اعلا رفت
تمام دار و ندار حرم به یغما رفت
@hosenih
زمین ز خون ولی خدا به جوش آمد
صدای نعل تر و تازه ای به گوش آمد
تنی زکینه لگدمال سم اسبان شد
فراز تل ز غمش خواهرش پریشان شد
سری به نیزه شد اندر برابر زینب
خدا کند که نباشد برادر زینب
شاعر: #رضا_آهی
@ghararenokary
#امام_باقر_ع_مدح_و_شهادت
من کیستم غبار تو یا باقرالعلوم
جان و تنم نثار تو یا باقرالعلوم
تو بی عصا شکافته ای نیل علم را
موسی ست ریزه خوار تو یا باقرالعلوم
این روضه ها که دل خوشی ما فقیر هاست
هستند یادگار تو یا باقرالعلوم
@hosenih
کم گریه کرده ایم برایت حلال کن
عرش است داغدار تو یا باقرالعلوم
حجاج مکه اند ولی نیست یک نفر
زائر سر مزار تو یا باقرالعلوم
جانم فدای غربت زهراییت شود
جز غصه چیست کار تو یا باقرالعلوم
از خاطرات کودکی ات بیشتر بگو
ای با رقیه همسفر از آن سفر بگو
از ماجرای مجلس اغیار بردنت
از خاطرات کوچه و از سنگ خوردنت
@hosenih
از نعل های تازه و از سینه ها بگو
برخیز و از شکستن آیینه ها بگو
با ما بگو که عاقبت کاروان چه شد
با ما بگو که پیرُهن آسمان چه شد
((کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است))
شاعر: #محمود_یوسفی
@ghararenokary
#امام_باقر_ع_مدح
یک لحظه هم از غیب، نگاه تو جدا نیست
این دانش بی حد مگر از سوی خدا نیست
در محضر تو پاسخ هر عالم و عارف
جز آیهی《سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا...》نیست
@hosenih
هر تیر نگاهت به هدف میخورد آری
در ترکش چشمان تو یک تیر خطا نیست
از لطف احادیث و تفاسیر بلندت
در دین خدا تا به ابد شبهه روا نیست
تا اینکه سلامی برساند به تو از عشق
جابر همهی عمر دلش در نگرانیست
@hosenih
یک عمر گذشتهست ولی خاطر پاکت
یک لحظه جدا از سفر کربوبلا نیست
هنگام اذان است و چه رؤیای قشنگی
در صحن تو اینقدر شلوغ است که جا نیست
شاعر: #علی_سلیمیان
@ghararenokary
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_باقر_ع_شهادت
#بردیا_محمدی
▶️
وقتی که زهر کینه ز زین تا جگر رسید
انگار قصّه ی غم عمرش به سر رسید
از سوز زهر ناله ی جانکاه می کشید
از فرط تشنگی چِقَدَر آه می کشید
@hosenih
او سروِ دانشی ست که قدش خمیده است
خود را به کنج حجره به زحمت،کشیده است
پروانه ای که پر زدنش فرق می کند
شمعی که شکل سوختنش فرق می کند
حالا به یاد خاطره ها گریه می کند
با یاد داغ کرببلا گریه می کند
او امتداد غُصّه ی فردای کربلاست
همناله ی سه ساله ی صحرای کربلاست
دریای غیرت و غضبش پر تلاطم است
بین تمام قافله او مرد دوم است
او آشنای هق هق اشک شبانه هاست
زخمیِّ دست سلسله و تازیانه هاست
طفل آمده ولی چِقَدَر پیر گشته بود
بی جان و خسته از غل و زنجیر گشته بود
با آبله ز پای خودش کار می کشید
مثل رقیّه از کف پا خار می کشید
انگار زهر تازه تری از جگر گذشت
تا غصه های بی حد شام از نظر گذشت
او دیده با چه سختی و آزار برده اند
ناموس شاه را،سر بازار برده اند
او دیده شامیان حرامی،دریده اند
او دیده معجر از سر... کشیده اند
@hosenih
او دیده رقص مستی بزم شراب را
او دیده خیزران و لب آفتاب را
با یاد صحنه ای،جگرش پاره پاره شد
حرف کنیز شد،به سکینه اشاره شد
⏹
@ghararenokary
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_باقر_ع_شهادت
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
ستم روزگار یادش هست
غم لیل و نهار یادش هست
دیده ی اشکبار یادش هست
آنهمه قلب زار یادش هست
روضهی بی شمار یادش هست
نیمه جان بین بستر افتاده
باز تب کرده مضطر افتاده
به لبش ذکر مادر افتاده
یاد یک جای دیگر افتاده
چادر پرغبار یادش هست
@hosenih
زهر کرده اثر به اعضایش
ناتوان دست و بی رمق پایش
ترک افتاده است لبهایش
العطش العطش شد آوایش
لب زخمی یار یادش هست
پیر بود و خمیده قامت بود
خانه اش کل سال هیات بود
به تنش ردی از جسارت بود
قاتلش روضهی اسارت بود
لحظه های فرار یادش هست
سالها قلب بی قراری داشت
گله ها از شتر سواری داشت
با رقیه چه روزگاری داشت..
با غمش آه و گریه زاری داشت
آبله بود و خار یادش هست
@hosenih
همه ی عمر خود پریشان بود
یاد جدش همیشه گریان بود
آی مردم حسین عطشان بود
آبروی قبیله عریان بود
یک تن و ده سوار یادش هست
عمه هایش چقدر ترسیدند
کوچه های شلوغ را دیدند
مست ها آمدند رقصیدند
به سر روی نیزه خندیدند
زینب بی قرار یادش هست
⏹
@ghararenokary
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_باقر_ع_شهادت
#قاسم_نعمتی
▶️
روضه دارِ منا توئی آقا
شاهدِ کربلا توئی آقا
پیش تو مادرت زمین خورده
نوهی مجتبی توئی آقا
همره عمه آمدی گودال
راویِ ماجرا توئی آقا
آنکه دیده گروه گروه زدند
سنگ و چوب و عصا توئی آقا
آنکه دیده به زیرِ چکمه ی شمر
شاه ، زد دست و پا توئی آقا
آنکه دیده تمام قرآن شد
با لگد جا به جا توئی آقا
آنکه دیده ضریح مویِ حسین
دستِ یک بی حیا توئی آقا
آنکه دیده سرِ عزیزِ خدا
رفت بر نیزه ها توئی آقا
بعد از آن شاهدِ هجومِ سپاه
سویِ آل عبا توئی آقا
آنکه همراه قافله رفته
سویِ شامِ بلا توئی آقا
سخت بر تو گذشت آن ساعات
بد شکستند حرمت سادات
@hosenih
اوج بی غیرتی نشان دادند
سنگ در دست این وآن دادند
اول شهر عنان مرکب را
دست یک مشت بد دهان دادند
جای عرضِ سلام ، پیرو جوان
ناسزاها به کاروان دادند
رأسِ جدت به زیرِ پا افتاد
بسکه سر نیزه را تکان دادند
دستِ سادات بر سرِ بازار
صدقه تکه های نان دادند
سرِ هر کوچه با سرِ انگشت
دخترِ فاطمه نشان دادند
بوسه گاهِ رسول خاتم را
به دمِ چوبِ خیزران دادند
⏹
@ghararenokary
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_باقر_ع_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند
که دل سوخته را ناله مداوا نکند
چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد
کاش میشد خودش اینقدر تقلا نکند
@hosenih
زهر اینبار چه دارد متورم شده است
زهر با این تن بیمار مدارا نکند
این جوانی که کنار پدر اُفتاده زمین
چه کند گریه اگر بر سرِ بابا نکند
اینهمه جایِ جراحات برای شام است
زهر هرچند که سخت است چنین تا نکند
نَفَس آخر و با روضهی ویرانه گریست
نشد او یاد غمِ عمهی خود را نکند
یادش اُفتاد که هم بازیِ او میاُفتاد
سنگ رحمی به سرِ دخترِ نوپا نکند
گفت دستم... سرِ زنجیر به دستش بستند
پس از آن شِکوهای از آبلهی پا نکند
کاش میشد که سرِ بام کسی ننشیند
یا اگر رفت فقط شعله مهیا نکند
یاکه رَقّاصهشان موقعِ هُل دادنمان
خنده بر گریهی ذریّهی زهرا نکند
@hosenih
چادر عمه پناهش شد و نالید : سرم...
چه کنم تا که مرا زجر تماشا نکند
....
زنِ غساله چه فهمید که میگفت به خود
بهتر این است که این مقنعه را وا نکند
⏹
@ghararenokary
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_باقر_ع_شهادت
شاعر: #محمود_ژوليده
▶️
یادم نمیرود که در آن عصرِ پر غبار
آمد بسوی خیمه ی ما اسب بی سوار
دیدم که عمه های حزینم به سوز و آه
اطرافِ ذوالجناح گرفتند، ناله دار
@hosenih
اما چه ذوالجناح، که با زینِ واژه گون
چون ابر میگریست در آن بِین، زار زار
میخواست پشتِ خیمه رود، جان دهد، ز داغ
اما چو دید پرسشِ طفلانِ بی قرار
ناچار بازگشت به گودالِ قتلگاه
پس در پی اَش زنان و عزیزان، نقابدار
ای وایِ من، خدا نکند قسمتِ کسی
دیدیم آنچه را که ندیده ست روزگار
از روی تلِ زینبه، پیشِ دیده بود...
تا انتهای حفره ی گودال، تارِ تار
شمشیر و نیزه بود که میخورد بر حسین
بارانِ تیر و سنگ، ز هر سویِ کارزار
والشمرُ جالسُن، چه بگویم که پیشِ ما
بر نیزه راسِ جدِّ غریبم شد آشکار
آنشب چها گذشت،،،بماند برای بعد
تازه به روز بعد، شد اسلام داغدار
دشمن که عمه های مرا در طناب بست
بدجور مادرم به جنان گشت اشکبار
عمداً عبور داد، حرم را ز کشته ها
تا اشکِ تازه گیرد از این جمعِ سوگوار
مردانمان که کشته و بی سر، روی زمین
زنهایمان، اسیرِ سپاهی تباهکار
تا آن زمان، حرم به اسیری نرفته بود
آل علی، به ناقه ی عریان، حجاب دار
باور کنید عمه ام از کربلا به بعد
تا شام و کوفه، پیر شد از غصه، شرمسار
در شهرِ شام بود، که بابای من ز شرم
میگفت: کاش زنده نبودم در این دیار
یادم نمیرود که به بزم حرامیان
عمه گریست، از طمعِ چشمِ نابکار
با اینهمه غریبی و تحقیر و داغ و درد
دشمن شکست خورد و حرم شد پر افتخار
@hosenih
با خطبه های پر ز طنینَش قیام کرد
پیروز شد صبوری عمه، شکوه بار
تنها وصیتم به شما حفظ روضه هاست
تا آن زمان که میرسد از راه تک سوار
⏹
@ghararenokary
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_باقر_ع_شهادت
#وحید_قاسمی
▶️
زهر ملعون، نفست را به شکایت انداخت
گوشه حجره تو را سخت به زحمت انداخت
داری از درد چه بدحال به خود می پیچی
مثل لب تشنه ی گودال به خود می پیچی
@hosenih
چه غریبانه کف حجره زمین گیر شدی
چقدر بیشتر از سن خودت پیر شدی
زهر ملعون، چه به روز جگرت آورده
خنده ی حرمله را در نظرت آورده
خواستی آب بنوشی، جگرت تیر کشید
عطشت، علقمه را زود به تصویر کشید
زهر نه، گریه ی بسیار تو را خواهد کشت
روضه ی دست علمدار تو را خواهد کشت
سالها رفته، ولی خوب به خاطر داری
با رقیه دل تان سوخته چندین باری
@hosenih
مو به مو، طعنه ی اغیار به یادت مانده
ازدحام سر بازار به یادت مانده
دل پر خون تو، از غصه لبالب می شد
چادری در ملأعام معذب می شد
⏹
@ghararenokary
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_باقر_ع_مدح_و_شهادت
#مهدی_نظری
▶️
باقر علم مصطفا هستم
وارث حلم انبیا هستم
ساکن عرش کبریا هستم
از اهالی کربلا هستم
سینه ام از غم و بلا چاک است
سنگ روی مزار من خاک است
@hosenih
نورم از نور حضرت زهراست
پدرمن شفیع روز جزاست
عشق من در تمامی دلهاست
جدمن آفتاب عاشوراست
سینه ام مملو از تب عشق است
مکتبم چونکه مکتب عشق است
@hosenih
قطره قطره شبیه بارانم
من امام حدیث و قرآنم
از همان کودکی پریشانم
بسکه با گریه روضه میخوانم
اشک جاری و سوزو گریه منم
چونکه همبازی رقیه منم
@hosenih
همۀ خاطرات من درد است
زندگی و حیات من درد است
دفترم که دوات من درد است
تاقیامت بساط من درد است
آفتاب غمم غروب نداشت
عمرمن لحظه های خوب نداشت
@hosenih
من خودم مشک پاره را دیدم
گلوی شیرخواره را دیدم
غارت گاهواره را دیدم
تن روی قناره را دیدم
ارباً ارباًی اکبر آبم کرد
زخم پهلوی او کبابم کرد
@hosenih
علم افتاد و عمه جان افتاد
ناگهان دیدم آسمان افتاد
تازیانه به جانمان افتاد
روی جسم همه نشان افتاد
قسمتم زخم خار صحرا شد
روی عمه شبیه زهرا شد
@hosenih
می شود نیزه دید و اشک نریخت؟
روی مقتل رسید و اشک نریخت؟
میشود دل برید و اشک نریخت؟
از گلو بوسه چید و اشک نریخت؟
دیدم از تل تنی که لرزان شد
وقتی افتاد نیزه باران شد
@hosenih
من خودم قتل شاه را دیدم
خیمۀ بی سپاه را دیدم
عمۀ بی پناه را دیدم
من خودم قتلگاه را دیدم
پدرم را اسیر تب دیدم
روزها را تمام، شب دیدم
@hosenih
گریه های رباب را دیدم
ناقۀ بی رکاب را دیدم
کل بزم شراب را دیدم
محمل بی حجاب را دیدم
دردلم زخمهای دشنام است
قاتل من خرابۀ شام است
@hosenih
روی دست گلی سربابا
دختری مثل مادر بابا
پای او بود منبر بابا
سر به او گفت دختر بابا
می برم با خودم تو را بابا
چشم خود را ببند با بابا
⏹
@ghararenokary
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_باقر_ع_شهادت
#محمدجواد_شیرازی
▶️
از سن کودکی شده غم آشنای من
باد خزان وزیده به دولت سرای من
بغض و شرر گرفته مسیر صدای من
بالا گرفته کار دل و گریه های من
@hosenih
خاک مزار من ز جفا بی نصیب نیست
زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست
مانند من امام غریبی، غریب نیست
گریه کنید اهل منا در عزای من
@hosenih
اهل زمانه غصه به قلبم رسانده اند
بر روح و جان من غم و غربت چشانده اند
من را به روی مرکب سمی نشانده اند
از زهرِ زینِ اسب ورم کرده پای من
@hosenih
از کودکی رسیده به من چهره ای کبود
در کربلا و کوفه و جولانگه یهود
از بس که زخم های تنم در فشار بود
مانده نشان سلسله بر جای جای من
@hosenih
بر روی خار سخت مغیلان دویده ام
از ابن سعد و حرمله طعنه شنیده ام
هفتاد و دو ستاره سر نیزه دیده ام
این روضه هاست گوشه ای از ماجرای من
@hosenih
بازار و ازدحام نرفته ز خاطرم
آتش ز پشت بام نرفته ز خاطرم
بزم حرام شام نرفته ز خاطرم
مانده ز شام کرب و بلایی برای من
@hosenih
یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم
آتش گرفته بود، پر عمه زینبم
یاد لباس شعله ور عمه زینبم
فریاد می کشد جگر مبتلای من
@hosenih
من روضه خوان غربت عمه رقیه ام
مردم شکست، حرمت عمه رقیه ام
آه... از شب شهادت عمه رقیه ام
تغییر کرده صحبت و حال و هوای من
@hosenih
یاد غروب کرب و بلا زار و مضطرم
آن خاطرات می گذرد از برابرم
یک عمر یاد تشنگی جد اطهرم
ذکر حسین گشته دعا و نوای من
@hosenih
داغش برای اهل ولا سینه سوز ماند
بی حال، زیر خنجر آن کینه توز ماند
در زیر آفتاب بیابان سه روز ماند
اعضای جدِ تشنه لب و سر جدای من
⏹
@ghararenokary
نوحه؛ عطر جاودان.mp3
1.51M
#امام_باقر علیهالسلام
#نوحه
🔹عطر جاودان🔹
پای دَرسَت شیعه جان گرفت
جانها عطری جاودان گرفت
ای که نامت آسمانی اَست
رفتی، قلبِ آسمان گرفت
ای ماهِ آسمان دلها
جا داری در میان دلها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داغت بر دل داغی آشناست
هرجا هردم بیرقت بهپاست
ما با یادت گریه میکنیم
ای که یادت یادِ کربلاست
خورشید نیزهها را دیدی
آری تو کربلا را دیدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدم عمری تربت تو را
دارم دردِ غربت تو را
باز ای مولا از چه رو شکست
جهلِ دشمن حرمت تو را؟
دلتنگ مرقد تو ماییم
روزی تا صحن تو میآییم
شاعر: #علی_مؤیدی
🌐 shereheyat.ir/node/4710
✅ @ShereHeyat_Nohe
@ghararenokary
زمینه؛ باقرالعلوم.mp3
1.43M
#امام_باقر علیهالسلام
#زمینه
🔹باقرالعلوم🔹
میون شبای تیره، تو ماه تمومی
ای آقا تو فخر شیعه، باقرالعلومی
از شور جهاد تو این باغ سرزنده شده
این مکتب به برکت تو پاینده شده
آب حیاته، چراغ راهه
حرف تو واسه ما
جوشش علمت، جذبۀ چشمت
غوغا کرد، تا ابد تو دلا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو دل تو داغ عصرِ عاشورا نشسته
عمه زینبو میدیدی با دستای بسته
اولین خاطرۀ تلخت داغ شهداست
علت بارون نگاهت آه اسراست
خیمه و غارت، داغ اسارت
روضۀ هر شبه
یه عمره آقا، دلیل اشکات
غصۀ غربت زینبه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ستاره صبحی آقا توی شام غمها
تو کودکی هم خروشی داری مثل مولا
شمشیر کلام تو هردم غوغا میکنه
وقتی که یزیدو تو مسجد رسوا میکنه
عزت زهرا هیبت مولا
تو نگات جاریه
تیغ کلامت بر سر دشمن
تا قیامت آقا کاریه
شاعر: #سیدعلیرضا_شفیعی
نغمهپرداز: #محمدرضا_رضایی
🌐 shereheyat.ir/node/4708
✅ @ShereHeyat_Nohe
@ghararenokary
#امام_باقر_ع_مدح_و_شهادت
بر قبر تو خاک و یادِ تو خاک نشد
عِلمت علوی و هیچ ادراک نشد
در کرب و بلا هرچه که دیدی؛ یک عمر...
از حافظۂ کودکی ات پاک نشد!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
با قطره قطره خون هوادار تو هستم
تا آخرین لحظه گرفتار تو هستم
این زندگانی را بدهکار تو هستم
در کربلا باشم ، علمدار تو هستم
من نخلم و ترسی ز داسم نیست هرگز
از فتنه کوفه هراسم نیست هرگز
@hosenih
از پا نیفتم ، گرچه غرق دردم آقا
جان سپاهی را به لب آوردم آقا
هر کار از دستم برآمد کردم آقا
بر هم نریزم کوفه را نامردم آقا
سینه سپر ، مرد نبرد هر بلایم
من از برادر زاده های مرتضایم
کوفه بجای عهد و پیمان جنگ دارد
کوفه هزاران خدعه و نیرنگ دارد
ساز و دف و تنبور و ساز و چنگ دارد
قد تمام کاروانت سنگ دارد
خونم به جوش آمد ولی دستم به بند است
دیشب شنیدم قیمت خلخال چند است
تنها بیا بی ماه و خورشید و ستاره
تنها بیا بی اکبر و بی شیرخواره
آقا زبانم لال ... دختر! گوشواره!
ظهر دهم ، چادر! لباس پاره پاره!
از من که گفتن بود ، تیغ تیز دارند
شرمنده ام خیلی نگاه هیز دارند
@hosenih
از خیر اهل کوفه بگذر، جان زهرا
یا رحم کن بر حال خواهر، جان زهرا
آقا قسم دادم تو را بر جان زهرا
انگشترت را در بیاور جان زهرا
ای وای بر انگشتر و ای وای انگشت
خنجر نبرد از جلو ، ای وای از پشت
شاعر: #علیرضا_وفایی_خیال
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
بگو حسین کجایی؟بگو چه کار کنم؟
برای اینکه نیایی ؛بگو چکار کنم؟
به هر دری زدم اما نشد پیام دهم
به دستِ بسته از اینجا به تو سلام دهم
تمام شب سر بازار راه رفتم من
غریب و بی کس و بی یار راه رفتم من
@hosenih
اگر که نامه نوشتم« بیا» حلالم کن
نشد پیام رسانم ؛نیا... حلالم کن
قسم به حولهٔ احرام تو امیرِ حرم
تمام شهر به یکباره ریختند سرم
دعا کنم که نگاه از دیارشان بٍبُری
خدا نیاورد آن لحظه را زمین بخوری
همینکه زانوی من زیر ِ ضربه خورد زمین
تمام ِ کوفه سرم ریخت از یسار و یمین
به دور بازوی من ریسمان که پیچیدند
شبیه شهر مدینه بلند خندیدند
خدا رو شکر که طوعه میان ِ خانه نشست
ولی غرور عمویم میان کوچه شکست
بگو به خواهر خود کوفه با مدینه یکیست
اگر اسیر شوی چادر توهم خاکیست
بگو که نیزهٔ کوفی شبیه مسمار است
مسیر قافله آخر به سوی بازار است
ز چشم ِ بی ادب ِ کوفیان خبرداری؟
خداکند که تو چادر اضافه برداری
مسیر قافله را از عراق برگردان
خداکند نشوی بین کوفه سرگردان
سرم شکسته فدای سرت فقط برگرد
قسم به بی کسی مادرت فقط برگرد
@hosenih
خداکند که صدایم به کاروان برسد
وگرنه زیور زنها به ساربان برسد
خبر رسید اگر مسلمت زدنیا رفت
حمیده را بغلش کن بگو که بابا رفت
بجای من پدری کن برای دخترمن
خداکند که نبیند به نیزه ها سرمن
شاعر: #قاسم_نعمتی
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
در کوفه نمانده است دیگر مردی
ای کاش زن و بچه نمیآوردی
من با سرم آمدم دم دروازه
تا بلکه مرا ببینی و برگردی
شاعر: #علی_سلیمیان
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
گفتم بیا حالا پشیمانم که گفتم
ازبسکه یاد خواهرت زینب میفتم
آقای من برگرد وقت روزدن نیست
اینجا برای کشته های تو کفن نیست
بازارشان رونق ندارد سال تا سال
چوب حراجی میزنند اینجا به خلخال
@hosenih
لشکر بیاور باخودت دختر نیاور
جان علی! شش ماهه را دیگر نیاور
آهن فروشان تا سحر بازند اینجا
از شاخه هم سر نیزه میسازند اینجا
اصلاً شما داری چه اصراری بیایی؟
مشک اضافه کاش برداری بیایی
می تازد اینجا روی چشمت خواب، حتی
اینجا طرفدارت نمانده آب، حتی
گفتم حسین و خنجری از پشت خوردم
یک مُشت، کوفی آمدند و مُشت خوردم
تکیه به دیواری زدم که بر سرم ریخت
از دار افتادم تمام پیکرم ریخت
با تو سر دعوا و حرص مال دارند
اینجا برای جنگشان گودال دارند
@hosenih
در شهر پیچیده خبرهای زیادی
پای تجارت رفته سرهای زیادی
بد اخمی و زخم زبان ها را ندیدی
کندی خنجرهای آن ها را ندیدی
انگشتر پیغمبری را در بیاور
جای عبا و پیرهن، معجر بیاور
شاعر: #رضا_دین_پرور
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
بر سرم شوریست کز، بر نیزه رفتن باک نیست
وز تنِ بی سر، غمِ غلتان شدن بر خاک نیست
دیده ی بارانی اَم، بر غربتم نمناک نیست
اشکم از ترسِ دو چشمِ اشکبار زینب است
وای اگر گویند با کوفه قرار زینب است
@hosenih
اینکه افتاده به قلب بیقرارم شور و شین
ترسم از روزیکه بینم روی نی، راس الحسین
بازگَرد از راهِ کوفه، ای امام عالمین
کوفه دیگر جای زینب نیست ای نور دو عین
سنگهای تیزِ بامش بیقرار زینب است
@hosenih
سینه ی مغمومم از آهِ خروشان پُر شده
رگ رگم در راه تو از خونِ جوشان پر شده
کوچه و بازار از نیزه فروشان پر شده
شهرِ اَشباهُ الرجال است، از خموشان پر شده
پایتخت مرتضی چون شام تار زینب است
@hosenih
زمره ی نامه نویسان را مرامی فانی است
شیوه ی دینداریِ این دین فروشان آنی است
غصه ی اینها نه ایمانی و نه قرآنی است
چِشم و هم چشمی برای سبقتِ شیطانی است
شاهد این غصه قلب داغدار زینب است
@hosenih
اِرباً اِربا میشود اکبر ز خیلِ نیزه دار
قاسمت مقتول و عبدالله میگردد شکار
میخورد تیر سه شعبه بر گلوی شیرخوار
میشود عباس پرپر با تمام اقتدار
داغ هفتاد و دو تن در انتظار زینب است
@hosenih
مردمِ این شهر، نامردی به آخر میبرند
کشته چون بینند، مرکب روی پیکر میبرند
هدیه در نزدِ امیرِ ظالمش، سر میبرند
از زنان و دختران، خلخال و معجر میبرند
روزِ بی مَحرم شدن، روز فرارِ زینب است
@hosenih
مادرت طاقت ندارد بیندَت در اضطراب
یا که روی سینه اَت گرگی نشسته با نقاب
حنجرت را زیر خنجر، تشنه ی یک جرعه آب
جسمِ بی پیراهنت عریان میان آفتاب
تا قیامت مادر تو ناله دار زینب است
@hosenih
وای از روز بلای کوفه و شام خراب
وای از داغ اسارت وای از قلب کباب
آن اسارت جای خود، ای وای از بزم شراب
تا رقیه گِریَد، آیَد سر در آغوش رباب
از همین حالا دلِ من سوگوار زینب است
@hosenih
ذلت اصلاً سخت، اما بر عزیزی سخت تر
اشک نتوان گر که بر داغی بریزی سخت تر
در میان درد و غمها درد هیزی سخت تر
از اسیری هست عنوان کنیزی سخت تر
منتقم، تا انتقامش، اشکبار زینب است
شاعر: #محمود_ژولیده
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
رو دوشم غم تموم عالمه
واسه این غم بمیرم بازم کمه
حالا من چطور به روت نگا کنم
بردن آبرومو پیش فاطمه
@hosenih
کوچه هاش برو بیایی نداره
اینجا تنها شلوغی توبازاره
همه خنجراشونو تیز می کنن
الا شمری که تیغ کندی داره
اینجا فکر همگی سیم و زره
بحثشون همه رو قیمتِ سره
الهی که نشنوه اینو رباب
سرشیرخوار از همه گرونتره
اگه حالا توی زنجیر افتادم
توی کوچه ها زمین گیر افتادم
مثل مادرِ تو بی پناه شدم
توی تنگی کوچه گیر افتادم
الهی که غم تورو پیر نکنه
تورو غصه ها زمین گیر نکنه
الهی علی اکبرت حسین
توی تنگی کوچه گیر نکنه
اینجا غم از در و دیوار میباره
کوچهی بنی هاشم زیاد داره
مادرت یه کوچه دید ای وای اگه
زینبت تو کوچه هاش پا بزاره
@hosenih
الهی که من فدای دخترات
دور نکن سقارو از مخدرات
حرف گوشواره و خلخال شنیدم
فکر سوغاتن تموم دشمنات
شاعر: #موسی_علیمرادی
@ghararenokary
#مناجات_با_خدا
مگیر فرصت بارانی نگاهم را
مگر که پاک کنم نامهی سیاهم را
جز اعتراف ببین آه در بساطم نیست
ولی تو میخری آیینهوار آهم را
@hosenih
گناهکارم و روزی که بازخواست کنی
به گردن کرمت مینهم گناهم را
برای آتش جرمم شفیع خواهم کرد
همین دو قطره مناجات گاهگاهم را
قسم به عفو تو هرگز خطا نمیکردم
چنانچه غیر تو میدید اشتباهم را
@hosenih
چنان رئوف و رحیمی که من طمع دارم
صواب ثبت کنی کردهی تباهم را
بگیر تنگ در آغوش مهربانی خود
مگیر از منِ بی کس پناهگاهم را
شاعر: #علی_سلیمیان
@ghararenokary
#مناجات_با_خدا
#مناجات_روز_عرفه
خوشا بحال کسانی که آه را بلدند
برای حرف زدن با تو راه را بلدند
خوشا بحال کسانی که با تو هم نفسند
و رمزِ دیدنِ آن روی ماه را بلدند
@hosenih
خوشا بحال دلِ مهزیارهایی که...
رهِ رسیدنِ آن وعده گاه را بلدند
نه راهِ کشف و کرامت روند بیهوده
که راهِ توبه و ترکِ گناه را بلدند
به اهل ناله و اهل انابه رو آریم
که اعتراف به هر اشتباه را بلدند
ز طاعتِ تو ، چه زیبا دلت بدست آرند
خدایی، اهلِ عمل راه و چاه را بلدند
تو ناز میکنی و عاشقان نیاز کنند
که رازِ بوسه ز خالِ سیاه را بلدند
دعای خیرِ تو آقا گره گشای بلاست
چه خوب غمزدگان طیِ راه را بلدند
به وادیِ عرفه، معرفت کلید دعاست
که اهل معرفت این سوز و آه را بلدند
ملازمانِ دعا، یار و همنشین تواَند
مسیر زندگیِ دلبخواه را بلدند
مسیر زندگیِ ما، محرم است و حسین
حسینیان، ادب قتلگاه را بلدند
ز روزِ ترویه صوتِ حزینه میشنوند
به اهل قافله طرز نگاه را بلدند
صدای مادری از قتلگاه می آید
که کوفیان طرفِ خیمه گاه را بلدند
@hosenih
ز خیمه، حکمِ "علَیکُنَّ بِالفرار" آمد
حرامیان زدنِ بی پناه را بلدند
□ □ □
مدافعانِ حرم، مقتدایشان زینب
که راهِ حفظِ امامِ سپاه را بلدند
شاعر: #محمود_ژولیده
@ghararenokary
#مناجات_با_خدا
#مناجات_روز_عرفه
#حضرت_رقیه_س_شهادت
قطره ای نیست از این رود که دریا نشده
چهره ای نیست در این ماه، که زیبا نشده
من گدایی که نشستم همه جا با همه کس
او خدایی است که از پیش گدا پا نشده
یا که بخشیده و ننوشته گنهکار، مرا
یا که پرونده من، گم شده پیدا نشده
خوبی یوسفم این است که در اوج مقام
مانع سوختن و عشق زلیخا نشده
@hosenih
کاسهء آبرویی داشتم از لطف خدا
بارها خورده زمین بشکند اما نشده
وقت و بی وقت نشان داده که قولش قول است
نشده زود بگوید برو حالا...نشده
با کریمان بنشین شب، دم دیوار بهشت
روزی سفرهء تو آمده فردا نشده
در کجا دیده کسی جز سر بازار علی
این همه بندهء آلودهء رسوا نشده
ای که جا مانده ای از قافله عفو بیا
فاطمه گفته بیا! آخر دنیا نشده
زیر بال و پر من را همه جا خوب گرفت
همه خسته شده اند از من و زهرا نشده
زنده یا مرده ما را برسانید عرفه
سند بخشش مان خوب شد امضا نشده
@hosenih
جان، رقیه است همان آینهء زهرا که
کم ندارد در امامت، فقط آقا نشده
کسی اندازه او چکمه نخورده زهمه
کسی اندازه زینب کمرش تا نشده
چند تا ناخن اگر مانده شکسته شده است
هرچه کرده گرهء موی سرش وا نشده
حجم سیلی ز سر و صورت او بیشتر است
پنج انگشت، روی چهره او جا نشده
شاعر: #رضا_دین_پرور
@ghararenokary
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
در کوچه وقتی سنگها بر صورتم خورد
خیلی برای خواهر تو گریه کردم
درازدحام کوچه های کوفه ، یادِ
اهل وعیالِ مضطر تو گریه کردم
@hosenih
تا مادران را در بر اطفال دیدم
یاد رباب و اصغر تو گریه کردم
وقت اذان ظهر دلتنگ تو بودم
یاد اذان اکبر تو گریه کردم
گفتم به طوعه که نرو در پشت آن در
با روضه های مادر تو گریه کردم
تا کاخ آن ملعون مرا با زجر بردند
مردانه پای دختر تو گریه کردم
در زیر لب گفتم به قربان سر تو
از بام اینجا بر سرِ تو گریه کردم
@hosenih
اینجا میا که آب هم فکر لبت نیست
لب تشنه یاد حنجر تو گریه کردم
شاعر: #محمدجواد_مطیع_ها
@ghararenokary